سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

از ۱۳۸۴ به ۱۴۰۳ نمی‌توان پرید؛ شرح یک استحاله‌ای در بستر شبه توتالیتاریسم – بابک خطی

یکی از شعارهای فعلی ستاد آقای پزشکیان ادعای ادامه راه پیش رو از سال ۸۴ است!

این یادداشت قصد دارد همزمان با نشان دادن انتزاعی بودن این وعده، به این مفهوم که مجموعه اصلاح‌طلبی حکومتی سال ۱۴۰۳ تفاوت محتوایی و ساختاری جدی با سال ۱۳۸۴ دارد و اساسا امکانی برای عملی شدن این مدعی وجود ندارد، به شرح استحاله‌ای بپردازد که طی این فاصله زمانی و در بستر حکومت فعلی برای اصلاح‌‌طلبان حکومتی رخ داده است.

البته ابتدا باید اذعان نمود که اصلاح‌طلبان در سال ۸۴ از نظر مطلوبیت مردمی شرایط مساعدی نداشتند ، چنانکه انتخابات شورای شهر را در زمستان سال ۸۲ به آبادگرانی باختند که احمدی نژاد را به خیابان بهشت و تکیه زدن بر منصب شهردار تهران دعوت کردند.

 انتخابات مجلس هفتم را در بهار ۸۳ به اصولگرایان آینده و مجلسی غیرهمسو با ریاست حداد عادل باختند و در نهایت انتخابات مهم و نهایی تابستان سال ۸۴، پست ریاست جمهوری را به معجزه هزاره سوم تقدیم نمودند.

اما درعین حال و بدون تردید نمی‌توان از حضور محکم و مستقل گفتمان اصلاح‌طلبی در سالهای میان ۷۶ تا ۸۴ و منافع آن برای جامعه چشم پوشید.

اوج این اثرگذاری بین سال‌های ۷۶ و ۸۰ بود که در فضای شوک پیروزی پر رای آقای خاتمی رخ داد؛ فضای باز سیاسی و مطبوعاتی نسبی هرچند کوتاه، آشنایی جامعه با مفهوم مفاهیم اولیه جامعه مدنی (قبل تفسیرهای عجیب)، شروع رشد اقتصادی و البته ورود به پرونده قتل‌های سیاسی زنجیره‌‌ای که شاید مهمترین اتفاق این دوره باشد، چرا که هر چند به نتیجه خاصی نرسید اما نفس ورود به نقش وزارت اطلاعات در قتل‌های پرسابقه روشنفکران داخل و خارج مهم و بی‌سابقه بود.

نکته اصلی تعریف پرنسیب‌‌های معدود در جهت نیازهای جامعه و ایستادگی روادارانه در برابر هژمونی قدرت موجود از سوی اصلاح‌طلبان بود و به همین خاطر تجربه‌ی بسیاری از اولین‌های مثبت مدنی برای مردم، در این دوره حادث شد

بین سال‌های ۸۰ تا ۸۴ هم در عین کند شدن روند قبلی و تزلزلی که نهایتا به اتفاقات گفته شده و شکست انجامید، اما همچنان فضای سیاسی پویا و مشحون از حضور اصلاح طلبی مستقل در امور بود.

-تحصن شجاعانه مجلس ششم در برابر

نظارت استصوابی که با واسطه قرار دادن شورای نگهبان انتقال پیام ایستادگی به راس هرم قدرت بود.

-اعلام حمایت اولیه رئیس جمهور خاتمی از تحصن و حتی تهدید ضمنی به استعفا در صورت عدم اصلاح روند شورای نگهبان که با عبارت معروف “با هم آمده‌ایم و با هم می‌رویم” در حمایت از استعفای نمایندگان ماندنی شد و هر چند او در عمل مجبور به تسلیم و برگزاری انتخابات طبق نظر شورای نگهبان شد، اما وجه اصلاح‌طلبانه مستقل این عمل انکار ناپذیر است.

-طرح لوایح دوقلوی افزایش اختیارات رییس جمهوری و حتی پس گرفتن مقتدرانه آن توسط خاتمی در برابر مقاومت موذیانه مجلس و فاش کردن اینکه هسته سخت قدرت -بیت، شورای نگهبان و بعد سپاه که آن زمان هنوز قدرت امروز را نداشت و ذیل روحانیون پرنفوذ بود- رئیس‌جمهوری در حد تدارکاتچی می‌خواهد که او زیر بارش نخواهد رفت که هرچند با موفقیتی عینی چون تصویب لوایح روبرو نشد اما بدون شک سرشار از مشی استقلال اصلاح‌طلبی و پایبندی به پرنسیپ های سیاسی در جهت منافع جامعه بود.

شاید سوالی اینجا طرح شود که چرا با این مشی اصلاح‌طلبانه نسبی مردم به اطلاح‌طلبان اقبال نکردند.

دو دلیل اصلی می‌توان برای این مساله برشمرد اولی بدون شک، عدم استفاد‌ه‌ی درست اصلاح‌طلبان از ظرفیت بزرگ مردمی به وجود آمده احتمالا به علت کم تجربگی بود که می‌توانست برای اعمال تحزب واقعی، پاسخگو کردن هسته قدرت و امتیاز گرفتن از آن استفاده شود.

دیگری را می‌توان در سطح بالای انتظار مردم از اصلاح‌طلبان جستجو کرد، چرا که آنان پس از رفع گیجی کوتاه ناشی از شکست، عملا با سدی مقاوم از مخالفت‌ها از جناح مقابل و به میانداری هسته قدرت روبرو شدند و هرچند از همه فرصت‌ها درست استفاده نکردند، اما انصافا در حد توان خود تلاش نمودند و مهمتر از همه اینکه در تمام این مدت به طور نسبی به مشی اصلاح‌طلبانه خود وفادار بودند.

ورود ناشیانه اصلاح‌طلبان به انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ با ۳ نامزد پالس جدی دیگری ناپختگی آنان را به جامعه مخابره کرد که می‌شد در آن جنبه‌های جنگ قدرت و خوش‌بینی کودکانه از اینکه صندلی ریاست جمهوری به هر صورت تیول آنها می‌ماند را همزمان مشاهده کرد.

پس از آن نیز به موازات ادامه روند کسب افزایشی صفات توتالیتری توسط  نظام، استحاله تدریجی اصلاح‌طلبان که از ابتدای دهه هشتاد آغاز شده بود با شدت بیشتر تداوم یافت.

 فضای داغ و تحولات جامعه قبل انتخابات ۸۸ و آنچه بعد از آن، به هر دلیل در افواه به تقلب منتسب شد،  فرصت طلایی مجددی برای بازآرایی اصلاح‌طلبان بود.

هرچند آنان باز هم در مدیریت و موج بزرگ حمایت چند میلیونی و تمام قد مردمی سال ۸۸، علیرغم کسب تجربه‌های قبلی درست عمل نکردند، یعنی در عین ثبات قدم و شجاعت موسوی و کروبی و قبول هزینه دادگاههای نمایشی که در جهت زیر ًضرب بردن قسمت پیشرو بود، قسمت‌های دیگر از جمله طیف اقلیت اصلاح‌طلب مجلس وقت که اتفاقا آقای پزشکیان هم جزء آن بود میل به پذیرش نتایج داشتند و حتی در اقدامی عجیب در مراسم تحلیف آقای احمدی نژاد در سال ۸۸ هم شرکت کردند.

اقدامی که توسط رسانه‌های حکومتی به عنوان خنثی شدن توطئه فتنه‌گران سبز تعبیر شد و خنجری از پشت به بخشی از اصلاح‌طلبی بود که بدنه جنبش سبز را تشکیل می‌داد و بر مقاومت مدنی و تداوم اعتراضات تاکید داشت.

 پس از سرکوب جنبش در بستر این ناکارامدی و دوپارگی و البته برخورد خشونت‌بار حکومت بعد از نماز جمعه معروف رهبر، فرود مسیر اصلاح‌طلبی -جز موارد استثنایی و قائم به فرد-سرعت بیشتری نیز یافت.

چنانکه در عمل و پس از سال ۹۲، حضور اعتدالی اصلاح‌طلبان در قدرت با حداقل جنبه‌های اصلاح‌طلبیِ مبتنی بر اصول بود و به تدریج اکثر آنان را به کارگزاران صرفا اجراکننده برنامه‌های نظام تنزل داد.

شاید “برجام” مثال خوبی در بررسی این مساله باشد

ورود روحانی به قدرت در سال ۹۲ و برنده اعلام شدنش در دور اول، در حالی که تنها با چند هزار رای کمتر، انتخابات به مرحله دوم می‌رفت نه به خاطر تصمیم نظام بر پرهیز از روند مالوف خود بر مهندسی انتخابات، که به خاطر نیاز نظام به “نرمش قهرمانانه” برای حفظ بقای خود بود، مساله‌ای که به طور اتفاقی در جهت منافع مردم تحت فشار سیاسی و اقتصادی نیز قرار گرفته بود.

بیت مذاکرات را به دولت و کارگزار امین خود ظریف واگذار کرد و پس از تایید خط به خط مطالب مورد مذاکره و تصویب برجام، این سند را به کارگزار دیگر خود قالیباف در مجلسی سپرد که غیر همسو با دولت و به خون آن تشنه بود و خود قالیباف هم نمی‌خواست سر به تن آن باشد، اما به دلیل همان دستور، این سند مهم و چالش برانگیز بدون هرگونه بررسی و در کمتر از نیم ساعت در مجلس به تصویب رسید.

برجام خواست نظام بود و صفر تا صد آن هم زیر نظر بیت انجام شد ، چنانکه حتی برای تغییر یک کلمه و نقطه آن به اذعان مذاکره‌کننده‌گان با بیت تماس گرفته می‌شد. در این میان چه قالیباف و چه ظریف اساسا حق کار دیگری نداشتند.

اگر روحانی نیز به عنوان مقام دوم رسمی کشور و مجری قانون اساسی حداقلی از قدرت داشت قطعا به محض ورود -صرفا کلامی-به برجام دو و سه با چنان  تودهنی‌ از جانب بیت مواجه نمی‌شد که او و دولتش برای همیشه این مورد را بایگانی کنند. در موردی دیگر فقط اشاره ضمنی او در چند مصاحبه به اصل مربوط به رفراندوم در قانون اساسی باعث چنان تو دهنی مشابهی گردید که کاملا بی‌صدا شده از خانه منتظر اعمال نظر رسمی نظام که مردم امکان تشخیص در رفراندوم ندارند بماند.اقبال نسبی مردم به روحانی برای دور دوم نیز بیشتر برای رهایی از شرایط کمرشکن تحریم بود ولی مجموعه برنامه‌ای که دولت روحانی به سفارش بیت برای رفع تحریم‌ها آماده و تمام شرایط مذاکره با آمریکا را نیز فراهم نموده بود، چون در آن لحظه دیگر خواست نظام نبود رد شد و بدون اینکه دولت حتی کمترین اعتراضی بکند تا تحویل دولت به رئیسی مسکوت ماند.

گویی پیش‌بینی رئیس جمهور اسبق اتفاق افتاده بود و هسته سخت قدرت با “حبس اختیارات نیم‌بند رئیس‌جمهوری” -تعبیر آقای خاتمی- دیگر به شکل مطلوب رئیس جمهور مورد نظر خود در قامت یک تدارکاتچی دست یافته بود.

در این میان ظریف هم تنها مهره‌ای در سیاست خارجی است تا در برجام گوش به فرمان بیت فعالیت کند یا در مجامع بین‌المللی به تلطیف وجهه حکومت بپردازد و الا سکان سیاست خارجی اساسا در دولت قرار ندارد که نه تنها ظریف که خود رئیس جمهور در آن کاره‌ای باشد، چنانکه مثلا دولت و وزیر امور خارجه آن به دلیل نداشتن نقش “کارگزار”ی در سفر بشار اسد شریک مهم و استراتژیک منطقه‌ای حکومت به ایران، بعد ورود او از از مساله آگاه شدند و این تنها یک مثال از موارد متعددی است که رسانه‌ای شده و به چشم جامعه رسیده و البته برای حکومت  اصلاح‌طلب اصولگرا هم  ندارد و در نظام کنونی ظریف همانقدر در زمان خواست نظام به مذاکره اعتبار و قدرت مانور دارد که جلیلی وقتی سیاست نظام بر کشتن وقت و خریدن زمان باشد، همانطور که قالیباف و رییسی نیز در آخرین جایگاه خود کارگزارانی بوده‌اند تا بیت دیگر  هزینه احکام حکومتی را هم نپردازد و منویات خود را از طریق لایحه در دولت یا طرح در مجلس قانونی کند.

البته یک مساله مهم و آسیب‌زا هم در این میان پیش‌ آمد؛ اینکه قسمت عمده‌ای از بدنه اصلاح‌طلبی حکومتی بعد از بسته دیدن راه اصلاح‌طلبی به جای جستجوی راه‌های جایگزین کنش‌های مدنی یا حتی به جای آوردن شرط اعتماد مردم با  درمیان گذاشتن انسداد مسیر با آنان -که مواردی از آن در سالهای اولیه دیده می‌شد- ریاکارانه به ادامه حضوری بی‌اثر برای بهره بردن از مواهب قدرت – مقام و پست،  ثروت و مکنت یا کاپیتال سمبلیک- در ذیل ترک مشی اصلاح‌طلبی و قبول سیطره هسته سخت قدرت ادامه دادند

چنانکه دلیل اصرار حضور قسمت عمده‌ای از اصلاح‌طلبی حکومتی علیرغم نظارت استصوابی در قالب مواردی چون روزنه گشایی به خاطر اعلام وفاداری به هسته سخت قدرت و بیمه کردن وصل بودن به سفره انقلاب و مواهب سه گانه ذکر شده آن بوده است.

شاید همین مساله هم آنها را وادار کرد که در جنبش زن زندگی آزادی حتی به موضع انفعال و سکوت هم بسنده نکنند و جز موارد معدود به نعل و میخ زدن در نقد شکل! سرکوب‌ها تقابل رسمی و دشمنی خود با معترضان را بدون هرگونه محافظه‌کاری (تعبیر بهزاد نبوی رییس وقت گروه‌های ائتلاف اصلاح‌طلبان) اعلام نمایند.

به‌خاطر همین قرائن می‌توان گفت، مردم و اولویت‌های جامعه برای قسمت عمده و بدنه اصلاح‌طلبان حکومتی هیچ جایگاهی ندارد و مدت‌ها است تنها اثر کم‌سویی از اصلاح‌طلبی توام با پرنسیپ اغلب به صورت فردی دیده می‌شود.

این استحاله را می‌توان در سیر رابطه گفتمانی اصلاح‌طلبی حکومتی با هسته قدرت نظام هم مشاهده کرد. چنانکه یکی از دلایل ورود اصلاح‌طلبان به صحنه در سال ۷۶ مقابله مسالمت آمیز با همه‌گیری هژمونی ولایت فقیه و تعدیل آن بود و یک دلیل مهم اقبال مردم نیز امید به ایجاد تعادلی در این زمینه توسط آنان بود، اتفاقی که با حضور آقای خاتمی، پشتوانه بزرگ رای و متانت ذاتی ایشان رخ داد و در برهه‌ای رهبر به درجاتی زیر سایه کاریزمای وی قرار گرفته و این مساله باعث ایجاد تنفر سیاسی عمیقی هم شد، چنانکه علیرغم اعلام وفاداری مکرر آقای خاتمی به آمادگی برای دست‌بوسی سلطان-حتی به بهانه ملاقات در زمان بیماری- جواب رد داده شده است. پویایی نسبی مجلس ششم و ایجاد شرایط پاسخگویی مکرر از نهادهای تحت پوشش بیت نیز یکی دیگر از این متعادل کننده‌ها و نهایتا تحصن ارزشمند نمایندگان این مجلس در عمل نهاد رهبری را پاسخگو می‌خواست.

 گفتمانی که به تدریج رنگ باخته و به خاطر بی‌توجهی به دلایل گفته‌شده خصوصا اولویت‌های سفره محور جدید دیری است تهی شده و حتی امروز به عکس خود تبدیل شده است، چنانکه امروز آقای پزشکیان بیش از هر نامزد دیگری بر پذیرفتن بی‌چون و چرای ولایت مطلقه فقیه و اجرای “اوامر مقام معظم رهبری” تاکید دارد و مکررا آن را به عنوان خط قرمز معرفی می‌کند.

به عنوان جمع بندی می‌توان گفت  اصلاح‌طلبان حکومتی در سال ۷۶ “بد”ی در مقابل “بدتر” -جناح راست وقت- بودند. ورود آنان از قضا در ابتدا مفید و مصدر اقداماتی مهم و مثبت بود که در بالا به شمه‌ای از آنها اشاره شد، اما به سبب وجود ساختار شبه توتالیتر موجود آنها به جای از “بد” به سمت “نسبتا خوب شدن” رفتن به سمت “بدتر شدن”ی رفتند. موضوعی سال‌ها قبل هانا آرنت بدان اشاره کرده بود. به گونه‌ای که کاملا در این ساختار ذوب شدند.

چرا که در نظام توتالیتر این هسته نظام است که به اقمار خود مگر مقاومت و جدا شدن شکل می‌دهد و البته اصلاح‌طلبان نیز پس از مقاومت کوتاه اولیه ناشی و اقدامات مثبت یک سوم ابتدایی حضور در ساختار نظام خود را کاملا شکل پذیر نشان دادند، در یک سوم میانی این فرایند شدت گرفته و می‌توان گفت کلیت و اکثریت آنها در یک سوم نهایی همان شکلی را که حکومت می‌خواست گرفتند:

 خالی شدن تدریجی از مشی اصلاح طلبی

-ایستادن وفادارانه در صف انتظار مرحمت از هسته سخت قدرت برای گرفتن نقش کارگزاری صرف(و به دادنش شکر گزاری و به ندادنش دعاگویی کردن)

 -شرکت در تمام فرایندهای تحت نظارت استصوابی علیرغم خط مستقل اولیه‌ی ایستادگی در مقابل آن که با شعارهای فریبنده روزنه و راه‌گشایی و کارگزاری توجیهش می‌کنند

روزنه‌ها و راه‌هایی که مقصد آن نه اولویت های جامعه که سهم بیشتر از سفره قدرت است و پاداش این شکل‌پذیری مطیعانه است.

آقای پزشکیان شاید ساده‌دلانه در  ستاد خود را به روی همه باز می‌خواند و  امیدوارم صادقانه سیاست خود را یکی کردن سفره دولت و مردم می‌خواند اما در در عمل دور و بر او پر از همین کارگزارانی است که تنها به دنبال اولویت خود- مقام و پست، ثروت، کاپیتال سمبولیک- هستند و سال‌ها است که عکس این سیاست-همسفرگی- را تئوریزه و اجرا کرده‌اند.

https://akhbar-rooz.com/?p=244388 لينک کوتاه

3 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x