
در بارهی جایزهی صلحِ «نمایشگاهِ جهانیِ کتابِ» فرانکفورتِ آلمان، ۲۰۲۵
اشتهای هیولای جنگطلبیِ توسعهطلبانهی آلمان فدرال، سیریناپذیرتر از آن است که تصوّر میشود. این هیولا، پس از شکستی که در پایانِ جنگِ جهانیِ دوّم خورد، هرگز از پا در نیامد (به عبارتِ دیگر: هرگز از پا در نیاورده شد). در همهی دورانِ پس از آن جنگ تا کنون، این هیولا در زیرِ شمایلهای گوناگون و با رنگها و نیرنگهای گونهگون زنده نگاه داشته شد. یکی از تازهترینِ این شمایلها و رنگها و نیرنگها، دادنِ جایزهی صلحِ مربوط به «نمایشگاهِ جهانیِ کتابِ فرانکفورت»، که “جایزهی انجمنِ ناشران آلمان” نامیده میشود، به یکی از جنگطلبانِ دانشمند به نامِ کارل شلوگِل (Karl Schlögel، هفتاد و هفت ساله) است. این جایزه، در یکشنبهی گذشته، ۱۹/اکتبر/۲۰۲۵ (۲۷/مهر/۱۴۰۴) به این «مورّخِ تاریخِ اروپای شرقی» داده شد. این نخستینبار نیست که «نمایشگاهِ جهانیِ کتابِ» فرانکفورتِ آلمان، به بهانهی صلح، کتاب را بهمثابهِ پوششی برای قاچاقِ جنگ به کار میگیرد.
دادنِ این جایزهی صلح به کارل شلوگِل، بهمثابهِ دادنِ یکی از تازهترین لقمههای چرب و نرم به هیولای جنگ برای پَروارکردنِ آن در این کشور است؛ ولی این لقمه، تنها لقمهی این مراسم نبود که به کامِ سیریناپذیرِ هیولای جنگطلبی فرو شد. اینبار، “دستزدنهای” باشندهگانِ در این مراسم هم، خود، لقمههای چرب و نرمی بودند که -اگر نگوییم بهمراتب بیشتر- دستِکم به اندازهی خودِ این جایزهی صلح، برای آن هیولای همیشه گرسنه، چرب و نرم بودند. دستزدنهایی که بسیار آشکارتر از بارهای پیشین، در طولِ سخنرانیِ این سخنرانِ مورّخ، پِی در پِی تکرار میشدند.

باشندهگانِ این مراسم که بیش از ۷۰۰ نفر بودند تنها اهلِ کتاب نبودند بلکه از اهالیِ سیاست، فرهنگ، اقتصاد و … نیز در میانِشان حضور داشتند: از دستیارِ رییسِ مجلسِ فدرال تا وزیرِ فرهنگِ فدرال، تا رییسِ کنفرانسِ اسقفهای کلیسای کاتولیکِ آلمان، تا کتابفروشان و ناشرانِ آلمان، تا دبیر کلّ «کانونِ نویسندهگانِ آلمان» و نیز رییسِ بخشِ انشعابیِ این کانون … بهویژه آن “دستزدنِ” پایانیِ این باشندهگان در پایانِ سخنرانیِ این مورّخ، باید به مذاقِ آن هیولای جنگ خوش آمده باشد، دستزدنی که در بارهی آن، رسانهی آلمانیِ «دی سایت» (Die Zeit) در همان روز نوشت: «این دستزدن، طولانی بود، بسیار طولانی. حتّی نسبت به عُرفِ خودِ این مراسم هم».
رسانهی آلمانیِ “اِن. دِ.” (nd) مینویسد: پس از آغازِ لشکرکشیِ فدراسیونِ روسیه به اوکراین «شلوگِل با صدای هر دَم بلندتر، با نوایِ راستِ آن کسانی در آلمان هماهنگ و همنوا شد که دیوارها را در ذهنها دوباره بالاتر میبرند. شلوگِل از کارشناسِ اروپای شرقی به بخشی از جریانِ اصلی محافظهکاری در آلمان تبدیل شد. این جایزهی صلح، نه قدرشناسی و تأییدِ کارکردهای شلوگِل بلکه یک سپاسگزاری از پشتیبانیهای او از چرخشِ “راستِ محافظهکار” است».
.
کارل شلوگِل، در سراسرِ سخنرانیِ بیش از ۳۰ دقیقهییاش، از لشکرکشیِ سلطهطلبانهی حکومتِ روسیه به اوکراین به درستی انتقاد میکند ولی حتّی یک کلمه از دخالتهای سلطهطلبانهی آشکارِ سالیانِ سال پیشترِ حکومتهای کشورهای غربی و سازمانِ نظامیِ ناتو در اوکراین، و یا خود حتّی از مداخلههای سلطهطلبانهی حکومتِ آلمان فدرال در سالهای ۲۰۱۲ در مسائلِ داخلیِ اوکراین (از جمله، شرکتِ وزیرِ خارجهی آن زمانِ آلمان در اعتراضهای مردمِ اوکراین در دسامبر/۲۰۱۳) هیچ سخن نمیگوید. او از یورشِ ضدّ انسانیِ “حماس” به اسرائیل در ۷/اکتبر/۲۰۲۳ (۱۵/مهر/۱۴۰۲) -که از تدارکِ آن، خودِ رژیمِ اسرائیل با خبر بود- به درستی انتقاد میکند ولی از نسلکشیِ رژیمِ اسرائیل در غزّه چیزی نمیگوید.

نگاهی به فرازهایی از سخنرانیِ کارل شلوگِل در مراسمِ دریافتِ جایزهی صلح
کارل شلوگِل در بخشی از سخنرانیاش میگوید:
«من نمیتوانستم تصوّر کنم که روزی روسیه دوباره به دورانی باز میگردد که در آن، بسیاری چیزها مانندِ آن اعمالِ استالینیستی هستند که من سالیانی از زندهگیام را صرفِ پژوهش در بارهی آنها کردم؛ من نمیتوانستم تصوّر کنم که روزی در آمریکا، آمریکایی که من با آن از زمانِ دانشجوییام آشنا شدم، ترس و هراس از یک رژیمِ توتالیتر گسترش مییابد».
این ادّعای کارل شلوگِلِ مورّخ مبنی بر این که متحقّقشدنِ هر دوی این مواردی که او نام میبَرَد، برای او “تصوّرناپذیر” بوده است، هم یک ادّعای دروغین است برای رسیدن به هدفِ جنگطلبانهاش در این سخنرانی، و هم نشان میدهد که پژوهشهای ادعّاییاش، عمیق و پایهدار و جدّی نبودند. ولی او ادّعای دیگری هم میکند:
«این فکر هم برای من کاملاً بیگانه و غریب بود که حتّی در آلمان هم، چیزهایی بتوانند به لغزیدن و سُرخوردن گرفتار آیند. پیش از هر چیز ولی این فکر، که جنگ، که چیزی بود که من آن را فقط در تلویزیون و در فیلمهای مستند میشناختم، میتواند به چیزی واقعی در همسایهگیِ نزدیک تبدیل شود. و این، به وقوع پیوست».
این ادّعا، نه تنها دروغ و بیپایه است بلکه بسیار خطرناک نیز است. این ادّعا، از جهتهایی، آدم را به یادِ آن ادّعای بیپایه و در همان حال پُرآوازهای میاندازد که آن را برخی محافلِ معیّنِ آلمانی که میخواستند خون را از دستهایشان پاک کنند، درست در همان نخستین روزهای پس از جنگِ جهانِ دوّم، در جامعهی آلمان رواج دادند و تا اندازههایی هم موفّق شدند؛ مراد آن ادّعایی است که میگفت: «ما از آن چه که در دورانِ فاشیسم در آلمان و جهان گذشته بود، خبر نداشتیم و چیزی نمیدانستیم».
و حالا، عینِ همان ادّعا ولی در ابعادی و در شکلی و در زمانی دیگر، پس از ۸۰سال، از زبانِ برندهی جایزهی صلحِ ناشرانِ آلمان در سال ۲۰۲۵ به گوش میرسد. آیا واقعاٌ صادقانه است این ادّعای کارل شلوگِل؟ آیا او جنگِ ویتنام را، که حکومتِ کشورش، آلمان، به همدستی در آن در همان روزگار متّهم بود، ندیده بود؟ او میگوید که آن را «فقط در تلویزیون و فیلمهای مستند» دیده بود و آن را خطری در “همسایهگیِ نزدیک” نمیدانست! آیا او نقشِ حکومتِ آلمان در برافروختنِ جنگ در شبهجزیرهی بالکان را در دههی۹۰میلادی ندیده بود؟ او میگوید که آن را «فقط در تلویزیون و فیلمهای مستند» دیده بود، و آن را خطری در “همسایهگیِ نزدیک” نمیدانست! آیا او نقشِ حکومتِ آلمان در کشتارِ مردمِ افغانستان را در همین گذشتهی نزدیک ندیده بود؟ او میگوید که آن را «فقط در تلویزیون و فیلمهای مستند» دیده بود و آن را خطری در “همسایهگیِ نزدیک” نمیدانست! آیا او همکاریهای حکومتِ آلمان در جنگِ آمریکا در عراق را در سالهای دههی۹۰ میلادی -که نه فقط به کشتارِ مردمِ عراق منجر شد بلکه به تقویتِ رژیمِ اسلامیِ ایران در عراق و منطقه انجامید- ندیده بود؟ او میگوید که آن را «فقط در تلویزیون و فیلمهای مستند» دیده بود، و آن را خطری “در همسایهگیِ نزدیک” نمیدانست! آیا او نمیدانست که در نزدیک به همهی دورانِ پس از جنگِ دوّم جهانی، کشورش یکی از معدود کشورهایی در جهان بوده و است که سهم و نقشِ بزرگی در ساختنِ سلاح و در صدور اسلحه در جهان داشته و دارد؟ او میگوید که آن را «فقط در تلویزیون و فیلمهای مستند» دیده بود، و آن را خطری “در همسایهگیِ نزدیک” نمیدانست! …
این که یک روشنفکرِ آلمانی -که خود را مورّخ هم میداند- دست به تکرارِ ادّعای بیپایهی “ما نمیدانستیمِ” رواج داده شده در آلمان در ۸۰ سالِ پیش در آلمان ، یعنی در روزهای پس از جنگِ جهانی دوّم، میزند و میگوید که خبر نداشت که حکومتِ کشورش در پس از پایانِ جنگِ جنگِ دوّم جهانی، در جنگهای استعماری و سلطهجویانهی سراسرِ جهان مشارکت داشته و دارد، و خبر نداشت که خطرِ جنگ در “همسایهگیِ نزدیک”اش لانه خواهد زد، فقط میتواند یک روشنفکرِ دروغگو باشد.
او در سخنرانیاش مدّعی شد:
«چنین فکر میکنم که اکنون نوبتِ ما شده است -اگر که مجاز باشم تا ضمیرِ “ما” را به کار بگیرم- یعنی ما نسلی که در یک دورانِ صلحِ ظاهری زیست کرد و به صلح عادت کرد، تا بارِ دیگر همه چیز را از نو به بازاندیشیِ کامل در آوریم، یک نوع ترازنامهگرفتن و آزموندادنِ نسلی که بخت و سعادتی عجیب و باورنکردنی داشت، و اکنون برایش بسیار دشوار است که وداع کند و خود را برای جنگ در اروپا و برای هر آن چیزی که به آن مربوط است، آماده سازد». (نشانیِ متنِ اصلی و کاملِ آلمانیِ این سخنرانی)
نخست این که، برای این مورّخ هرگز مجاز نیست که در این موردِ بخصوص، از ضمیرِ “ما” بهرهگیری کند زیرا که آنهایی که چنین، که او میگوید، بودند و فکر میکردند، تنها و تنها بخشی معیّن از نسلِ او -به شمولِ خودِ او- بودند و نه همهی آن نسل. این بخشِ معیّن از آن نسل نیز -بهرغمِ ادّعای بیپایهی کارل شلوگِل- هرگز نهتنها «به صلح عادت نداشتند» بلکه همیشه قدرِ “نعمتِ” جنگ را میدانستند و مستقیم و نامستقیم از دخالتهای حکومتِ آلمان در جنگهای استعماری/امپریالیستی در جهان حمایت میکردئد. این بخشِ معیّن از این نسل، خود را در دانشگاهها و کانونهای علمی/آموزشی و در نهادهای سیاسیِ راست و یا محافظهکار و در رسانهها سازماندهی کرده بودند؛ ولی بخشِ دیگری از همین نسل وجود داشت که در دهههای پس از جنگِ دوّم جهانی، در آلمان، دست به مبارزه با بقایای فاشیسم زدند و هیچ باوری نیز به «بخت و سعادتِ باورنکردنیِ»شان نداشتند و همواره از سیاستِ خارجیِ سلطهجویانهی حکومتِ آلمان انتقاد کردند و همواره خطرِ “نزدیکِ” جنگ را هشدار دادند، و در این راه، با خطرِ طردشدنِ اجتماعی و به حاشیه راندهشدن و یا خود حتّی با خطرِ از دست دادنِ جان رو به رو شدند.
دوّم این که، با توجّه به آنچه که در بالا گفته شد، مخاطبِ کارل شلوگِل همانا آن بخشِ جنگطلبِ نسلِ او است و نه بخشِ ضدّ جنگِ آن نسل؛ و از همین رو، وقتی او از آمادهشدنِ «نسلِ خود» برای جنگ سخن میگوید، یعنی دارد، در عمل، فراخوانی به آن بخشِ جنگطلبِ نسلِ خود میدهد تا با درسگیری از گذشتهیشان، راههای کهنهشدهی جنگطلبی را کنار بگذارند و راههای تازهی جنگطلبی را به کار بگیرند.
اکنون، از آن بخشِ ضدّ جنگِ نسلِ کارل شلوگِل انتظار میرود تا با نقد و بررسیِ کارکردهای تاکنونیِ شان در راهِ صلح، چهرههای تازهی جنگطلبی را در کشورشان بشناسند و راههای تازهی مبارزه با جنگطلبی را بیایند. حقیقت آن است که جنگطلبی در آلمان سالها است که بسیار به پیش برده شده است، حتّی بسیار پیشتر از آن که لشکرکشیِ حکومتِ روسیه به اوکراین در فوریه۲۰۲۲ (اسفند/۱۴۰۱) پیش آید. اگرچه ابعادِ این “پیشبُردِ” ویرانگر، بسیار بسیار فراتر از دادنِ جایزهی ناشرانِ کتابِ آلمان به کارل شلوگِل و همانندهای او است و اگرچه این جایزهها فقط بخشِ کوچکی از برنامههای همهجانبهی حکومتِ آلمان برای «آمادهی جنگ ساختنِ» جامعهی آلمان است که به نامِ کتاب، و دانش، و تاریخ انجام میگیرد، ولی با این حال، توجّهِ دقیق به همهی شِگِردهای متنوّعِ حکومتِ آلمان و محافلِ پشتیبانِ آن برای پیشبُردِ برنامههای ویرانگرِ جنگطلبانه، و از جمله، توجّهِ دقیق به همین تَرفَندِ دادنِ جایزهی صلح به کسانی مانندِ کارل شلوگِل، کاری ناگزیر و ضروری و بلکه یک وظیفه است. این وظیفه، گذشته از آن که وظیفهی هر آلمانیِ صلحطلب است بلکه برای آن غیرِ آلمانیهایی هم که در این کشور زندهگی میکنند به طورِ مضاعف یک وظیفه است به این معنی که -تا آنجا که به ایرانیانِ آلمان بر میگردد- نمیتوان فراموش کرد که جنگطلبیهای آلمان در طولِ اعصار، همیشه، به سودِ تقویتِ جریانهای ضدّ مردمی و جنگطلب در ایران بوده است. این حقیقت، امروز بیش از گذشته وجود دارد. در این روزگار هم، جریانهای راست مانندِ سلطنتطلبان و همتاهای آنها، بر پایهی ایستارهای اجتماعی/طبقاتیِ خود، از افزایشِ جنگطلبی در آلمان سود میبرند، ولی حتّی برخی محافلِ دیگرِ جنگطلبِ ضدّ سلطنتطلبی که در جبههی چپ و یا ملّی هستند نیز از این جنگطلبیهای کشورهایی مانندِ آلمان، در زیرِ پوششِ مبارزهی ضدّ امپریالیستی برای توجیهِ جنگطلبیهای در روسیه و یا چین و … سود میبرند؛ با این حال، ولی این همانا رژیمِ اسلامیِ حاکم بر ایران است که از جنگطلبیهای آلمان و دیگر کشورها بیشترین سود را برای تقویتِ نظامیگریِ خود میبَرَد.
با این همه، همهگان میدانند که مخالفت با جنگطلبی، نمیتواند فقط به مخالفت با جنگطلبی در آلمان محدود شود. این مخالفت نمیتواند مخالفت با جنگطلبی در هر کشوری را -بدونِ استثناء و بدونِ توجیههای سیاسی/اقلیمی- شامل نشود. این مخالفت نمیتواند به مخالفت با نطامیگری و تقویتِ ارتش در هر کشوری با هر مرامی و با هر استدلالی را در بر نگیرد. این مخالفت نمیتواند به ریشههای اجتماعی/اقتصادیِ جنگطلبی نپردازد. این حرفها البتّه چیزهایی هستند که همه میدانند. حتّی همین آقای کارل شلوگِل. ولی با اینهمه “داناییها”، جنگها ادامه دارند و حکومتها و محافلِ جنگطلب، چه در آلمان یا آمریکا یا روسیه یا چین … و یا در ایران، خود را برای جنگهای ویرانگرتر آمادهتر میکنند، و در این راهِ بدفرجام، در همهی این کشورها، ناشرانِ کتاب نیز، و کتابنویسانی مانندِ کارل شلوگِل نیز -که شمارِشان البتّه به هیچرو کم هم نیست و در ایران هم همتاهایی فراوانی دارند- همراهِ آنها هستند با کتابهایی در بغل که در آنها اسلحه و جنگطلبی، برای قاچاق جاسازی شده است.
ــــــــــ
محمّدرضا مهجوریان، ۰۷/آبان/۱۴۰۴



