ژرژ برَسن [Georges Brassens]، شاعر، خواننده و آهنگساز مشهور، چهرهای است که برخی منتقدین او را «پرچمدار شانسون مردمی فرانسه» میدانند. آثار او و ترانههایش به قدری خوباند که هم روشنفکران و هم مردم و دلدادگان در جغرافیای فرهنگی فرانسه زبان، به آنها اقبال نشان میدهند و گاه زیر لب زمزمه میکنند.
«ژرژ» در اکتبر ۱۹۲۱ در شهر بندری «ست»[Sète] جنوب فرانسه، کنار ساحل مدیترانه و در نزدیکی خلیج تولون [Toulon] به دنیا آمد. این خلیج به پرورش صدف و ماهیگیری معروف است و مکانی زیبا و جذاب در منطقهی «ارو» [Hérault] به شمار میرود. او از نوجوانی و دوران مدرسه شعر میگفت و در سال ۱۹۴۰ وقتی که به پاریس آمد، در منزل یکی از بستگان خود در محلهی چهاردهم مستقر شد. آنجا پیانویی وجود داشت که ژرژ جوان را به یادگیری موسیقی وامیداشت. او که پس از مدتی، به عنوان کارگر در کارخانهی «رنو» مشغول به کار شده بود، با شروع جنگ، در بیست و دو سالگی، در ماه مارس۱۹۴۳ ، توسط نازیهای اشغالگر پاریس، برای «کار اجباری» به کارخانهی اتوموبیلسازی در «باسدورف» آلمان اعزام شد تا آنطور که بعداً در شعری روایت کرده، مانند «اسرای جنگی» از آنها بیگاری گرفته شود. یک سال بعد، او توانست از فرصتی استفاده کند و به پاریس گریخت و دیگر به «کار اجباری» برنگشت و ناگزیر در منزل یک زوج از دوستانش به مدت دو سال – تا پایان جنگ- پنهانی زندگی کرد. ژرژِ تحت تعقیب، در تمام این مدت، در مخفیگاه کوچک و نه چندان راحتش، مطالعه میکرد و البته به دقت پیگیر اخبار جنگ، از رادیو و روزنامههایی که به زحمت به دستش میرسید، بود و در کنار این کارها، شعر و ترانه و یادداشت مینوشت که همانها پشتوانهی ادبی قابل ملاحظهای را برای دوران بعدی زندگیاش به بار آوردند.
امروزه، بر دیوار خانهی «ژان و مارسل پلانش»[Jean et Marcel Planche] که در انتهای یک بنبست به نام L’impasse Florimont در محلهی پانزدهم پاریس واقع است و از جهت مقابل به میدان «الزیا» میرسد و محل زندگی مخفی «ژرژ» به مدت دو سال بود، تصویر بزرگی از او و لوح یادبودی نصب شده که آن دوران را یادآوری میکند.(۱)
در سپتامبر ۱۹۴۶ «برسنس» به مبارزان «فدراسیون آنارشیست»[Fédération anarchiste] پیوست و در نشریهی آنها که «آزادیخواه» [Le Libertaire] نام داشت، یادداشتهای روزانه مینوشت. نام مستعار او در این دوران، «ژیل کُلَن» [Gilles Colin] بود و مطالب او غالباً با بهرهگیری از طنز سیاه و رادیکال، مشتمل بر مطالب تندی در مورد ضرورت آزادی فردی و سیاسی و شکستن اقتدار دولت در دوران بعد از جنگ میشد که بازتابهای فراوانی داشت. در ژوئن ۱۹۴۷ او ترجیح داد که راهش را از «فدراسیون» جدا کند و استعفاء داد؛ امّا همچنان طرفدار آنارشیسم باقی ماند. او بعدها، گاهی، در جلساتی که یک جریان آنارشیستی دیگر در فرانسه، به نام «لوموند لیبرتر» [Le Monde libertaire] برگزار میکرد، حاضر میشد و خود را با آنها همدل میشمرد.
«ژرژ» در سال ۱۹۴۷ ، با شریک زندگیاش ،«ژوا هیمن»[Joha Heiman] آشنا شد. «ژوا» در زندگی او به منبع عاطفی و وجه اشارهی شمار زیادی از شعرها و ترانههایش بدل شد و حضورش را در کارهای «برسنس» میتوان پررنگ دید. «ژرژ»، «ژوا» را «پوپشن» [Püppchen] – که در زبان آلمانی «عروسک کوچولو» معنی میدهد- صدا میزد که این نام به ترانههای مشهوری هم راه یافت و پس از آن در ادبیات مردمی رایج فرانسه رایج و محاورهای شد.
در دوران بعد، به ویژه دهههای پنجاه و شصت ، «ژرژ»که پایهی موسیقی ترانههایش را از پیانو به گیتار تغییر داده بود، دوران موفقی داشت.او که برای چندین گروه موسیقی و خوانندگان مشهور ترانه مینوشت؛ گاه خود نیز در کابارهای واقع در «مونمارتر»، برخی از آثارش را اجرا میکرد.
رفته رفته کارهای آوازهخوان مردمی فزونی گرفت و نامش در میان اهالی موسیقی پاریس، به عنوان روشنفکری ترانهسُرا اعتبار یافت. «ژرژ» طی سالهای فعالیتش بیش از ۱۰۰ ترانه سرود و به اجرا در آورد؛ اشعار او امروز جزو زیباترین و پربارترین اشعار ادبیات فرانسه در قرن بیستم طبقهبندی شدهاند. او توانست ۱۴ آلبوم از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۷۶ ضبط کند که این تلاش، در سال ۱۹۶۷ «جایزهی بزرگ آکادمی شعر فرانسه» را برایش به ارمغان آورد.
در جریان انقلاب مه ۱۹۶۸، چنانکه واضح است، «ژرژ» در صفوف معترضین جای داشت. در تاریخ ۶ ژانویهی ۱۹۶۹، یک روزنامهنگار جوان، به نام «فرانسوا رنه کریستیان» [François-René Cristiani]، پس از ماهها تلاش توانست سه غول موسیقی فرانسه در آن زمان را در اتاق خانهای در محلهی ششم پاریس، پشت میکروفون ضبط گرد هم بیاورد که یک گفتگوی جذاب شصت دقیقهای و عکس خاطرهانگیز معروف و پرفروشی از آن به جای مانده است.
«ژاک برل»[Jacques Brel] ،«لئو فره» [Léo Ferré] و «ژرژ برَسن»، با این مصاحبهی بینظیر (۲) و عکسی که توسط «ژان پیر لولوار» [Jean-Pierre Leloir] ثبت شد؛ یکی از نشانگان مهم زیست اجتماعی دوران پس از جنگ و دوران پرالتهاب پس از مه ۶۸ را در فرانسه رقم زدند. آن عکس روی جلد شمارهی ماه بعد مجلهی «راک اند فُلک» [Rock & Folk] جای گرفت و به سرعت به آفیش محبوب جوانان چند نسل- تا زمانهی ما – بدل شد که وقتی امروز به آن مینگریم، فضای خاصی از حال و هوای آن سالها را به میانجی ژستهای سه خوانندهی سرشناس و معترض، تداعی میکند. در این عکس، «ژرژ» در حال حرف زدن است و «لئو فره» سیگار به دست، لبخندی برای او دارد و «ژاک برل» سیگارش را جلو آورده و همزمان میشنود و شاید به چیزی فکر میکند. آنها در طول این مصاحبه، به موضوعات مختلفی پرداختند: از زنان خیابانی تا ناامیدی و تنهایی فزاینده، از انقلاب و سیاست در بستر خیابانها، سرکوب، ناکامی و آنارشی، تا مرگ!
همچنین در قسمتی دیگر، آنها دربارهی نگاهی که به حرفهی خود داشتند؛ حرف زدند. مثلاً «ژرژ برَسن» در فرازی از صحبت(۳) خودش را چنین تعریف کرد: «من ترانه میسازم، نمیدانم آیا شاعر [هم] هستم یا نه. ممکن است کمی شاعر باشم، اما در نهایت، من کلمات و موسیقی را در هم میآمیزم و سپس آنها را میخوانم، اما به هر حال، این دو کار نمیتواند کاملاً یکی باشد …»
«ژرژ برَسن»، هنرمندی روشنفکر و حساس به جامعه و مردم بود. او در مسایل مختلف سیاسی دخالت میکرد و نام او در شمار افراد موثر و حامی در جامعه، بارها ثبت شده است. به عنوان مثال او از مبلغان و حامیان سفت و سخت «قانون منع اعدام در فرانسه» بود و در همین مورد، هم ترانه ساخت و هم سخنرانی کرد. شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از خوانندگان معاصر فرانسه ، مانند «پل میزراکی» [Paul Misraki] او را الگوی اجتماعی خود دانستهاند.
دست آخر، «برسنس» پس از افتخارات و جوایز و یادبودهای بسیار در سراسر دنیا، در ۲۹ اکتبر ۱۹۸۱، در شهر کوچکی نزدیک «مونپلیه» به نام «سنت ژلی دو فک»[Saint-Gély-du-Fesc] در جنوب فرانسه، به بیماری سرطان روده درگذشت و در قبرستان Le Py در زادگاهش، شهر «ست» به خاک سپرده شد. شریک زندگی او «ژوا هیمن» در دسامبر ۱۹۹۹ از دنیا رفت که مزار او نیز همانجاست و بر روی سنگ نشانش، اطلاق مالوف «ژرژ» خطاب به او در ترانهها، یعنی «پوپشن»، درج شده است.
***
«رهگذران» [Les Passantes] شعر فوقالعادهای از «آنتوان پل» [Antoine François Pol] (۱۸۸۸-۱۹۷۱)، افسر ارتش و ادیب فرانسوی است که در سال ۱۹۱۱ سرود و در سال ۱۹۱۸ منتشر شده است. «ژرژ برَسن» که به طور اتفاقی مجموعه اشعار «پل» را در یک کتابفروشی قدیمی یافته بود، این شعر را از آن دفتر شعری برگزید و چند سال برای ساختن موسیقی متناسب وقت گذاشت و در نهایت، پس از چندین تصحیح، ترانهاش را در سال ۱۹۷۲ با صدای خود منتشر کرد. البته پیش از درگذشت شاعر، آهنگساز از او اجازه گرفت؛ چون گویا یک مصرع و دوکلمه از شعر را برای انطباق با هارمونی ترانه تغییر داده بود. «برسنس» طبق معمول اغلب آثارش، این ترانه را با طنین تلفظ کامل واژگان و ادای هجاها به صورت واضح و شمرده؛ خوانده است که این شیوهی بیان، بر بار مفهومی شعر میافزاید.
ترانه «رهگذران» پس از اینکه اقبال گسترده یافت، بارها بازخوانی شد و ترجمهی انگلیسی آن نیز به شهرت رسید و در تیتراژ و موسیقی چندین فیلم از آن استفاده شد. مضمون «رهگذران»، که حسرت همیشگی گذار پرشتاب عمر و ناکامیهای عاشقانه است، هیچگاه کهنه نمیشود، چرا که فسوسان آدمی همیشگی است و کیست که دریغ عشقهای گمشده و «زمانهای تکرار نشدنی از دست رفته» را نداشته باشد؟ کیست که به تعبیر سعدی، «دودِ به سر آمده از آتش نهانی» را نچشیده باشد و زیر لب نگفته باشد: «تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی»؟ شاید به همین دلیل است که این اثر، پس از گذشت نیم قرن، هنوز پرطرفدار مانده و به عنوان یکی از بهترین نمونههای «شانسون کلاسیک فرانسوی» شناخته میشود.
اخیراً، این ترانه را، دوست هنرمند، «بامداد اسپهبد» – که یادگارِ شایستهی رفیق فقیدم «علیرضا اسپهبد» است- برای ترجمه به فارسی به من پیشنهاد داد. حین برگردان، در مواردی، از استاد «آرام قریب» کمک گرفتم. راهنمایی جناب قریب – مخصوصاً در بند آخر شعر که پیچیدگیهای استعاری ویژهی خود را دارد- به زحمتی بیش از یک مشورت ساده انجامید که از ایشان بسیار سپاسگزارم.
۷ سپتامبر ۲۰۲۳
- https://www.parisladouce.com/2016/08/paris-impasse-florimont-souvenirs-de.html (https://www.parisladouce.com/2016/08/paris-impasse-florimont-souvenirs-de.html)
- Interview de Georges Brassens, Jacques Brel et Léo Ferré (http://brassensbrelferre.free.fr/index.php)
- « Trois hommes dans un salon » : le jour où Brel, Brassens et Ferré se rencontrèrent (https://www.radiofrance.fr/franceculture/trois-hommes-dans-un-salon-le-jour-ou-brel-brassens-et-ferre-se-rencontrerent-6573172)
«رهگذران»
سراینده: آنتوان پُل، ۱۹۱۸-۱۹۱۱
ژرژ برَسن، ۱۹۷۲
برگردان: فرشین کاظمینیا
میخواهم این شعر را
به تمامی زنانی تقدیم کنم
که برای لحظاتی پنهانی، دوستشان داریم
آنهاییکه[شاید] خیلی کم میشناسیم
[و] سرنوشتی متفاوت با خود میبردشان
و هرگز بازشان نخواهیم یافت.
زنی که ناگهان
برای لحظهای، در قاب پنجرهاش ظاهر میشود
و تا سربچرخانی که ببینی کیست، ناپدید میشود
اما، قامت رعنا و اندام ظریفش
ما را در خلسهی جذابی باقی میگذارد.
به همسفری که
چشمانداز دلارام چشمهایش
راه را کوتاه مینمایاند
شاید تنها ما باشیم که او را دریافتیم
و با اینحال، بی آنکه دستش را لمس کرده باشیم
میگذاریم پیاده شود.
به زنانی که پیشتر، از آنِ کسی شدهاند
و ساعات ملالآوری را
در کنار موجودی بس متفاوت از خود، میزیند
و به شما جنونی پوچ بخشیدند
و گذاشتند تا اندوه سودازدگی
از پس آیندهای بیفروغ نمایان شود.
رخسارههای عزیزِ به نظر درآمده
امیدهای یکروزهی ازدسترفته
فردا به ورطهی فراموشی فرو خواهید شد
گیرم که روزگار خوشبختی فرا برسد
بعید است که خاطرههای جای جای سفر را
به یاد بیاوریم.
امّا، وقتی زندگی از دست رفت
به تمامیِ خوشبختیهایی که با نیمنگاهی در نظر آمدند
با قدری دریغ، فکر خواهیم کرد
به بوسههایی که جرأت نکردیم بستانیم
به قلبهایی که میبایست در انتظارمان باشند
به چشمهایی که هرگز دیگر، دوباره ندیدیمشان.
باری، در شبهای کسالت و دلسردی
خلوت تنهاییمان
از اشباح خاطرات پر میشود
و حسرت لبهایی را میخوریم که نیستند
لبهای همهی زنان رهگذری
که نتوانستیم برای خود نگاهشان بداریم.
*ویدئو:
خیلی ساده و بدون لفاظی بگویم ، اصل مطلب و ترجمهی ترانه هردو درجه یک است! دست مریزاد.
من تاکنون از ژرژ برسن چیزی نخواندم و صدای او را نیز نشنیده بودم ، متشکرم از آقای کاظمی نیا که این شخصیت فرهنگی فرانسه را به این خوبی معرفی کرد ، بی شک تسلط ایشان در ادبیات فارسی نقش مهمی در ترجمه سلیس و روان قطعه ادبی ” رهگذران” از این هنرمند و نویسنده فرانسوی داشته است ، دست مریزاد