برای ورود به این بحث ابتدا لازم است تعریفی هرچند ساده و کلی داشته باشیم از اصطلاح رایج اپوزیسیون.
اپوزیسیون که یک واژه فرانسویست، به مجموعه افراد، نهادها و سازمانهای مخالف نظام سیاسی گفته می شود که در تلاش برای براندازی نظام حاکم هستند.
اپوزیسیون می تواند افراد و نهادهایی که الزاما خواهان سقوط نظام نیستند، و فقط برکناری دولت و نهادهایی از حاکمیت را طلب می کنند، را هم شامل شود، اما این واژه در فرهنگ سیاسی جامعه ایرانیان اساسا و عمدتا به بخش عظیم مخالفانی اطلاق می شود که عمدتا و الزاما در خارج از کشور زندگی می کنند و در تلاش برای سرنگونی نظام اسلامی حاکم بر ایران هستند.
هرچند منظور از طرح سئوال در مورد به بن بست رسیدن اپوزیسیون، در برگیرنده اپوزیسیون برانداز خارج از کشور است، اما برای روشن شدن بیشتر این مبحث، کوتاه و گذرا به نظرگاه مخالفین غیر برانداز هم می پردازیم.
آیا اپوزیسیون برانداز متشکل از افراد و نهادها و سازمانهای بی شمار مستقر در خارج از مرزهای ایران، در ارتباط با براندازی نظام جمهوری اسلامی به بن بست رسیده اند؟
آیا اساسا طرح چنین سئوالی منطقی و یا در زمان مناسب طرح شده است؟ و اگر طرح چنین سئوالی به هر علت نامناسب باشد آیا واکاوی و پرداختن به آن هم غیرمنطقی و نادرست است؟
به باور من هرچند طرح چنین سئوالی در شرایط کنونی اپوزیسیون، کمی شتابزده و به دور از فاکتورهای عینی و قابل درک است، اما واکاوی و پاسخ به این سئوال لازم ومنطقی است.
پس نخست باید دید چه کسانی مولد چنین سئوال و یا بهتر بگوییم، چنین شبهه ای هستند؟
۱- جمهوری اسلامی
بیش از چهار دهه است که جمهوری اسلامی در تلاش برای بدنام کردن اپوزیسیون و القای به بن بست رسیدن تلاشهای آنها می باشد. پخش برنامه های بی شمار تلویزیونی و درج مقالات و نوشته های فراوان در روزنامه های وابسته به رژیم در داخل و خارج، بخشی ار تلاشهای حکومت برای القا به بن بست رسیدن اپوزیسیون خارج کشور می باشد. استدلالات تئوری پردازان سپاه برای نشان دادن به بن بست رسیدن اپوزیسیون، اساسا با انگشت گذاردن بر اختلافات درونی اپوزیسیون و همچنین عدم موفقیت اپوزیسیون درسرنگونی نظام جمهوری اسلامی، استوار است.
۲- بخش اپوزیسیون غیربرانداز یا همان اصلاح طلبان
اصلاح طلبان رانده شده از قدرت که در تلاش برای به دست گرفتن مجدد قدرت، اپوزیسیون برانداز خارج کشور را دشمن هدف های تعیین شده خود می دانند، و با تحلیل های نادرست و معمولا مغرضانه و یک جانبه نگرانه، سعی در القای این ایده دارند که اپوزیسیون خارج کشور به بن بست رسیده است.
یکی از اصلاح طلبان مدافع به بن بست رسیدن اپوزیسیون خارج کشور عباس عبدی، دانشجوی تندرو خط امامی دهه ۶۰ و اصلاح طلب امروز است.
عباس عبدی اصلاح طلب حامی بقای نظام، معتقد است که اپوزیسیون خارج کشور به این علت که مدافع مداخله خارجی و حمله نظامی کشورهای خارج به ایران بوده اند و چون این حمله خارجی با ارائه الگوی ناموفق افغانستان با شکست مواجه شده است، پس اپوزیسیون و ایده های براندازی اش هم به بن بست رسیده است. او که در فکر و عمل، نظام حاکم را به اپوزیسیون خارج کشور و یا هر نظام دیگری غیر از نظام تعریف شده در تفکرات اصلاح طلبی خودش ترجیح می دهد، با طرح یک فرضیه و تصور بسیار غلط، اصل غلط تری را نتیجه گیری می کند.
۳- اپوزیسیون برانداز
ازتبلیغات و پروپاگاندای رژیم و نظرات همسان و هم جهت و آرزوهای اصلاح طلبان برای به بن بست کشاندن اپوزیسیون خارج کشورکه بگذریم، آنچه مورد نظرما و اساسا قابل بحث است، طرح این سئوال و شبهه از طرف افرادی در میان اپوزسیون خارج کشور است. افراد فعال و دلسوزی که در پس سالها مبارزه و تلاش برای پیشبرد اهداف براندازی، و در مواجهه با انبوه مشکلات و تضادهای فکری و عملی اپوزیسیون و عدم وحدت نظر در شکل گیری یک رهبری واحد در اپوزیسیون، آنها را به این نتیجه گیری یاس آور رسانده که اپوزسیون به بن بست رسیده است.
به باور من این تصور قبل ار آنکه ناشی از یک تحلیل دقیق و و اقعگرایانه باشد، ناشی از ناامیدی و سرخوردگیست.
اگر شما در ایستگاه اتوبوس منتظر رسیدن اتوبوس خاصی باشید و آن اتوبوس به هر علت تاخیر داشته باشد و حتی تابلوی نمودار حرکت اتوبوسها نیز خبرهای نادرست و گمراه کننده ای به شما انتقال دهد، باز این دلیل کافی برای شک و تردید در این حقیقت نیست که این اتوبوس فی الواقع در حال حرکت و رسیدن به این ایستگاه است. اما آنچه شما را به این نتیجه گیری نادرست سوق داده خستگی ناشی از انتظار زیاد و احیانا اطلاعات نادرست تابلوی نمودار حرکت اتوبوس است.
بیش از چهار دهه است که اپوزیسیون در حال مبارزه نفس گیر با غول دیکتاتوری نظام ولایی جمهوری اسلامیست. قدرت سرکوب و جنایات لجام گسیخته حاکمان جمهوری اسلامی در کنار معادلات پیچیده بین المللی و عدم تمایل و اراده جهانی برای براندازی این رژیم و عدم وجود یک رهبری قاطع و بی بدیل در سپهر سیاسی ایران، موجب طولانی شدن بقای جمهوری اسلامی و یاس و سرخوردگی بخشی از اپوزیسیون گردیده است.
آغاز جنبش زن زندگی آزادی و فعال شدن حداکثری بخش وسیعی از اپوزیسیون خارج کشور در حمایت از مردم به پا خاسته کشورمان و تلاشهای صادقانه ولی ناموفق افراد و شخصیت های مختلف به منظور ایجاد وحدت در جبهه اپوزیسیون و رسیدن به یک رهبری واحد، در کنار فروکش کردن مقطعی حضور مردم معترض در خیابانهای ایران، موجی از تحلیل ها و گمانه زنی ها و در پس آن دلسردی ها را به همراه آورده است که ساده ترین نتیجه گیری از مجموعه این عدم موفقیت ها، تصور نادرست به بن بست رسیدن اپوزیسیون می باشد.
مقایسه موجودیت و قدرت جهانی اپوزیسیون خارج از کشور در این مقطع با آنچه در طول بیش از چهار دهه وجود داشت، فارغ از همه کمبودها، عدم وحدت ها و حتی درگیریها و تضادهای گاها شدید فکری، نه تنها هیچ نشانی از به بن بست رسیدن اپوزیسیون ندارد، که برعکس به باور من نشان دهنده به مراتب قوی تر، منسجم تر و افزون تر شدن این اپوزیسیون است.
این یک ادعای بدون پشتوانه و یا یک خوش بینی ایدآلیستی منفک از واقعیت نیست. رویش چندین برابری اپوزیسیون و فعال شدن بخش وسیعی از ایرانیان خارج از کشور، به یمن جنبش زن زندگی آزادی، اپوزیسیون را از انحصار عده محدودی سیاستمدار و فعال قدیمی و کنشگران سیاسی محدود و مشخص درآورده و افراد بی شماری را وارد کنشگری سیاسی نموده و این بدون شک تضادها و مشکلات خاص خود را نیز به دنبال آورده است. تضادهایی که هرچند، چندفکری و حتی چنددستگی را به دنبال دارد، اما هیچ دلیل و مبنایی برای وجود بن بست در میان اپوزیسیون نیست.
اگر قرار است از این تشتت فکری و تضادهای موجود در اپوزیسیون به این نتیجه برسیم که اپوزیسیون به بن بست رسیده، پس باید گفت که این اپوزیسیون سالها قبل از این و شاید دهه هاست که به بن بست رسیده است.
به اعتقاد من اپوزیسیون نه تنها به بن بست نرسیده بلکه بنا به مقتضیات و شرایط جدیدی که نتیجه ناگزیر و بلافاصله ورود به مرحله نوین بعد از جنبش زن زندگی آزادی و ورود بخش پرتعدادی از ایرانیان خارج کشور به جرگه مبارزه و هم اندیشیست، وارد مرحله ای از رشد و تکثر گردیده که با تحلیل های کهنه گذشته قابل تحلیل و تبیین نیست. آسان ترین و به باور من نادرست ترین نتیجه گیری از این اوضاع جدید، اینست که تصور کنیم اپوزیسیون به بن بست رسیده است.
آنچه به باور بخش عظیمی از ایرانیان داخل و خارج و حتی کسانی که خود معتقد به، به بن بست رسیدن اپوزیسیون هستند، موجبات تضعیف و نابودی تدریجی اپوزیسیون را فراهم خواهد کرد، دشمنی ها، درگیریها و دسته بندیهای فزاینده و مهارنشدنی درون اپوزیسیون است که بخش عظیمی از تلاشهای شبانه روزی اپوزیسیون معطوف به آن گردیده و باعث اتلاف وقت و انرژی بی حدی می شود.
هرچند طولانی شدن مبارزه، زمان کافی در اختیار اپوزیسیون گذاشته تا به جای پرداختن به دشمن مشترک با خودیها و تفکرات مخالف خود نیز به دشمنی بپردازند، اما براستی زمان آن فرا رسیده که همه آحاد تشکیل دهنده اپوزیسیون به این باور برسند که دشمن واقعی ما جمهوری اسلامیست و تا زمانی که جمهوری اسلامی در حکومت و در قدرت است هرگونه صرف انرژی برای مقابله با مخالفان فکری و ایدئولوژیکی، کم کردن از ضرب آهنگ مبارزه با حکومت سرکوبگر جمهوری اسلامی و کمک به طولانی تر شدن مبارزه و بقای بیشتر این رژیم است.
وجود تضادهای فکری و چندصدایی، هیچ اپوزیسیونی را به بن بست نخواهد کشید. آنچه باعث به بست رسیدن یک جنبش می شود، فردگرایی، ارجح دانستن خواسته های فردی و گروهی بر خواسته ها و مطالبات مردم و یاس و دلسردی مبارزان سیاسی و از دست دادن امید به موفقیت و پیروزیست.
مردم ایران فارغ از اینکه ما در خارج از کشور چگونه فکر می کنیم و درگیر چه بحث هایی هستیم و فارغ از اینکه بخشی فکر کنند که اپوزیسیون به بن بست رسیده و یا حتی واقعا اپوزیسیون به بن بست رسیده باشد، مسیری را که از دهه خونین ۶۰ و سالهای۹۶ و ۹۸ و جنبش زن زندگی آزادی در پیش گرفته اند، تا سرنگونی حکومت ضدبشری جمهوری اسلامی ادامه خواهند داد.
متأسفانه باید گفت که اپوزیسیونی که نزدیک به نیم قرن حکومت جنایتکار اسلامی، فقط خودزنی و تفرقه افکنی کرده و دست به تخریب یکدیگر زده، در زمینه ی
اتحاد وهمکاری جهت سرنگونی حکومت جنایتکار اسلامی، به بن بست رسیده است، بد جوری هم به بن بست رسیده است.
مردم داخل ایران با هر ایده و نظری متحدانه با دست خالی با حکومت جنایتکار مبارزه مکنند، اما،
تمامی گروههای اپوزیسیون تا کنون صرفا تلاش به هژمونی طلبی و طرح خود به عنوان تنها آلترناتیو کرده اند و بدین طریق باعث به شکست کشیده شدن اعتراضات شده اند و همه نیز ،فقط دیگر گروههای اپوزیسیون را عامل این شکست ها میدانند و برای گروه خود هیچ نقشی قائل نیستند.
جنبش مهسا نمونه ای بارز در این زمینه بود. در جنبش مهسا ، هر گروهی ساز خودش را زد و جنگی را بر علیه دیگر گروههای اپوزیسیون شروع کرد، جنگ جمهوری و پادشاهی، جنگ پرچم و رنگ پرچم و شکل پرچم، جنگ نام جنبش ” مهسا یا ژینا” ، جنگ وکالت و انگولک و …! اپوزیسیون جهان سومی!
گفناری کوتاه و نه چندان ژرف و مبسوط در موضوعی اینچنین بس مهم و پیچیده تنها بازتاب این نکته است که اپوزیسیون در حال بلوغ کیفی است و نتایج این پروسه نیازمند زمان و درک متقابل واقعیات موجود است که یقینا نتایج مثبتی به ارمغان خواهد اورد!!
مسئله جوامع تاکنون مردسالاری، استثمار، امپریالیسم و انواع سلطه طلبی بوده است. از آنجا که در هیچ کشوری این مریضی های اجتماعی از بین نرفته و بیماری سلطه طلبی غلبه دارد، اپوزیسیون خارج و داخل وجود خواهد داشت تا وقتیکه شر حاکمیت انسان بر انسان از بین برود. حتی یکی دو روز لازم نبود که بفهمیم جانشینان شاه نه بهتر بلکه بدتر و مریض تر بودند. اولین نشانه ها اعدامها، تهدید زنها، تو سری زدن به کارگران، آدم کشی در کردستان و بند و بست با سرمایه دارن دولتی و غیر دولتی جهان بود. آنها قدم به قدم با رفتارهای مزورانه و آدم کشی خودشان را به رتبه سرمایه داری جهانی رساندند و توانستند به انبوهی از مولد ثروت ، یعنی نیروی کار زن و کارگر، تسلط پیدا کنند آنها را ابزارکنند. کدام اپوزیسیون؟ یک مخالفت داریم از خود نوع جمهوری اسلامی که برای ارباب بزرگتر شدن است و یکی دیگر نه برای ارباب شدن بلکه برای از بین بردن هر نوع ارباب. دومی صرفا ضد جمهوری اسلامی نیست، ضد آن سیستم سلطه ای است که پایه دولتهاست.
داخل ایران کاملا مشهوداست که مردم وجنبشهای مستقل کاملا به اهداف وتاکتیکهای مبارزه واقف ومسلط هستند اولین مرحله انقلاب آلترناتیوسازی بود که الان زن زندگی آزادی (ژینا ) تنها آلترناتیو متحدوهمبسه انقلاب است و رهبرانی دارد که با خرد جمعی تاکتیکهایشان رابه روزاتخاذمیکنند مرحله ی دوم خارج کردن جنبش از شرایط مصادره بود که اعتراضات نه به شکل فله ای سابق که توسط جنبشهای شناسنامه دار بااهداف مطالبه محوری معین تلاش درجهت تجهیز یک قیام سراسری هستنددر خارج فرقه گرائی با بن بست و شکست روبروست زیرا تمام فرقه ها تلاش داشتند و دارند که با همان افکار پوسیده انقلاب را به نفع فرقه ای معین مصادره کنند و این بخاطر سیاستمدارها و لمپنهای سیاسی فسیل و آثار باستانی مانده از صدر مشروطه سال ۳۲ و انقلاب ۵۷ بود که نسل جوان خارج کشور خوشبختانه از آنها عبور کرده و ما هم اکنون شاهد گسترش فعالیت نهادهای نوینی هستیم که همراه انقلاب تکامل نیافته اند ولی بزودی با داخل هماهنگ تر شده و تبلیغات موجود فسیلها رانیز خاموش میکنند