شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۴

شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۴

اسلاوُی ژیژک: ترامپ و هنر پایان دادن به جنگ‌ها؟ – ترجمه ی: هرمس برادری

چه در مناقشه‌ی خاورمیانه، چه در بحران ایران یا جنگ اوکراین – «سیاست صلح» ترامپ بر فشار و تحقیر استوار است. آنچه به‌عنوان پیروزی عرضه می شود، در واقع ادامه‌ی همان جنگ است، فقط با ابزارهایی دیگر. اما آیا چنین رویکردی می‌تواند به عدالت بینجامد؟

اسلاوُی ژیژک- پس از دیدار دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین در آلاسکا، بارها مقایسه‌هایی میان تلاش‌های ترامپ برای صلح و سخنان نویل چمبرلین در سال ۱۹۳۸ مطرح شد ــ همان زمانی که او «توافق مونیخ» با هیتلر را دستاوردی برای «صلح در زمانه‌ی ما» خواند. ایده‌ی نهفته در این مقایسه آن است که صلحی که ترامپ می‌خواست به اوکراین تحمیل کند، در واقع چیزی جز تسلیم شدن اوکراین در برابر روسیه نبود. به همین ترتیب، ادعای اخیر ترامپ که گفته بود هشت جنگ را پایان داده است، مورد تمسخر قرار گرفت. با این حال، بر این باورم که روا نیست تلاش‌های ترامپ برای صلح را صرفاً نمایشی مضحک یا بی‌اعتبار دانست.

آمیزه‌ی او از فعالیت‌های دیپلماتیک و به‌کارگیری خشونت عریانِ نظامی و اقتصادی برای پایان دادن به جنگ، در واقع الگویی است از «صلح در زمانه‌ی ما» – الگویی از این‌که چگونه جنگ‌ها در روزگار کنونی می‌توانند و قرار است پایان یابند. پس از تور شکوهمند تیلور سوئیفت، پس از کنسرت شکوهمند تیلور سوئیفت، اکنون شاهد «سفر صلح» ترامپ هستیم که دست‌کمی از آن کنسرت شکوهمند ندارد.

در اکتبر ۲۰۲۵ دو خبر عمده درباره‌ی دونالد ترامپ منتشر شد. خبر اول مربوط به جنگ تجاری میان ایالات متحده و چین بود و خبر دوم موفقیت ترامپ در اجرای آتش‌بس در جنگ خاورمیانه ــ اقدامی که تصویر او را به‌عنوان صلح‌جوی جهانی تقویت خواهد کرد. این دو اقدام به نظر می‌رسد در جهت‌های متضاد باشند: ترامپ در مقام صلح‌جوی جهانی در مقابل ترامپ به‌عنوان بازیگر یک جنگ اقتصادی بی‌رحمانه. با این حال، من ادعا می‌کنم که هیچ تفاوت اساسی میان این دو وجود ندارد. در هر دو مورد، ترامپ دقیقاً به یک شیوه عمل می‌کند.

ویژگی بارز ترامپ:  چرخش‌های ناگهانی و اقدامات سیاسی نامنسجم

بیایید با اولین اقدام شروع کنیم: ترامپ اعلام کرد که علاوه بر تعرفه‌های ۳۰ درصدی موجود، از اول نوامبر یا زودتر، تعرفه‌های ۱۰۰ درصدی جدیدی بر کالاهای وارداتی از چین اعمال خواهد کرد. این تهدید، پس از ماه‌ها آرامش نسبی در روابط تجاری میان دو کشور، به‌مثابه تشدید تنش است. اعلام ترامپ در پی تشدید کنترل‌های صادراتی پکن بر فلزات کمیاب ــ که برای تولید بسیاری از محصولات الکترونیکی ضروری‌اند ــ صورت گرفت.

پس از اولین اظهارات ترامپ، شاخص‌های بازارهای بورس به‌طور قابل‌توجهی کاهش یافتند: شاخص داو جونز ۸۷۸ واحد یا ۱٫۹ درصد سقوط کرد، شاخص S&P 500 دو و هفت دهم درصد کاهش یافت و شاخص فناوری‌محور نزدک حتی ۳٫۵ درصد سقوط کرد. آیا این صرفاً یک استراتژی تحریک‌آمیز و تصمیمی اغراق‌آمیز بود که قرار است موقعیت آمریکا را در مذاکرات آتی تقویت کند؟ من گمان می‌کنم که خود ترامپ نیز از این موضوع آگاه نیست ــ او منتظر خواهد ماند تا ببیند اوضاع چگونه پیش می‌رود.

چرخش‌های ناگهانی و غیرمنتظره یکی از ویژگی‌های بارز ترامپ است، چه برسد به حمایت او از اقدامات سیاسی نامنسجم. پس از آنکه به اتحادیه اروپا توصیه کرده بود که به طور تهاجمی به ورود پهپادهای روسی واکنش نشان دهد، اکنون به دنبال از سرگیری گفت‌وگوی دوستانه با پوتین است. اگر این منطق را به نهایت برسانیم، می‌توان به راحتی یک جنگ محلی میان اتحادیه اروپا و روسیه در اروپای شرقی را تصور کرد، در حالی که همزمان ساخت خط راه‌آهنی زیر دریا و به‌طور مستقیم میان روسیه و آمریکا در حال پیشرفت است. ترامپ اکنون سلاح‌های بیشتری به اوکراین می‌فرستد، اما همان‌طور که با علاقه تأکید می‌کند، هزینه آن توسط کشورهای عضو اتحادیه اروپا پرداخت می‌شود. ترامپ تجارت می‌کند مثل جنگ و جنگ می‌کند مثل تجارت.

قدردانی دونالد ترامپ از ایران

یک نکته جالب از درگیری کوتاه و آشکار میان آمریکا و ایران گویای همه چیز است. در ۲۲ ژوئن، ایران حملات تلافی‌جویانه‌ای علیه آمریکا انجام داد. در این حملات، یک پایگاه نظامی آمریکایی در قطر هدف قرار گرفت و طبق اعلام مقامات رسمی، تعداد موشک‌هایی که ایران شلیک کرد، برابر با تعداد موشک‌هایی بود که یک روز پیش آمریکا در حمله‌ای بی‌مورد به ایران استفاده کرده بود.

و واکنش آمریکا؟ ترامپ گفت که مقامات ایرانی پیشاپیش آمریکا را از حمله مطلع کرده‌اند. اندکی پس از آن، او در پستی در شبکه‌ی Truth Social   لحن خوش‌بینانه‌ای به خود گرفت – در تضادی آشکار با دیگر اظهاراتش که در آن‌ها تهدید به حملات بیشتر علیه ایران کرده و از تغییر رژیم در این کشور سخن گفته بود.

ترامپ این حملات را «بسیار ضعیف» توصیف کرد و از ایران به‌خاطر اطلاع‌رسانی پیشاپیش تشکر نمود. او چنین القا کرد که تبادل حملات میان ایران و ایالات متحده پایان یافته است:
«خوشحالم که می‌توانم گزارش دهم هیچ آمریکایی آسیب ندیده و خسارت چندانی وارد نشده است. از همه مهم‌تر این‌که آن‌ها خشم خود را تخلیه کردند و امیدوارم دیگر نفرتی باقی نمانده باشد. می‌خواهم از ایران به‌خاطر اطلاع زودهنگامش تشکر کنم، زیرا همین موضوع سبب شد هیچ انسانی جان خود را از دست ندهد و کسی زخمی نشود.»

این واکنش نشان از آن دارد که اگر کسی خواهان صلح است، باید به دشمن فرصتی بدهد تا آبروی خود را حفظ کند. بااین‌حال، در خود نوعی تحقیر پنهان نیز نهفته دارد. چنین قدردانی‌ای، هنگامی که به‌صورت علنی انجام شود، ظاهر حفظ آبروی دشمن را از میان می‌برد.

جانبداری افراطی در مناقشه خاورمیانه

تا کنون بزرگ‌ترین «سهم صلح» ترامپ، آتش‌بس در غزه بوده است. همان‌طور که بسیاری از تحلیلگران به‌سرعت متوجه شدند، آنچه در پیمان صلح ذکر نشده، تقریباً به همان اندازه یا حتی مهم‌تر از آن است که در آن آمده – از جمله سرنوشت کرانه باختری. با این حال، من معتقدم که اشتباه است اگر این خلاها را تنها به‌عنوان نشانه‌ای بدانیم که اسرائیل به‌طور غیرمستقیم همه آنچه می‌خواهد به دست می‌آورد. این خلاها در واقع فضایی برای رویارویی‌ها و مناقشات احتمالی فراهم می‌کنند.

بله، ترامپ در «مذاکرات» خود فلسطینی‌ها را نادیده گرفت، مذاکراتی که با فشار خشن و عمل‌گرایانه و محاسبات راهبردی بدون درک عدالت همراه بود. این توافق میان ایالات متحده و کشورهای عربی طرفدار آمریکا (مصر، عربستان سعودی، امارات و ترکیه) به امضا رسید. تنها پس از آن بود که ترامپ بر اسرائیل فشار آورد تا این توافق را بپذیرد. در این روند، او تصریح کرد که غزه جزئی از اسرائیل نخواهد شد، بلکه – در بلندمدت – توسط خود فلسطینی‌ها اداره خواهد شد.

طبیعی است که ترامپ یک میانجی بی‌طرف نبود. او بر اسرائیل فشار آورد، زیرا آگاه بود که پروژه صلح او بهتر با منافع بلندمدت اسرائیل هم‌راستا است تا پروژه یک اسرائیل بزرگ که توسط دولت افراطی اسرائیل دنبال می‌شود. ترامپ گفت نیروهای مسلح اسرائیل می‌توانند نبردها در نوار غزه را «به‌محض اینکه من دستور بدهم» از سر بگیرند، اگر حماس به توافق آتش‌بس پایبند نباشد – در حالی که به‌خوبی می‌دانست نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) پیشاپیش مفاد توافق را نقض می‌کنند.

این جانبداری افراطی ترامپ وقتی آشکار می‌شود که نگاهی کوتاه به فهرست فلسطینی‌هایی بیندازیم که اسرائیل آزاد کرده و بر کسانی تمرکز کنیم که در فهرست قرار ندارند. دو نام غایب توجه را جلب می‌کند: مروان برغوثی، «ماندلای فلسطین»، که در حال حاضر چهار حکم حبس ابد را می‌گذراند. با اینکه او از نظر فلسطینی‌ها مشروعیت و اعتبار دارد، از مذاکره با اسرائیل و راه‌حل دو کشور حمایت می‌کند. او همچنین تنها سیاستمدار فلسطینی است که می‌تواند در انتخابات بر رادیکال‌های اسلامی غلبه کند – به همین دلیل، برای صهیونیست‌های رادیکال در اسرائیل خطری بسیار بزرگ‌تر از حماس به‌شمار می‌رود.

شخص دوم، حسام ابو صفیه است، مدیر بیمارستان کمال عدوان در شمال نوار غزه. او نزدیک به ده ماه است که توسط اسرائیل بازداشت شده، بدون اینکه اتهامی علیه او مطرح شده باشد. صفیه هر روز جان خود را به خطر می‌اندازد تا بیماران را درمان کند. شخصیت‌هایی مانند او به‌شدت مورد نیاز هستند تا فلسطینی‌ها بتوانند زندگی خود در غزه را به دست خود سامان دهند.

صلح به سبک ترامپ: انگار هیچ نسل‌کشی‌ای رخ نداده است

امروز غزه و کرانه باختری مانند کرواسی در زمان جنگ داخلی یوگسلاوی سابق اوایل دهه ۱۹۹۰ هستند، زمانی که ارتش یوگسلاوی از صرب‌ها حمایت می‌کرد. در آن زمان میان خبرنگاران غربی انگلیسی‌زبان لطیفه ای رایج بود: «توجمان ([نخستین] رئیس‌جمهور کرواسی) می‌خواهد در کرواسی صلح برقرار شود، میلوشویچ (رهبر صرب‌ها) می‌خواهد بخشی از کرواسی را تصاحب کند و ارتشی که شهرهای کرواسی را بمباران می‌کند، می‌خواهد روی کرواسی ادرار کند.» در خاورمیانه امروز، فلسطینی‌ها خواهان صلح هستند، اکثریت اسرائیلی حداقل بخشی از سرزمین‌های اشغالی را می‌خواهند و صهیونیست‌های قاتل و نئو‌فاشیست می‌خواهند روی فلسطینی‌ها ادرار کنند.

«صلحِ ترامپی» یعنی اینکه با نسل‌کشی در غزه طوری رفتار کرد که گویی هرگز رخ نداده است. اگر هم به آن اشاره شود، به‌عنوان پارافرازی از گفته‌ی برشت در «اپرای گدایان» خواهد بود: «دزدی از یک بانک در برابر تأسیس یک بانک نو چه‌ اهمیتی دارد!» اکنون می‌توان گفت: «قتل غیرقانونی چندصد یهودی در مقایسه با دفاع مشروع اسرائیل (که شامل یک نسل‌کشی کامل است) چه اهمیتی دارد؟» این وضع هرگز نباید پذیرفته شود.

آنچه اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی انجام می‌دهد باید برای همیشه در حافظه تاریخی ما ثبت شود. هرچه هم رخ دهد: نه تنها نتانیاهو، بلکه بیشتر رهبران «غرب آزاد» – از استارمر تا مرتس و از جمله ترامپ – باید به‌عنوان جنایتکاران جنگی رسوا شوند .عبارت «صلح برای زمان ما» ترامپ به این معناست که عاملان یک نسل‌کشی همچنان به‌عنوان بانیان صلح مورد ستایش قرار می‌گیرند.

در سیاست امروز اسرائیل، آیمَن عوده، رئیس حزب هاداش، شخصیتی است که به برغوثی و ابو صفیه شباهت دارد. او در جریان سخنرانی ترامپ در ۱۳ اکتبر ۲۰۲۵ از کنست اخراج شد، زیرا پلاکاردی با این نوشته که «فلسطین را به‌رسمیت بشناسید» در دست داشت. آیا او یک تحریک‌کننده است؟ حزب هاداش تنها حزبی در اسرائیل است که هم اعضای فلسطینی و هم یهودی دارد و برای همکاری میان فلسطینی‌ها و یهودیان تلاش می‌کند. همین موضع معتدل است که عوده را در حال حاضر به منفورترین فرد اسرائیل تبدیل کرده است – بسیار منفورتر از «تروریست‌ها.»

صلح ناعادلانه یا «خون، عرق و اشک»؟

در مورد توافقنامه آتش‌بس، عوده تأکید می‌کند که اگرچه این توافق به‌شدت ناعادلانه است، اما دست‌کم امیدی برای کاهش رنج طاقت‌فرسای فلسطینی‌ها در نوار غزه فراهم می‌کند. در مصاحبه‌های خود او تأکید می‌کند که نخستین وظیفه امروز این است که هر کاری انجام شود تا خشونت نسل‌کشی که فلسطینی‌ها را تهدید می‌کند، متوقف گردد.

و ما رواست همین موضع را نسبت به تلاش‌های جاری ترامپ برای صلح در اوکراین اتخاذ کنیم. اگر این تلاش‌ها به نتیجه برسند، بی‌شک صلحی ناعادلانه و به‌شدت عمل‌گرایانه و خشن خواهد بود. اما این صلح به اوکراینی‌ها امکان می‌دهد از وضعیت کابوس‌وار خود بیرون بیایند، نفسی تازه کنند و مجموعه‌ای از تصمیمات دشوار را اتخاذ نمایند.

ولی آیا سخن من مانند سخن ترامپ نیست که اخیراً دربارهٔ جنگ اوکراین و روسیه نوشت: «وقت آن است که کشتار را متوقف کنیم و یک توافق ببندیم! به اندازه‌ی کافی خون ریخته شده است.»؟ پوتین نیز بارها همین را گفت، اما تمام تقصیرِ خون‌ریزی را متوجه اوکراین دانست. فراموش نکنیم که تهاجم‌گران معمولاً از صلح حمایت می‌کنند – برای آن‌ها صلح بدان معناست که در آرامش از ثمرات اشغال خود بهره‌مند شوند و هر گونه مقاومت را به‌عنوان جنگ‌افروزی محکوم کنند.

صلحِ دیکتاتورها نباید پذیرفته شود

پس از آنکه هیتلر در سال ۱۹۴۰ بخش اعظم اروپا را اشغال کرد، او بی‌تردید خواهان صلح در سرزمین‌های تحت اشغال بود. با این حال، پیام دو گل به مردم فرانسه در همان سال چنین بود: «نه، جنگ هنوز تمام نشده است!» پیشنهاد هیتلر برای صلح با بریتانیا در سال ۱۹۴۰ بدون شک صادقانه بود و او از رد شدن آن توسط چرچیل، که به مردم بریتانیا «خون، عرق و اشک» وعده داد، عمیقاً ناامید شد.

بنابراین پاسخ روشنی به این معضل وجود ندارد که چه زمانی باید صلحی تحمیلی و ناعادلانه را پذیرفت ــ این امر بستگی به شرایط دارد. با این حال، یک چیز آشکار است: اگر صلحی بر تلی عظیم از استخوان‌های قربانیان نسل‌کشی برقرار شود و عاملان آن نسل‌کشی مورد تأیید قرار گیرند، آن صلح، به‌تعبیر وارونه از تعریف مشهور کلاوزِویتس از جنگ، چیزی جز ادامه‌ی جنگ با ابزارهایی دیگر نخواهد بود.

آنگاه طرف شکست‌خورده نه‌تنها حق، بلکه وظیفه دارد از صلح بهره‌برداری کند و مبارزهٔ خود را با وسائلِ دیگر (سیاسی، فرهنگی، اقتصادی) ادامه دهد.

***

منبع: فرایتاگ https://www.freitag.de/autoren/slavoj-zizek/slavoj-zizek-zeigt-trump-gerade-wie-kriege-beendet-werden-koennen

برچسب ها

برنامه‌ی ممدانی، دسترس‌پذیری کالاهای اساسی را نه مسئله‌ای مربوط به «کارآمدی بازار»، بلکه وظیفه‌ای دموکراتیک می‌داند. این همان چیزی است که می‌توان آن را اقتصاد ضد فاشیستی نامید ــ نه رد یک حزب خاص، بلکه مواجهه با شرایط مادی‌ای که فاشیسم را جذاب می‌سازد.

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *