دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴

حماس: بازتاب شکست پروژه سکولار و انسداد در جنبش رهایی‌بخش فلسطین؛ آلترناتیو چپ چیست؟ – مجید ملکی

حمایت از مردم فلسطین، وظیفه‌ای اخلاقی و سیاسی برای هر نیروی عدالت‌خواه است. اما این حمایت، باید هوشمندانه و منتقدانه باشد. باید فریاد «زنده باد فلسطین آزاد» را از شعار «زنده باد حماس» جدا کرد. آیندهٔ فلسطین نه در گرو بن‌بست ایدئولوژیک حماس، که در گرو احیای یک جنبش دموکراتیک، سکولار و فراگیر است که آرمان رهایی را با آرمان آزادی و برابری در هم می‌آمیزد…

این مقاله با رویکردی تحلیلی-تاریخی به بررسی جایگاه جنبش حماس در بستر جنبش ملی فلسطین می‌پردازد. استدلال اصلی آن است که حماس، اگرچه محصول شکست روند اسلو و ناتوانی جنبش سکولار فلسطین بود، اما به دلیل ماهیت ایدئولوژیک مذهبی، ساختار سلسله‌مراتبی، وابستگی به بازیگران منطقه‌ای و عدم پایبندی به برنامه‌ای دموکراتیک و عدالت‌محور، نتوانسته است نماینده آرمان رهایی‌بخش فلسطین باشد. از منظر چپ رادیکال و ضداستعماری، حماس نه یک نیروی مردمی و عدالت‌خواه، که جریانی است با کارکردی دوگانه: از یک سو مقابله مسلحانه با اشغال صهیونیستی و از سوی دیگر، تثبیت نظمی نئولیبرال و وابسته در غزه و عمیق‌تر کردن شکاف‌های اجتماعی. این مقاله با تکیه بر آرای روشنفکران و با بررسی روابط حماس با قدرت‌های منطقه‌ایی مانند قطر و ترکیه، نشان می‌دهد که نمی‌توان این جنبش را در زمره جریان‌های اصیل ضدامپریالیستی جای داد. در نهایت، تأکید می‌شود که حمایت جنبش‌های چپ و عدالت‌خواه از مردم فلسطین، باید متمایز و منتقدانه نسبت به پروژه سیاسی حماس باشد.

مقدمه: پرسش از یک آلترناتیو ناکام

جنبش ملی فلسطین، به عنوان یکی از طولانی‌ترین و نمادین‌ترین مبارزات ضداستعماری قرن بیستم و بیست‌ویکم، همواره شاهد ظهور و افول گفتمان‌های مختلف بوده است. از ناسیونالیسم سکولار عربی جبهه مردمی برای آزادی فلسطین و فتح گرفته تا اسلام سیاسی رادیکال. ظهور جنبش حماس در اواخر دهه ۱۹۸۰ و صعود آن به مثابه نیرویی هژمونیک در بخشی از سرزمین‌های فلسطینی، پاسخی بود به سه بحران بزرگ: شکست پروژه چپ و ناسیونالیست در ایجاد یک جبهه متحد و کارآمد، فرسایش مشروعیت سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) پس از پیمان ناکام اسلو، و گسترش ایدئولوژی‌های اسلام‌گرایانه در خاورمیانه در واکنش به شکست پروژه‌های نوسازی سکولار.

اما پرسش کلیدی برای نیروهای چپ و عدالت‌خواه این است: آیا حماس به عنوان آلترناتیوی که از بطن این بحران‌ها زاییده شد، توانسته پرچمدار پروژه رهایی‌بخش فلسطین شود؟ پاسخ از منظر یک تحلیل طبقاتی و ضدامپریالیستی منفی است. حماس، با تمام نقش غیرقابل انکاری که در مقاومت مسلحانه ایفا کرده، در نهایت به مانعی در مسیر شکل‌گیری یک جنبش دموکراتیک، غیرمذهبی، فراگیر و مبتنی بر عدالت اجتماعی تبدیل شده است.

بخش اول: شکست چپ و خلأ هژمونیک

برای درک ظهور حماس، باید به دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ بازگشت؛ زمانی که جریان‌های چپ و مارکسیست در اتحادیه دانشجویی، اتحادیه‌های کارگری و سازمان‌های مسلحانه حضوری پررنگ داشتند. اندیشمندانی مانند ادوارد سعید و غسان کنفانی نماینده گفتمانی بودند که مسئله فلسطین را نه صرفاً یک نزاع قومی-مذهبی، بلکه به عنوان بخشی از مبارزه جهانی علیه استعمار، امپریالیسم و برای عدالت اجتماعی می‌دیدند. این گفتمان بر حق بازگشت آوارگان، ایجاد دولتی دموکراتیک و سکولار برای تمام شهروندان—یهودی و عرب—و مبارزه با سرمایه‌داری وابسته تأکید داشت.

اما این پروژه به دلایل متعددی رو به افول گذاشت:

۱. فروپاشی بلوک شرق: پایان جنگ سرد، پشتوانه بین‌المللی و ایدئولوژیک جنبش‌های چپ را تضعیف کرد.

۲. اشغال لبنان در ۱۹۸۲: ضربه شدیدی به  جنبش چپ فلسطین وارد آورد.

۳. بوروکراتیزه و فاسد شدن ساف: ساف که زمانی ائتلافی از گروه‌های مختلف بود، به تدریج به نهادی متمرکز و دور از پایگاه‌های مردمی تبدیل شد.

این افول، یک خلأ هژمونیک ایجاد کرد. جامعه فلسطینی، خسته از فساد ساف و ناامید از روند صلحی که تنها به گسترش شهرک‌سازی می‌انجامید، به دنبال زبان و آلترناتیوی تازه بود. حماس این خلأ را با زبانی پرکشش—زبان دین، شهادت و مقاومت بی‌امان—پر کرد. اما این زبان، جایگزین یک برنامه اجتماعی-اقتصادی مترقی نشد.

بخش دوم: حماس از نگاه چپ: چرا یک نیروی مردمی و عدالت‌خواه نیست؟

ارزیابی چپ از حماس نمی‌تواند تنها به موضع ضدصهیونیستی آن محدود شود. معیارهای یک نیروی  مردمی و عدالت‌خواه عبارتند از:

· دموکراسی درونی و پاسخگویی

· برنامه‌ی اقتصادی برای عدالت اجتماعی و استقلال ملی

· فراگیر بودن (سکولاریسم یا حداقل، عدم تبعیض مذهبی)

· استقلال از قدرت‌های امپریالیستی و نئولیبرال منطقه‌ای

حماس در هر چهار محور با مشکل مواجه است.

۱. ساختار سلسله‌مراتبی و سرکوب داخلی:

ساختار درونی حماس بر پایه رهبری مذهبی و کمیته‌های مخفی استوار است. هیچ گونه انتخابات داخلی شفاف یا مکانیسم پاسخگویی به پایگاه مردمی وجود ندارد. در طول حاکمیت بر غزه، این جنبش به سرکوب شدید مخالفان، از جمله فعالان چپ، سکولار، و اعضای سابق فتح پرداخته است. نوام چامسکی، اگرچه همواره از حقوق فلسطینیان دفاع کرده، اما بارها بر این نکته تأکید دارد که حماس ساختاری اقتدارگرا دارد و رفتارش با مخالفان داخلی، با معیارهای دموکراتیک فاصله زیادی دارد. سرکوب اعتراضات مردمی در غزه در سال ۲۰۱۹ که با شعار «ما گرسنه‌ایم» علیه شرایط اقتصادی شکل گرفت، نمونه‌ای از این رویکرد استبدادی است.

۲. برنامه اقتصادی نئولیبرال و وابسته:

اقتصاد غزه تحت حاکمیت حماس، نمونه‌ای از یک اقتصاد نئولیبرال تحت محاصره است. برخلاف شعارهای عدالت‌خواهانه، حماس هیچ برنامه سیستماتیکی برای توزیع عادلانه ثروت، ایجاد اتحادیه‌های کارگری مستقل یا مبارزه با اقتصاد رانتی ارائه نداده است. در عوض، اقتصاد به شبکه‌ای از بنیادهای خیریه وابسته به حماس (دان) و بازرگانان بزرگی گره خورده که انحصار واردات کالا از طریق تونل‌ها و سپس از گذرگاه‌های رسمی را در دست دارند. این مدل، یک کاپیتالیسم نوخاسته جنگی ایجاد کرده که در آن، یک طبقه تجار وابسته به حماس سود می‌برند و توده مردم در فقر زندگی می‌کنند. این وضعیت، یادآور تحلیل‌های دیوید هاروی در مورد انباشت ثروت از طریق سلب مالکیت است. کمک‌های خارجی قطر و سازمان‌های بین‌المللی نیز، به جای تقویت تولید داخلی، این اقتصاد مصرفی و وابسته را تثبیت کرده‌است.

۳. ایدئولوژی مذهبی و شکاف در جامعه:

ایدئولوژی اسلام‌گرای حماس، ذاتاً یک جنبش ملی فراگیر را غیرممکن می‌سازد. با تعریف هویت فلسطینی حول محور اسلام سنی، عملاً شهروندان مسیحی، دروزی، سکولارها و مسلمانان با تفسیرهای دیگر را به حاشیه می‌راند. این همان “انشقاق هویتی” است که آنتونیو گرامشی از آن به عنوان ابزار طبقات حاکم برای تقسیم توده‌ها یاد می‌کند. یک جنبش رهایی‌بخش واقعی، مانند آنچه فرانتس فانون در “دوزخیان زمین” توصیف می‌کند، باید تمام ستمدیدگان را—صرف نظر از مذهب و نژاد—برای ساختن یک آینده جدید متحد کند. حماس با تقویت گفتمان مذهبی، این وحدت را تخریب کرده است.

بخش سوم: افسانه ضدامپریالیستی بودن حماس

یکی از بزرگترین توهمات در مورد حماس، تصویر کردن آن به عنوان یک نیروی یکدست و اصیل ضدامپریالیستی است. در حالی که واقعیت روابط منطقه‌ای حماس، تصویری بس پیچیده‌تر و متناقض‌تر ارائه می‌دهد.

۱. قطر: سرمایه‌داری امپریالیستی؟

قطر، یکی از اصلی‌ترین حامیان مالی حماس است. اما قطر خود چیست؟ قطر یک امیرنشین مطلقه است که ثروت عظیم گازی خود را از طریق ادغام در بازار سرمایه‌داری جهانی به دست آورده است. میزبانی بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در خاورمیانه (العدید)، سرمایه‌گذاری کلان در نهادهای مالی غرب، و بازیگری به عنوان یک قدرت میانی در خدمت سیاست‌های غرب در منطقه (مانند مداخله در لیبی و سوریه)، جایگاه واقعی قطر در نظم جهانی را نشان می‌دهد. حماس برای بقای اقتصادی خود، به کمک‌های مالی این متحد استراتژیک آمریکا وابسته است. این وابستگی، هر ادعای ضدامپریالیستی یکدستی را خنثی می‌کند. این رابطه، نمونه‌ای از “ضدامپریالیسم صوری” است که در عمل، به گردش سرمایه در مدار نئولیبرال وابسته است.

۲. ترکیه: نئوعثمانیگری اسلامی-لیبرال

حامی دیگر حماس، ترکیه تحت حاکمیت حزب عدالت و توسعه است. رجب طیب اردوغان، اگرچه شعارهای تندی علیه اسرائیل سر می‌دهد، اما ترکیه را به عنوان عضوی از ناتو حفظ کرده و روابط اقتصادی عمیقی با اتحادیه اروپا دارد. پروژه اردوغان، نه براندازی نظم امپریالیستی، بلکه ایجاد یک قطب منطقه‌ایی در درون همین نظم است—پروژه‌ای که می‌توان آن را “نئوعثمانیگری” خواند. حمایت ترکیه از حماس، بیشتر ابزاری در رقابت با عربستان سعودی و مصر برای کسب هژمونی در جهان سنی است تا حمایتی ایدئولوژیک از یک مبارزه ضدامپریالیستی.

۳. ایران: اتحاد تاکتیکی در محور مقاومت

روابط حماس با ایران پیچیده‌تر است. ایران به عنوان بخشی از “محور مقاومت”، از حماس تسلیحاتی و مالی حمایت می‌کند. اما این اتحاد، یک اتحاد استراتژیک و ایدئولوژیک یکدست نیست. حماس که ریشه در اخوان‌المسلمین دارد، در بحران سوریه به صف مخالفان بشار اسد—متحد اصلی ایران—پیوست. این تناقض نشان می‌دهد که منافع محلی و بقای سازمانی حماس، گاه بر وفاداری به “محور مقاومت” اولویت دارد.

نتیجه این بخش آن است که حماس، برخلاف تصویر ایده‌آل شده، بازیگری است که در شبکه‌ای از وابستگی‌ها به قدرت‌های منطقه‌ای—که خود در نظام سرمایه‌داری جهانی ادغام شده‌اند—گیر افتاده است. این وضعیت، آن را به یک نیروی ضداشغالگری اصیل و مستقل—همانند جنبش‌های مورد ستایش چه گوارا یا هوشی مین—تبدیل نمی‌کند.

بخش چهارم: درس تاریخی چپ ایران؛ توهم زدایی از نیروهای مذهبی

تجربه جنبش چپ در ایران، نمونه‌ای کلاسیک و عبرت‌آموز از همپیمانی استراتژیک با نیروهای مذهبی است. در انقلاب ۱۳۵۷، جریان‌های چپ (از فداییان و توده‌ای‌ها گرفته تا مجاهدین خلق) با این توهم که “امپریالیسم آمریکا” دشمن اصلی است و می‌توان بعداً با بورژوازی مذهبی تسویه حساب کرد، به انقلاب پیوستند و به مشروعیت‌بخشیدن به گفتمان اسلام سیاسی کمک کردند. نتیجه روشن بود: بلافاصله پس از استقرار جمهوری اسلامی، همین نیروهای مذهبی، به سرکوب خونین همان متحدان چپ خود پرداختند. دانشگاه‌ها پاکسازی شد، احزاب منحل شدند و هزاران فعال چپ و سکولار اعدام یا زندانی شدند.

این تجربه تاریخی، برای چپ معاصر ایران یک درس بنیادین است: مبارزه با امپریالیسم، بدون مبارزه همزمان با استبداد مذهبی و برای دموکراسی سکولار، محکوم به شکست است. از همین رو، امروزه اکثر جریان‌های چپ و سکولار ایرانی، با وجود حمایت قاطع از حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین، کوچکترین توهمی نسبت به ماهیت جنبش حماس ندارند. آنان به وضوح می‌بینند که حماس، برادر ایدئولوژیک همان نیرویی است که آنان را در ایران سرکوب کرد. بنابراین، شعار “حمایت از فلسطین” برای آنان به معنای حمایت از پروژه هژمونیک حماس نیست، بلکه به معنای حمایت از مردم فلسطین برای برپایی یک نظام دموکراتیک و سکولار است که در آن همه شهروندان—از هر دین و مذهب—از حقوق برابر برخوردار باشند.

بخش پنجم: آلترناتیو چپ چیست؟ به سوی یک جنبش دموکراتیک و فراگیر

اگر حماس آلترناتیو نیست، پس آلترناتیو چیست؟ آلترناتیو از نگاه چپ، بازگشت به اصول اولیه جنبش ضداستعماری، اما با درسی از گذشته است:

۱. بازتعریف مبارزه: مسئله فلسطین، یک مسئله “ضداشغال” صرف نیست، بلکه یک مسئله “ضداستعماری(Settler Colonialism) است. این نگاه، مبارزه را از سطح نظامی به سطح فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی می‌برد و بر حق بازگشت به عنوان محوری غیرقابل مذاکره تأکید دارد.

۲. تأکید بر دموکراسی درونی: جنبش آینده باید ساختاری افقی، دموکراتیک و پاسخگو داشته باشد که در آن زنان، جوانان، کارگران و روشنفکران سکولار صدا داشته باشند.

۳. برنامه عدالت اجتماعی: باید بر اقتصاد مقاومتی و خودکفا در برابر اقتصاد وابسته و نئولیبرال حماس تأکید کند. احیای اتحادیه‌های کارگری و جنبش‌های اجتماعی مستقل.

۴. فرهنگ سازی : در کنار مقاومت مشروع، باید به جنبش‌های مردمی، تحریم‌ها، و مبارزه حقوقی-بین‌المللی (مانند جنبش BDS) به عنوان ابزارهای مکمل و بسیار مؤثر توجه کرد.

۵. فراگیر بودن: چشم‌انداز باید ایجاد یک دولت دموکراتیک سکولار در کل فلسطین تاریخی باشد که در آن تمام ساکنان، از جمله یهودیانی که حاضر به زندگی در شرایط برابر هستند، از حقوق یکسان برخوردار باشند.

نتیجه‌گیری

حماس، در یک بستر تاریخی خاص و در پاسخ به شکست‌های جنبش سکولار فلسطین متولد شد و برای مدتی توانست با شعار مقاومت، حمایت توده‌ها را جلب کند. اما ارزیابی ما از این جنبش نمی‌تواند در این نقطه متوقف شود. با معیارهای چپ رادیکال—عدالت اجتماعی، دموکراسی، ضدامپریالیسم اصیل و فراگیرندگی—حماس یک شکست است. این جنبش با ساختار اقتدارگرا، اقتصاد نئولیبرال وابسته، ایدئولوژی فرقه‌گرا و وابستگی به قدرت‌های منطقه‌ای که در نظم جهانی سرمایه ادغام شده‌اند، نه تنها راه به رهایی نمی‌برد، که خود به عاملی برای انسداد و انشقاق در جنبش فلسطین تبدیل شده است.

حمایت از مردم فلسطین، وظیفه‌ای اخلاقی و سیاسی برای هر نیروی عدالت‌خواه است. اما این حمایت، باید هوشمندانه و منتقدانه باشد. باید فریاد «زنده باد فلسطین آزاد» را از شعار «زنده باد حماس» جدا کرد. آیندهٔ فلسطین نه در گرو بن‌بست ایدئولوژیک حماس، که در گرو احیای یک جنبش دموکراتیک، سکولار و فراگیر است که آرمان رهایی را با آرمان آزادی و برابری در هم می‌آمیزد.
همان‌گونه که چپ ایرانی از تجربه‌ی تلخ خود آموخت، توهم به نیروهای مذهبی—حتی اگر در ظاهر ضدامپریالیست جلوه کنند—آغازی است بر پایان یک انقلاب راستین.

برچسب ها

برخی از طوایفی که در جریان اعدام‌ها بەشدت تضعیف شدە‌اند، توسط اسرائیل مسلح شده بودند. برخی دیگر، بدون هماهنگی با اسرائیل، از موقعیت جنگی بهره‌برداری کرده و مناطقی را که حماس مجبور به فرار از آنها شده، تصرف کرده‌اند. برخی از طوایف اکنون به آن نیمەی نوار غزه که در دست اسرائیل است عقب‌نشینی کرده‌اند...
در حالی‌که دود جنگ دو ساله میان اسرائیل و حماس هنوز از ویرانه‌های غزه رخت بر نبسته، نیروهای حماس بلافاصله پس از اعلام آتش‌بس، دوباره در خیابان‌های این سرزمین جنگ‌زده ظاهر شدند؛ حضوری که هم هشداری بود برای باندهای وابسته به اسرائیل و هم پیامی آشکار درباره این‌که چه نیرویی هنوز قدرت واقعی را در نوار غزه در دست دارد

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

3 پاسخ

  1. آنچه میباید به ارزیابی ارزشمند شما افزود کمک های مالی جناح نتانیاهو به سران حماس برای حفظ قدرت و حاکمیت در غزه بود تا طرح دو دولت به علت مخالفت حماس ناکام بماند.

    1. دوست عزیز دولت اسراییل بر طبق قراردادی میبایست سالانه به دولت فلسطین کمک مالی کند و این کمک ها مه شما فرمودید در این راستا بود.

  2. ملکی عزیز ،
    با تشکر از نقد و بررسی حساس ترین موضوع روز در سیاست خاورمیانه و منطقه .
    فکر کنم با آنچه که در مقدمه نتیجه گیری بیان کرده ای : “
    حماس، در یک بستر تاریخی خاص و در پاسخ به شکست‌های جنبش سکولار فلسطین متولد شد و برای مدتی توانست با شعار مقاومت، حمایت توده‌ها را جلب کند “
    این را اضافه کرد که حماس پروژه و سناریوی به دقت اجرا شده و بدنام کردن جنبش سکولار و دموکراتیک جنبش بلیسطین است نه پاسخ گویی به فساد و بوروکراتیسم بعد از صلح اسلو !
    در بد نام کردن عرفات ، نایف حواتمه و حبش باید به نقش راست های اسرائیلی و ارتجاع عربی و حتی حکومت پادشاهی ایران ، نگاهی انداخت .
    ترور امضا کنندگان صلح اسلو خود شروع ماجرا بود !

پاسخ دادن به نیک لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی