آنچه در اوکراین و پیرامون آن در حال رخ دادن است.[۱] – ۱۴ مارس ۲۰۲۲
ویاچسلاو تتکین[۲] + عضو هیأت رئیسهی حزب کمونیست فدراسیون روسیه – دکترای علوم تاریخ – نماینده سابق مجلس دومای روسیه (۲۰۱۱-۲۰۱۶)
یک جنگ در اوکراین برپاست. از نظر ظاهری، به نظر میرسد یک درگیری مسلحانه بین روسیه و اوکراین است. همهی نیروهای سیاسی، از جمله چپ، در مورد این رویدادها سخن گفتهاند. طیف ارزیابی ها متنوع است : از انسانگرایانه-عاطفی («مردم می میرند، جنگ را متوقف کنید») تا صرفاً طبقاتی («غرب دو رژیم الیگارشی را تحت فشار قرار داده است»). در واقع این تعارض ریشهی عمیقی دارد. هنگام تحلیل وضعیت، باید هم محتوای ملی مبارزهی طبقاتی و هم محتوای طبقاتی مبارزهی ملی را در نظر بگیریم.
از اوکراین چه میدانیم ؟ قلمروی اوکراین امروزی تا اواسط قرن هفدهم یک سرزمین کم جمعیتی بود که موضوع رقابت کشورهای همسایه بود. در آغاز قرن بیستم، سرزمینهای اوکراین امروزی بین لهستان، اتریش-مجارستان و روسیه تقسیم شد. پس از انقلاب ۱۹۱۷ برخی از این سرزمینها به طور موقت اعلام استقلال کردند. با این حال در سال ۱۹۲۲ آنها به عنوان جمهوری سوسیالیستی شوروی اوکراین به اتحاد جماهیر شوروی پیوستند. بنابراین اوکراین به هویت یک کشور هرچند محدود، دست یافت.
اوکراین یک کشور کشاورزی بود. برای اطمینان از توسعهی آن در سال ۱۹۱۸ به پیشنهاد ولادیمیر لنین، شش منطقهی صنعتی روسیه از جمله دونتسک و لوگانسک که هرگز بخشی از اوکراین نبودند به اوکراین منتقل شدند. در سال ۱۹۳۹ گالیسیا (اکراین غربی) که قبلاً بخشی از لهستان بود، به اوکراین ضمیمه شد. قلمروی فعلی اوکراین نتیجهی پیوستن آن به اتحاد جماهیر شوروی است. اوکراین از قطعات متفاوتی تشکیل شده است: از گالیسیا (Lviv) با نفوذ قوی مذهب کاتولیک تا اوکراین شرقی که به شدت متمایل به سمت روسیه است.
اوکراین سوسیالیستی قدرتمندانه توسعه یافت. صنایع هواپیماسازی و موشکی، پتروشیمی، صنعت برق (۴ نیروگاه هستهای) و صنایع دفاعی به استخراج فلز و زغال سنگ اضافه شدند. اوکراین به عنوان بخشی از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، نه تنها بخش عمدهای از قلمروی کنونی خود را بهدست آورد، بلکه به پتانسیل اقتصادیای دست یافت که آن را به دهمین اقتصاد بزرگ اروپا تبدیل کرد. سیاستمداران اوکراینی در رهبری شوروی برجسته بودند و از ۱۹۵۳ تا ۱۹۸۳اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را شخصیتهایی چون خروشچف (N. Khrushev)، برژنف (L. Brezhnev)، چرننکو ( (K.Tchernenko اداره کردند.
اوکراین پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در دسامبر ۱۹۹۱، برای اولین بار در تاریخ خود به یک کشور مستقل تبدیل شد. اما این رویداد، یکپارچگی اقتصادی چند صد سالهی آن با روسیه را نابود کرد. مدل «بازار» منجر به صنعتزدایی از اوکراین و افت شدید استاندارد زندگی مردم شد. بر اساس خصوصیسازی یغماگرانه، یک طبقهی الیگارشی به وجود آمد.
اکنون این کشور فقیرترین کشور اروپاست. سطح فساد و تمایزات اجتماعی (فاصلهی طبقاتی) در بالاترین سطح جهانی است. صنعت تولیدی به جز متالورژی، عملاً نابود شده است. اقتصاد متکی بر وامهای غربی و انتقال پول از کارگران مهاجری (حدود ۱۰ میلیون از ۴۵ میلیون نفر جمعیت و اساساً متخصصان واجد شرایط ) است که در جستجوی کار به اروپا و روسیه رفتهاند. تنزل سرمایهی انسانی به کمترین حد خود رسیده است. کشور در آستانهی یک فاجعهی ملی است.
مردم اوکراین به شدت ناراضی هستند. با این حال، این نارضایتی از سوی مقامات طرفدار غرب به گونهای دستکاری میشود که هر بار نیروهای بیشتری از طرفداران غرب در انتخابات پیروز میشوند. در فوریهی ۲۰۱۴، کودتای دولتی تحت حمایت آمریکا و ناتو در اوکراین انجام شد. وزارت خارجهی آمریکا علناً اعلام کرده است که برای تدارک آن ۵ میلیارد دلار سرمایهگذاری کرده است.
نئونازیها به قدرت رسیدند. اول از همه، اینها جمعیتی از اوکراین غربی (گالیسیا) هستند که برای قرنها تحت حاکمیت لهستان و اتریش-مجارستان بودند. از نظر تاریخی احساسات ناسیونالیستی افراطی، یهودستیزی، ضد لهستانی بودن، روس هراسی و ضد کمونیست بودن در آنجا قوی است. پس از تهاجم هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، سربازان آلمانی در غرب اوکراین با دستههای گل مورد استقبال قرار گرفتند. لشکرهای اس اس در آنجا تشکیل شد که علیه ارتش سرخ جنگیدند. ملی گرایان محلی، به رهبری استفان باندرا، تحسین کنندهی هیتلر، اقدام به نسلکشی جمعیت یهودی کردند. حدود ۱.۵ میلیون یهودی – یک چهارم کل قربانیان هولوکاست – در اوکراین کشته شدند. در سال ۱۹۴۴ در جریان «قتل عام ولین» (Volyn massacre) حدود ۱۰۰،۰۰۰ لهستانی در غرب اوکراین به طرز وحشیانهای به قتل رسیدند. باندراها بسیاری از چریکهای شوروی را نابود کرده و مردان، زنان و کودکان صدها روستای بلاروس را زنده زنده سوزاند. ملیگرایان اوکراینی که به عنوان نگهبان در اردوگاههای کار اجباری آلمان خدمت میکردند، به دلیل ظلم وحشیانه (که بر زندانیان اعمال میکردند) به بدنامی معروف شدند.
پس از جنگ از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۳، شورشیان ضد کمونیست و ضد شوروی تحت حمایت ایالات متحده و بریتانیا در غرب اوکراین، علیه جمعیت غیرنظامی ترور به راه انداختند. باندراها در این سالها حدود ۵۰ هزار غیرنظامی را کشتند. این ماهیت نیروهایی است – از نوادگان و پیروان فاشیست ها – که پس از کودتای ۲۰۱۴ به قدرت رسیدند. سنتهای ترور ضد لهستانی، ضد یهود و ضد روسی در میان نئونازی هایی که اکنون در واقع اوکراین را اداره میکنند، بسیار قوی است. ۴۲ مخالف نازی در ۲ می سال ۲۰۱۴ در ساختمان اتحادیههای کارگری در اودسا زنده زنده سوزانده شدند.
این اتحاد نئونازیها با سرمایهی الیگارشی است. باندراها (مانند سربازان طوفان اس اس در آلمان) به عنوان یک گروه شوک شرکتهای بزرگ عمل میکنند. تنها تفاوت این است که باندراها با ایجاد اتحاد طبقاتی با الیگارشی محلی از یهودستیزی آشکار خودداری میکنند. باندراها به شدت هر حرکت قدرت دولتی را کنترل میکنند و دائماً با تهدید کودتا، از آن باج میگیرند. از سوی دیگر، سیاست اوکراین توسط سفارت آمریکا در کییف تعیین میشود.
ماهیت دولت فعلی اوکراین، مبتنی بر اتحاد سرمایههای بزرگ و بوروکراسی دولتی است که بر عناصر جنایتکار و فاشیست تحت کنترل کامل سیاسی و مالی ایالات متحده تکیه دارد.
پس از (کودتای) سال ۲۰۱۴ ، ایدئولوژی نازی در اوکراین کاشته شد. روز پیروزی بر فاشیسم در ۹ می لغو شد. (اکنون در اوکراین) فاشیستهای اوکراینی – سازمان دهندگان و شرکتکنندگان در جنایات جنگ – رسماَ به عنوان قهرمانان ملی شناخته میشوند. همه ساله رژههای مشعل به افتخار جنایتکاران فاشیست برگزار میشود. خیابانها و میدانها به نام آنها نامگذاری شده است. حزب کمونیست اوکراین به صورت زیرزمینی فعالیت میکند. ارعاب و ترور سیاسی سیاستمداران و روزنامهنگاران دائمی شد. بناهای یادبود لنین و همه چیز مربوط به خاطرات زندگی در اتحاد جماهیر شوروی در حال نابودی است.
در همان زمان فروپاشی، تلاش برای همانندسازی اجباری جمعیت روسی اوکراین با سرکوب زبان روسی آغاز شد. در سال 1976 تلاش برای معرفی زبان آفریقایی به جای انگلیسی در آفریقای جنوبی منجر به قیام سووتو شد. همین اتفاق در اوکراین نیز رخ داد. تلاش برای انتقال آموزش مدرسه از روسی به اوکراینی باعث مقاومت نیرومندی در مناطق دونتسک و لوگانسک شد. مردم اسلحه به دست گرفتند. در می ۲۰۱۴ یک همهپرسی در آنجا برگزار شد که در آن ۸۷ درصد از شهروندان به استقلال رای دادند. این گونه بود که جمهوری های خلق دونتسک (DPR) و لوگانسک (LPR) بوجود آمدند. نازیها از کییف پس از چندین تلاش ناموفق برای حمله به حمهوریهای خلق دونتسک و لوگانسک، شروع به ترور کردند. در طی ۸ سال گلوله باران از اسلحههای کالیبر بزرگ، بیش از ۱۳ هزار غیرنظامی از جمله کودکان، زنان و افراد مسن در این دو جمهوری کشته شدند. ( با سکوت کامل جامعهی جهانی)
کمونیستهای روسیه در دفاع از جمهوریهای خلق دونتسک و لوگانسک مشارکت فعال دارند. صدها کمونیست به عنوان بخشی از سربازان جمهوریهای مردمی با نازیها میجنگند. دهها کمونیست در این مبارزه جان باختند. حزب کمونیست فدراسیون روسیه طی ۸ سال ۹۳ کاروان با وزن کل ۱۳۰۰۰ تن را با کمکهای بشردوستانه به این جمهوریها فرستاد و هزاران کودک را برای استراحت و درمان در روسیه پذیرفت. در تمام این سالها حزب کمونیست فدراسیون روسیه به رهبری گنادی زیوگانف خواستار به رسمیت شناختن استقلال دونباس از رهبری روسیه بود.
قراردادهای مینسک در ماه مارس ۲۰۱۵ به ابتکار روسیه (با مشارکت آلمان و فرانسه) منعقد شد که وضعیت ویژهی جمهوریهای خلق دونتسک و لوگانسک در اوکراین را تبیین میکرد. با این حال، اوکراین از اجرای آنها طفره رفت. با حمایت ایالات متحده، کییف در حال تدارک برای درهم شکستن جمهوریهای خلق دونتسک و لوگانسک با زور اسلحه بود. ایالات متحده، بریتانیا و سایر اعضای ناتو به ارتش اوکراین آموزش دادند. آنها بیش از ۳۰ تأسیسات نظامی بزرگ در اوکراین از جمله ۱۵ آزمایشگاه پنتاگون برای توسعهی سلاحهای باکتریولوژیک (وبا، طاعون و سایر بیماریهای کشنده) ساختند. اوکراین با چهار نیروگاه هستهای و پتانسیل علمی-فنی عظیم خود قادر به ساخت بمب اتمی است. این قصد به طور عمومی اعلام شد. در آنجا خطر استقرار موشکهای کروز آمریکا وجود داشت. وضعیت اوکراین به طور فزایندهای امنیت روسیه را در معرض تهدید قرار داده است.
در دسامبر سال ۲۰۲۱ روسیه به ایالات متحده پیشنهاد داد که دربارهی عدم گسترش ناتو مذاکره کنند. ایالات متحده و ناتو این پیشنهاد را نادیده گرفتند. در ژانویهی ۲۰۲۲ روسیه هشدار داد که مجبور است اقدامات بیشتری را برای محافظت از امنیت خود انجام دهد. در همان زمان مشخص شد که اوکراین ۱۵۰،۰۰۰ سرباز و گردان نازیها را در دونباس متمرکز کرده است. کییف با حمایت ایالات متحدهی آمریکا در ماه مارس برای بازپسگیری کنترل دونباس از طریق جنگ آماده میشد.
رئیس جمهور پوتین در ۲۲ فوریه، استقلال جمهوریهای خلق دونتسک و لوگانسک را به رسمیت شناخت. در ۲۵ فوریه عملیات نیروهای مسلح روسیه آغاز شد.
روسیه قرار نیست اوکراین را اشغال کند. هدف از این عملیات آزادسازی اوکراین از دست نازیها و بیطرفی آن (امتناع از پیوستن به ناتو) است. تاکتیک نیروهای روسی این است که ضمن حمله به تأسیسات نظامی، تلفات بین مردم غیرنظامی و ارتش اوکراین را به حداقل برسانند تا از تخریب زیرساختهای غیرنظامی جلوگیری کنند. آنها مردمی برادر هستند. ما به زندگی مشترک ادامه خواهیم داد. با این حال، نازیهای باندرا از نفرت انگیزترین تاکتیکهای فاشیستهای آلمانی استفاده میکنند و از غیرنظامیان و خانههای آنها بهعنوان سپر انسانی استفاده میکنند. آنها توپ و تانک را در مناطق مسکونی مستقر میکنند، شهروندان را از ترک مناطق جنگی منع میکنند و صدها هزار نفر را به گروگان تبدیل کردهاند.
غرب این تاکتیک پلید نازیها را محکوم نمیکند. این ایالات متحده است که از طریق رسانههای تحت کنترل شان (فقط روسیه امروز مقاومت میکند) جنگ اطلاعاتی به راه انداخته است، برای اینکه به جنگ علاقه مند است. ایالات متحده نه تنها به روسیه بلکه به اروپا نیز حمله میکند. جنگ ناتو علیه یوگسلاوی در سال ۱۹۹۹ ابزاری برای بیثبات کردن اتحادیهی اروپا بود. امروزه هدف اصلی ایالات متحده جلوگیری از عرضهی گاز روسیه از طریق خط لوله نورد استریم-۲ است تا اروپا را مجبور به خرید گاز مایع گرانتر از ایالات متحده کرده و در نتیجه آلمان و سایر کشورهای اتحادیهی اروپا را به شدت تضعیف کند. حجم تجارت روسیه و اتحادیهی اروپا ۲۶۰ میلیارد دلار در سال است. با ایالات متحده – ۲۳ میلیارد دلار یعنی ۱۰ برابر کمتر، بنابراین تحریمهایی که به درخواست آمریکا اعمال شد، قبل از هر چیز به اروپا ضربه زد. رویدادهای اوکراین یک جنگ دیگر آمریکا برای کنترل جهان است.
به هر حال، ادعاها در مورد جهانی بودن تحریم روسیه نادرست است. کشورهای بریکس (برزیل، هند، چین و آفریقای جنوبی) که ۴۳ درصد از جمعیت جهان را تشکیل میدهند از تحریمها حمایت نکردند. چین اولین و هند سومین اقتصاد بزرگ جهان هستند. تحریمها از سوی آسیا (به استثنای ژاپن و کره جنوبی با پایگاههای نظامی ایالات متحده در آنها)، خاورمیانه، بزرگترین کشورهای آمریکای لاتین و اکثریت کشورهای جهان مورد حمایت قرار نگرفت.
به مدت ۳۰ سال من یکی از فعالترین منتقدان سیاست داخلی و خارجی نخبگان روسیه بودهام. قدرت الیگارشی-بوروکراسی در روسیه در خصلت طبقاتی خود، تفاوت چندانی با قدرت در اوکراین ندارد (جز اینکه بدون فاشیسم و خارج از کنترل کامل ایالات متحده است). با این حال، در موارد متأسفانه نادری که رهبران روسیه مسیری را دنبال میکنند که منافع تاریخی کشور و مردم را تأمین میکند، دشوار است که بتوان قاعدهی انتقاد «خودکار» را مناسب دانست.
من مدتهاست که استدلال کردهام که تحریمها تأثیر مفیدی بر رهایی از وابستگی تحمیلی روسیه به غرب در عرصههای مختلف زندگی خواهد داشت. دولت روسیه در حال حاضر اولین گامها را در این راستا برمیدارد. وظیفهی نیروهای چپ این است که مقامات را به شدت تشویق کنند تا نه تنها سیاست خارجی، بلکه مسیر اجتماعی-اقتصادی را نیز که با منافع مردم مطابقت ندارد، تغییر دهند.[۳]
[۱] https://cprf.ru/2022/03/what-is-happening-in-and-around-ukraine/
[۲] Vyacheslav Tetekin
[۳] تغییر این مسیر یا مستلزم تغییر ماهیت طبقاتی اولیگارشی حاکم است که به آن اشاره و مطرح شد که تفاوت طبقاتی خاصی با اولیگارشهای حاکم بر کییف ندارد. و یا مستلزم تغییر توازن قوا و تغیییر و تحولات سیاسی جدی در روسیه با برنامههای اجتماعی و اقتصادی به نفع زحمتکشان است. (م)
از کی وظیفه نیروهای چپ، تشویق سرمایه داری الیگارشی، به تغییر سیاست در جهت منافع مردم را سیاست مینامیم. مثل اینکه آخوندهای ایران در حزب کمونیست روسیه نفوذ کرده اند و مبارزه علیه سرمایه داری را به تشویق به خوب شدن سرمایه داران آنهم از نوع الیگارشی اش تبدیل کرده اند
مطالب زیر نقل از نامه مردم
فروردین۱۳۹۷شماره ۱۰۴۹
نقل نامه مردم از مورنینگ استار
روزنامه چپ بریتانیا
مصاحبه باویلا چسلاو تتکین
مطالب داخل ستاره،پاسخ تتکین است.
*نظام انتخاباتی روسیه اساسا متکی بر تقلب است.بیش ازهمه توسط خود کمیسیون انتخابات*
*تنها توضیح مارکسیستی برای ادامه سلطه پوتین،قیمت نفت است.
در اول ژانویه۲۰۰۰زمانی که قدرت را از یلتسین گرفت،قیمت نفت بشکه ای۱۸ دلار بود،ودر مدتی که او در قدرت بودقیمت هر بشکه نفت به ۱۲۰ دلار افزایش یافت.خیلی از این پولها رفت به جیب دارو دسته خودش ،ولی چند قطره هم به دست مردم عادی نرسید.*
*مردم سقوط سطح زندگی ومعیشت را در زندگی خوداحساس می کنند*
*….ما نمی بایست اجازه میدادیم،یوگسلاوی،عراق و لیبی ،ویران شوند.نه اینکه کشورهای سوسیالستی !!!اند.چون کشورهای (مستقل)اند.!!*
*…….از لحاظ جغرافیایی اوکرائین کنونی محصول اتحاد جماهیر شوروی است*
پایان نقل قول
سه هزار سال پیش مردم بین النهرین برای خدایان خود ،دونوع پرستش داشتند.اخلاقی ومادی.
….اصلی ترین احساسی که بین النهریان را هدایت میکرد
احترام وترس بود.
برگرفته از نوشتار دین وعقلانیت در بین النهرین ،نویسنده ژان بوترو.
حال همه از یک چشمه زلال !!سیراب شدگان،که یک صدا ویک دلید.
این بندگان بینوای خدایان کدام خطا را مرتکب شدندکه پسران را به گناه پدران مجازات می کنید.
پرستش اخلاقی یا مادی نکردند.
یا احترام وترس نداشتند.