لااقل پساز ۴۵ سال تجربۀ «حاکمیت دوگانه» بهویژه تجربه دوران ریاستجمهوری محمد خاتمی و حسن روحانی بهعنوان دو رئیسجمهوری که نمیخواستند تنها پادوی اجرایی بیت رهبری باشند دیگر مشخص شده است که مشکل امروز میهن ما انتخابات نیست بلکه عدم درک و یا حتی عدم پذیرش «جمهوریت» نظام و آنچه از آن باقیمانده است میباشد.
گرچه افراد شاخص و شخصیّتها در تاریخ ملّتها و سرزمینها در بسیاری موارد نقشهای بیبدیلی ایفا کردهاند مشکل در ایران ما امّا تنها مهرهها نیستند که با یک چیدمان رویایی آنها بتوان به میّسر شدن تغییر در میهنمان دل بست. مشکل ساختار «جمهوریت» نظام است که هنوز پس از گذشت بیش از چهار دهه از طرف اکثریت کارگزاران و رهبران این حکومت یا درک نمیشود و یا اینکه برای آنها این وجه از نظام نه محترم است و نه در زمره انگارههای مبنایی و بنیادی آن.
مادامی که جناح ولایی با خوانش نئوصفوی خود از نظام حکمرانی موجود دست برتر را در این “جمهوری” دارد و حاضر به تن دادن به هیچ مصالحه و مفاهمهای برای ممکن ساختن یک تغییر و تحول اساسی نیز نمیباشد تنها توازن وحشت است که بهنظر تعیینکننده و حلال مشکلات میهن خواهد بود، چه از طرف حاکمیت و چه از طرف مردم.
سیادت و برتری و دستبالا داشتن اردوگاه ولایی در سرتاسر ساختارهای این نظام حکمرانی واقعاً موجود مهّمترین مانع و رادع در راه دست یازیدن به یک نظم جمهوریت محور و مردمنهاد است و یقیناً بدون قبول اصل حاکمیت و فصلالخطاب بودن مردم مشکلات موجود ساختاری و رفتاری نظام حکمرانی در میهن ما قابل حل نیستند. یگانه راه ممکن بدون گذار از درون دوزخ فروپاشی و دیکته کلانترهای جنگ خیابانی تبدیل «توازن وحشت» به «توازن مصالحه» است، توافق و اجماع بر سر یک مسیر گذار و بازگشت به یک «قانون اساسی منهای ولایتفقیه»، آنچنان که مطالبه اصلی انقلاب ایران نیز بود، میباشد
–ایرانیت، اسلامیت و جمهوریت–
مشکل اما نه ایرانیت است و نه اسلامیت بلکه جمهوریت نظام است. جناح ولایی و بخش غیرانتخابی حاکمیت به یک نظم مردمنهاد و شفاف که در آن حاکم باید پاسخگو و تحت کنترل و پایش شفاف توسط صاحبان اصلی قدرت یعنی شهروندان باشد اساساً باور ندارد.
مشارکت فعال در انتخابات ریاستجمهوری مادامی که تنها کمتر از بیست درصد قدرت در دست شخص رئیسجمهور است و تازه برای همین مقام و جایگاه حداقلی نیز نمیتوان آزادانه شخصیتهای مستقل و مورد وثوق اکثریت مردم را انتخاب کرد، در این حالت انتخابات ریاستجمهوری عملاً بیفایده و سالبه به انتفاء موضوع میباشد.
بدون چشمانداز و قول و توافق با حاکمیت برای یک گذار توافقی و افقی و آغاز ریلگذاری برای فرآیند «اصلاحات ساختاری» از طرف جناح غالب حاکمیت، من بهعنوان یک شهروند هیچ نفعی در مشارکت در این انتخابات و هر انتخاباتی از ایندست تحت زعامت شوراینگهبان و شمشیر داموکلس آن یعنی «نظارت استصوابی» نمیبینم و مادامی که نخستین و مرکزیترین مطالبه مردمنهاد به باور من یعنی «لغو و یا حداقل تعلیق نظارت استصوابی»، بهمثابه نقطه آغازین اصلاحات ساختاری از طرف حاکمیت پذیرفته و عملی نگردد در هیچ انتخاباتی شرکت نخواهم کرد.
مشکل انتخابات نیست بلکه عدم درک جمهوریت نظام است!
تصور اینکه ولایت فقیه از قانون اساسی جمهوری اسلامی برداشته شود و فقط جمهوری اسلامی با قوانین اسلامی ادامه داده شود هم برای اکثریت مردم قابل قبول نیست.
جنک بر سر جمهوری دمکراتیک و سکولار است ، اگر چه طولانی هم شود.
من با شما موافقم، نظام حکمرانی در میهن ما باید مردمنهاد وغیردینی باشد. اما دقیقا به همین دلیل نمیتواند ضددین و در تقابل با اسلامیت ایرانیان باشد.