
روز جمعه گذشته، یک شهرکنشین با قلاب به سمت فلسطینیهایی که در روستای بیتا، نزدیک نابلس، در حال برداشت زیتون بودند، سنگ پرتاب می کرد. نباید آتشبس را به عنوان شکستی برای شهرک نشینان تلقی کرد.
جامعه جهانی باید ابتدا از ابزارهای سیاسی موجود استفاده کند تا پایان سیاست مخرب جداسازیِ اسرائیل میان غزه، کرانهٔ باختری و بقیهٔ سرزمین را تضمین کند — وگرنه حتی در صورت زمین گذاشتن سلاحها، حماس یا نسخهای از آن همچنان بهعنوان بیان سیاسی مردم فلسطین عمل خواهد کرد
اسرائیل با جداکردن غزه از کرانه باختری، به تحکیم حماس و نابودیِ هر بدیل سیاسی کمک کرده است
گرچه رؤیای بنای ویلاهای لوکس در غزه از هم پاشیده، منطقی که در پشت آن خوابیده، یعنی کنترل قلمرو، اخراج غیرمستقیم و ادامه سرکوب مردم فلسطین زیر پوشش برقراری امنیت، همچنان پا برجاست.
وعدههای رونق ساخت و ساز در غزه – از دیدگاه بتسلل اسموتریچ، وزیر دارایی، اصرار ایتَمار بن گویر، وزیر امنیت ملی، بر ایجاد محلههای مرفه برای پلیس، و برنامههای دانیلا واییس، رهبر شهرک های مستعمره نشین، ( البته با یاری الهی) برای بازسازی شهرکها – چیزی نیست جز هیاهو و جنجال.
این که بگوییم توافق آتشبسی که اکنون در باریکه غزه در حال اجرا است، ضربه شدیدی به جنبش شهرک نشینان و پشتیبانان آن در ایالات متحده وارد کرده است، اغواکننده می باشد. تصویر قصرهای شنی آنان که زیر بار استقامت و پایداری تصورناپذیر ساکنان غزه و خودداریِ شدید ولی فوق العاده سنجیده ی مصر از منظر سیاسی که فرار گسترده فلسطینیها به خاک خود را نپذیرفت، فرو میریزند، نیز همان قدر اغواکننده است.
کارشکنی اسرائیل در برقراری حاکمیت فلسطین، بازتابی از تلاش آن دولت برای تصرف هرچه بیشتر سرزمین با کمترین شمار فلسطینی است.
مسئولان سیاست خارجی مصر – صرف نظر از اینکه چه کسی رهبری این کشور را در دست دارد – از مدت ها پیش، به نیّت اسرائیل جهت “خلاص شدن” از دست غزه و مشکلات آن مظنون بودند. از همان آغاز جنگ، آن ها برنامههای اسرائیل برای اخراج اهالی غزه و اسکان یهودیان به جای آنان را جدی گرفتند، همانطور که مقام های اسرائیلی آشکارا ابراز میکردند، کسانی که ظاهراً فراموش کردهاند که در گذشته، تلاشهای مشابه حزب هایی نظیر ماپای [حزب کارگران سرزمین اسرائیل] یا کارگر برای اخراج دوباره ی پناهندگان سال ۱۹۴۸ از غزه شکست خورده است.

بتسلل اسموتریچ، وزیر دارایی در ماه گذشته در کنفرانس حل و فصل در الخلیل (هبرون). وعدههای او برای الحاق پوچ از آب درآمد
اما آتشبس را نمیتوان منحصراً به مثابه شکست قابل قبول برای اردوگاه مستعمره نشینان در نظر گرفت. منطق سیاسی پشت آن موج های هوای گرم و قصرهای شنی، از زمان امضای توافقنامه اسلو، سیاست اسرائیل را شکل داده و همچنان شکل میدهد. این منطق در جلوگیری از تأسیس دولتی که حق فلسطینیان برای تعیین سرنوشت خود را، البته در ۲۲٪ باقیمانده از سرزمین بین رودخانه و دریا، محقق کند، موفق بوده است.
کارشکنی اسرائیل در برقراری حاکمیت فلسطین، بازتابی از تلاش آن دولت برای تصرف هرچه بیشتر سرزمین با کمترین شمار فلسطینی است. در عمل، این به معنای اخراج است – چه به منطقه A و چه به تبعید؛ چه با بمب های نیروی هوایی، چه با چماق و میلههای آهنی «جوانان تپه ها»؛ چه از طریق ویرانی خانهها و تخلیههای اجباری که با زور اسلحه توسط اداره عمران یا ارتش اسرائیل انجام میشود و چه از طریق زندانی کردن و پیگرد “قانونی” کسانی که سعی در محافظت از جامعه و خود دارند – نتیجه یکسان است.
هنگامی که چنین سیاستی حاکم باشد، تلاشهای بینالمللی برای «اصلاح» کتاب های درسی فلسطینیان به جایی نمی رسد. واقعیت روزانه سرکوب منظمی که اسرائیل اِعمال میکند، و استبداد آن، که با سلاحهای برترش پشتیبانی میشود، بانیان چنین انگیزه ای هستند.
یکی از مؤثرترین ابزار ها برای خرابکاری در ایجاد کشور فلسطین، «جداسازی» بوده و هست. این ابزار که با واژه های امنیتی که مردم اسرائیل دوست دارند به کار برند بیان می گردد– حتی آن گاه که انگیزههای سیاسی و و مستغلاتی کاملاً آشکار است -، شکل های گوناگونی به خود میگیرد: جدا کردن غزه از کرانه باختری (از سال ۱۹۹۱)؛ جدا کردن کرانه باختری از بیت المقدس شرقی؛ جدایی انداختن بین شهرهای فلسطینی؛ قطع ارتباط روستاها با جادههای پیرامون آن ها و نیز مرکزهای منطقه ای؛ و قطع ارتباط فلسطینیان با سرزمین شان و همچنین از یکدیگر.
سندهای رسمی متعلق به حکومت های نظامی دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ – که سال ها بعد منتشر شد – آن چیزی را تأیید کرد که فلسطینیها (و چپگرایان غیرصهیونیست) زمان درازی پیش از آن درک کرده بودند: منطق به اصطلاح «امنیتی» برای محدودیت های شدید رفت و آمد، که عمدتاً در جهت سود املاک و مستغلات یهودیان هدایت میشد. چشمانداز جمعیت و قلمرو پراکنده فلسطینی در دو طرف خط سبز، همواره بازتابی از طرح «سرزمین بزرگ اسرائیل» برای یهودیان بوده است. هر دو چشمانداز، به موازات بندهای مبهم طرح ترامپ برای آتشبس و «خاورمیانه جدید»، امروزه نیز در حال اجرا هستند.
مستعمره نشینان راست گرا، شکست نسبی خود در غزه را ( شکست”نسبی” از آن لحاظ که ارتش اسرائیل به هدف مشترک خود که تحمیل حداکثر خرابی و مرگ در این منطقه بسته بود، دست یافت)، با تشدید حمله ها و تصرف زمین در کرانه باختری جبران میکنند. این امر در وهله نخست به شکل جداسازی روزانه کشاورزان از زمینهای شان، که تاکتیکی با نتیجه فوری و دردناک است، نمود پیدا میکند. شهرک نشینان، همراه با اداره عمران، ارتش و پلیس، این روند را با تکیه بر خشونت فیزیکی، مانعتراشی اداری و غرور بی پایان شتاب می بخشند. از آنجا که اکنون در فصل برداشت محصول زیتون هستیم، سربازان خداوند توجه خود را به محصول و خود میوه چینان معطوف کردهاند.

درگیریها بین سربازان و فلسطینیها، به همراه فعالان، در روستای بیتا در کرانه باختری در روز جمعه
تا ظهر روز شنبه یازدهم اکتبر، – زمان نوشتن این مقاله – گزارش هایی از آزار و اذیت و حمله های دایمی شهرکنشینان و سربازان – به صورت جداگانه یا همراه با یکدیگر – علیه زیتون چینان از روستاهای جوریش، عقربا، بیتا و ماداما در جنوب نابلس؛ از برقه در شرق رامالله؛ و از دِیر ایستیا در منطقه سلفیت به دست ما رسیده است. روز قبل، گزارشهای مشابهی از یرزا، در شرق طوباس؛ از ایماتین، کفر ثلث و فرعتا در منطقه قلقیلیه؛ از جوریش، قبلان، عقربا، حوارا، یانون و بیتا در منطقه نابلس؛ و از المغیر و مزرعه الشرقیه در شرق رامالله دریافت شد. فرستنده گزارشها ، یک گروه واتساپی بود که شمال کرانه باختری را زیر نظر دارد.
آزار و اذیت به شکل های گوناگون از تجاوز، تحریک، ایجاد مانع در جاده ها و تهدیدهای مسلحانه گرفته تا حمله های فیزیکی، سرقت زیتون و آتش زدن وسیله نقلیه زیتون چینان و روزنامهنگاران را دربر می گیرد. و آنچه را که شهرک نشینان به صورت پراکنده مرتکب می شوند، سیاست رسمی به طور منظم اجرا میکند: نقض حق آزادی رفت و آمد فلسطینیها بین غزه و کرانه باختری و نیز در خود کرانه باختری. جلوگیری از حق انتخاب محل سکونت یا کار، مدت هاست که برای جامعه، اقتصاد و ساختارهای سیاسی فلسطین و به ویژه آینده جوانان آن ویرانگر بوده است.
در واقع، چمدان های پر از پول قطری که بنیامین نتانیاهو اجازه داد به غزه منتقل شود، جدایی ساکنان باریکه غزه از اهالی کرانه باختری و انزوای غزه نسبت به دیگر جاهای جهان – همه به تقویت حماس – ابتدا به عنوان یک سازمان سیاسی و نظامی و سپس به مثابه قدرت حاکم – یاری رساندند.
در سال های دهه ۱۹۹۰، حماس ادعا کرد که اسرائیل به هیچوجه قصد ندارد که صلح کند و توافق های اسلو منجر به استقلال نخواهد شد. محدودیتهای اسرائیل بر رفت و آمد در غزه و گسترش مداوم شهرک سازی آن در غزه و کرانه باختری، موجب شد که بسیاری از فلسطینیان، به ویژه در غزه، این استدلال را بپذیرند. بمبگذاری های انتحاری حماس هم به عنوان یک واکنش و هم یک آزمایش تلقی میشد: آیا پاسخ اسرائیل به منزله ی پاداشی برای مخالفان اسلو و منتقدان تشکیلات خودگردان فلسطین نبود؟
و اسرائیل با پای بند نبودن به تعهدهایش به آن ها پاداش داد. محدودیتهای رفت و آمد و سرقت اداری زمین، الفتح و تشکیلات خودگردان فلسطین را که از روند دیپلماتیک حمایت میکردند، اما تا ابتدای سال های دهه ۲۰۰۰ به مقاومت مسلحانه رو آورده بودند، تضعیف کرد.

شعارهایی که در شهرک آتارا، نزدیک رامالله، در ماه اوت با جمله «مرگ بر دشمن، آزادی برای میهن» نوشته شدهاند. آنچه شهرکنشینان به صورت پراکنده انجام میدهند، سیاست رسمی به صورت منظم اجرا میکند
حماس با مهارت این واقعیت را که هدف دائمی اسرائیل، تجزیه فلسطین است، دور زد و جدایی و برچیدن شهرک های اسرائیلی در سال ۲۰۰۵ را به عنوان دلیلی برای موفقیت خود قلمداد کرد: یعنی که مبارزه مسلحانه موثر بوده است. هر دوره ای از دیپلمه های دبیرستان – که هرگز کرانه غزه را ترک نکرده بودند، هرگز شیوه زندگی دیگری را نشناخته بودند و نمیتوانستند کار پیدا کنند – در برابر جهانبینی، تبلیغات و منطق سرکوبگرانه حماس برای پیوستن به شاخه نظامی (درآمدی که خانوادههای فقیر را سرپا نگه میداشت) آسیبپذیرتر شدند. حماس توانست که انرژی و خلاقیت واپس زده غزه را به سمت تشکیلات نظامی و سیاسی خود هدایت کند.
تشکیلات خودگردان فلسطین، فتح و دستگاههای امنیتی آنها در مواجهه با موج فزاینده سلب مالکیت زمین در کرانه باختری و ویرانی اقتصادی مستقیم و غیرمستقیم نهفته در این سلب مالکیت و جدایی – وضعیتی که با فرمان های پی در پی وزیران دارایی اسرائیل برای توقیف درآمدهای گمرکی فلسطین بدتر شده است – درمانده شده اند.
برای افکار عمومی فلسطین در کرانه باختری، این ناتوانی از فساد نخبگان مدنی و نظامی تشکیلات خودگردان جداییناپذیر است، کسانی که تا زمانی که جیبهایشان پر باشد، خودخواه و بیتفاوت می مانند. بنابراین جای شگفتی نیست که مقاومت مسلحانه – که عمدتاً با حماس مرتبط است – اعتبار خود را در بین جوانان کرانه باختری حفظ میکند. برای آن ها، مقاومت مسلحانه دستِ کم موجب رنج و تحقیر متجاوز اسرائیلی میشود.
همه نشانه ها حاکی از آن است که اسرائیل همچنان به منع آزادی رفت و آمد فلسطینیان بین کرانه باختری، اسرائیل و غزه و محدود کردن ورود فلسطینیان از خارج از کشور و همچنین فعالان بینالمللی به باریکه غزه ادامه خواهد داد. در نتیجه، کسانی که بیشترین نیاز را به شنیدن آن دارند، نمیتوانند بدانند که ساکنان غزه واقعاً در مورد مقاومت مسلحانه چه فکر میکنند. به عبارت دیگر، چه تعداد از آنها واقعاً از حماس متنفرند.

سربازان از ساخت جاده جدید شهرکنشینان در کرانه باختری، غرب رامالله، محافظت میکنند. منطق به اصطلاح امنیتی برای محدودیتهای رفت و آمد، ریشه در سود ححاصل از ملک و مستغلات دارد
در رودرروئی با سیاستهای اسرائیل در خفه کردن، کشتار، نابودی و سلب مالکیت در کرانه باختری، اکثر فلسطینیهایی که ساکن نوار غزه نیستند، به همراه بسیاری از حامیان بینالمللی آنها، همچنان حماس را نماینده واقعی آرمان آزادی و مقاومت در برابر ظلم تصور می کنند.
تجربه نشان داده که به محض شروع کار پاکسازی مهمات منفجر نشده و بازسازی غزه، مشخص خواهد شد که این فرآیند بسیار پیچیدهتر و پرهزینهتر از آن چیزی است که در ابتدا انتظار می رفت. فراتر از بازسازی فیزیکی، هر یک از میلیونها ساکن غزه به درمان جسمانی ، روانی و توانبخشی مادی نیاز خواهند داشت – در مقیاس و مدت زمان بیسابقهای که فراتر از تصور است.
رویکرد درست، عادلانه و منطقی این است که فلسطینیان کرانه باختری و داخل اسرائیل بتوانند با همکاری متخصصان نوار غزه که زنده ماندهاند، به طور کامل در این فرآیند مشارکت کنند: مهندسان ساختمان، معماران، کارگران ساختمانی، جراحان، چشم پزشکان، کشاورزان، متخصصان فناوری هوشمند، معلمان، روانشناسان، مددکاران اجتماعی و کارشناسان انرژیهای تجدیدپذیر.
همچنین اصولی است که برنامه هایی در کرانه باختری برای مراقبت از دهها هزار کودک غزه ای که یتیم شده و یا تا مرز معلولیت دائمی زخمی شدهاند، توسعه یابد.
به طور خلاصه، قبل از اینکه جهان مناقصه های بین المللی برای بازسازی غزه را آغاز کند، مشخصات فنی را تهیه کند یا اعلامیههای توخالی در مورد دولت بودن و ناپدید شدن حماس صادر کند، ابتدا باید از ابزارهای سیاسی موجود استفاده کند تا اطمینان حاصل شود که اسرائیل به سیاست مخرب جداسازی بین غزه، کرانه باختری و بقیه سرزمین پایان میدهد.
اگر چنین اتفاقی رخ ندهد – حتی اگر حماس سلاحهای خود را در غزه زمین بگذارد – این یا نسخهای از آن سازمان در آینده، همچنان به عنوان بیان سیاسی مردم فلسطین عمل خواهد کرد.
نویسنده: امیرا هِس





5 پاسخ
جناب عارفی شاید پاسخ مرگبار و غیر انسانی ارتش اسرائیل به ساکنین غزه پس از حملهٔ تروریستی حماس در ۷ اکتبر برای مردم بسیاری از کشور ها شوکه کننده بود و به آن واکنش نشان دادند. اما فکر نمی کنید پرداختن به حق مردم فلسطین به مدت بیش از ۴۶ سال برای مردم ما تبدیل به موضوعی ملال آور شده که رژیم با مستمسک قراردادن آن سعی در کسب اعتبار از آن کرده تا همهٔ جنایات و بی عدالتی های روا داشته بر مردم خود را با ادعای دادخواهی برای مردم فلسطین پرده پوشی کند؟ باور بفرمائید عرب های سنی با قرابت بسیار با فلسطینیان کمتر از ما خود را درگیر این مشکل کرده اند و میکنند. هنگامی که خامنه ای مردم فلسطین را لایق شرکت در رفراندم میداند ولی ملت ایران را نادان و نالایق برای رفراندم، باید کمی بخود آمد و در درجهٔ اول به فکر حل مشکلات مردم خود بود.
جناب نادر، مطلب شما نشانگر «دقت» بی نقص شماست. مقاله بالا را بهروز فراهانی ننوشته و او هیچ نقشی در نوشتن ان ندارد. مقاله را نویسنده هآرتس (چاپ تل اویو) خانم امیرا هِس نوشته و بهروز عارفی ترجمه اش کرده است.«دقت» شما و «درک و برداشت» شما از این نوشته، رابطه تنگاتنگ باهم دارند. بهتر است دوباره بخوانید. مقاله حماس را بررسی نکرده استو تأثیر سیاست های اسرائیل تحلیل کرده است
جناب نادر، اسف انگیز آنجاست که جریان های مذهبی از القاعده و طالبان گرفته تا شریعتی در ایران ساخته و پرداختهٔ امپریالیست ها برای به انحراف کشاندن توده های نا آگاه و دور کردن آنان از نیروهای چپ و حتی ملی بوده است اما بی خردی چپ در پشتیبانی از این جریانات نه تنها سبب بال و پر گرفتن این جریان ها و تحویل پایگاه طبقاتی خود به آنها شده بلکه اولین قربانیان قدرت گرفتن آنان نیز بوده اند. با این وجود گویی قرار نیست درسی گرفته و نسل جوان را از این خطر و اشتباه برحذر دارند.
آقای عارفی دست شما درد نکند بابت ترجمه ها در طی ۲ سال اخیر.
برنامه توسعه سازمان ملل متحد اعلام کرد، هزینه بازسازی نوار غزه پس از جنگ که بزرگترین ویرانی بعد از جنگ جهانی دوم توصیف شده است، بالغ بر ۷۰ میلیارد دلار برآورد میشود.
آوریل ۲۰۲۵: مؤسسه بروکینگز؛ بازسازی ممکن است بین ۱۶ تا ۸۰ سال طول بکشد.
ولی مهمتر و دردآور تر از ان:
“فراتر از بازسازی فیزیکی، هر یک از میلیونها ساکن غزه به درمان جسمانی، روانی و توانبخشی مادی نیاز خواهند داشت” (ترجمه از مقاله)
شاید عجله در نوشتن مطلبى، آقاى بهروز فراهانى را واداشته مقاله اى تکه تکه اى که چندان بهم ربطى ندارند بنویسد که ربط دادن تکه ها کار را بسیار مشگل و ارزش مقاله را پائین بیاورد. سوالى که براى من پیش آمده، روراست نبودن در “جهان بینى” حماس هست چرا که آمده “در برابر جهانبینی، تبلیغات و منطق سرکوبگرانه حماس برای پیوستن به شاخه نظامی (درآمدی که خانوادههای فقیر را سرپا نگه میداشت) آسیبپذیرتر شدند.” مگر جهان بینى حماس همان جهان!! بینى اسلامى نیست؟ مگر “منطق سربگوبگرانه” حماس همان منطق سربگوبگرانه جهان بینى اسلامى نیست؟ آخر تا کى باید این منطقى که در ذات جهان بینى اسلامى هست را لاپوشانى کرد؟ چرا افراد چپ از گفتن واقعیت ها وحشت دارند و محافظه کارانه به آن میپردازند و این در حالى است که نیروهاى راست بخصوص افراطى آن (از جمله نیروهاى اسلامى) روز و شب و مستقیم به دروغگوئى علیه جهان بینى چپ (تنها جهان بینى انسانى) میپردازند