شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴

شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴

شعر تازه‌ –  سیدعلی صالحی

دوستِ دیرینِ من

بیا بغلت کنم

دارد باران می‌آید

خیلی وقت است…

اینجا

درهٔ اوین،

آنجا

بالایِ کوه،

و 

دور،

دریا،

تنها،

تَر…!

ما هنوز هم

همان اولِ دبستانیم:

بلدی بنویسی باران؟

تا هست،ها

شادی باشد،

تا هست،ها

تندرستی باشد

باران باشد

و…ها… برویم

روی دیوار دبستان پشتِ بُرج بنویسیم

یک نفر خیلی خَر است!

حواسم هست

با آن که امروز هفتم آذر ماه است

اما… آ

تا ابد

اولِ آبان است.

نگران نباش

جای دوری نمی‌روم،

باز بعضی دوستان

برای نوشتنِ جریمهٔ دریا

دعوتم کرده‌اند،

شاید برنگشتم!

تویِ نورِکامل کوچه

با خودم سلفی می‌گیرم.

باز یادم رفت

سلفی را با سینِ سید می‌نویسند

یا با صادِ صالحی…!

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *