۱
در یک بازداشت جزیی چند سال پیش، عصری در بازگشت از دادسرا به بازداشتگاه، وقتی در بازپرسی چند نفرهشان فهمیدند من نویسندهام و لابد همه چیز را بعداً خواهم نوشت، مامور اولی (وزارت اطلاعات) گفت:
«دیدی که اینجا خبری از شکنجه نیست و کسی رانمیزنیم!»
گفتم «امیدوارم با همه همینطور باشید».
مامور دوم جواب داد: «پ ن پ، تو کریستین رونالدویی باهات حال میکنیم کهنمیزنیمت».
آن جمله سه تا نکته داشت: نکته اول اینکه موقع همان بازداشت جزیی مثل بسیاری دیگر، چند نفری طی یک ضرب و شتم، بر سر و بدنم زده بودند و نیازی به شکنجهی دوباره نبود، نکته دوم اینکه صبح همان روز که داشتند مرا از بازداشتگاه به دادسرا میبردند، یک زندانی در طبقات بالا فریاد میزد، همان مامور «شکنجه نمیکنیم» گفته بود که «یکی دارد داد میزند» و مامور «رونالدو دوست» گفته بود «باید سیر بزنیمش تا ساکت بشه.»
این را یادشان نبود که جلو من در محوطه زندان گفته بودند، پیش از آنکه بدانند نویسندهام.
نکته سوم اینکه انتظار داشتم ماموران امامزمان بگویند «پ ن پ حضرت عباسی چیزی هستی که نمیزنیمت»، اما گفتند رونالدو. *
حالا جمعیت اطراف هتل محل اقامت رونالدو با آن هجوم و رفتارهای زشت بَدَویِ تعدادی آدم را که دیدم گفتم لابد ماموران شکنجهگر هم در میان آنها هستند و یاد آن جمله افتادم. همان اندازه که کار جمعی مردم به وقت اعتراض در خیابان سرشار از فرهنگ و زیبایی و شعور است، در رفتار نوع «دیدار رونالدویی» فقر فرهنگی بیداد میکند، نمیخواهم بگویم تمام این موجودات مامور یا در نقش مامورند، اما گاهی آنکه روی حق دیگران پا میگذارد یا نان از خون و شکنجهی مردم میخورد، سقف آرزویش فقط «دیدن یک آدم مشهور» است.
جالب اینکه موقع بازداشت، ماموری دیگر گفته بود «تو که علی هستی و همنام امام اول شیعیانی…» که داد زدم رانت مذهبی برای من درست نکنید.
(عکسی از تهران که ساختمان بلند هتل مورد اشاره در آن پیداست از کوهنوردیهای شبانهام است.)
۲
کانون نویسندگان ایران، پارکینگها و هتلها
چند سال قبل از طرف دوستی برای مراسمی شرکتی به هتل اسپیناس پالاس دعوت شدم، در واقع دوستم به تهران آمده بود و این دعوت بهانهای برای دیدار بود، تا با هم وقت بگذرانیم و شاید جلسهی رسمی آن سالن بزرگ هم برایش قابل تحمل باشد.
مراسم با پذیرایی کامل مثل هر سالن هتل دیگری که من به خاطر شغلم بسیار دیدهام و البته در حد متوسط بود برگزار شد. اما امکانات سالن از نظر صداو سکو و بلندگو عالی بود. مجری صدا و سیمایی و خوانندهای معروف هم دعوت کرده بودند که با یک گروه موزیک، چند نوبت موسیقی اجرا کردند. ایراد سخنرانیهای آبکی و تقدیم جایزههای الکی و دیگر هیچ.
تمام مدت بغض داشتم که چرا «کانون نویسندگان ایران» از چنین جایی محروم است و باید مجامع و برنامههای پربار فرهنگیاش را در پارکینگ خانهها و یا داخل خانهها برگزار کند که آن هم اغلب با برخورد نظامی حکومت عقب مانده امکانش نیست. تازه همین چند ماه قبلش با دوستانمان یک پارکینگ را تمیز و آماده کرده بودیم برای مجمع عمومی که ماموران سر رسیدند و اجازهی کار ندادند.
وقتی فرصت فرهنگ سازی را از نهاد بزرگ و باسابقهای مثل کانون نویسندگان ایران و بسیاری از نهادها، نویسندهها و روزنامهنگاران و هنرمندان مستقل بگیرند چطور انتظار دارید مردم مثلاً در برخورد بایک ستارهی فوتبال رفتاری توام با فرهنگ غنی داشته باشند.
حکومت جمهوری اسلامی باعث عقب ماندگی فرهنگی، دلیل اصلی افسردگی و دق مرگی مردم ایران است. نمیخواهیم کاری کند یا بودجهی مردم را به مردم بدهد، فقط شر سانسور و سرکوب و گزمگان جنایتکارش را از سر نویسندگان و هنرمندان واقعی، کوتاه کند تا آزادانه و بدون استرس برای فرهنگ مردم کار کنند.
دریغا که فرهنگ مردم ما چنین خوار و بیارزش شده است.
علی کاکاوند – سهشنبه ۲۸شهریور۱۴۰۲