![](https://www.akhbar-rooz.com/wp-content/uploads/2020/11/580.jpg)
در کمرگاه کوه
آنجا که خطوط عمودی یخ و سنگ
آسمان را چند پاره می کنند
درختی
بزیر سایه اش مرغان وحشی
در گذر
انبوه انبوه میوه می چینند
از بارش نمی کاهند!
.
.
در خلوت هر نیم شب آنجا
کرکسی
از پی آتشی دزدیده می آید
باز با وعده ی دیداری
نوک، خونین، پر می گیرد
جوجه های آشیان آشوب
می لرزند.
کس از این دیدار
جز آن آتش که در خفای منقل می سوزد
نمی داند.
.
.
آی دیوانه ی رانده به هر کومه کوبیده
این معبد، پناه توست
اگر توفان وزد، یا کرکس و آتش
یا که برف آنچنان سنگین بر سرش بارد
یا که سیلی به خیال خود ریشه اش براندازد
سر به پایی نمی ساید
هنوزش ساقه ای ماند، عصای پیر تبعیدی!
هنوزش عسل می جوشد
از کندوی سرشارش!
.
.
آتلانتا، ژوئن ۲۰۲۴
divanpress.com