یکشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴

کنفرانس حقوق بشر اسلو، گامی برای مهندسی  آلترناتیو ارتجاعی و سیاه – محمود قزوینی

(افول  سلطنت طلبی فاشیستی و برجسته سازی ناسیونالیسم ملی و قومی)

در روزهای ۱۸ و ۱۹ اکتبر ( ۲۶ و ۲۷ مهر) سازمان حقوق بشر ایران کنفرانسی با عنوان  ” حقوق بشر در ایران پس از جمهوری اسلامی” در شهر اسلو برگزار کرد. احزاب و شخصیتهای مختلفی در این کنفرانس شرکت داشته اند. تاکنون دهها کنفرانس از این نوع در ایران برگزار شده است و این هم یکی از آنها. این کنفرانسها و سمینارها تاثیر جدی در روندهای سیاسی ایران و مبارزه مردم ایران ندارند اما گاها بازتاب دهنده گفتمانها و تلاشهای حداقل بخشی از جریانات اجتماعی و سیاسی ایران برای شکل دادن آینده ایران میباشد. این رویداد، در مقطعی حساس از تحولات ایران، نه تریبونی آزاد برای بیان نظرات مختلف، بلکه پروژه‌ای سیاسی برای همگرایی نیروهای ارتجاعی در پوشش “حقوق بشر”بود.

وضعیت جمهوری اسلامی بقدری وخیم است که همه از جناحهای مختلف رژیم تا جریانات مختلف اپوزیسیون و دولتهای منطقه ای و جهانی در قطب های مختلف منتظر نتیجه ای هستند که ایران از وضعیت کنونی بیرون میاید و همه بنابر آرزوها و امیال و سیاستها و منافع خود تلاش میکنند تا این نتیجه را نتیجه ای مطلوب و یا نسبتا مطلوب برای خود رقم بزنند. جمهوری اسلامی برای نجات خود از وضعیت کنونی تلاش میکند. مردم ایران سالهاست برای رفتن آن روزشماری میکنند و خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری آزادی و رفاه و آسایش هستند. حکومت اسلامی و اسلام سیاسی از نظر همه و حتی خود رژیم در ایران پایان یافته است. جمهوری اسلامی تلاش میکند با توسل به ناسیونالیسم ایرانی و تغییر گفتمان و عقب نشینیهایی در مقابل مردم و همچنین آمریکا و غرب، دستگاه حکومتی و ماشین سرکوب را حفظ کند. روندی که اگر هم با درصد بسیار ضعیفی  آرام و بدون دخالت مردم و یا بدون درگیریهای شدید جناحی، کودتاها و حذف ها، پیش رود،  دستگاه حکومتی که در نیمه پایانی باقی میماند دیگر چیزی از اسلامیت از آن باقی نمیماند. برای همین برنامه و نقشه سیاسی برای دوران پس از جمهوری اسلامی برای همه نیروها برجسته شده است و همه نیروها میخواهند در شکلگیری آن موثر باشند. کنفرانس اسلو با عنوان “حقوق بشر در ایران پس از جمهوری اسلامی” یکی از تلاشها برای شکلگیری آن آینده میباشد. یکی از تلاشهای بخشهای مختلف بورژوازی این است که ” دوران گذار” پس از جمهوری اسلامی بدون دخالت مردم، بدون سربرآوردن جنبش کارگری و شوراهایش، بدون سربرآوردن جریانات قوی سوسیالیستی، بدون جلب جنبش زنان و جوانان به رادیکالیسم، رادیکالیسمی که بر علیه نظام سرمایه داری و در کنار جنبش کارگری و احزاب سوسیالیستی آن جای میگیرد. برای چنین هدفی جریانات مختلف بورژوازی تلاش میکنند تا به هم نزدیک و همگرا شوند. شووینیست و قومی و چپ و راست همه دست در گردن هم از دالان ” دوران گذار” عبور کنند تا به حکومت مستقر ” گل و بلبل و سنبل” که قرار است نفع همه را با ” حقوق بشر” تامین میکند برقرار شود. اکثریت احزاب و شخصیتهای شرکت کننده در کنفرانس اسلو  که دستشان به جایی بند نیست، خود و دیگران را فریب میدهند که با تامین حقوق بشر ” دوران گذار” ارامی را از سر خواهیم گذراند. ” دوران گذاری” که در آن دولت و مردم، کارگر و کارفرما، فرمانده و فرمانبر، افسر و سرباز، ارتش و توده مردم، مردسالار و زن، فقیر و ثروتمند، آته ایست و حزب الهی، چپ و راست، کمونیست و فاشیست، قومگرا و شووینیست، فرهنگ عقب مانده و پیشرو، زندانی و زندانبان، شکنجه شده و بازجویش، ساواک و ساواما با ” خرابکاران” و ” جاسوسان” ،…..همه دست در گردن هم با احترام به  “حقوق بشر” و بدون اینکه کسی به کسی زور بگوید به جهان آزاد میرسیم. کنفرانس حقوق بشر اسلو تلاشی در این مردم فریبی بورژوازی بود. واقعا هم این کنفرانس همه اقسام نیروهای متضاد را برای آشتی گرد هم آورده بود.

چیدمان نیروها و پروژه نزدیکی سیاسی و عملی

این کنفرانس ترکیبی از گروههای عموما ارتجاعی و ناسیونالیستی، شووینیستی و قومی و باند سیاهی را گرد هم آورد تا در گام اول با ایجاد نزدیکی میان آنها بتواند در گامهای بعد زمینه همکاری و ائتلاف میان آنها و یا بخشی از آنها را به همراه گروههای دیگری در خارج از شرکت کنندگان در این کنفرانس ایجاد کند. تلاشی که در نهایت باید به شکلگیری یک آلترناتیو ارتجاعی بیانجامد تا بتواند جنبش توده ای مردم برای آزادی را مهار کند. این سمینار و کنفرانسی برای بیان تفاوتها و نظرات مختلف نبوده، بلکه سکویی برای همگرایی جریانات ارتجاعی بود. بیان ازادیخواهانه ترین و انقلابی ترین حرفها و استدلالات در چنین مجمعی، وقتی در آخر به نتیجه فعالیت عملی مشترک میرسد، حرفهای پوچ و بی ارزشی میباشد که با ارتجاع و ارتجاعی ترین نیروها دمساز میشود.  در این کنفرانس از گروههای مدافع جنگ و حمله نظامی تا گروههای حامی جمهوری اسلامی در جنگ ۱۲ روزه گردآوری شده بود. از باندهایی مانند حزب کومه له مهتدی و حزب تضامین دموکراتیک اهواز و….که خواهان بمباران فرشی ایران تا نابودی کامل تمام زیر ساختهای کشور زیر عنوان سرنگونی جمهوری اسلامی بودند تا گروه همبستگی جمهوریخواهان ملی که در جنگ ۱۲ روزه کاملا و آشکارا طرف جمهوری اسلامی ایستاده بود و یکی از اعضای مرکزی آن علی افشاری در توئیتی از جمهوری اسلامی خواست همه متهمین به جاسوسی اسرائیل را بی درنگ اعدام کنند. حرفی که اگر چه جمهوری اسلامی به آن عمل میکند، اما به این شوری آن را بیان نمیکند. از جبهه ملی که مقاومت جمهوری اسلامی را مقاومت ملی و میهنی تعریف میکرد تا حزب دموکرات آذربایجان که وسط حمله نظامی و بمباران، نگران تحرک احزاب مسلح در کردستان و خطر آنها برای آذربایجان بود. از خانم شیرین عبادی برنده جایزه حقوق بشر، شووینیستی که نمیفهمد ستم ملی خوردنی است یا پوشیدنی که در سخنان مضحکی ” استقلال همدان” را وسط کشید تا مانند همه شووینیستها بر تمامیت ارضی در مقابل رفع ستم ملی بکوبد، تا گروه تازه تاسیس “همگرایی بحران” که معلوم نیست از کدام سیاره به زمین فرود آمده بود و….

دو حزب چپ یعنی حزب کمونیست کارگری ایران و حزب کمونیست ایران و کومه له جریان علیزاده به دلیل تمایلات و فعالیتهای وحدت طلبانه خود با جریانات ارتجاعی و ناسیونالیستی به این کنفرانس دعوت شده بودند. بنظر میاید برگزارکنندگان کنفرانس جریانات مختلف را خوب رصد کرده بودند تا مانعی بر سر هدف خود یعنی نزدیکی و مودت گروههای ارتجاعی ایجاد نکنند. این دو حزب تلاشهای ارتجاعی خود برای نزدیکی و همکاری با ارتجاعی ترین و خطرناکترین باندهای سیاه مانند حزب تضامین دموکراتیک اهواز و حزب کومه له عبدالله مهتدی و… را زیر عنوان “شرکت در یک کنفرانس و بیان نظرات” توجیه میکنند. حزب کمونیست کارگری در جریان جنگ دوازده روزه ضمن استقبال قبلی از پیام نتانیاهو برای مردم ایران، حمله نظامی را بنفع جنبش مردم ایران میدانست و کومه له علیزاده که در گفتار بر علیه حمله نظامی بود، در عمل با گروهها و باندهای کوچک و بزرگ در کردستان که همه آنها آشکارا از جنگ و حمله نظامی به ایران تا به آخر خط حمایت میکردند، نشست برگزار میکرد و دنبال تعیین سیاست واحد برای آینده کردستان بود. نمیتوان هم با گروههای گانگستر و ارتجاعی که هیچ پرنسیب و اصول سیاسی و اخلاقی نمیشناساند و وابستگی مالی و سیاسیشان به این و آن دولت آشکار است و علنا در دفاع از حمله نظامی و نابودی جامعه اطلاعیه صادر میکنند، بدنبال سیاست واحد بود و هم بر علیه حمله نظامی و امپریالیسم آمریکا و جنایات اسرائیل حرف زد. بعید میدانم چنین روش مکارانه ای حتی بتواند دوستداران و فعالین کومه له را در شهرهای کردستان ایران فریب دهد، چه برسد به کمونیستهای منتقد کومه له. این روش شناخته شده ناسیونالیستها و ناسیونالیست چپ میباشد. 

انتخاب این دو حزب چپ بسیار حساب شده صورت گرفته و در جهت هدف کنفرانس یعنی ایجاد نزدیکی میان جریانات ارتجاعی اپوزیسیون به یکدیگر بود. 

غیبت سامانه پهلوی

سلطنت‌طلبی افراطی، که رضا پهلوی و اطرافیان فاشیست و تندرویش آن را نمایندگی می‌کنند، امروز در صحنه‌ی سیاست ایران زمین‌گیر شده است. این نسخه از ناسیونالیسم ایرانی، در جریان جنگ ۱۲روزه، به پایگاه اجتماعی خود یعنی همان ناسیونالیسم ایرانی، شلیک کرد — و گلوله‌هایش کمانه کرد و به خودش بازگشت.

قدرت و نفوذ ناسیونالیسم ایرانی، در هر شکلش، همواره از تقدیس خاک، دفاع از تمامیت ارضی و قدرت‌طلبی دولت سرچشمه می‌گیرد. از همین رو، بسیاری از چهره‌های ناسیونالیست سلطنت‌طلب در بزنگاه‌های مختلف از جمهوری اسلامی در برابر «دشمنانش» دفاع کرده‌اند. رضا پهلوی خود گفته بود که قصد داشت برای دفاع از کشور در برابر عراق، به جبهه برود و بجنگد. داریوش همایون نیز تصریح می‌کرد که در صورت حمله‌ی آمریکا یا هر کشور دیگری به ایران، بدون تردید در کنار جمهوری اسلامی خواهد ایستاد.

نمونه‌هایی چون اردشیر زاهدی، مقام بلندپایه‌ی رژیم پهلوی و داماد شاه، نشان می‌دهند که چگونه این گرایش ناسیونالیستی تا چه اندازه به قدرت‌طلبی جمهوری اسلامی شیفته شده بود. زاهدی در سال‌های پایانی عمرش از جمهوری اسلامی تمجید می‌کرد و شاه و حکومتش را «بی‌عرضه و ترسو» می‌خواند، و حتی گفته می‌شد که قصد بازگشت به «مام میهن» را داشته است.

ناسیونالیسم افراطی پیرامون پهلوی، با هم‌صدایی با کشورهای بمباران‌کننده‌ی «خاک مقدس» خود، در جنگ اخیر ضربه‌ی بزرگی به مشروعیت خود نزد ناسیونالیسم ایرانی وارد کرد. کنفرانس حقوق بشر اسلو نیز بازتابی از همین واقعیت بود. «آنها نادیده گرفته شدند و حذف گشتند. ظاهرا گویا برای دفتر رضا پهلوی دعوتنامه هم فرستاده بودند، اما کیست که نداند پهلوی و شاه پرستان نمیتوانستند در آن کنفرانس با آن ترکیب حضور پیدا کنند. حضور شاه پرستان پهلوی در کنار ” قومگرایان و کمونیستها و جمهوریخواهان” که سامانه شعار مرگ بر آنها را سر میدهد و همین الان خواهان اعدامشان هستند، غیرممکن بود. همچنین رضا پهلوی مرتب با انواع و اقسام طرحهایش دارد تصویر ” رهبری دوران گذار” را به خود میدهد. حالا چگونه میتواند بیکباره از آن دست بشوید و مانند یکی از کاراکترهای اپوزیسیون در کنار بقیه بنشیند و یکی از آنها باشد. برگزارکنندگان کنفرانس که فرمالیته آنها را دعوت کرده بودند از پیش به عدم شرکت آنها و حذفشان از کنفرانس اطمینان داشتند. از جریان سلطنت طلب، تنها حزب مشروطه لیبرال در کنفرانس شرکت داشت که وزن سیاسی اش در میان دیگر نیروها – عمدتا قومی و یا جمهوریخواه و نیمه چپ – چندان محسوس نبود. شرکت حزب مشروطه در چنین کنفرانسی به انشقاق و درگیریهای سلطنت طلبان بیشتر افزود.

سلطنت طلبی افراطی که توسط رضا پهلوی و افراد و شخصیتهای هار فاشیست دور و بر او نمایندگی میشود در سیاست ایران زمینگیر شده است. این ورژن ناسیونالیسم ایرانی در جنگ ۱۲ روزه به پایگاه اجتماعی خود، یعنی ناسیونالیسم ایرانی شلیک کرد و شلیکهایشان کمانه کرد و به خودشان برگشت. تمام قدرت و نفوذ ناسیونالیسم در هر شکلش در مقدس سازی از خاک و حفظ تمامیت ارضی و قدر قدرتی دولت ایران سرچشمه میگیرد. برای همین بسیاری از شخصیتهای ناسیونالیسم سلطنت طلبی در بزنگاههای مختلف مختلف از جمهوری اسلامی در مقابل ” دشمنانش” دفاع کرده اند. رضا پهلوی خود گفته بود برای دفاع از کشور در مقابل عراق عزم کرده بود به جبهه جنگ برود و بجنگند. داریوش همایون میگفت در مقابل هر حمله ای به ایران از جمله حمله آمریکا بدون شک در کنار جمهوری اسلامی میایستد. برخیها مانند اردشیر زاهدی مقام بلند پایه رژیم سلطنتی پهلوی که از کوتای ۲۸ مرداد تا مرگ محمدرضا شاه در کنارش بود و وصلت خانوادگی با شاه داشت ، چنان شیفته قدرقدرتی جمهوری اسلامی در منطقه شده بود که در گفتگوهایش در طول سالها ضمن تجلیل از جمهوری اسلامی، شاه و حکومتش را “بی عرضه و ترسو” میخواند. او قرار بود اگر زنده میماند به مام میهن بازگردد. ناسیونالیسم افراطی دور و بر پهلوی با همراهی با کشور بمباران کننده خاک مقدسش در جنگ، ضربه بزرگی به خود وارد کرد. کنفرانس حقوق بشر اسلو این سویه از صحنه سیاسی ایران را در خود بازتاب داد. 

سویه اثباتی کنفرانس اسلو

کنفرانس حقوق بشر اسلو تنها بازتاب سیاسی شکست ناسیونالیسم افراطی سلطنت‌طلبی در عرصه سیاسی ایران نبود، بلکه یک انتخاب اثباتی نیز به نمایش گذاشت. در این کنفرانس، گروه‌های قومی متنوعی شرکت داشتند. سه گروه کوچک قومی — مانند حزب تضامین اهواز (عربستان)، حزب دموکرات آذربایجان و حزب مردم بلوچستان در عرصه سیاسی ایران و حتی در میان مردمی که خود را به آن‌ها منتسب می‌دانند، کاملاً ناشناخته هستند و هیچ زمینه مادی برای موجودیتشان وجود ندارد.

یکی دیگر از این گروه‌ها، حزب کومه‌له عبدالله مهتدی بود؛ گروهی قوم‌گرای افراطی که پرونده‌ای از توطئه، خشونت سیاسی و حتی درگیری مسلحانه علیه خود کومه‌له (سازمان کردستان حکا) و بخش‌های منشعب از جریان خود عبدالله مهتدی را در کارنامه‌اش دارد. رد پای مهتدی در هر مجمع و محفلی که اقدام توطئه‌آمیز و مخرب علیه مردم کردستان و ایران رخ داده باشد، به وضوح مشاهده می‌شود. حضور او از پروژه الماس فریب وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، که در سال ۱۳۹۰ برای پروژه دوران گذار و تشکیل دولت موقت با مشارکت مهره اطلاعاتی به نام محمدرضا مدحی شکل گرفت و رژیم  حسابی آن‌ها را سر کار گذاشته بود، تا منشور مهسا جرج تاون با مهره‌هایی مانند رضا پهلوی و حضور در کریدورهای امنیتی و دولتی آمریکا و هر کشور و گروهی که با جمهوری اسلامی در اختلاف و تضاد است، کاملاً پررنگ است.

با افزودن حزب دموکرات کردستان ایران به این دسته، وزن گروه‌های ناسیونالیست قومی در کنفرانس نسبت به سایر جریانات چشمگیر بود. حزب دموکرات، برخلاف دیگر دسته‌های قومی، یک حزب سیاسی ناسیونالیست با تاریخ معین در کردستان ایران است و دعوت از آن، جدا از دسته‌های کوچک قومی دیگر، هیچ اشکالی ندارد. اما وقتی حزب دموکرات در کنار گروه‌های اتنیکی عجیب و غریب و بدون پشتوانه اجتماعی و سیاسی در چنین کنفرانس‌ها و «کنگره ملیت‌های فدرال» قرار می‌گیرد، رنگ آنها را به خود میگیرد و مشکل‌آفرین می‌شود.

با اینکه در عرصه سیاسی ایران بسیاری از این گروه‌ها هیچ جایگاهی ندارند و خودشان مشکل‌ساز هستند و باید راهی برای خنثی کردن آن‌ها در «مرحله گذار» اندیشیده شود، اما در کنفرانس اسلو وزن بالایی داشتند. به جز حزب دموکرات کردستان ایران، سایر گروه‌ها چند نفره بوده و دنبال هویت‌سازی کاذب برای دسته‌ای از مردم هستند تا خود را نماینده و سخنگوی آن‌ها معرفی کنند.

تنها همین چند هفته پیش بود که گروهی به نام حقوق بشر آذربایجان حکم پاکسازی قومی مردم کردزبان در استان آذربایجان غربی صادر کرد و سال پیش نیز تنش قومی میان ترک و کرد به کمک همین دسته‌ها، گروه‌ها و بخش‌هایی از رژیم اسلامی در ارومیه نزدیک بود فاجعه بیافریند. کارکرد این گروه‌های ناشناخته و شناخته‌شده، چیزی بیش از این نیست. حقوق بشر اسلو وزن قوم‌گرایی را در کنفرانس بالا برد، در حالی که در جنبش اجتماعی ایران این جریانات هیچ جایگاهی ندارند.

راه حل رفع ستم و تبعیض مذهبی و ملی اعمال‌شده بر گروه‌هایی از مردم، تشکیل و پروراندن گروه‌های مذهبی و ملی نیست. بلکه راه حل، جنبش‌های سیاسی و اجتماعی آزادیخواهانه و سکولار و احزاب منبعث از این جنبش‌ها است. تاکنون مردم ایران در همه جنبش‌ها و خیزش‌ها، بر علیه همه ستم‌ها و تبعیض‌ها، متحدا برخاسته و متحدا مبارزه کرده‌اند. هیچ داعیه سنی‌گری، بهایی‌گری، عشیرتی گری یا قومگرایی در این مبارزات وجود نداشته است.

برای رفاه و آزادی، برای زن – زندگی – آزادی، برای لغو اعدام، برای آزادی بیان، برای آزادی مذهب و بی‌مذهبی، برای آموزش زبان مادری، برای رفع ستم مذهبی و ملی و… برای تشکیل شورا و اتحادیه، برای نابودی جمهوری اسلامی، مردم ایران اعتصاب، اعتراض، شورش و قیام کرده و می‌کنند و این مبارزه تا کسب مطالباتشان ادامه خواهد داشت.

میدان دادن به این جریانات، مانند میدان دادن به افراطیون شووینیست پهلوی، نه به دولت جمهوری اسلامی، بلکه به جامعه ایران آسیب می‌رساند و آن را به فروپاشی می‌کشاند. برقراری آزادی و رفاه پس از جمهوری اسلامی که به زبان حقوق بشری به آن «حقوق بشر پس از جمهوری اسلامی» گفته می‌شود، نمی‌تواند با تقسیم‌بندی کاذب مردم به گروه‌های مذهبی و قومی و تعیین نمایندگان خودگمارده مذهبی و قومی برای آن‌ها تحقق یابد. این شیوه‌ها علیه آزادی، رفاه و امنیت انسان‌ها عمل می‌کنند. این ربطی به حقوق بشر ندارد، بلکه ایجاد زمینه های سناریوی سیاه در ایران میباشد.

کنفرانس در چه راستایی بود

هدف کنفرانس، منطبق با سیاست احزاب، سازمان‌ها و شخصیت‌های ارتجاعی شرکت‌کننده در آن بود. تلاش برای سازمان دادنِ یک آلترناتیو ارتجاعی یکی از دغدغه‌های دائمی محافل مختلف مرتجعِ بورژوازی ایرانی و برخی دولتهای غربی است تا جنبش آزادی‌خواهانه مردم ایران را بار دیگر مانند سال ۵۷ به بیراهه ببرند. برایش خمینی و چلبی و لخ والسا و آنگ سان سوچی می‌تراشند و یا در شرایطی نظیر بهار عربی، نیروی جایگزین آماده داشته باشند. کنفرانس اسلو گامی در این جهت برداشت. یعنی اگر سرنگونی جمهوری اسلامی نه از طریق تحولات درونی حکومت و کودتاها و حمله نظامی، بلکه از مسیر نیروی مردم و جنبش توده‌ای صورت گیرد، بورژوازی سراپا مرتجع باید آلترناتیو خود را در برابر مردم عرضه کند. 

همانطور که دعوت کننده و دعوت شده ها در طی کنفرانس و پس از آن بیان داشته اند، این کنفرانس تلاش عملی است برای نزدیکی و سپس وحدت در عمل طیفی از احزاب اپوزیسیون تا آن را بتوانند به مردم بفروشند. فعلا همه، از گروههای چپ شرکت کننده تا گروههای باند سیاهی بر سر همکاریهای مشخص عملی به توافق رسیده اند و شمه ای از آن را با صدور یک اطلاعیه و یک بیانیه عرضه کرده اند. کنفرانس تا اینجا موفق عمل کرده و به اهداف اولیه خود دست یافته است. تا اینجا معلوم شد حتی سیاهترین جریانات میتوانند به عنوان نمایندگان خودگمارده مردم ایران ظاهر حقوق بشری به خود بگیرند، بنام حقوق بشر پروار شوند و جایگاهی در آینده سیاسی ایران و در قدرت سیاسی پس از جمهوری اسلامی پیدا کنند. جایگاهی که به فروپاشی جامعه خواهد انجامید. علم کردن و پروردن گروههای سیاه قومی همانند علم کردن شوینیستهای عظمت طلب مساوی رفتن به طرف انهدام  ساختار مدنی جامعه ایران میباشد و امروز به معنای ضربه زدن و اقدام برای انهدام جنبش متحد مردم ایران برای آزادی و برابری است. 

شاید کنفرانس حقوق بشر اسلو در پشت کردیدورهای امنیتی دولتها تعیین شده است و یا نه واقعا یک سازمان حقوق بشری ایرانی بطور مستقل بنابر نگاه غالب عصر حاضر و امیال بورژوازی مرتجع بین المللی و ایران آن را سازمان داده باشد. این هیچ تغییری در ماهیت مسئله ایجاد نمیکند. در این دوره سازمانهای حقوق بشری جهان از جمله امنیستی اینترناسیونال و حتی نهادهای لیبرال – دموکراسی مانند دیوان بین المللی لاهه، بر علیه سیاست آمریکا و اسرائیل در غزه و فلسطین ایستاده اند. بخصوص سازمانهای حقوق بشری مثل امنستی از جریانات فعال در تظاهراتها بر علیه نسل کشی اسرائیل در غره در کشورهای غربی میباشند و این مایه مسرت هر انسان آزادیخواه است. اما همین نهادها در سیاست، بخصوص سیاست در سویه فعال و اثباتی آن، کاملا ارتجاعی عمل میکنند. مثلا در جریان جنبش زن- زندگی- ازادی، تلاش این نهادها جوش دادن همه اپوزیسیون ایرانی در کنار هم و دعوت از دولتها و احزاب دست راستی و میانه تا راست افراطی کشورها برای سخنرانی و حمایت از اپوزیسیون ایرانی مرتجع، زیر عنوان حمایت از مردم ایران بود. این نوع سیاست تنها به تقویت یک آلترناتیو خدمت میکند، آلترناتیو ارتجاعی بورژوازی که در عصر حاضر به راحتی اشکال راست افراطی پیدا میکنند. کنفرانس اسلو در این جهت بود.

 از جمله احزاب چپ ایرانی که در جریان جنبش زن- زندگی- آزادی در این خط بازی کرد، حزب کمونیست کارگری ایران بود که راه به جایی نبرد و تقریبا در همه جا دنبالچه نیروهای دیگر بود. حتی در آنجا که خود از نیروهای فعال و برگزار کننده تظاهراتها بودند. روشن است که با کنار هم قرار دادن همه جریانات ایرانی و حمایت احزاب راست و راست افراطی و میانه از آنها، چه جریانی در میان ایرانیان در خارج کشور و کل جامعه ایران تقویت میشود. بیرون خزیدن راست افراطی سلطنت طلب از دل ناسیونالیسم ایرانی بی ارتباط با سیاستهای ” حقوق بشری” وحدت جویانه در میان بخشی از اپوزیسیون ایرانی از جمهویخواهان تا برخی چپها نبوده است. کنفرانس حقوق بشر اسلو هم میدانی برای تمرین و جاافتادن همان سیاست وحدت طلبانه اپوزیسیون بورژوازی ارتجاعی ایران بوده است. انجا تریبونی برای بیان دیدگاههای متفاوت و متضاد و آشتی ناپذیر نبوده، بلکه مجمع اشتی دادن و بازی حقوق بشری کردن در نقش محلل بین جریانات مختلف بورژوازی ناسیونالیستی شووینیستی و قومی با سیاستهای متفاوت و متضاد بوده است. 

سیاست تقسیم بندی انسانها بر اساس مذهب و قومیت گفتمانی است که دولتها و سازمانهای بورژوازی تا مغز استخوان مرتجع، بر جهان امروز غالب کرده اند. متاسفانه گروههای چپ و حقوق بشری در غرب این تقسیم بندی را بسیار عادلانه و آزادیخواهانه  میدادند و از این موضع یعنی بدون اینکه توطئه ای در کار باشد خوبخود احزاب و نهادهای مذهبی و اتنیکی مرتجع را نماینده این و آن دسته مردم میدانند و به آنها تریبون میدهند و پشتیبانی میکنند. اگر کاری که چپ و کمونیست ایرانی باید بکند، تغییر این گفتمان در میان جریانات چپ و حقوق بشری در غرب میباشد. 

در باره شرکت دو حزب چپ 

بنظر میاید انتخاب دو حزب چپ، حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری، از طرف برگزارکنندگان برنامه کاملا حساب شده بود. شرکت این دو حزب هم کنفرانس را آزاد و متکثر معرفی کرده و به آن اعتبار داده است و هم در جهت اهداف کنفرانس بود. چون هر دو حزب در عمل و در بیرون از کنفرانس مشغول ایجاد همگرایی و همکاری با همین جریانات حاضر در کنفرانس بوده اند. 

ابراهیم علیزاده در همان کنفرانس با بیان اینکه برنامه همه احزاب و سازمانها نکات خوب و مثبتی دارند و اهداف و برنامه اصلا مسئله ای را حل نمیکند، سیاست خود در خارج از آن کنفرانس و پراتیک روزمره خود را بطور روشن بیان کرد و آب پاکی روی دست همه ریخت. این حرف هم یک دروغ و پرده پوشی در باره تفاوت احزاب و جنبشها و برنامه ها و سیاستهایشان میباشد و هم به این معنی است که ماهیت جریانات مختلف و متضاد مهم نیست و همه از گانگستر قومی تا چپ و کمونیست یکی و برادر و خواهر هستیم، پس بیایم با هم باشیم. آقای علیزاده و کومه له در خارج از دایره حرفهای قشنگش در این کنفرانس، مشغول همین سیاست و جمع آوری گروههای فالانژ ناسیونالیست قومی کرد از پژاک تا خبات و دسته های مختلف زحمتکشان کومه له و… است که اتفاقا همه آنها سر به آمریکا و اسرائیل میباشند. او نه تنها هیچگونه مقابله ای با آنها برای گالوانیزه شدن جامعه در مقابل خطرات این گروههای قومی گانگستر انجام نمیدهد، بلکه آنها را به عنوان نمایندگان اعتراض بر حق مردم کردستان به جامعه معرفی میکند و بدنبال اتحاد عملی با آنهاست. همراه با آنها به مردم کردستان فراخوان میدهد، همراه با آنها مرکز هماهنگی دایر میکند، همراه با آنها کنفرانس و سمینار برگزار میکند تا سیاست واحدی را در کردستان پیش ببرند. این سیاست سیاست تقویت این جریانات و وارد کردن جامعه کردستان به درون سناریوی سیاه میباشد و نه اجتناب از آن. حرف اقای علیزاده در تناقض با عمل اوست. 

کومه له جوان هم آرزوست. کومه له ای که در سال ۵۷ و ۵۸ میتوانست مبارزه مستقل توده ای مردم کردستان را رهبری و آنها را مسلح کند و مقاومت مسلحانه سازمان دهد. کومه له جوانی که جریانات و گروههای مرتجع قومی و مذهبی را حاشیه ای و حتی منحل میساخت. کومه له ای که احمد مفتی زاده و مکتب قرآنش را امان نمیداد. کومه له ای که سپاه رزگاری را خلع سلاح میکرد و به خانه میفرستاد. کومه له ای که توطئه ها و سازشکاریهای حزب دموکرات در مقابل رژیم را خنثی میکرد و تعارضات حزب دموکرات کردستان به نیروهای چپ و شوراها و نهادهای مردمی را دفع میکرد و اجازه نمیداد تا حزب دموکرات هر طور میخواهد به مردم تعرض کند. میگویند بنشینیم گفتگو کنیم و ” اتحاد عمل” ایجاد کنیم. آخر گروه مهتدی و خبات و پژاک چه تفاوتی با گروه احمد مفتی زاده و سپاه رزگاری دارند؟ انتظار نیست مانند کومه له جوان سال ۵۸ و دهه ۶۰ عمل کنید، اما انتظار است که حداقل از جریاناتی نظیر سپاه رزگاری و خبات و باند مهتدی و همه آن دسته های جور و واجور فاصله بگیرید.

حمید تقوایی هم همینطور. این کنفرانس گامی در جهت ادامه سیاست حزب او برای نزدیکی جریانات مختلف در اپوزیسیون جمهوری اسلامی بوده است. صحبت اینکه ما رفتیم آنجا حرفهای خود را زدیم نیمی از حقیقت میباشد. نیم دیگر سیاست همکاری و بقول حمید تقوایی همکاری عملی مشخص با مرتجع ترین گروهها و باندهای ناسیونالیست و قومی بود که اتفاق افتاده است.  

توجیهاتی نظیر اینکه ما رفتیم آنجا حرفمان را زدیم را کسی دیگر باور نمیکند. توجه داشته باشیم که حمید تقوایی از شرکت سخنگوی حزب خود نه در یک پانل سخنرانی و بحث، بلکه از شرکت او در مراسم تجلیل یک روزنامه دست راستی افراطی در آلمان، روزنامه بیلد که به  عناصر دست راست افراطی از روسیه و چین و اوکرائین جایزه قهرمان آزادی اهدا کرد، دفاع کرد. سخنگوی حزب حمید تقوایی قبول کرد که یکی از آن قهرمانان ازادی است و از روزنامه بیلد نشان قهرمان آزادی دریافت کرد. در آن برنامه مرتجعترین و دست راستی ترین نیروهای دولتی المان و کشورهای دیگر، از سفیر آمریکا تا اسرائیل برای این قهرمانان دست زدند و آنها را در آغوش کشیدند و روزهای بعد در وصفشان و از جمله در وصف سخنگوی حزب حمید تقوایی نوشتند و گفتند. حمید تقوایی در آن زمان به توجیه همه این ارتجاع در یک مصاحبه تلویزیونی پرداخت و حیرت آور بود که برای توجیه همدوش شدن با قهرمان آزادی روس که یک الیگار نفتی بود، با توجه به رابطه دولتهای غرب و شرق و رابطه شان با رژیم جمهوری اسلامی به توجیه قهرمان ازادی الیگار روس دست زد. سقوط تا این حد! از این موارد زیاد است. همه اینها زیر عنوان اینکه ما رفتیم حرفمان را زدیم توجیه شده و میشود. 

کنفرانس حقوق بشر اسلو، گامی در جهت مهندسی یک الترناتیو ارتجاعی بود. با گردآوری جریانات متضاد و ایجاد تفاهم و نزدیکی اولیه میان آنان میتوان این کنفرانس را موفقیت آمیز در جهت اهدافش دانست. اما جنبشهای اجتماعی و سیاسی در ایران با مبارزه و درگیری حاد با یکدیگر از “دوره گذار” عبور خواهند کرد. برای همین چنین اقداماتی به سرعت در قدم بعدی فرو میریزد.

محمود قزوینی ۲۷ اکتبر ۲۰۲۵، ۲۸ مهر ۱۴۰۴

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

یک پاسخ

  1. دوران”همه با هم” خمینی گذشته.همایش اسلو ترکیبی ازدورهمی رعیتهای مونیخ ۲ و اتوبوس سواران جرج تاون بود.اگر آنجا علنی بودند،این یکی مخفی-علنی.ودر قسمت مخفی چه آشی برای مردم پخته اند؟
    تجمعی شله قلمکارانه! این ره که تو میروی به ترکستان است.
    اگر رضا پهلوی و یاسمین از بمباران ۱۲ روزه ذوق زده بودند و میگفتند:”بی بی بزن که داری خوب میزنی”
    تقوایی میگفت:”ما حمله به مراکز و یا مقامات نظامی و امنیتی حکومت را محکوم نخواهیم کرد”(هدفمند بمباران کند).
    اگر پسرشاه آشکارا برای فعال شدن مکانیسم ماشه کف زد.حمید تقوایی خواهان “تحریم هوشمند” است.
    اینها هستند تفاوتهای”پدرملت ایران” و”کمونیسم” “کارگری” تقوایی.
    درمونیخ ۲ هم پز دادند که دورهمی شاهی و چپی و جمهوریخواه…است.اینجاهم ژست گرفتند:تمام طیف‌های سیاسی زیر یک چتر جمع‌شده اند.آلترناتیوسازیهای کذایی برای دیده شدن! 
    مبارزه علیه اعدام موضوع جدیدی نیست وتوسط  جنبش دادخواهی مادران خاوران و پارک لاله و نیروهای چپ و کمونیست دهه ها در جریانست.

پاسخ دادن به کهنسال لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی