
هنگامی که نسل کشی ده ها هزارکودک وجدان جهانی را به صحنه می آورد!
دو سال پس از آغاز جنگ ویرانگر غزه، جهان به نقطهای رسیده است که دیگر نمیتواند در برابر فاجعه سکوت کند. جنگی که از ابتدا با شعار «نابودی حماس» آغاز شد، در عمل به ویرانی کامل نوار غزه، کشته شدن دهها هزار غیرنظامی، و بیخانمان شدن میلیونها فلسطینی انجامید. اما نتیجهٔ نهایی آن نه «پیروزی» اسرائیل، بلکه شکلگیری یکی از گستردهترین جنبشهای اعتراضی جهانی علیه صهیونیسم و حامیان غربیاش است.
۱. ظهور افکار عمومی به مثابه قدرتی نو در سیاست جهانی
ویژگی تعیینکنندهٔ این جنگ در مقایسه با فجایع قرن بیستم، پدیدارشدن افکار عمومی جهانی بهعنوان یک نیروی واقعی سیاسی است.
در جنگ جهانی دوم، کشتار یهودیان و جنایات فاشیسم در پنهانترین سطح ممکن انجام میگرفت. مردم حتی در همان کشورهای درگیر، از ابعاد فاجعه بیخبر بودند. اما امروز، بهدلیل گسترش شبکههای اجتماعی و رسانههای مردمی، تصاویر و ویدیوهای کشتار در غزه، بیواسطه و همزمان، در برابر چشم میلیونها انسان در سراسر جهان قرار گرفته است.
این تحولات نشان میدهد که دیگر نمیتوان افکار عمومی را «مدیریت» یا «منزوی» کرد. تصویری از یک کودک گرسنه در رفح یا پیکر نیمسوختهٔ یک خانواده زیر آوار، در چند ثانیه در پاریس، لندن و برلین پخش میشود و همان لحظه هزاران نفر را به خیابان میکشاند. این خود نشان از دگرگونی تاریخی در مناسبات قدرت جهانی است.
در جهانی که هر تلفن همراه میتواند نقش رسانهای مستقل ایفا کند، کنترل روایت از دست دولتها و ارتشها خارج شده است. اسرائیل در میدان جنگ پیروز بود، اما در میدان روایت و افکار عمومی، به طرز بیسابقهای شکست خورده است.
این تحول، پیامد طبیعی گسترش سرمایهداری پسین و انفجار اطلاعات است؛ همان نظامی که برای کنترل، سانسور و انحصار حقیقت ساخته شده است، اکنون به دست خود انسانها در حال شکستن است.
۲. شکست سیاسی و اخلاقی اسرائیل
رژیم اسرائیل، با وجود قدرت نظامی و حمایت بیقید و شرط آمریکا، از نظر سیاسی و اخلاقی به بنبست رسیده است. «اسرائیل مثل ارتشی است که میتواند همه چیز را ویران کند، اما نمی تواند هیچ جامعهای را اداره کند.»
مشروعیت یک دولت نه از قدرت اسلحه، بلکه از پذیرش جهانی و اخلاقی آن سرچشمه میگیرد. اسرائیل زمانی خود را وارث رنج یهودیان میدانست و از خاطرهٔ هولوکاست برای جلب همدردی جهانی استفاده میکرد؛ اما اکنون به نماد همان خشونتی بدل شده که زمانی قربانیاش بود. وقتی مردمی که خود از قربانیان نسلکشی بودند، امروز همان منطق نسلکشی را علیه دیگران به کار میگیرند، تاریخ از مدار اخلاقی خود خارج میشود.
اکنون جهان شاهد نوعی «وارونگی اخلاقی» است: قربانیِ دیروز، اکنون در نقش جلاد ظاهر شده، و این چیزی نیست که وجدان جهانی بتواند با آن کنار بیاید.
۳. توهم میانجیگری ترامپ و بحران رهبری در آمریکا
طرح اخیر موسوم به «طرح بیست مادهای ترامپ» برای توقف موقت جنگ و مبادلهٔ اسرا نه یک ابتکار سیاسی بلکه تلاشی ناگزیر برای نجات وجههٔ جهانی آمریکا است. ترامپ نماد سقوط اخلاقی و عقلانی امپراتوری آمریکا است که میانجیگری او بیشتر برای مصرف انتخاباتی است تا راهحلی واقعی برای بحران.
ترامپ از واقعیت تاریخی منطقه هیچ نمیداند. او نه میخواهد برای خاورمیانه غرق در خون و نسلکشی صلح به ارمغان بیاورد، نه میداند صلح یعنی چه. تنها میخواهد در تاریخ ثبت شود که او بود که جنگ و نسلکشی را متوقف کرد.
سیاستهای آمریکا در خاورمیانه، از عراق تا افغانستان و سوریه هر جا پای «میانجیگری» آمریکا در میان بوده، حاصلی جز تخریب ساختارهای اجتماعی و افزایش شکافهای ملی، قومی و مذهبی نداشته است. در این چارچوب، طرح ترامپ چیزی بیش از تلاش برای حفظ چهرهٔ اسرائیل در آستانهٔ شکست، نیست.
۴. ایدئولوژی نژادی و بنبست تاریخی صهیونیسم
باید در نظر داشت که دولت اسرائیل، دولتی است مبتنی بر مذهب و بنابر این، مفهوم «شهروند برابر» در چنین نظامی ذاتاً بیمعناست. مضاف بر آن، در یهودیت سنتی، عضویت مذهبی با خون و نژاد تعریف میشود. وقتی چنین تعریفی مبنای دولت قرار گیرد، نتیجهاش نظامی مبتنی بر آپارتاید مضاعف است که برتری مذهبی و قومی را به قانون بدل میکند.
این همان منطقی است که در سدهٔ بیستم، نازیسم آن را علیه خود یهودیان بهکار برد. بنابراین، دولت اسرائیل از درون با تناقضی ویرانگر روبهروست: میخواهد دموکراتیک باشد، اما بر مبنای برتری مذهبی و قومی شکل گرفته است. این تناقض نه تنها مانع صلح با فلسطینیان است، بلکه مانع صلح اسرائیل با خویشتن خویش نیز هست.
۵. جمهوری اسلامی و فریب «محور مقاومت»
جمهوری اسلامی مظهری از تناقض در مسئلهٔ فلسطین است. رژیمی که در داخل کشور آزادیخواهان را سرکوب میکند و کوچکترین صدای عدالتطلبی را بر نمیتابد، به زنان، کارگران و اقلیتها… رحم نمیکند، نمیتواند مدعی دفاع از مردم مظلوم فلسطین باشد. اگر جمهوری اسلامی در داخل خود نظامی با این مشخصات است در بیرون هم از انسانیت دفاع نخواهد کرد. شعارهای ضداسرائیلی جمهوری اسلامی، بیش از آن که از همبستگی انسانی برخیزد، ابزاری برای بقای قدرت است.
نباید فراموش کرد که پیدایش و قدرتگیری حماس، بهعنوان یک سازمان اسلامگرا، در آغاز با چراغ سبز اسرائیل صورت گرفت؛ زیرا دولتهای اسرائیل در دههٔ ۱۹۸۰ با حمایت از گروههای مذهبی در پی تضعیف نیروهای چپ و ملیگرای فلسطینی بودند. نتیجهٔ این سیاست دوگانه آن است که امروز منطقه میان دو ارتجاع گرفتار شده است: ارتجاع مذهبی اسلامی از یک سو و نژادپرستی صهیونیستی از سوی دیگر.
۶. راه برونرفت: برابری انسانی بهجای دولتهای مذهبی و نژادی
هیچ راه حل واقعی برای صلح در خاورمیانه وجود ندارد مگر پذیرش برابری انسانها صرفنظر از تبار و مذهب.
در موردحل مسله فلسطین دو گزینه میتواند وجود داشته باشد:
۱. تشکیل دو دولت مستقل و برابر بر اساس مرزهای پیش از ۱۹۶۷؛
۲. یا ایجاد یک دولت فدرال یا کنفدرال مشترک که در آن همهٔ ساکنان، صرفنظر از دین و قومیت، از حقوق برابر برخوردار باشند.
اما هیچکدام از این دو مسیر بدون فروپاشی منطق نژادی و مذهبی صهیونیسم و پایان نظامهای استبدادی در جهان عرب ممکن نیست. صلح واقعی فقط زمانی آغاز میشود که انسان از هر نوع برتریطلبی آزاد شود. نه یهودی برتر است، نه مسلمان، نه عرب و نه اروپایی. برتری فقط در انسانیت و عدالت است.
بنابراین نسلکشی در جنگ غزه را نه صرفاً در چارچوب نزاع اسرائیل و فلسطین، بلکه باید در بستر بحران جهان سرمایهداری مورد بررسی قرار داد. جهانی که بر منطق قدرت، انباشت و سلطه استوار است، ناگزیر از تولید جنگ و فاجعه است؛ اما در دل همین جهان، نیروی تازهای در حال زایش است: افکار عمومی آگاه، جهانی و اخلاقی.
این افکار عمومی، که از مرزهای ملی و مذهبی فراتر رفته، امروز مهمترین عامل بازدارندهٔ جنگ و بیعدالتی است. و اگر امیدی به آینده هست، نه در کاخهای قدرت، بلکه در وجدان جمعی انسانهایی است که دیگر حاضر نیستند شاهد نسل کشی وکشتار کودکان باشند.
چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۴ برابر با ۱۵ اکتبر ۲۰۲۵
آتش بس غزه، طرح بیست ماده ای ترامپ برای صلح، مسئله فلسطین، ترازنامه جمهوری اسلامی درجنگ ونسل کشی غزه ! گفتگو با محمدرضا شالگونی




5 پاسخ
درود بر شما عزیزان،
من دو تا کامنت در رابطه با این مقاله نوشتم، متاسفانه یکی از آنان منتشر نشد، نمیدانم چرا. نظری بود راجع به مقاله جناب شالگونی عزیز. شاد و تندرست باشید.
واقعیت این است که اسراییل در سه جبهه ترور اسلامی را شکست داده است: در سوریه، در لبنان و در غزه. در عراق ترور اسلامی عقب نشینی کرد. در یمن رویارویی ادامه دارد ولی ضعیف تر از قبل. در جنگ ۱۲ روزه جمهوری اسلامی شکست خورد.
و شما از شکست صهیونیسم صحبت می کنید ؟!
آیا واقعیات را وارونه نشان نمیدهید؟
ایکاش جواب بدهید. ممنون.
جناب کمانگیر،
لطفاً به بنده جواب بدهید که آیا شما دولت نسل کش و اَبَر تروریست عالم را هم تروریست میدانید یا نه؟ در مورد جمهوری اسلامی، شما خوب صراحت دارید، که خوب است، اماچرا از نواختنِ حضرت عزرائیل – ببخشید- اسرائیل چیزی نمیگوئید. شاید شما هم اسرائیل را متحد طبیعی خود برای ایجاد” کوردستان بزرگ” میدانید، و برای همین هم چیزی بر علیه این دولت نسل کش نمیگوئید. امیدوارم روزی هم رژیم ملایان جنایتکار و هم این دولت نسل کش اسرائیل، سقط شوند و مردم منطقه از شر وجودشان راحت شوند. امیدوارم نوکرانِ این دو رژیم آدمکش در همه جا رسوا و مفتضح شوند و امپریالیسم امریکا نیز گورش را از منطقه خاورمیانه گم کند و به سوراخش برگردد! آمین!
از آخرین اظهار نظر مصطفی برغوتی در مصاحبه با پیر مرگان :
” اکنون ۷٫۳ میلیون فلسطینی مقابل، ۷٫۱ میلیون یهودی اسرائیلی. راهحل چیست؟
اسرائیل نمیخواهد راهحل دوکشوری را بپذیرد و این را بهانهی امنیتی و بوجودی میداند . ساختار حالمیتی هم که دارد به تحکیم دولت یهود سرعت می بخشد. بنابراین پذیرش یک معیاردمکراتیک جایش را همچنان به دیوار و جنک و الحاق سرزمینی داده است. در حالی که بیشترین تلفات این جنگ را فلسطینیها داده و می دهند.بویژه آنها همچنین راهحل یک کشور دموکراتیک با حقوق برابر را هم از اساس رد میکنند او بر این باور است که در این جنگ اخیرهیچکس پیروز نشده و هیچکس کاملاً شکست نخورده است. و میگوید “آنچه داریم ادامهی یک مبارزه است؛ ادامهی یک منازعه میان دو ملت که روی یک سرزمین زندگی میکنند و مردم فلسطین حق آزادی دارند. این حق را نمیتوان از آنان گرفت.» اینجاست که او از ایده تشکیل دولت فلسطین بعنوان راه حل ممکن دفاع می کند. .
درست میفرمایید: “امروز منطقه میان دو ارتجاع گرفتار شده:ارتجاع مذهبی اسلامی از یک سو و نژادپرستی صهیونیستی از سوی دیگر”
و شاید بتوان گفت جهان میان محور شرارت امریکا-اسرائیل-ج.ا گرفتار شده.
“محمودالمشتهی”روزنامهنگار آزاد،فعال حقوق بشر اهل غزه ده ماه بعد از ۷ اکتبر مقاله ای باعنوان زیر نوشت:
«ما همه چیز را از دست داده ایم،برای چه؟»باادامه جنگ خشم غزه ازحماس افزایش مییابد
(ترجمه حماد شیبانی)
و گیدئون لوی مقاله ای با عنوان زیر:
به رسمیت شناختن بدون امدادرسانی:هدیهی توخالی جهان به فلسطینیها(ترجمه بهروز عارفی)
“بطرز غمانگیزی،برسمیت شناختن دولت فلسطین در حال حاضر بی معنی و تقریباً احمقانه است.در حال حاضر هیچ شریکی برای راهحل دو کشوری وجود ندارد،نه در اسرائیل و نه در فلسطین.غزه ویران شده.
آیا میخواهید آنچه را که از غزه باقی مانده،نجات دهید؟باید فوراً تحریمهای شدید بر اسرائیل اعمال شود.
آیا چشمانداز دراز مدتی میخواهید؟دموکراسی برای همه مردم از رود اردن تا دریای مدیترانه”