این کتاب ابتدا به ماهیت قدرت و چگونگی کارکرد آن در روابط اجتماعی پرداخته و سپس به ضرورت مدیریت قدرت، که حاصلش به وجود آمدن دموکراسی و پیدا کردن شکل و شمایل کنونی است، پرداخته است.
دموکراسی را میتوان سیستمی برای مدیریت قدرت در جهت منافع مردم تعریف کرد. بنابراین، مقوله قدرت و ماهیت آن، چیزی است که پرداختن به آن برای فهم دموکراسی ضرورت پیدا می کند. به نظر نگارنده ی این کتاب، قدرت خودش یک پدیده ی طبیعی می باشد و جدا از موجود و نهادی که حامل آن است، وجود دارد و خود را اعمال می کند. بنابراین، قدرت به سان هر پدیده ی دیگر، دارای خصوصیات و ویژگیهای خاص خودش می باشد و بر اساس همان ویژگیها در محیط پیرامون خود جاری شده و روابط خاصی را در پیرامون خود بوجود می آورد.
یکی از ویژگی های قدرت این است که همواره تمایل به تمرکز دارد و درست به همین دلیل در صورتیکه قدرت نهاده شده در نهاد دولت مدیریت نشود، به شکل طبیعی به استبداد منجر شده و جنگ و ستیزه جویی را بر روابط اجتماعی حاکم می کند. جنگ بین نهادهای قدرت دولتی با همدیگر در خارج از یک جامعه، جنگ خارجی، و بین نهاد قدرت دولتی و دیگر نهادهای قدرتی که در جامعه ملی شکل می گیرند، در داخل یک جامعه. برای گریز از مشکلات و تضادهایی که قدرت مدیریت نشده دولتی بوجود می آورد، بشر کم کم و بر اساس آزمایش و خطا سعی کرده که این قدرت را خصلت زدایی کرده و در جهت منافع عام جامعه مدیریت کند.
دموکراسی سیستمی است که بر اساس چنین تلاشهایی، در یک پروسه تکاملی شکل گرفته و به شکل کنونی خود رسیده است. بنابراین، دموکراسی، هرچند ممکن است ابتدا در مکانهای مشخص جغرافیایی شکل گرفته باشد، ولی یک دستاورد بشری زاییده روند تکامل اجتماعی انسان می باشد و تعلق به جغرافیای خاصی ندارد.