«انتخابات» زودرس و داستانی کهنه!
ابراهیم رئیسی که مُرد، خامنهای خواهان برگزاری سریع «انتخابات» شد و حکم داد قصهی نصب جانشین ظرف ۵۰ روز جمع و جور شود. در حالیکه نعش سوخته هنوز بر دوشها میچرخید، ۸ تیر روز «انتخابات» اعلام گردید و تحرکات دستجات حکومتی برای کسب ریاست آغاز شد. شروع «چه کسی عَلَم شود؟» با پچ و پچ بود و برخیها اما انتظار تا نامنویسی را برنتافتند و بلافاصله به چهرهنمایی و علامت فرستادن برخاستند. حالا دیگر با اندک فروکاست تب وتاب بهرهبرداری از تابوتگردانی، معرکهی ابراز وجود و نازآمدن در قبال دعوتها رو به بالا گرفتن گذاشته است!
تا آنجا که صدا از درون باندهایی بیاید که ریاست را سهم خود میدانند و آزمون شانس نشستن بر این کرسی را مختص «پایداری» و «شانا» و همانندهایشان بخواهند، چیز تازهای در بین نیست. ته قضیه را همان اول کار، شریعتمداری نمایندهی خامنهای در کیهان این چنین روکرد: جایگزین آن محروم، کسی مانند خود اوست مخلص «آقا»! آنچه اما در این میان، مَضحکه تکراری مینماید داستان اعتدالیون و اصلاح طلبانی است یار غار سیستم که باز فیلشان یاد هندوستان کرده و با این تصور سر از پا نمیشناسند که گویا ماکیان اقبال درب خانهشان را کوبیده تا روانهی «پاستور» شوند!
مشکل در «نامسلمانی» دیگران است!
پرسش اینست که این متوهمِهای بارها سر به سنگ خورده، با چه تحلیلی میپندارند قیصر قصد احضار دوبارهی راندهشدگان از درگاه به بارگاه دارد و از چه روی به این نتیجه رسیدهاند که کشتیبان را سیاستی دگر آمده است؟ جواب را جدا از حس منافع بدیهی که مغناطیس وجودی اینان در حفظ نظام است، باید در روش شناسی و نوع ارزیابی آنها از نظام حاکم سراغ جست که نامی جز تبیین توهم ندارد. مصداق این نیز مخصوصاً اصلاح طلبانی که گرچه سکولاراند، اما همواره بر مدار امکان «تغییر رفتار رهبر» میچرخند و هرگز هم از پوچی تصورات موهوم درس نمیگیرند.
به اینها که رفتارهای جمهوری اسلامی را عموماً واکنشی میخوانند باید رفتارگرا نام داد. کسانی که، چیستی رفتارهای ولایت را نه در الزامات و بقای این ساختار بلکه در واکنشهای «رهبر» در مقابل بازیگران جهانی و منطقهای توضیح میدهند. اینکه، آبشخور بدرفتاریهای نظام در «نامسلمانی»های آمریکا و غرب و عرب وابسته و اسرائیل است و «اسلام به ذات خود ندارد عیبی»! بنا به این تبیین از نظام، سمتگیری و کردارها و رفتارهای آن را نباید در ساختار و بافتار وجودیاش کانونی کرد و دچار «ذات گرایی» شد، بلکه عمدتاً واکنش دید با ریشه در بیرون از خود و خارج!
در بازخوانی خوانشِ «رفتارگرا» از صحنه!
یک نمونه از تبیین آنها را بازمیخوانیم: رئیس جمهور شدن خاتمی اصلاح طلب و بازارگرمی «گفتگوی تمدنها» در دههی ۷۰ خورشیدی واکنشی متناسب با رفتارهای نسبتاً نرم کلینتون و اتحادیه اروپا نسبت به نظام جمهوری اسلامی در دههی آخر قرن گذشته بود؛ قرارگرفتن جمهوری اسلامی در «محور شرارت» از سوی بوش و تشدید تحریمها در اوایل دههی نخست قرن اما، باعث سربرآوردن احمدی نژاد دهه هشتادی شد؛ و با دراز شدن دست دوستی اوباما و آمادگی آمریکا برای تعامل با نظام، باز ورق برگشت و ولایت دوباره نرمرفتاری در پیش گرفت و میدان به اعتدالیون داد.
بنا به این تحلیل، خامنهای جدا از مانوور لفظی که اوباما را به چدن توی دستکش پنبهای تشبیه کرد، اما عملاً در واکنش دست تفاهم با او فشرد. ولی تا ترامپ خیرهسرانه برجام پاره کرد، «رهبر» هم در واکنشی ناگزیر بر طبل تخاصم با آمریکا کوبید، تغلیظ اورانیوم سرعت گرفت، دُزِ جنگهای نیابتی بالا رفت و مسند ریاست جمهوری نیز به رئیسی خانهزاد دستآموز خامنهای و خار چشم اعتدالیون و اصلاح طلبان رسید! اکنون هم که انگار سیگنالهایی از سوی دولت بایدن دیده میشود، خامنهای را باید مستعد تغییر رفتار دانست و «انتخابات» پسا رئیسی را یک فرصت خدادادی!
ادعا: اصل، پراگماتیسم است و نه ایدئولوژی!
از نظر این نگاه، همانا رفتارهای غرب است که دینامیسم رفتاری نظام را شکل میدهد! «آمریکا ستیزی»، «نابودی اسرائیل»، بنیادگرایی، صدور «انقلاب»، «هلال شیعی»، «عمق استراتژیک» و غیره عمدتاً عکس العملاند تا برخاستههایی باشند از وجود نظام! ایدئولوژی جمهوری اسلامی در مقابل «پراگماتیسم» آن فرعی است و سیاست انقباضی در جهت هرچه «خودی»تر کردن ولایت و «خالص سازی»ها میتواند مهار شود هرگاه فشار از خارج فروکاهد و نظام تحریک به تندروی نشود! افراطیگری در این نظام را، نباید بیش از یک گرایش آنهم واکنشی دانست!
اشکال این به اصطلاح «سیاست پخته» در ارجاع آن به تاثیر فعل و انفعالات خارجی بر رویکردهای جمهوری اسلامی نیست؛ چیزی که هر دبستانی در سیاست هم آن را ازبر است. در اینست که رفتارهای نظام را اساساً در واکنشهای آن نسبت به بیرون رصد میکند تا به این نتیجه دلخواه رسد که زیاد هم نباید جمهوری اسلامی را صلب پنداشت و به اصلاح ناپذیری آن رسید! در این خودفریبی، چون مسیر پیمودهی این سیستم نتیجهی محتوم وجودی آن و ناشی از منطق ساختاریاش نیست، پس تحت شرایط معین و متاثر از اوضاع مساعد بیرونی میتواند در جهت تغییر رفتار قطع بشود!
این دچار کجبینی نمیپذیرد که منشاء راهبرد کنشی «انقلاب اسلامی – حکومت اسلامی – دولت اسلامی – جامعه اسلامی – تمدن اسلامی» همانا اقتضای نظام مبتنی بر حاکمیت دین و ولایت امام زمانی است و نه که چنین جهتگیری واکنشی در برابر فعل و انفعالات فرامرزی باشد. فکری که نمیخواهد دریابد دگرهراسی برای نظام، جنبهی ناموسی دارد و در قاموس این ساختار است؛ دشمن اگر موجود نیست باید آن را تراشید و اگر هست به تحریکاش برخاست. این نگاه نمیخواهد ببیند که تحرک نظام مدعیِ ساختن جهان در قالب خود، اصولاً به تحریک کردن است و دو قطبیسازی!
ولی فقیه از ولایت فرمان میبرد و نه برعکس!
نگاه «رفتارگرا» برای اینکه خیالاتش به بار بنشیند، با توسل به «حرف آخر با توازن قواست» میگوید ولی فقیه موجودی است زمینی و رفتار او نیز همانند هر «رهبر» دیگری نه چیزی جز برایند نیرو. این سخن اما تنها آنگاه درست خواهد بود که توازن قوا جاری در ساختار ولایت دیده شود! این نگاه از آنجا که مصرع دوم واقعیت تعیین کننده را از یاد میاندازد در این دام میافتد که «فراموش» کند ساختار ولایت، تبلور ایدئولوژی و منافع است و الزامات آن چونان حکم حاکم، شمشیری آویزان بر فرق حتی ولی فقیه! ساختاری که «ولی» نه فقط فرمانده، بل فرمانبرش هم است!
«رفتارگرا» نمی خواهد بپذیرد این ولایت است که ولی فقیه میسازد و نه برعکس و فرق نیروی خواهان پایان دادن به هستی جمهوری اسلامی با او و همکیشهایش نیز درست در همین است. ما خود را فقط طرف حساب شخص خامنهای نمیدانیم تا خواهان تعویض او یا تغییر رفتار و اصلاح وی شویم، بلکه پیگیرانه بر پایان دادن به جمهوری اسلامی و برچیدن بساط نظام دینی هستیم و برای جایگزینی آن با بدیل سکولار دمکراسی مبارزه میکنیم. خلاف سینه چاکان ِاحتمال «تغییر رفتار رهبری»، نیروی گذار از این نظام به یک عطسه تب نمیکند و فریب ترفندهای نظام نمیخورد!
مسئله نه لجاجت خامنهای که الزامات نظام ولایی است!
جای تردید نیست که خامنهای «رهبر» نیز نه در فرای شرایط برونی و درونی، بلکه متاثر است از اِعمالِ نیروی دستجاتی که او آنها را نمایندگی میکند؛ اما با این تصریح که وی بخاطر جایگاهش، نماد سیستم است. سیستمی غیرنرمال که منشاء در ناهمزمان بودن، واپسگرایی و انحصار امتیاز قدرت و ثروت دارد و تجهیزش به وسایل و روشهای مدرن سرکوب نیز برای مقابله با مدرنیته است. «ولی فقیه» وجود یکهای نیست که چون سلطان بر رعایای بی اختیار حکومت کند، بلکه برایند کوتولههای مستِ انحصار قدرت در ساختار ولایی است علیه جامعهی سکولار دمکرات نافرمان.
رمز و راز اینکه چرا تفکر «تغییر رفتار رهبری» در نمییابد که «رهبر» نه فقط نخواهد بلکه نمیتواند هم در این «انتخابات» بجای رئیسی کشته شده کسی را با رفتاری متضاد با او بر ریاست جمهوری بگمارد، در عدم درک آن از فهم قانونمندیهای نظام ولایی است. خامنهای برعکس تصور خوشباوران نه به این دلیل که چون «لجوج» است نمیخواهد از راه تاکنون رفته برگردد، بلکه اگر چنین کند نیرویی را متفرق خواهد کرد که تنپوش «مقام معظم رهبری» بر او پوشاندهاند! دهن کجی او به پایگاه ولایت، خودکشی است؛ ولایت، فقط متوهم میراند نه مگسان دور شیرینی را!
کدام مواجهه با انتخابات؟
به درستی گفتهاند که انتخابات در کشورهای مبتنی بر انتخابات آزاد، میدانی برای بروز روانشناسی سیاسی مقطعی اقشار اجتماعی و آشکارترین محل وزنکشی جریانات سیاسی و برنامهای است. صرفنظر از آنکه، این روانشناسیها منطبق با تمایلات واقعی خود آنان باشد یا که از القائات تزریقی فرادستان قدرت به دست نشات بگیرد. بر این فقط باید افزود که در حکومتهای ضددمکراتیک نیز، هنگامهی هر «انتخابات»ی را لازم است کمابیش عرصهای از فعالیت سیاسی دید ولی به سان میدانی که در آن جریانات سیاسی از طریق مواجهه با «انتخابات» تعیین نسبت با حکومت و جامعه میکنند.
«انتخابات»های طول عمر جمهوری اسلامی هم، بزنگاههایی بودهاند که در آنها تقابل اپوزیسیون سکولار دمکرات با جمهوری اسلامی به چشم آمده است. «انتخابات»هایی که، هیچگاه دمکراتیک نبودهاند و عموماً هم ضد دمکراتیسم دینی به نمایش نهادهاند. اما «انتخابات» چند دورهی گذشته، موقعیتهایی بوده برای بروز شکاف عمیق بین جامعه و نظام که در مدنیترین شکل به نمایش درآمدهاند. خلاف اصلاح طلبان که سودای پرکردن شکاف ملت و نظام به ویژه در مقاطع «انتخابات» را دارند، وظیفهی اپوزیسیون سکولار دمکرات تقویت صفآرایی جامعه علیه حکومت بوده و است.
و این «انتخابات»!
در «انتخابات» اضطراری ۸ تیر نظام هم، سیاسیترین اقدام نیروهای سکولار دمکرات از همین امروز حرکتی دوسویه است. از یکسو نشان دادن ماهیت این نمایش حکومتی و نیات و برنامههای حکومت برگزارکنندهی آن و دعوت به رد شرکت در این انتصابات باندی است و از سوی دیگر روشنگری در برابر توهماتی که هر جریان دینی و غیر دینی میپراکند. در شرایطی که کوس رسوایی رژیم خودافشاگر بلندتر از هر زمان در صداست، همانا وظیفهی دوم یعنی روشنگری علیه سم پراکنیهای معتقد به «تغییر رفتار رهبری» است که عمدگی پیدا میکند.
گفته میشود که چند ده نفر و همگی متعلق به دستجاتی به درجات ذوب در ولایت، در صدد اعلام کاندیداتوریاند تا در پایان ثبت نام و غربال شورای نگهبان چند تن از آنان باقی بمانند. اما از هم اکنون باید گفت هیچ هم مهم نیست چه کسی از این جماعت ولایی رئیس جمهور شود وقتی همگی تماماً مجری منویات ولایت خواهند بود. در شرایطی که سخن گفتن از حداقل اعتبار ریاست جمهوری در این نظام یاوهای بیش نیست، آنچه که یک ذره هم نمیتواند مطرح باشد چیستی برنامهای رئیس جمهور است. لذا جنجال همه اینست که فرانبری از ولایت نصیب کدامیک از همانندهای رئیسی شود!
این «انتخابات» به ویژه باید میدانگه مصاف نیروی فعال و حامی «زن- زندگی – آزادی» با نظامای باشد که هستیسوز این سرزمین است و به نسبت جمعیت کشوری، مدال بیشترین اعدامهای سال در جهان بر سینه دارد. نظامای که علیرغم هر قدرتنمایی، با پرشمار نشانهها روند فروریزی طی میکند تا به فروپاشی رسد. این نظام محکوم به صلبیت و انقباض در خودیتر شدن است و جامعهی سکولار دمکرات مدام فزاینده و منبسط میرود که از آن بگذرد. این «انتخابات» را باید مکمل اجلاس مفتضح سازمان ملل متحد بمناسبت مرگ رئیسی کرد. با همسویی و هماهنگی، میتوان به هدف رسید!
بهزاد کریمی ۱۲ خرداد ۱۴۰۳ برابر با ۱ ماه ژوئن ۲۰۲۴
دنباله نظر قبلی
باید ببنیم
از نظر بازیگران خاص حاکمیت این فرد باید حذف می شد یا نه؟
با حذف این فرد باندی که این فردموریتی را برای آنها آفریده بود شرایطشان چگونه است و چگونه خواهد بود؟
در این حذف، خامنه ای چقدر ذینفع است و چقدر متضرر؟
وقتی پاسخی برای این موارد یافتیم به این نتیجه می رسیم: جانشینی رئیسی چقدر به روش خامنه ای و برنامه های بعدیش که عمر زیادی هم برای تثبیت آنها ندارد کمک می کند و یا او را از آرزو هایش دور می کند.
در بخش دیگر از نوشتار، آقای کریمی به نگرش اصلاح طلبی و گروهی بنام اصلاح طلبی حکومتی پرداخته است و آنها را نفی کرده است.
اگر به بازی خامنه ای و برنامه هایی که برای آینده اش دارد و وقت زیادی هم ندارد توجه کنیم
شاید نگرشمان در بازی های پیش رو بگونه ای دگر شود. در بازی خامنه ای دو احتمال مطرح می شود:
یا خامنه ای تلاش می کند هدایت شده یکی را بگمارد که در خدمت اهداف خاصش باشد و یا از روی ناچاری کمی شل می کند که در شل کردن ممکن است بازی بگونه ای دگر شود و مردم عکس
آقای کریمی در نوشتارش موضوعات مختلفی آورده است.
این موضوعات مختلف را می توان هم مجزا از هم مورد بحث قرار داد و هم می توان موضوعات را در دنباله هم دانست و مورد بحث قرار داد.
یکی از موضوعات مطرح شده رفتار خامنه ایست؛
وقتی آقای کریمی به این موضوع می پردازد، متوجه نمی شویم ایشان می خواهد خامنه ای را زیرک نشان دهد که زیرکانه رفتارش را گاهی متضاد با رفتار امریکایی و گاهی خود را همراه با امریکایی ها نشان می دهد که با توجه به زیرکی اش با در نظر گرفتن بازی طرف امریکایی اش، وی شروع به دخالت در امر تعیین فردی می کند که آن فرد بعنوان رئیس جمهور می خواهد مجری اجرایی کشور شود.
از نوشتار آقای کریمی همچنین متوجه نمی شویم ایشان، خامنه ای را مامور دون پایه ای می داند که دیکته ای که برایش می خوانند می نویسد و بعدن اجرا می کند.
در بخش دیگری از نوشتار، آقای کریمی به موضوع جانشینی برای جنایتکاری بنام رئیسی اشاره می کند.
برای پرداختن به مرگ رئیسی و جانشینی اش باید ببینیم از نظر بازیگران خاص حاکمیت
“چپ ” ارتجاعی هوادار اسلام، میلتاریسم ، ناسیونالیسم یا کشور گشایی یا همان “چپ محور مقاومتی “، بهنیرو پروپاگاندای اسلام سیاسی در رسانههای اپوزیسیون تبدیل شده است.
چپ اگر میخواهد در فردای ایران نقش مهمی داشته باشد، بایدعلاوه بر داشتن تاکتیک و استراتژی مبارزه برای انقلاب پیشارو ، در صف اول رویارویی ایدئولوژیک با چنین جریانهای مرتجع ،جنایتکار و منفور ” محور مقاومتی” بایستد !
علاوه بر مبارزه و افشا این رویزیونیست ها و زامبی های ارتجاع حامی سپاه، حماس، و اسلام سیاسی ، چپ سوسیالیستی ، کمونیستی باید بر اصول برابریطلبی ، اکولوژیک و دموکراتیک و همچنین مفاهیم عدالت اجتماعی ،صلح و آزادیهای فردی- اجتماعی و سیاسی تاکید نماید.
مگر در شیلی جریانهای مختلف سیاسی در جبهه NO ژنرال اگوستی پینوشه را در یک رفراندوم به زیر نکشیدند؟
البته در آن جا پارلمانتاریسمی جا افتاده داشتند که قبلا سالوادور آلنده نخست وزیر شده بود. مردم شیلی بعداز همه پرسی ۱۹۸۹ تا امروز درگیر تغییر قانون اساسی می باشند که درحکومت نظامی پینوشه دچار تغییرات ظالمانه ای بنفع سرمایه داران و ثروتمندان شده بود.منتهی مردم با صبوری برای تغییرات قانون و اصلاحات اجتماعی همکاری می کنند و چپ و راست و دموکرات مسیحی در صحنه می باشند.متاسفانه پلورالیسم در ایران توسط حکومت های تمامیت خواه تضعیف و در حد نازلی وجود دارد.نیروهای چپ نباید این موضوع اساسی را درنظر نگیرند. ببینیم چه می توانیم انجام دهیم تا وضع از این بهتر شود.
بدبختانه در ایران تلاش ارتجاعی برای احیای سلطنت موضوع گذار را بشدت دشوار کرده ست.
جناب کریمی غیب گفت! این که “کیستی رئیس جمهور مطرح است نه چیستی او” اصلا اهمیتی برای بورژواهای اسلامی دارد یا در بورژواهای غیر مذهبی! یکی دیگر از نمایندگان بورژوازی اسلامی ریاست نظام تبهکار اسلامی را بدست خواهد گرفت و بساط سرکوب و نظام سرمایه داران اسلامی را اداره خواهد کرد. این نمایندکان بورژواهای اسلامی حاکمیت سرکوبگر و ضد انسانی با توجیح اسلامی را بهترین گزینش برای حفظ بوژوازی ایران می دانند. فعالین سیاسی طبقات زحمتکش و کارگر ایران راهی جز تشکل و سرنگون کردن این بورژواهای دین فروش ندارند. چیستی این انگل های اسلامی جز حیله و جنایت چیزی نیست در کلیت آنها.
شکی نیست در جامعه ملتهب و ناراضی ایران احتمال هر اتفاقی وجود دارد و به قول لنین خیلی از نظر تاریخی هم محتمل است که استبداد تحت فشار انفجارهای ناگهانی یا اغتشاش غیر قابل پیش بینی، که آن را دائما از تمام جهات تهدید می نماید، سرنگون شود. اما هیچ حزب سیاسی، که می خواهد از ماجراجویی پرهیز کند، نمی تواند برنامۀ عمل خود را بر مبنای پیش بینی انفجارها و اغتشاشات پایه گذاری کند، ما باید راه خودمان را در پیش گیریم، کار منظم خود را بطور صحیح انجام دهیم و هر چقدر کم تر بر حوادث غیر مترقبه حساب کنیم، به همان اندازه احتمال اینکه توسط ” تغییرات تاریخی” غافلگیر شویم، کمتر است “. از اینرو جریان سیاسی، که بخواهد به دنبال این سانحه و یا آن توطئه و شورش وحوادث احتمالی به حرکت درآید، تا شاید فرجی حاصل شود، ول معطل است، نام اپوزیسیون انقلابی برازنده اش نیست.
ملت ایران بیش از چهار دهه غرق در انواع محنت و مصیبت و بحران اقتصادی و فقر و شکاف طبقاتی بر اثر سیاست ارتجاعی حاکمانی است که رئیسی سال ها یکی از اعضای موثر این حکمرانی بود و خود را سرباز و فدائی حاکم مطلق آن می دانست. با مرگ او چیزی تغییر نخواهد کرد. نظام سرمایه داری با تمام ویژگی هایش باقی خواهد ماند، مگر اینکه با ظهور تشکیلاتی نیرومند، یک بدیل انقلابی در عرصه سیاسی، که کلیت سیستم را به چالش گیرد و بتواند مسیر سیاسی ایران را برای تحولات ریشه ای هموار سازد، روبرو شویم . تنها در اینصورت است که جنبش به سر منزل مقصود می رسد .
مطلب آقای کریمی در نگاه کلی درست است و من شخصاً با آن مشکلی ندارم اما از چند روز پیش جریانی معلوم در خارج از کشور در صدد است مردم را تشویق به شرکت در انتخابات کند. به عنوان مثال فرخ نگهدار دو بار در بی بی سی حضور یافته و نشان می دهد مثلاً حتی اگر لاریجانی هم تایید صلاحیت شد گزینه شرکت را کلید بزنند. در یک نظر دیگر به ملیحه محمدی هم اشاره شدهاست. اینجا ما تمرکز روی اشخاص نباید بکنیم اما اینها نماینده یک جریان هستند و به نوعی هم با آقای کریمی ارتباط دارند. شایسته است آقای کریمی که جریانات موسوم به حزب توده را مرتب موشکافی می کند در رابطه با این جریان که بسیار هم فعال و اثر گذار هم هستند روشنگری کنند. اقدامات مخرب این جریان جنبش آزادی خواهی ایران را با چالشهایی مواجه کرده است. بخصوص اینکه بلندگوی پربیننده ای همچون بی بی سی فارسی را هم دارد.حالا اینکه آقای کریمی به یک طرف حساس شده و گزینه سکوت را در طرف دیگر انتخاب کرده را باید خود ایشان جواب دهند.
شوخی هم ندارم!متاسفانه کسی صحبتی در مورد از بین رفتن بالگردی که هزینه تهیه آن ازجیب وسفره زحمتکشان و بازنشستگان بوده ونیزنابودی جنگلهای آذربایجان نمیکند(ولوبخشی کوچک)
مردن آیت الله قتلعام و”انتخاب” رئیس جمهورازمیان اصلاح طلبان واصولگرایان که نتیجه آن ازحالامعلومست؛موضوع داغ روزشده است.مامیگیم خرنمی خایم؛پالون خرعوض میشه!؟
شعارهای خیزش اخیر:
مرگ برخامنه ای
سیدعلی قاتله-ولایتش باطله
فقر-ستم-گرونی؛میریم تاسرنگونی
ولی فقیه وسپاه (دولت اصلی) مجهز به کروز وبالستیک حرف اول-آخر را میزنند.در۴۵سال گذشته ازمیان 8 “رئیس جمهور”پادو؛ تدارکچی ورنگارنگ ازبنی صدرتا رئیس هیئت مرگ؛فقط سیدعلی سردسته قاتلان“عاقبت بخیر” شده.بقیه یا فراری؛منفجر؛دراستخرغرق ومغضوب بوده ویا به کوه خورده اند.آخروعاقبت پادوی”شجاع” بعدی”بخیر”!
البته اگرانقلاب مزدبگیران و زحمتکشان آنها را سرنگون نکند.دیگه تمومه ماجرا
فرماندهان سپاه؛ ازسال ۵۸ کارآموزی خود را زیر نظرارتش شاه با کشتاردرآذربایجان غربی(قارناوقلاتان)کردستان؛ترکمن صحرا.. شروع وسپس درزندانهای سراسر کشورادامه دادند.دردوران جنگ ارتجاعی۸ساله به سلاح سنگین تاساخت موشک مجهز شدند و ایجادگروههای ترورمخالفان درخارج وادامه صدوراسلام…سپاه قدس شعبه برون مرزی سپاه وایجاد و حمایت از دهها گروه مزدور و تروریست مانند جهاد اسلامی؛حزب الله؛حماس؛فاطمیون زینبیون؛الکتایب؛حشد الشعبی…درسوریه؛ لبنان؛عراق؛یمن؛افغانستان…با پایان جنگ؛در وزارت های نفت؛اقتصادی؛بازرگانی…امورواردات و صادرات را بدست گرفتند.پای خود را در تاسیس بانکهای خصوصی وصرافیها محکم وقاچاق ارزوساخت اسکله های مجازوغیرمجاز توسط “برادران قاچاقچی”؛منبع قاچاق کالاوموادمخدرشد.باایجاد سازمانهای”هنری”مانند اوج و…درسینما؛تلویزیون وسینمای خانگی پای گذاشتند.بالا کشیدن حقوق فرهنگیان وبازنشستگان در کنارقبضه فدراسیونهای ورزشی بخصوص فوتبال
با تحلیل بهزاد کریمی موافقم.
ولی معتقدم که در شرایط امروز وظیفه مهم و اولیه چپ ، ایجاد تشکل های منسجم کارگری و مردمی ، سازماندهی اعتصابات کارگری سراسری و داشتن تاکتیک و استراتژی برای انقلاب پیشاروی است !
در این مورد دیروز ملیحه محمدی در VOA با حمایت از ج.ا میگفت ” سپاه نه تنها یک سازمان تروریستی نیست بلکه حافظ ایران بوده و هست ”
ناسیونالیست ها و رویزیونیست هایی مانند ملیحه محمدی که سال ها همکاری با فاشیسم اسلامی را تئوریزه کرده اند مجددا همکاری با ج.ا و سپاه را تبلیغ میکنند !
یاوهگویی های امثال ملیحه محمدی، به هیچ وجه در چارچوب ایده های چپ ،عدالت اجتماعی و یا دفاع از صلح ، منافع زحمتکشان و سوسیالیسم نبوده و نیست .
چنبن هجویات و پرت گویی هایی فقط این امکان را برای مدیا های غربی فراهم میکنند که از ان ها برای تضعیف مبارزات مردم و زنان ایران و همچنین منزوی و بی اعتبار کردن چپ سوسیالیستی استفاده کنند !
دوم / استمرار طلبان در بیانیه شان نوشتند که، اگر یکی از نامزدهای ما تایید صلاحیت شود، ما در انتصابات شرکت میکنیم.کارشان به دریوزدگی افتاده است، وبه لقمه نانی از سفره قدرت هم شکرگزارند. سوم/ تا امروز ۱۷ نفر داوطلب پست ابرایم رئیسی قاتل شده اند. تخمین زده میشود که داوطلبان به ۳۰ نفر یا بیشتر بشود. میخواهند تعداد را یالا ببرند تا یک جو احسلسی عاطفی و هیجانی ایجاد کنند، تا شاید تعداد بیشتری را به انتصابات بکشانند، دست آخر هم، فتوکپی رئیسی قاتل را از جعبه مارگیری ضحاک مار دوش استخراج کنند. چهارم / همانگونه که مردم بر دیوارها نوشته اند : هر رای گلوله است که به قلب مردم ایران شلیک میشود. باز هم از آلبرت آینشتاین نقل میکنم،که : کار یکسانی را بارها و بارها تکرار کردن، و انتظار نتیجه متفاوت داشتن، عین حماقت است. منافع واقعی مردم ایران، در گرو نحریم کامل و سراسری نمایش مضحک خامنه ای جنایتکار است. فاشیسم شیعه حاکم بر مردم ایران باید به زیر کشیده شود.
اول / اصلاح طلباتی که گرچه خود سکولارند، اما همواره بر مدار امکان « تغییر رفتار رهبر» می چرخند، و هرگز هم از پوچی تصورات موهوم درس نمیگیرند. آقای کریمی گرامی! کدامیک از این استمرار طلبان سکولارند؟ خاتمی، کواکبیان، تاج زاده، جهانگیری، و دیگران؟ اینها که اگر به « ولایت فقیه باورمند هم نباشند، ولی به آن ملتزم هستند. همین التزام هم هست، که آنها را به این تصورات موهوم میکشاند
شما دیگه خیلی سخت میگیری..جنبش اصلاح طلبی همیشه در جهان و ایران وجود داشته ، منتهی ازانشعاب حزب سوسیال دموکرات روسیه بلشویکها باانقلاب ۱۹۱۷روسیه به قدرت رسیدند.انقلابی گری ورادیکالیسم بر جنبش جهانی کارگری و سوسیال دموکراسی تاثیرات مثبت و منفی گذاشت.
قبل ازآنهم جنگ جهانی اول موجب انشقاق در انترناسیول دوم شد.
بهر صورت بخشی ازاحزاب سوسیال دموکرات درکشورهای جهان به حزب کمونیست تبدیل شدند.درایران هم اجتماعیون عامیون از این وقایع مصون نماند.بعدازتبعید رضا شاه حزب توده تاسیس و پیشرفت کرد. بهر جهت انقلابیگری ورادیکالیسم در دوران جنگ سرد این امکان را به نیروهای واپسگرای مذهبی داد بعنوان گزینه ی مقبول سرمایه داری جهانی حکومت پادشاهی کنار گذشته شود. در تمام این دوران نیروهای اصلاحلب سکولار وجود داشتند که درغوغای انقلابی گری چپ و واپسگرائی و پوپولیسم مذهبی صدایشان شنیده نمی شد. جنبش دوم خرداد ۷۶ رویکرد چوانان و زنان به این نیاز بود. اصلاح طلبان حکومتی فرصت طلبانه در سال ۷۸ اعلا
موچودیت کردند.
درود جناب کریمی
یک تیم فوتبال که در بازی تدارکاتی شکست فضاحت باری خورده باشد ، برای اعاده حیثیت در مقابل هواداران و تماشاچیان،تدارک یک بازی آسون تری را می بیند، از همه بازیکن های خط خورده وبا تحربه استفاده می کند، دستی به سر وروی مربی و کادر فنی می کشد،تا در نهایت طبق برنامه نتیجه رضایت بخشی بگیرد، چیزی عوض نشده، زمان زیادی نگذشته،مهم نیست
باز گشت حیثیت برای حفظ هواداران و تماشاچیان مهم تر از همه چیز است.