فرشته که قدیمی تر بود
از قدمتش برخاست
به حکم تمکین
بال هایش را بر زمین این نامه گسترد
من نیز از راه رسیدم و
کوچه هایش را طاق گل بستم
آویز چلچراغ هایی از عنبر
در مجمر ها
اسپند و عود سوزاندم
بر هر درگاهش
عقلی مسلط کردم
همه ی خیابان های مشرف
میدان ها پل ها شاه راه هایش را سنجیدم
و به حق
بر آن شادمانی حقنه کردم
نطفه ها بسته اند
اتحادشان کامل است
سریش مابین کلمه ها جان است
قراری
در قدم دارد امروز
عهدی از کهن
بایدی در وفا پروردست
یا قدوسی به تلنگ
سینه ی فراخی
شانه ای به مرهمت
در این بفرمای بخت
قدم کن ای سیمرغ
سر از تخم بیرون بزن
تک
تک
تک تک
تک تک تک