
مجموعهی داستانِ کوتاهِ «یک پُرتره برای روی جلد»، روایتهاییست که در میانِ واقعیت و خیال میزییَند؛ رویاهایی زنده و انسانهایی در آستانهی فراموشی.
این مجموعهی داستان شاملِ دَه داستان کوتاه است که هر یک، جهانی مستقل و در عینِ حال پیوسته میسازد؛ جهانی سرشار از تنهایی، سکوت، خشم، ایمان، بیباوری و جستوجوی معنا در جهانی بیپناه.
از آمستردامِ مهآلودِ داستانِ «برای پلها و سکوتها» تا تا میدانهای خونین پاریس، از کلیسای ویران «نا–خدا» تا گورستان خاموشِ «سایهی سنگین صنوبر»، و سرانجام تا روایت عاشقانه و اندوهبارِ عنوانِ مجموعه، «یک پُرتره برای روی جلد»، نویسنده با تلاش کرده است تا لایههای پنهان زیست انسانی را بر بوم داستان بنشاند.
در این کتاب، مکان نه پسزمینه، که شخصیت است؛ صداها، بوها و رنگها در خدمت کشف درونیترین بحرانهای انسان معاصر قرار میگیرند. همچنین تلاش شده است تا روایت از جغرافیای محدود فاصله بگیرد و به اقلیم جهانیتر متصل شود که در آن، دغدغههای انسان امروز- از ایمان و قدرت گرفته تا عشق و فراموشی- در هم میآمیزند.
باری! «یک پُرتره برای روی جلد» تلاشیست برای ترسیم سیمای انسانِ در تبعید خویش؛ انسانی که هنوز در آینهی جهان بهدنبال چهرهی خود میگردد.
***

«یادش بخیر! لا رپوبلیکا زیر عکس بزرگ آرماندو نوشته بود: «پسر سناتور جووانی کنتادینو۶، آرماندو کنتادینو چشمانداز آیندهی حزب کمونیست ایتالیا را ترسیم کرد. او که با تشویقهای پُرشور جناح رادیکال حزب پشت تریبون آمده بود با مشتهای گره کرده فریاد میزد: «افق کمونیستی، افق مبارزهی طبقاتی و افق تحزب کارگری راه مواجه ما با نظام سرمایهداریست. رفقا! ما کمونیست هستیم. ما هیچ تعهدی به سرزمین نداریم. هیچ تعهدی به پرچم نداریم. هیچ تعهدی به قوم و ملیّت نداریم. هیچ تعهدی به دین و مذهب نداریم. ما کمونیستها فقط به یک چیز متعهد هستیم؛ طبقه کارگر. طبقهای که هیچ چیز برای از دست دادن ندارد جز زنجیرهایاش… بگذارید آقایان ما را به ضدیّت با دموکراسی متهم کنند. دموکراسیای که همه چیزش با پروپاگاندا آمیختهست ارزانیِ بورژواها. ما کمونیستها آزادی میخواهیم. ما با تمام قدرتهای مسلط دنیا درگیریم. ما حتی با بزرگترین توهم انسان، با خودِ خدا هم یکِ به دو کردهایم.»
سالن سمینار منفجر شد. لا رپوبلیکا در ادامه نوشته بود: «پس از سخنرانی آرماندو کنتادینو جوانها دست میزدند و شعار میدادند و پیرمردهای حزب سر به زیر و ساکت نشسته بودند. اخبار جستهگریخته حاکیست پس از بیانیهی شدیداللحن واتیکان دربارهی اظهارات نامبرده جناح محافظهکار حزب او را متهم به پیشبُرد خط اپورتونیستی آنارشیسم کرده است.» و پنج سال بعد آرماندو به علت استحالهی تدریجی حزب در خط برنشتاین، پذیرش شرمگینانه دست نامرئی بازار و سقوط رقتانگیز کمونیستها به دامچهی سوسیالدموکراسیِ سر به راه و در یک کلام شکست خط اصیل احیاء کمونیستی از حزب استعفا داد. و در آن روزها چقدر عصبی و پرخاشگر شده بود…»(گوشهای از داستانِ کوتاه «یک پِرتره برای روی جلد»).
برای مطالعهی این کتاب میتوانید به آدرس ذیل مراجعه کنید:
https://drive.google.com/file/d/1HOeV-hiWQQrdPBcr5FrGONZ104athzK0/view





