تقریباً هر روزه در مذموم بودن استبداد دینی و محکوم کردن آن بیانیهها داده میشوند امّا در مقابل روزبهروز به دلیل لجاجت ابتر و ناکارآمد با حاکمیت مستقر این علاقه و آمادگی کمتر میشود تا دسیسهها و دشمنیهای بلاانقطاع نیروی قاهر، ظالم و غارتگری چون امریکا در میهن ما را نیز با صدای بلند محکوم کنند.
این بیانیهها و نویسندگان آن حتی شاید هم ندانند که آنها ناخواسته یا در زمرۀ جادهصافکنهای فرهنگی دخالت و استیلای دوباره بیگانگان در میهن ما عمل میکنند و یا اینکه بهعلت عدم اشراف اطلاعاتی و ادراکی قادر به درک بازی پیچیده و چندلایه امپریالیسم در مسخر کردن اراده ملتها برای زیستن در استقلال و آزادی نیستند.
در حالی که همگان میدانیم، سیاست امریکا در چهل و اندی سال پس از انقلاب ایران جز «نفرتپراکنی، تحریم و تهدید» بر علیه میهن و مردم ما نبوده است. امریکا درحالیکه با سیاست «ایرانهراسی» دروغین خود ایران را متهم به بیثباتسازی منطقه میکند امّا خود ۴۵ پایگاه نظامی وسیع با حدود ۱۳۰۰۰۰ سرباز اطراف مرزهای ایران دارد و همواره سیاست «تغییر رژیم» در ایران را در اینمدت در دستور کار داشته است. امریکا باید بداند و اینرا تمکین کند، که تعیین شکل حکومت و تغییرات لازم در نظام حکمرانی تنها به خواست و به دست ملت بزرگ ایران انجام میگیرد و ایرانیان به هیچ قدرتی اجازه دخالت در این امر کاملاً ایرانی را نخواهند داد.
همین امریکا با اعمال سیاست تحریم فراگیر ایران با بیشاز ۱۷۰۰ تحریم فرامنطقهای در حقیقت با اعمال یک جنگ تمامعیار اقتصادی و روانی برعلیه ایران رفاه و توسعه اقتصادی میهن ما را نشانه گرفته و با تمام ظرفیت با جایگاه و نقش منطقهای ایران مبارزه کرده است. این حقایق متأسفانه به دلیل لجاجت با حاکمیت یا دیده نمیشوند و یا اساساً به نام ضرورت رهایی از استبداد دینی بهمثابه معضل اصلی با کمال وقاحت سفیدشویی میشوند.
راهبرد گذار موفق و پایدار از بحران موجود در میهن ما امّا از طریق وادادگی در مقابل بیگانگان و امید به همکاری و مساعدت از جانب آنها داشتن و یا آنچنانکه برنده جایزه امپریالیستی صلح نوبل «نرگس محمدی» آرزو میکند بدون “اهتمام جدی، انسجام عملی و رویکردی پیشبرنده برای حمایت معطوف به پیروزی مردم ایران” سازمان ملل و دولتهای دیگر -بخوانید کشورها و قدرتهای معاند منطقهای و فرامنطقهای- ممکن نمیگردد. مبارزه برای آزادی و حاکمیت ملی در ایران ما و همچنین رهایی از زیر یوغ استیلای بیگانگان بدون داشتن موضعگیری مشخص و منطقی در مقابل قدرتهای قاهر، ظالم و غارتگر جهانی پاک کردن مغرضانه بخشی از صورت مسأله است همانطور که کرنش در مقابل استبداد شاه و شیخ را نیز دقیقاً نمیتوان بههیچ دلیلی توجیه و سفیدشویی کرد.
راهحل اصلی در داخل و تنها در سایه یک تعامل و گفتگوی ملی در راستای خروج از چرخۀ باطل و تاریخی «لجاجت و خشونت» و دستیابی دوباره به اجماعی که انقلاب ایران را ممکن گردانید در این سرزمین ممکن خواهد بود. اجماعی که حاصل برآیند و تعامل تاریخی سه گفتمان:
– گفتمان ملیگرایانه (دمکراتیک)،
– گفتمان اسلامگرایانه اما بدون ولایت فقیه و
– گفنمان چپگرایانه و عدالتخواه
بود. شکلگیری و میسر ساختن این تغییر در ایران باید بهدست ایرانی، به شکل صلحآمیز و بر پایۀ بالاترین زمینۀ اجماع ملی ایرانیان انجام پذیرد. آلترناتیو استبداد چه شاهنشاهی و چه ولایی یقیناً یک رژیم وابسته و دستنشانده و واداده در مقابل بیگانگان نیست.
استقلالخواهان ایرانی هیچگاه از هیچ کشوری تقاضای کمک مالی و لجستیک در راستای ساماندهی امور داخلی خود نداشته و نخواهند داشت. این باور که، حکمرانی در ایران باید به دست و همت خود ایرانیان در داخل و خارج از میهن ما ساماندهی شود و توانایی در انجام و مدیریت مستقل و تمام ایرانی این پروژه «تغییر و گذار» یگانه نشانه استحقاق ایرانیان برای استقرار یک نظام ملی و مردممحور در کشورشان میباشد. ما و همه نیروهای استقلالطلب و آزادیخواه اصیل این میهن در تقابل کامل با ستون پنجم سیاسی و فرهنگی امپریالیسم و محور دولتهای متحد غرب اینرا باید با صدای بلند هر روزه روز فریاد زنیم به خاطر مخالفت با استبداد حاکم در ایران، ما هرگز سند سوریهای- و لیبیایی کردن ایران را امضا نخواهیم کرد.
راهحل فایق آمدن بر استبداد ولایی، امّا پهن کردن فرش قرمز برای سربازان امریکایی نیست. از درون کولهپشتی سربازان بیگانه برای میهن و مردم ما آزادی و دمکراسی بیرون نخواهد آمد. تعامل با قدرتهایی که حاضر به پذیرش منافع ملی ایرانیان نیستند و نمایندگانشان شعار محو کردن ایران از روی نقشه جغرافیا را میدهند عملاً توسط خود آنها تعلیق به محال شده است.
بهعنوان کنشگر سیاسی ایراندوست این را باید بیمحابا و بدون امّا و اگر با ایرانیان در میان بگذاریم، به هنگام مواجهه با دخالت و تهاجم نظامی بیگانگان اصل بقای ایران است در این هنگامه، جای ما یقیناً در کنار حاکمیت و تمامی نیروهای پاسدار استقلال، امنیت و عزت و سربلندی ایرانیان خواهد بود.
(۲) خمینی برای بریدن سر چپ ها دوباره دست به دامان سلطنت طلبها شد و تمام ساواک را به خدمت گرفت کدام احمقی ست که برای بار چهارم گول این اراجیف صد تا یک قاز را بخورد ؟ طبقه ی کارگر ایران و جنبش زن زندگی آزادی از همان روز اول مهر ۱۴۰۱ اعلام کرد که با خائنین ۱۲۰ سال گذشته به مردم ایران هرگز وارد هیچ ائتلافی نخواهد شد نه تنها با این خائنین که حتی با سیاستمدارهای فسیل قرن ۲۰ هم مرزبندی دارد منشور حداقلی ۲۰ تشکل معیار ائتلاف ماست و تا جریانات زیر پرچم این منشور درنیایند صحبت از تغییر و انقلاب راه به جائی نخواهد برد پس برای فریب ما با این ارجیف لیبرالی دست چندمی و صحبتهای خوشگل ائتلاف دموکراسی و عدالت و پروژه ی تسلیم رهبری به امنثال خمینی و چلبی بازی سراغ ما نیائید ما از حکومتهای فردی عبور کرده ایم و تنها شکل عالی حکومت برای مشارکت اجتماعی همه ی شهروندان در تعیین سرنوشت خود را شوراهای از پائین می دانیم ولاغیر . زن زندگی آزادی حکومت شورائی
تصویری که نویسنده از ایران می دهد متعلق به حدود۱۴۰ سال پیش و قبل از انقلاب مشروطه و حوالی واقعه ی رژی ست همان زمانی که مهبیون به رهبری دو آیت الله بهبهانی و طباطبائی با ملیونی مثل تقی زاده و دیگران تا حیدعموقلی هم از منشویکهای قفقاز بدون اطلاع از وضعیت انباشت ثروت در ایران و به تاسی از انقلاب کبیر فرانسه یک انقلابی را رهبری کردند با یک قانون اساسی که بیشتر شبیه شعر مولانا شیر بی یال و دم و اشکم بود نه دموکرات بود نه تغییرات اقتصادی را در سر داشت و نه قادر به سرنگونی سلطنت بود تا اینکه یک رندی مثل سید ضیاء با کمک آیرونساید یک رضا خانی که دربان و نگهبان بود را به سمت میرپنجی و سپس نخست وزیری و در نهایت به پادشاهی با یک دو کودتا به قدرت می رسانند همین جنایت علیه مردم ایران در سال ۳۲ به اتفاق روحانیت و سلطنت با سازشکاری ملی گراها و لیبرالها شد و نتیجه اش سربریدن چپ ها و سال ۵۷ هم دیدیم که خمینی گفت مارکسیستها آزادند با ملیوم نهضت آزادی تشکیل دولت داد تا سر چپ ها را ببرد (بقیه در ۲)