جنایت و دهشت ِ وسیع ابعاد ِ اسرائیل در غزه همچنان بیداد میکند و نالهی سوگ خشماگین از کشتارهای حماس در اسرائیل کماکان برپاست. در چنین لحظات تراژیک، موضوع مقدم بی تردید همانا خاموشکردن صفیر گلولهها، کورکردن راکتها، از پروازانداختن جنگندههای بمب افکن، جلوگیری از محاصرهی تمام عیار غزه از سوی تل آویو و در یک کلمه آتشبس دوامدار با دخالت سازمان ملل متحد و جهانیان است. در حال حاضر، حفظ بی هیچ معطلی جان کودک و جوان و پیر چه فلسطینی و چه اسرائیلی و به ویژه اولیهای مطلقاً بی پناه برعکس دومیهای برخوردار از حمایت بیشترین دولتهای جهان و محافل قدرتمند بین المللی، طبعاً باید دغدغهی نخست باشد و بالاتر از هر تحلیل و تبیین روند و نیز گشودن چشم انداز برای برونرفت قطعی از معضل قرار گیرد.
با اینهمه، همانگونه که امروز فلسطین سراسر فاجعه ریشه در دیروزی دیرینه به درازای دستکم ۷۵ سال دارد، فردای نجات آن نیز لازم است در درون این آخرین جام درهم شکسته و غمبار امروز جستوجو شود. پس، پرسش گرهی متوجه برقراری صلحی است دایمی در سرزمینی آکنده از نفاق و نقار که خشت زندگی در آن هر روز با ساروج کینه و انتقام بیشتر بالا میرود. سئوال هم اینکه زیست امن و صلحآمیز دو ملت تاریخیهمجوار در گرو تامین و تضمین کدامین راه برای برونرفت از معضل بغرنج آنهاست؟ راه حل نجات از دملی چنین چرکین چیست: پاکسازی «سرزمین قدس» از هرچه اسرائیلی است یا بیرون ریختن فلسطینیها از «سرزمین موعود»، بازگشت به جغرافیای پیش از ۱۹۶۷، دو کشور – دو دولت مطرح در مذاکرات اسلو، «صلح ابراهیمی» مولود کاخ سفید، و یا یک کشور – دو ملت؟ امر صلح را کجا میتوان بازیافت و در چه کانون توافقی باید کاوید که هم برگرفته از تجارب ناکام باشد و هم در پرتو افقگشایی کلان ضرور؟
جنگ بسیار ویژهی اخیر با همهی فجایع بارآورده، شاید بتواند زمینهی تبیین و استنتاجی دیگرسان از روندهای تاکنونی فراهم آورد؛ چیزی که متاسفانه هنوز در سپهر سیاسی مربوط به این موضوع جای درخوری نیافته است ولی امید بستن به آن نه تنها زیان ندارد که در اصل قابل چشمپوشی نیست. مسئلهی صلح و ثبات فلسطینی – اسرائیلی گرچه در وهلهی نخست امر خود اسرائیلیها و فلسیطنیهاست و نهایتاً آنهایند که باید راه حل را یافته و به فرجام رسانند، اما یک موضوع فرامنطقهای و بین المللی نیز است. در واقع جدا از اینکه «مسئلهی فلسطین» از همان بدو شکلگیری، معضلی بوده فرابومی و انتقالیابی پراکندگی یهودی در جهان به مکانی ثابت، اما طی زمان هر چه بیشتر از پای «دیوار ندبه» و درب «مسجد الاقصی» گذشته و بدل به موضوع نه فقط خاورمیانهای که جهانی شده است. با فرارویی موضوع از تقابل ملی و ارضی به تعارض دینی بر بستر درگیریها، صهیونیسم تماماً نژادپرست در درون اسرائیل جای ایدهی درآمیخته یهود – سوسیالیسم بنیانگزاری اولیه صهیون نشسته، در میان فلسطینیها بنیادگرایی جای ملیگرایی لیبرال – سوسیال تا سه دهه پیش را گرفته و در منطقه و جهان چونان ابزاری برای سیاستهای خودغرضانه دول شده است. بنابراین ایجاد صلح در آن را باید رکن مهمی از صلح در جهان به شمار آورد و همهی جهانیان و ما نیز در زمرهی آنان مسئول در قبال چنین گرهی. چنین است آبشخور ضرورت اندیشیدن به موضوع و باز اندیشی در این زمینه.
در این رابطه، نیروهای دمکرات، صلحجو و عدالتطلب ایرانی لازم است حساب خود را هم از نگاه طیف مدافعان جمهوری اسلامی و همسویان آن و هم نگرش خودغرضانه در بخشی از اپوزیسیون که در کلهشان موضوع فلسطین فقط در حقانیت جمهوری اسلامی یا تخاصم با آن خلاصه میشود، جدا کنند. برای هر دو اینان، مسئلهی فلسطین دست افزاری بیش نیست. حال آنکه آزادیخواهان ایران لازم است با آن نگاهی در میان فلسطینیها و اسرائیلیها و منطقه و جهان شریک شوند که بر ارایه جمع بستی نوین و متفاوت از برخوردهای تاکنونی است و لذا حاوی سیاست گزاری حدوداً متفاوت با رویکردهای تا همین امروز مطرح.
* * *
تنها شانسی که در اواخر دههی ۹۰ همچون برایند ناگزیر فراز و فرودهای بازهی زمانی از ۱۹۶۷ تا بعد فروپاشی شوروی برای نوعی پایان دادن به این نزاع تاریخی با عاملیت کلینتون در آمریکا، رابین و شامیر در اسراییل و عرفات در فلسطین حول دو کشور و دو دولت شکل گرفت و چرخید، متاسفانه بسی زود سوخت و با برگشت ورق در شیبی تند رو به سوی بنبست بیشتر گذاشت. این نوشتهی فشرده، وارد چرایی آن شکست نمیشود و بیشتر بر پیامد ناکامیهای «دو دولت» در راستای تشدید تخاصم، قطبی شدن هرچه بیشتر معضل و در نتیجه سر برآوردن یهودگرایی تمام عیار به نیت برتری در سیاست اسرائیل از یک طرف و روند جابجایی پرچم مقاومت ملی فلسطینی از ترکیبی از لیبرال و سوسیالیستها به اسلامگرایان حماس و جهاد و حزب الله از طرف دیگر است. ساف در امروز خود منزویشدهای بیش نیست و حرف اول را حماس میزند که اکنون نه فقط غزه را یکپارچه پشت خود دارد بل با پاسخ به تشنگی انتقام در جوانان بیکار و فقیر کرانه غربی، آنها را هم جذب رادیکالیسم خود کرده است.
چهره اسرائیل اما نتان یاهو است با پشتوانهی افراطیترین جریانات یهودی که به چیزی کمتر از بازپس گیری “سرزمین اجدادی” رضایت ندارند. احزابی که بدنهشان را بیشتر یهودیهای مهاجر از شوروی سابق و بلوک شرق تشکیل میدهند. بینوا مهاجمانی بارکش عقدهی عمری تحقیر و نیز سخت آمادهی ذوب در ناسیونالیسم تهاجمی یهودی و در همانحال حامل حرص و آز برای صاحب زمین و خانه شدن که به دست نیاید مگر به اتکای اهرم شهرکسازیهای زوری در سرزمینهای اشغالی فلسطینی! آمال این نژادپرستی، چه چیزی است جز راندن فلسطینیها از موطن، انتقال ناگزیرشان به کشورهای عربی و اسکان در آنها؟
این استراتژی، دور زدن جریانات فلسطینی از “راه حل سیاسی” را لازم داشت و طرف حساب خود را نیز فقط دولتهای عربی همانند مصر، عربستان، اردن و قطر و غیره قرار دادن. بیشترین کاتالیزور این سیاست هم ترامپ بود با اختیاراتی که در زمینهی چنین برنامهای به دامادش کوشنر داد. هدف، جایگزینی نقشهی راه شکست خوردهی دو کشور توسط «صلح ابراهیمی» بود! صلحی بر پایهی این واقعیت که برای فلسطین دایماً تکیده در خود از سوی مهاجرین اسرائیلی در طول ۱۰۰ سال و به شکل دولتی در عرض ۷۵ سال، دیگر کشوری باقی نمانده جز دو تکه از هم جدای کرانه غربی رود اردن و غزه با حایل بودن اسرائیل میان آنها و نیز زیر گتوسازی، مصادرهی زوری و یا به بهای خرید اراضی به پولی ناچیز. طرحی که بنا به آن، فلسطینی جماعت یا باید تن به استحالهی مبتنی بر تبعیض در چارچوب دولت یهودی دهد و یا برای همیشه از سرزمین موسی رانده شود.
بایدن هم البته همان سودای صلح ابراهیمی در سر دارد گرچه با امتیازی فزونتر به دول عربی، صرف پولی بیشتر برای خرید فلسطینیهای ناچار به فروش زمین خود و نیز میدان دهی اندکی کمتر به افراطیون یهودی که برساخت دولتمردیشان همین نتان یاهو است. در واقع، اکثریت قاطع سیاستسازان و سیاستمداران آمریکا پشت صلح ابراهیمی قرار دارند، زیرا لابی بسیار نیرومند یهودیهای آمریکا و حتی هم کیشان آنان در کل غرب همین را می پسندند. این بدانمعنی است که پروژهی دو کشور دیگر به گذشته تعلق دارد و تصور موهومی خواهد بود اگر گمان رود که اسرائیل از اراضی اشغالی و حتی شهرکهای ساخته شده پس بنشیند. البته در جمهوری اسلامی تحلیل و نه فقط آرزو از زبان خامنهای از ۲۵ سال پیش اینست که تا ۲۵ سال دیگر دیگر کشوری به نام اسرائیل باقی نخواهد ماند و تل آویوی در میان نخواهد بود و همین البته باور حماس و جهاد و حزبالله و مشی آنها هم است. اما چنین تحلیل و مشی موهومی از کجا مایه میگیرد جز از خشم مدام فزایندهی رو به انباشت در فلسطینیها چونان تودههای آمادهی هر لحظه انفجار و بدل شدن به آتشفشان؟ و این را کدام منبع تولید و تقویت میکند مگر اورشلیم زیادهخواه؟!
حال در شرایط واقعی امروز چه وضع اپتیمومی (متعادل و بهینه) هنوز باقی است تا بتواند هر دو سوی افراط را پس رانده و در میدان این بغرنج تاریخی، حاکمیت تعقل سیاسی را دیگربار میدان دهد؟ به نظر میرسد که فقط و فقط کشوری واحد با توزیع قدرت، یعنی فدرالیسم شهروند – محور خاص این سرزمین آکنده از نفاق و نقار خونبار، میتواند زیست صلح آمیز را تامین کند و بر افراطهای ناسیونالیستی و نیز دینی مهار زند. البته با این تصریح که حتی خود همین نیز راهی است بس پر سنگلاخ و مواجه با انواع مقاومتها، و لذا نرمالیزه شدنش زمانی خواهد برد بس دراز دامن. آری، از به اصطلاح «راه حل» سراسر توهم و در همانحال بسیار خطرناک نابودی اسرائیل که بگذریم، راه حل دور سه محور میچرخد. در این میان، چاره نه در مشی تجریدی دو کشور – دو دولت ولو با هر میزان از شان و منزلت حقوقی است، چرا که پرونده ای است متعلق به لحظاتی از ماضی که خوابش تعبیر نشد و نه صلح ابراهیمی که پا در هوا خواهد ماند زیرا توده فلسطینی به آن تن درنمیدهد و چون نمیپذیرد دست دولتهای عربی هم برای رفتن پای معاملهای از ایندست بسته خواهد بود. تصور اینکه عربستان و اسرائیل به صرف برقراری مناسبات، به دوستی پایداری برسند بی مبناست. دیدیم که چگونه تا غزه غرید، ریاض رو به اسرائیل گفت: محصول خود کشتهات را درو بفرما!
بنابراین دفاع پیگیر از حقوق فلسطینیها در برابر تعرضات سیستماتیک دولت اسرائیل چه تا همینجا و چه در امروز و تداوم آن، حکم بر این دارد که مبتنی بر داشتن پای در زمین واقعی، بر اصل و پرنسیپ تامین حقوق دمکراتیک برابر حقوق دو ملت بگونهی زیستی مجاور درون یک کشور و زیر حاکمیت دولت فدرال شهروند – محور ایستاد. پافشاری بر این کلیت لازم است تا بتواند در مسیری طولانی شکل مشخص خود را بازیابد. لذا نیازی به این نیست که بر ترویج طرحهایی پای فشرده شود که از هر نظر یا از همان آغاز بی زمینه بودهاند و یا به هر دلیلی در طول زمان و طی آزمون سترون شدهاند.
در حال حاضر اما برای رهگشایی به چنین رویکردی، لازم است لبه تیز حمله را متوجه دولت دست راستی اسرائیل و پایگاه سیاسی آن کرد. همزمان نیز لازم است با انواع حماسها که اسلامگرایی را جایگزین گشایش چشم انداز واقعی برای فلسطینیها کردهاند به مخالفت بی چون و چرا برخاست. برپایی علم و کتل بنیادگرایانهی ویرانگر دولت اسلامی «الله اکبر» نشان، هیچ چیز نیست جز آلترناتیوسازی در برابر «دولت یهود» با پرچم «ستاره هشتپر داوودی»! این نوع بدیلسازی «جالوتی» فقط جاده را برای کُشتن بد فرجام مردمان و ِکشت بیشتر کینه در دلهای دو سوی فاجعه صاف میکند و بس.
مخالفت با «صلح ابراهیمی» را هم از این زاویه میباید پیش برد که پس کجاست جایگاه حقوقی مردم بی پناه فلسطین در این به اصطلاح «راه حل» و به چه حقی دور زدن ذینفعترین طرف منازعه در این مکاشفهی لابیهای اسرائیل در آمریکا که حاصلش سرابی بیش نتواند بود؟
در این میان البته از یکسو مخالفت قاطع با نقشهی جمهوری اسلامی و همپالکیهای آن برای نابودی اسرائیل و مرزبندی صریح با «چپ مقاومت محور» همسو با آنها لازم است، و از سوی دیگر افشای تبلیغات انحرافی اپوزیسیون راستگرا که نهایتاً سر از دفاع عملی از جنایات اسرائیل در میآورد.
نه هر اسرائیلی ذاتاً باورمند به یهودبرتری است و نه هر فلسطینی لزوماً یهودستیز؛ همین هم میباید پرچم رهایی شود ولو به بهای مواجهه با انواع مقاومتها و موانع در برابر این ایدهی صلحآور، و طبعاً نیازمند تحمل کاریزمانبر، حوصلهمندانه و دراز مدت.
بهزاد کریمی ۲۰ مهر ماه ۱۴۰۲ برابر با ۱۲ اکتبر ۲۰۲۳
🤣😇😂
دنباله قبلی
در این هویت دهی، ناصری در مصر حزب بحثی در سوریه و عراق و قزافی در افریقا که همه اینها با تعصب عربیت و تثبیت عربیت در منطقه عمل کردند ظهور کردند و….
۳- وجود کشوری بنام اسرائیل اگر چه مانند کشورهای دیگری که بعد از جنگ اول جهانی در این منطقه تعریف شدند تعریف شد
اما ظاهرن وجود این کشور اسرائیل، در خدمت بازی های خاص بین المللی برای بعدن نیز بوده است.
اگر از سه مورد بالا بگذریم
بخواهیم به بازی های اسرائیل و فتح و حماس و جهاد اسلامی بپردازیم و به وقایع جدید برسیم
می توان گفت؛
اسرائیل و مدیریتشان هوشمندانه دو منطقه جدا از هم را بعنوان منطقه فلسطین نشین تعریف و تعیین کرد باید این را گفت بخشی از جامعه جهانی وقتی بسمت ارام کردن موضوعات در این منطقه می رفتند به این نتیجه هم می رسیدند که منطقه رسمی و بین المللی تحت نام کشور فلسطین را باید تعریف کنند
این حرکات بخشی از جامعه جهانی، باعث موضع گیری اسرائیلی ها می شد
اسرائیلی ها هم متوجه شده اند در نهایت باید به ایجاد کشوری
از ۹۰۰ کلمه به ۸۰۰ کلمه رفتن
و سهم هر نفر در اظهار نظر است
حکایت خاص خودش را آفریده است بگذریم!
وقایع اخیر تاریخ گذشته خود را دارد که بدون توجه به آنها تحلیل وقایع فعلی گمراه کننده می شود
در ابتدا باید گفت
بشر از گذشته دچار این مشکل بوده است:
کسانی،
ایده هاو تفکراتی مطرح می کردند که برای تحقق آن ایده ها، انسان و انسانیت باید ابزاری در خدمت تحقق آن ایده ها قرار گیرند و انسان هایی بلاجبار فدا شونده برای آن ایده و ارمان خواهند بود که تجربه تاریخی نمونه های وحشتناکی را جلو چشم ما می آورد.بگذریم.
در این منطقه کشوری بنام اسرائیل با حمایت های خاصی شکل می گیرد که تاسیسش چند پیامد خاص بدنبال داشت :
۱- پرداختن به موضوعات آن تاسیس و عملکرد حاکمان آن کشور تازه تاسیس، یک هویت مبارزاتی برای آنهایی که خود را مبارز می پنداشتن آفریده بود
جنگ سرد نیز در پررنگ کردن این هویت های مبارزاتی نقش آفرین نیز شده بود.
۲- وجود این کشور باعث شد به بیشتر کشورهای این منطقه هویت عربی داده شود (ادامه دارد
عشق اولسون بهزاد یولداشا،
رفیق جان اوضاع فاجعه بار را بخوبی تحلیل کرده ای. ولی برون رفت !!!! آیا در دراز مدت هم حتی نیروی اجتماعی راست صهیونیست اسرائیل که در اکثریت بسیارقوی قرار دارد، به طرح ایدئال تومیرسد؟ احزاب سیاسی اسرائیل چطور؟ کشور های عرب منطقه و دنیای غرب چطور؟ فکر نمیکنی طرح تو با رئال پولیتیک فرسنگها فاصله دارد؟ البته آرزوی من با طرح پیشنهادی توست ولی آرزو کجا و واقعیت کجا. البته واقعن اوضاع خیلی پیچیده است و از هیچ جایی راه حل عملی نمی شنویم. تو حداقل در این اوضاع دلتنگی و جنایتبار، آرزوهای ما را به قلم آوردی.
قلمت پایدار رفیق جان
ص. کوچه باغلی
“همزمان نیز لازم است با انواع حماسها که اسلامگرایی را جایگزین گشایش چشم انداز واقعی برای فلسطینیها کردهاند به مخالفت بی چون و چرا برخاست ” (از مقاله)
پذیرش این تئوری های ارتجاعی کار را به آنجا میرساند که ماهیت مبارزه مردم بر ضد استعمار و امپریالیسم را تحریف کنیم. مرزهای میان جنگهای عادلانه و غیر عادلانه را بزدائیم و تئوری ارتجاعی غیر طبقاتی “سناریوی سفید و سیاه” را علم کرده و تضادهای جهان کنونی را در دعوای “اسلام سیاسی” با “مدرنیسم” و “تروریسم”و “میلیتاریسم “خلاصه کنیم . ”اسلام سیاسی” را با الهام از صهیونیستها و کیسه پول آنها سرمنشاء همه مصیبتهای فلسطین ها و جهان جا بزنیم . مسلمان ستیزی را به بهانه یهودی ستیزی بگذاریم و فتوای کشتن مسلمانان را بدهیم و توهین به آنها را ثواب اعلام کنیم و یک جنگ صلیبی استعمار خواسته ی ضد اسلامی و نه ضد مذهبی را راه بیاندازیم !
بقیه:
-همانطور که آمریکایی ها داعش را علم کردند که جانشین خودشان بعد از خروج از عراق شوند. که کردها وایزدیها و….را قتل عام کند و تروریسم صادر شود.
-همانطور هم شیخ یاسین آمد و حماس را ساختند تا سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) را نابود کنند که کردند.
حماس جریانی فاشیستی-اسلامی است که با فاشیستی ترین جناح های حاکم در اسرائیل (دولت نتانیاهو) شاخ به شاخ شده است.
حالا چرا نگارنده اصرار دارد مروج جذب زحمتکشان فلسطین درحماس بوده ونوک تیزحمله برعلیه فاشیستهای اسرائیلی باشد؟ (“رادیکالیسم” خط امام زنده است!؟)
برای رای « آینده بسیار دور پیروان خط امام » چه کارها که نمی کنند!
سیاست طبق معمول به سبک به ظاهر چپ !!!
آمده:[ساف درامروزخود منزوی شدهای بیش نیست وحرف اول را حماس میزند که اکنون نه فقط غزه را یکپارچه پشت خود دارد بل با پاسخ به تشنگی انتقام درجوانان بیکارو فقیرکرانه غربی، آنها راهم جذب رادیکالیسم خود کرده است]
رادیکالیسم؟!(“رادیکالیسم” خمینی تداعی میشود که سپاه و بسیج را جذب کرده بود!)
در سال ۵۷ حکومتهای غربی درگوادلوپ تصمیم گرفتند خمینی را بیاورند تا چپ ایران را قتل عام کند.
آمریکا-عربستان-امارات؛ طالبان و القاعده را علم کردند تا با رقیب شرقی خود بجنگند.
به نظر میرسد محدودیت ۹۰۰ حرف به ۸۰۰ حرف و کمتر هم رسیده ؟؟!! (ادامه دارد)
درود جناب کریمی
اینها (اسرائیلی ها و فلسطینی ها)سه هزار سال تا به امروز جنگیدند.مسئله شان یک چیز بود خاک.سرزمین.
علی القاعده فلسطینی ها می بایست مثل خیلی از اقوام دیگر از صحنه گیتی حذف می شدند. ولی نشدند.به علت های گوناکون. آن علت ها هنوز هم وجود دارد.
اسرائیل به هیچ وجه یک دولت فلسطینی را در کنار خود نمی پذیرد(دارای ارتش؟؟؟!!!!)
فعلآ برای بقا ، خودگردانی لازم است.تا مانند آلمان و فرانسه در کنار هم زندگی کنند.
فلسطینی احتیاج به آموزش و پرورش دارد ،نه جنگ افزار.
تا بعد……
آقای کریمی
چهره اسرائیل برای همیشه نتانیاهو ناخواند مند. تاریخ تحولات سیاسی اسرائیل مشحون از برکناری رهبران سیاسی و نظامی پس از ندانم کاری ها و گاف های نظامی است. اما امروز به لطف جنایات کم سابقه حماس او همه نیرو های چپ و راست را گالوانیزه کرده و موفق به تشکیل دولت اتلاف ملی شده است.
این شاید اولین مقاله چپ است که سیر تحولات و استحاله های فاجه بار جنبش فلسطین از ملی گرایی لیبرال-سوسیال تا بنیاد گرایی داهشی حماس و از یهود سوسیال دیرینه که بیشتر در حزب کارگر متبلور بود تا فساد سیاسی و ارتجاع فرهنگی و نژادی حزب لیکود بر رسی شده است. مقایسه کنید با سر تیتر اخیر پیک نت که آتش بیار حمله حماس و مشوق اصلی نابودی اسراییل است، آنهم با ادعای مارکسیسم لنینیستم!
لطفا به حساسیت مردم ایران به گروه های چون حماس و حزب الله توجه کنید که محصول ۴۵ سال جنایت رژیم و حمایت آنان از حکومت است.
آنها !!می بینند باد سیاست کدوم طرف می زند ، همان طرف می ایستند، وقتی روسیه پدافند های ضدهوایی اش را در سوریه خاموش می کند و به آنها پایگاه های ایران و سوریه را تعارف می کند. کار خوبی می کند.چرا ؟؟برای اینکه همیشه می داند کار درست کدام است.هرچی گفت باید گوش کرد.
جنگی که بین اسرائیل و حماس اتفاق افتاده است فرصتی به بازنگری اپوزیسیون ایران را داده است . گروهی معتقدند که باید ” کارگران حماس و اسرائیل باید باهم متحد شوند ” یعنی ؛ ” کارگران جهان متحد شوید ” یا ” کارگران وطن ندارند ” و یا ” بورژوازی ، بورژوازی است هر دو دشمن کارگر اند ، فرقی ندارد در چه کشوری باشند ، دولت سرمایه داری ، دولت سرمایه داری است حتی در زمان بلشویکها ارتجاعی بوده و نباید از حمله نازیسم هیتلری برای دولت سرمایه داری بلشویکها به دفاع از میهن برخاست و غیره ! آیا اگر کشوری به ایران حمله نظامی کرد ، کارگران اول باید با کارگران کشور متجاوز متحد شوند تا انقلاب فراگیر جهانی ( بیگ بنگ) صورت گیرد ؟!
متاسفانه این نظریه در بعضی از احزاب و اکثر سازمانهای اپوزیسیون ایران وجود دارد و جالب آنکه خود را ( راه کارگر ) نیز مینامند !
( نقدی از مقاله نیز خواهد آمد )