از آغاز ماه محرم امسال پدیدهای را شاهدیم که بنا به جغرافیای از خود نشان داده، حرکتی سراسری است. دستجات عزاداری به جای شیون راه انداختن برای علی اکبر و علی اصغر و گرم کردن بازار نفرین اشقیای کربلا در ۱۴۰۰ سال پیش، شکوه از اوضاع معیشتی و کشور دارند و گاه حتی سرود «از خون جوانان وطن لاله دمیده» عارف قزوینی را جایگزین نوحههای سنتی میکنند. رپ عاشورایی در بسیاری از جاها جلوه دارد، از اردبیل و دزفول و آمل و جوادیه تهران گرفته تا خرم اباد و یزد و تبریز و حتی قم. این مراسم شور نه به تمامی حسینی به میدانداری تعزیهخوانانی صورت میگیرد که فقط هم جوان زمانهی دی ۹۶ و آبان ۹۸ و «زن – زندگی – آزادی» ۱۴۰۱ نیستند بلکه گاه توسط مداحان قدیمی سالهای جنگ و عمری گره خورده با حکومت جریان دارد.
بنا به شواهد و با درنگی کوتاه بر چهرهی همخوانهای این مداحان، در این جمعهای راه افتادهی مذهبی – سیاسی هم خیل جوان را باید دید و هم میانسالان و حتی پیرسالان را. صفوفی با حرکات ریتمیک سازمان یافته و از پیش تمرینکرده که هم جماعت بسیجی سرکوبگر در دل خود دارد و هم چوب خوردههایی که در جریان جنبش مهسا ضرب شست حکومت چشیدهاند. این عزاداری خودویژه از یکسو بگونهی ضمنی مورد حمایت منتقدینی از درون سیستم است که دستکم اخبار آنها را در شکل جانبدارانه تحت پوشش تاسوعایی و عاشورایی قرار میدهند و هم از سوی دیگر فریاد ایهاالناس برآشوبید که عاشورا در خطر است از طرف مجمع ولایی مدرسین حوزه شنیده میشود. نوعی از عزاداری که به موازات مقاومت مدنی زنان در برابر گشتهای دوباره ظهور در خیابانها انجام میگیرد و همزمان امتناع از دستور حکومتیها برای لگدمال کردن پرچم آمریکا و اسرائیل در نمونهی قزوین آن را به نمایش میگذارد. تناقضات این پدیده بسیارند.
واقعاً چه خبر است و چه میگذرد و این رخداد سیاسی را چگونه میتوان تبیین کرد؟ آیا حرکتی است به تمامی جوشیده از دل جامعهی ناراضی علیه حکومت مسئول همهی نابسامانیهای ابرسان، اما در شکل و قالبی از اعتراض که جمهوری اسلامی را یارای تعرض به حریم آن نیست؟ آیا نشان از سر آگاهی جامعه به این دارد که جمهوری اسلامی نمیتواند علیه آن نوع از تجمع مردمی تیغ از نیام برکشد که در زمره ناندانیهای تاریخی و سنتیاش است؟ این پدیده را میتوان در سطحی بالاتر و فراگیر ناشی از همان نوعی دانست که جوانانی در نماز جمعه ۸۸ با کفش و بدون وضو پشت سر رفسنجانی نماز خواندند تا علیه خامنهای قدبرافرازند؟! آیا نمودی دیگر و برخاسته از این منبع فکری تاریخی در این سرزمین نیست که حکومت را در دامی باید انداخت که خود بافتهی آنست؟ فکری با رهاوردهای سیاسی در مقاطعی ولی عوارض بعدی گاه بسی سنگین در پی خود؟
سینهزنی خلسهآور و زنجیرزدن هیجانی ابتکاری فقهای مدعو از جبل شامات فرودآمده در ایران از سوی صفویه قزلباش که بیهوده رسم نشد. آنها بساطی راه انداختند سرمایهگذارانه برای روحانیت تشیع تا این دستگاه تقدس خود را از «حماسه»ی قتل حسین بن علی از سوی شمر اعزامی یزید بن معاویه برگیرد و الحق هم که در این چهار صد سال چه «برکت»های بسیار که شیعهی ایرانی از آن ندیده است. مگر همین امام خمینیشان بارها نگفت ما بقای خود را مدیون عاشورا هستیم؟ پس این را آیا نمیتوان نشانهی آن دانست که جامعهی جنبشی و رسیده به بیگانگی با تسلیم و تمکین، از سر هوشمندی ظرف و میدانی مناسب برای اعتراضات خود برگزیده است؟ آیا باز روح دستجات عزاداری باغ سنگلج مشروطیت و تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ به پرواز درنیامده است؟ از فکر کردن به این پرسشها با پرسمانهایی کلان در خود هیچ گریزی نیست.
اما وجه دیگری هم از این پدیده را لازم است در تصور آورد که نباید به سادگی از کنار آن گذشت. در شرایط بحرانی حادی که نظام با آن روبروست، اجرای انواع برنامهها برای بهره برداری ازنارضایتیهای جامعه به سود این یا آن پروژه احتمالی از سوی دستجات حکومتی در جهت بقای نظام را بهیچوجه نمیتوان منتفی دانست. سازمانیافتگی عزاداریهای مشابه سراسری در چهره منتقدانه ولی در همان حال انتقادی کلی و مبهم از اوضاع تا آدرسدهی مشخص، موضوعی نیست که تامل برنیانگیزد. از طرف دیگر رابطهی تنگاتنگ سنتی و مالی مداحان با محافل حکومتی هم مطرح است که ذهن سیاسی را دعوت به درنگی بیشتر بر واقعه میکند.
در این رابطه، فرضهایی را میشود پیش کشید که حداقل از دوتای آنها نتوان گذاشت. یکی تلاش حسابگرایانه برای تخلیهی پتانسیل نارضایتی در بخش دینی جامعه و دیگری نوعی از سازمان دهی و یارگیری برای برنامهای مفروض در آینده. سادهترین فرض البته این خواهد بود که حرکت جاری، برنامهی کل حکومت پنداشته شود که به گمان من مردود است زیرا نه بر سر نوع نجات در حکومت یکپارچگی وجود دارد و نه راس نظام تاکتیک به بروز نارضایتی علیه خود در قالب دین تن میدهد. اگر قرار بر مرتبط دیدن این پدیده با حکومت باشد، آن را باید در رابطه با دستهبندیهای درون حکومتی سراغ گرفت تا درون نظام را از منشور آن بیشتر و بهتر کاوید.
کنشگر پرسش پیش میکشد تا پاسخ بگوید و راه نشان دهد و موضع بگیرد، ولو که حتماً هم نتواند سیاست درست پیش ببرد. گاه اما بغرنجی و زوایای ناشناخته موضوع آن اندازه است که حتی اجازه داوری نسبی را هم نمیدهد. پدیدهی عزاداری امسال در این شکل را فعلا از نوع اخیر باید به حساب آورد. هنوز به شناخت بیشتری نیاز است و بررسی فزونتر تا اخذ موضع. این را، فعلا باید نقطه تلاقی جامعهی ناراضی در حد طغیان با حکومتی دچار ابربحران به حساب آورد که سمت و سوی آن جای سئوال دارد و چندان روشن نیست. در این میان فرض مسلم همانا گسترش و تعمیق فضای اعتراضی در کشور است و بی آیندگی نظام در وضع فعلی آن؛ و در همان حال غافل نماندن از تجارب خود این مردم.
بهزاد کریمی ۷ مرداد ماه ۱۴۰۲ برابر با ۲۹ ژوئیه ۲۰۲۳
تاریخ به ما می گوید
این تشیع در این سرزمین ابتدای ورودش ریشه عقیدتی نداشته بلکه یک پذیرش سیاسی برای اهداف سیاسی و رهایی بخشی از سنیتی که سنت عربستانی بوده ، بوده است،
روند وجودیش در کشور بصورت تشکیل حکومت فعلی در آمد که تشکیل حکومت شیعه ویرانی هایی را بجا گذاشت که نمودهایی اعتراضی را در حرکات جدید رسم آیینی شده مشاهده کردیم
پرداختن به جزئیاتی که چرا چنین شد با توجه به قانون
۹۰۰ کلمه ای شدنی نیسا واین پرداختن را از ما گرفته است.
با بزرگ کردن تصویر در پائین سمت چپ, میتوان چهل تصویر از مراسم را دید و ظاهرا پاکستانی ها و عراقی ها “شیعه تر” از ایرانیان میباشند.
https://apnews.com/article/ashoura-islam-shiite-commemoration-80fd74cbe9d24cdc5c2ddb692c2a9f82
بعید میدانم کسی به پای قمه زنهای اردبیل (پایتخت شاهان صفوی و مرکز اولیه تشیع درایران ) و مراسم گل مالی …آنان برسد. علم الهدی “حکمران” خراسان هشدار داده : مبادا جمعیت صف های صلواتی (نذری بگیران) از پای منبر نشینان بیشتر شود.خمینی؛ پیشکسوت طالبان وداعش: “این عاشورا و تاسوعا است که اسلام را زنده نگه داشته.”
کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا
درست تر آن بود که میگفتم – بر اساس این تصاویر – شیعه های پاکستانی و عراقی ظاهرا از شیعه های ایرانی “شیعه ترند”. لابد کسی جرأت نکرده است به پایتخت شاهان صفوی و مرکز اولیه تشیع در ایران رفته و عکسی بگیرد.
بر اساس اصل تضاد در فلسفه؛ استانهای مذهبی؛ پرورش لامذهب ترینها را هم فراهم می آورند. درسال ۶۰ جان انسانهای بسیار آگاه و شریفی از شهر اردبیل و پارس آباد مغان در زندان مرکزی تبریز توسط آیت خدا سید حسین موسوی تبریزی ستانده شد. یادشان عزیز و گرامی باد. و همچنین خانواده های شناخته شده و گرانقدر احمد زاده و پویان و…. در مشهد رضوی . عراق و پاکستان را خبر ندارم !
هوپ هوپ نامه ی میرزا علی اکبر صابر (ملانصرالدین):
“ای داد بیداد اردبیل” شعری در مورد مرد اردبیلی است که وقتی برای اولین بار به باکو رفته و
چشمش به زن های بی حجاب و شیک پوش آ نجا می افتد به حال خودش افسوس می خورد که این چندین سال عمرش را بیهوده تلف کرده و از زیبارویان دور بوده.
آلتمیش ایل لیک عمریم اولدی سنده بر باد، اردبیل//// بیرده نامردم اگر ائتسم سنی یاد اردبیل!
(ترجمه : ای اردبیل زندگی ۶۰ ساله ام درتو بر باد رفت. نامردم اگر یکبار دیگر یادی از تو بکنم )
به خامنه ای و تمام جریانهای خارج از انقلاب زن زندگی آزادی گفته ایم که این انقلاب هیچ فضائی به هیچکس نخواهد داد تمام فضاها را اشغال می کنیم و سنگرهای انقلاب را مستحکم می کنیم دو وجه این عزاداری دارد که مهمترین رویداد آن ریزش درون حکومت است و وجه دوم آنست که دین عمومی باید از دولت جدا شده و تبدیل به امر خاص و خصوصی مردم شود بر آنچه عقلانی ست خواست مادی مردم است که فقط در این وادی دولت باید در خدمت مردم شود نه دین نه مذهب و نه آخوند .
آورده شده:《به خامنه ای و تمام جریان های خارج از انقلاب زن زندگی آزادی گفته ایم و….》
این گفته حکم حکومتی این نظر دهند در نوع خودش جالبه، چه تحکمی هم برده است
در عزای خسرو لب تشنگان / جمله گریانند ، الا روضه خوان