ـــــــــــــــ
حزبِ “اتّحادیهی دموکراتمسیحی” آلمان (CDU) در آستانهی دچارشدن به انشعاب است؛ اعلامِ تدارکِ فوریِ این انشعاب، همزمان است با مرگِ “وُلفگانگ شُویبْله” (Wolfgang Schäuble، ۲۰۲۳م – ۱۹۴۲- ۸۱ ساله). او یکی از پُر نفوذترین اعضای جریانِ راستِ محافظهکارِ “اتّحادیهی دموکراتمسیحی” آلمان، و همزمان، یکی از پُرآوازهترین نمایندههای سیاسیِ جریانِ نیرومند و قدیمیِ محافظهکاری در جامعهی آلمان بود. مراسمِ خاکسپاریِ او دیروز جمعه انجام گرفت.
.
این نخستینبار نیست که “اتّحادیهی دموکراتمسیحیِ” آلمان(CDU) دچار انشعاب میشود ولی این شاید نخستینبار است که انشعاب در این حزب به طورِ رسمی “انشعاب” نامیده میشود. جداشدنها و انشعابها در این حزب، معمولاً بی سر و صدا، بدونِ انشعاب نامیدهشدن و با معاملهگریهای تواَم با روشهای محافظهکارانهی مرسوم در اینگونه احزابِ دستِ راستی انجام میگرفت. مهمترینِ این جداشدنها و انشعابهای به اصطلاح خاموش در دورهی جدید، جدایی و انشعابِ خاموشِ شماری از اعضای این حزب در سال ۲۰۱۵م (۱۳۹۴خ) انجام شد که گفته میشود نقشِ بزرگی در بنیانگذاریِ جنبشِ راستِ افراطی و نژادپرستانهی موسوم به “پِگیدا” داشتهاند، جریانی ضدّ مردمی و خطرناک که نقشِ بزرگی در نیرومندساختنِ نهادها و سازمانهای راستِ افراطی و فاشیستی، و در فعّالساختنِ محافلِ سیاسی/اجتماعیِ سرسختِ محافظهکارِ جامعهی آلمان داشته است. پس از “پِگیدا”، حزبِ راستِ افراطیِ “آ. اِف. دِ.” حزبِ (آلترناتیو برای آلمان AFD) برپا شد. بسیاری از اعضای مؤثّرِ هر دویِ این جریانهای راستِ افراطی، از اعضای قدیمی و شناختهشدهی “اتّحادیهی دموکراتمسیحی” و از اعضای سازمانِ جوانان و دیگر سازمانهای وابسته به این حزب بودند: از جمله، “الکساندر گاوُلَند” (Alexander Gauland)، ۸۱ ساله، و یا “بیُورن هوکه” Björn Höcke 52 ساله.
گذشته از “پِگیدا” و “آ. اِف. دِ“، و پیش از آنها، اعضای بسیاری از جریانهای ریز و درشتِ راستِ افراطیِ نژادپرست، یکراست و یا با چَم و خَمهای بسیار، از سویِ محافلِ (جناح های) درونِ این حزب رهبری میشدند و یا در سایهی پشتیبانیهای پیچیدهی “اتّحادیهی دموکراتمسیحی” در امان بودند.
(ـ)
نمایندهی این تدارکِ جدیدِ انشعاب در “اتّحادیهی دموکراتمسیحیِ” آلمان (CDU)، یکی از پُر حاشیهترین سیاستمدارانِ راستِ آلمان به نامِ “هانْس گِئورگ ماسِن” (Hans-Georg Maaßen) است. او نزدیک به یک سال است که رییسِ یک اتّحادیهی بسیار راستِ محافظهکار به نامِ “اتّحادِ ارزشها” است؛ این اتّحاد یکی از سازمانهای وابسته به “اتّحادیهی دموکراتمسیحی” است و گفته میشود که دارای بیش از ۴۰۰۰ عضو است. دیدگاههای سیاسی/اجتماعیِ این نهاد بسیار راستروانهتر و محافظهکارانهتر از حزبِ نامبرده است.
“هانْس گِئورگ ماسِن” در روزِ گذشته اعلام داشت که دارد آماده میشود تا یک حزبِ مستقل تشکیل دهد. او گفت که در بارهی گامهای لازم برای این کار، اعضای “اتّحادِ ارزشها” در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۴ تصمیم خواهند گرفت. (به نقل از روزنامهی “فرانکفورتِر رُوندشاو، ۰۴/ژانویه/۲۰۲۴).
“هانْس گِئورگ ماسِن” در سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۸م (۱۳۹۱ تا ۱۳۹۷خ) رییسِ سازمان امنیتِ داخلیِ آلمان با نامِ رسمیِ “اداره حفاظت از قانون اساسیِ آلمان BfV” بود. او در دورانِ ریاستاش بر این سازمانِ امنیتی، از سوی بسیاری از احزاب و نهادها و از جمله از سوی جناحهایی از حزبِ خود یعنی “اتّحادیهی دموکراتمسیحی” نیز در معرضِ انتقادهای بسیار تند بود. این انتقادها سبب شدند تا حزبِ او بهناگزیر او را از کارهای دولتی کنار بگذارد و اکنون چند سالی میشود که در درونِ حزبِ او بحث در بارهی بیرون انداختنِ او از این حزب در جریان است.
حواشی، و انتقادها و اتّهامها به او بسیار است: ([۱] )
یکی از نخستین انتقادها به او، بر میگردد به همکاریِ سازمان امنیتِ آلمان – در زمانی که او رییسِ آن بود – با سازمان جاسوسیِ خارجیِ آمریکا “اِن. اِس. آ.” و ۸ سازمانِ دیگرِ امنیتی آمریکا در سالِ ۲۰۱۳م، که در جریانِ آن او متّهم شد که بسیاری از مدارکِ محرمانهی این سازمان را به سازمانهای امنیتیِ آمریکا داده است.
اتّهامِ دیگر به او، برپاییِ یک گروهِِ تحقیقی در سازمانِ امنیتِ آلمان برای دریافت و جمع آوری و ثبتِ گستردهی دادهها از شبکههای اجتماعی بود.
انتقادِ دیگر به او به این سبب بود که او “ادوارد اسنودن” را خائن خواند و او را متّهم به جاسوسی برای روسیه کرد، اتّهامی که گویا حتّی خودِ آمریکاییهایی هم آن را در بارهی “ا. اسنودن” به کار نمیبردند.
انتقادِ دیگر، نقشِ کمکاریهای سازمانِ امنیتِ زیرِ مسئولیتِ او در جلوگیری از حملهی انتحاریِ در ۱۹/دسامبر/۱۹۱۶ به یک بازارِ عیدِ کریسمس در مرکزِ برلین بود.
اتّهامِ دیگر به او، رابطهی “پنهانِ” او با حزبِ دستِ راستیِ “آ. اِف. دِ.” (آلترناتیو برای آلمان AFD) است، یعنی همین حزبی که امروزه بسیاری از محافل در آلمان نسبت به افزایشِ باورنکردنیِ آرای آن در جامعهی آلمان هشدار میدهند و آن را بزرگترین خطرِ جریانِ راست در آلمان میدانند.
اتّهامِ دیگرِ او، کمکِ او به جلوگیری از دستیابیِ خبرنگاران به پروندهی نازیستهایی بود که توانسته بودند سالیانِ سال از دستِ قانون فرار کنند. از جمله، یک جنایتکارِ جنگی به نامِ Alois Brunner.
.
(ـ)
شاید در اینجا اشارهای کوتاه به تاریخِ “سازمان امنیتِ داخلیِ آلمان” بیفایده نباشد، از این نگاه که تاریخِ این “سازمان” تاریخی چنان پُر حاشیه بوده و هست که زمینههای مناسب را برای به دستگرفتنِ ریاستِ خود از سوی کسانی مانندِ “هانْس گِئورگ ماسِن” – از “حزبِ دموکراتهای مسیحی”، که اکنون در فکرِ انشعاب از این حزب است – فراهم ساخته است:
سازمان امنیتِ داخلیِ آلمان با نامِ رسمیِ “اداره حفاظت از قانون اساسی آلمان” BfVاز همان سال های نخستِ پایه گذاریاش در پس از حنگِ دوّمِ جهانی، همواره از سوی نهادها و احزاب و افرادِ مختلفِ آلمان به انواعِ فساد و رفتارِ غیرِ قانونی متّهم بوده است. تقریباٌ هیچ حزبی نیست که در این یا آن بُرهه، به این یا آن دلیل، خواستارِ انحلالِ این سازمان نشده باشد. این سازمانِ امنیت، در بعد از جنگِ جهانیِ دوّم و شکستخوردنِ رژیمِ فاشیستیِ آلمانِ هیتلری بنیاد نهاده شد. در بخشِ ” تاریخِ ما ” از صفحهی اینترنتیِ این “سازمان”، نخست فشردهای از تاریخِ این “سازمان” آمده است و سپس متنِ یک ” پژوهشِ علمی در بارهی تاریخِ سازمان ” با عنوانِ “۷۰ سال ادارهی فدرال برای حفاظت از قانونِ اساسی-۱۹۵۰/۲۰۲۰ ” در دسترس نهاده شده است. در بخشِ تاریخِ فشردهی این “سازمان”، به نقل از رییسِ کنونیِ این سازمان، توماس هالدِنوانگ، چنین آمده است:
« تاریخِ ادارهی فدرال، دلیل و فرصتی است برای سرفرازی و سرافکندهگی، قدرشناسی و انتقاد، اعتماد و نظارت، سرسختی و آمادهگی برای تغییر».
این که تاریخِ این سازمان «فرصتی است برای “سرافکندهگی” و “انتقاد” » حرفِ درستی است ولی این که این تاریخ در همانحال «فرصتی برای “سرافرازی” و “قدرشناسی” و “اعتماد”» نیز باشد جای تعجّب است! در خودِ آلمان، این بحث که در تاریخِ این سازمان، چه چیزهایی مایهی “سرفرازی”، “قدرشناسی”، “اعتماد” و یا “آمادهگی برای تغییر” است، و چه چیزهایی مایهی “سرافکندهگی”، “انتقاد”، “نظارت” و “سرسختی” بوده و هست، بحث و فحصها بسیار است.
این جملهی بالا از رییسِ کنونیِ سازمان امنیتِ آلمان نشاندهندهی تاریخِ پُر تناقض و پُر مناقشهی این ” سازمان ” است. خودِ این “تاریخِ فشرده” به چند نمونه از موردهای پُر مناقشه اشاره دارد، از جمله: چند و چونِ کارهای امنیتی در دورهی جنگِ سرد؛ در دورهی جدال میانِ غرب و شرقِ آلمان؛ در دورهی جدال با سازمانِ چپِ آلمانِ غربی “فراکسیونِ ارتشِ سرخ” (R.A.F)؛ در دورهی جدال با گروههای مبارزِ فلسطین و …؛ در دورهی پس از رخدادِ ” برجهای دو قلو ” در آمریکا، ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱؛ در دورهی جدال با “گروههای نئونازی” بهویژه در موردِ یکی از تازهترین شاخصهای بزرگِ آن یعنی “گروهِ زیرزمینیِ ناسیونال سوسیالیست (NSU) از سال ۲۰۱۱؛ و در دورهی افشای اسنادِ سازمان امنیتِ آمریکا از سوی اِدوارد اسنودن در سالهای ۲۰۱۳.
(ـ)
این که این تدارک برای انشعاب به کجا خواهد رسید و چه ابعادی خواهد داشت هنوز روشن نیست، ولی این که بهجز برنامههای رسمیِ سیاسی، اهدافِ احتمالیِ “هانْس گِئورگ ماسِن” و کسانی که با او همکاری می کنند، از اعلامِ تدارکِ انشعاب از “اتّحادیهی دموکراتمسیحی” چیست، جای تأمّل دارد. یکی از نشریاتِ آلمانی در این باره نوشته است:
« “ماسِن” در یک بیانیه گفته است: ” اتّحادیهی زارا- واگِنکنِشت (Sahra Wagenknecht) [یکی از زنانِ عضوِ “حزبِ چپِ” آلمان که چندی پیش از این حزب جدا شد و اکنون در تدارکِ برپاییِ یک حزبِ سیاسیِ جدید است] یک “کَشتیِ زیر دریایی” است که در خدمتِ این است که آرای شهروندانِ سرگردان و سرخورده را بقاپد تا آنها را به سوی اتّحادِ چپ هدایت کند”. به نظر میآید که “ماسِن” دارد همین کار را میکند از راست». ([۲] )
البتّه روشن است که دلایلِ “اعلامِ رسمیِ” قصدِ انشعاب در بزرگترین حزبِ محافظهکارِ کهنهکارِ آلمان را باید در بحرانیِ جُست که سالهاست هم خودِ این حزبِ محافظهکار را، و هم بهویژه آن جریانِ محافظهکاریِ نیرومندِ آلمانی را در بر گرفته است. سرمایهداریِ محافظهکارِِ آلمانی هم، که از بزرگترین پشتیبانانِ این حزب و آن محافظهکاریِ تاریخی بوده و هست، در این بحران درگیر است؛ و به یقین، یکی از ریشههای اصلیِ بحرانِ این حزب و آن محافظهکاریِ تاریخی را باید در بحرانی جُست که سرمایهداریِ محافظهکارِ آلمان را سالها است در هم پیچیده است؛ ولی در همانحال، بنا به احتمالِ آن روزنامهی آلمانی، فریبکاریهای احزاب را به طورِکلّی، و فریبکاریِ حزبِ “اتّحادیهی دموکراتمسیحی” را بهطورِ مشخّص، نباید نادیده گرفت.
محافظهکاریِ آلمانی فقط در سیاستِ این کشور ریشه ندوانیده است، بلکه در همهی گوشههای جامعهی آلمان: در هنر و ادبیات، در علم، در فرهنگ، در تار و پودِ دستگاههای دولتی/اداری، و در همهی دیگر زمینهها دارای ریشههای ژرف و گسترده است. هم خودِ این حزب، و هم آن محافظهکاریِ تاریخی، و هم سرمایهداریِ محافظهکارِ آلمان، هر سه از کهنهکارهای پُرتجربهی این جامعه هستند. اینها میراثدارِ همهی آن تَرفَندبازیهایی هستند که دستِکم بیش از دویست و پنجاه سال عمرِ دارد و جنگهایی ویرانگر را به این جامعه و به جهان تحمیل کرده است.
ـــــــــــــــ
محمّدرضا مهجوریان، ۱۶/دی/۱۴۰۲
[۱]– مآخذ در این باره فراوان هستند. فقط برای نمونه:
– ویکی پِدیا:
https://de.wikipedia.org/wiki/Hans-Georg_Maa%C3%9Fen
– مجلّه ی اشپیگل
[۲] – https://www.merkur.de/politik/hans-georg-maassen-alternative-partei-afd-abspaltung-werteunion-cdu-bsw-linnemann-merz-zr-92758898.html
مطالب مرتبط با اين مقاله:
- در بارهی اهمیّتِ مُبرَمِ انسانشناسی – نوشته ی وُلف لِپِنیز، ترجمه ی: محمّدرضا مهجوریان
- جمهوریِ فدرالِ آلمان و “طالبانِ” افغانستان؛ نگاهی کوتاه به سیاستِ خارجیِ جمهوری فدرالِ آلمان – محمدرضا مهجوریان
- “نظریهی غیرِ اردوگاهی” و “نظریهی اردوگاهی” – محمدرضا مهجوریان
- هنر برای صلح و بر ضدّ جنگ – محمدرضا مهجوریان
خسته نباشید!
چیز دیگری که محتمل است، انشعاب و سپس پیوستن به آ، اف، د است. چراکه بخشهایی از اعضای حزب با پیوستن به آ، اف، د مخالفند و ماسن این روند را در دو مرحله اجرایی میکند، اول انشعاب و تخریب پل های پشت سر اعضای انشعابی و سپس پناه دادن به آنها در آ اف د بعنوان تنها آلترناتیو پیش رویشان!