جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴

جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴

نقد «چپ محور مقاومتی» از کدام منظر؟! – مسعود امیدی

دیدن یادداشت کوتاهی با عنوان « چپ محور مقاومتی: زخم چپ بر چهرۀ چپ» و با عنوان دکتر محمد مالجو در فضای مجازی نخست تعجبم را برانگیخت. چرا که شناختم از دکتر مالجو و نوشته‌ها و رویکرد ایشان به موضوعات، اساساً یاد آور نوعی تلاش آشکار برای برخورد مستدل و مبتنی بر روش‌شناسی علمی به ویژه در برخورد با مسائل اقتصادی و اجتماعی بود که با آنچه در این یادداشت کوتاه مشاهده می‌شود، اختلاف چشمگیر دارد. برخی از این موارد از این قرارند:

اول ازهمه، نوشته با عنوان « چپ محور مقاومتی: زخم چپ بر چهرۀ چپ» آغاز شده است. این در حالی است که ما در ایران نیرویی سیاسی و چپ با چنین عنوانی نداریم. اگر چه محفلی به نام «چپ ضدامپریالیست» داریم که در بیانیه‌هایی خود را معرفی کرده است. به همین دلیل، به‌ناگزیر در همان ابتدا نسبت به معرفی این نیرو اقدام شده و در این مسیر به بیان گزاره‌هایی منجر شده است که جای بحث و گفتگوی فراوان دارد.

   در جمله‌ی نخست نوشته، «چپ محور مقاومتی، اسباب شرمساری» و «لکه‌ای فضاحت‌بار در تاریخ پرشکوه چپ» معرفی شده است. با خواندن این جمله ذهن خواننده در جستجوی آن برمی‌آید که پیش‌تر در کجا مطلبی در باره «تاریخ پرشکوه چپ» از این قلم خوانده است و این شکوه به کدام کارنامه چپ استناد داده شده است؟! اما اگر قرار باشد از «تاریخ پرشکوه چپ» سخن گفته شود، بی‌شک این شکوه بیانگر چیزی جز پیکار طولانی و هدفمند و مبتنی بر اراده‌ی انقلابی آن برای عدالت اجتماعی در برابر نیروهای استثمارگر، برای آزادی و دموکراسی در برابر نیروهای استبداد و دیکتاتوری و برای استقلال و حق حاکمیت ملی در برابر امپریالیسم و وابستگان به آن نبوده است. بر این اساس، ایران به عنوان یک کشور پهناور و با پیشینه‌ی تاریخی و تمدنی کهن و جغرافیای سیاسی و اقتصادی منحصر به فرد در منطقه، همواره در معرض اهداف و برنامه‌های مداخله‌جویانه‌ی امپریالیستی قرار داشته و چپ در تاریخ خود ناگزیر به مبارزه برای حفظ حاکمیت ملی در برابر مداخلات و تجاوزات امپریالیستی و مبارزه‌ی ضدامپریالیستی بوده است. و پر واضح است که این مبارزه به‌ویژه در دهه‌های پایانی قرن گذشته و قرن جدید که با توسعه‌طلبی رژیم نژادپرست و نسل‌کش صهیونیستی اسرائیل و تهاجمات گسترده‌ی آن به حق حاکمیت ملی کشورها با همکاری با امپریالیسم همراه بوده است، جهت ضدصهیونیستی هم داشته است. آری، بخش قابل توجهی از کارنامه و «تاریخ پرشکوه چپ» به مبارزه‌ی ضدامپریالیستی و نوکران و وابستگان آن‌ها در داخل کشور مربوط بوده است. در این ارتباط جان‌باختگان سازمان نظامی حزب توده ایران پس از کودتای امپریالیستی  ۲۸ مرداد را می‌توان از برجسته‌ترین نمادهای این «تاریخ پرشکوه چپ» در ایران دانست.

شرایط امروز جهان، منطقه و کشورمان که دهه‌هاست در معرض فشارها، تحریم‌ها و مداخلات امپریالیستی قرار داشته و همین چند ماه پیش نیز مورد تجاوز نظامی مشترک امپریالیسم و صهیونیسم قرار گرفته است و امروز نیز به رغم بدیهیات حقوق بین‌الملل با اعمال فشار امپریالیسم آمریکا و متحدان اروپایی آن، اسنپ بک و بازگشت تحریم‌های گذشته‌ و فاقد اعتبار سازمان ملل بر آن تحمیل می‌شود، نیز گواه آن است که کشورمان در معرض فشارها و مداخلات و تجاوزات امپریالیستی و صهیونیستی قرار دارد و چپ واقعی و ریشه‌دار در جامعه (نه چپ آکادمیک و کتابخانه‌ای و دموکراتیک و لیبرال و …) یکی از مهم‌ترین عرصه‌های موجودیت و مبارزه و آبرو و اعتبار خود را در مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم می‌داند.

در این ارتباط در نوشته آمده است :« چپ محور مقاومتی در ایران زاییدۀ جریانی است که تضاد با امپریالیسم را محور اصلی سیاست چپ می‌انگارد. این نوع چپ، با تکیه بر سنت ضد‌استعماری سدۀ بیستم، مبارزه با امریکا و اسرائیل را کانونی‌ترین وظیفۀ نیروهای مترقی می‌داند.»

اتفاقاً بحث این است که «وظیفه‌ی نیروهای مترقی» را نمی‌توان خارج از زمان و مکان و شرایط و «وضعیت مشخص» تحولات، صف‌بندی‌ها و آرایش نیروهای اجتماعی و سیاسی و یک بار برای همیشه تعریف کرد. بر اساس رویکرد مارکسیستی و لنینیستی، «وظیفه‌ی نیروهای مترقی»، تابعی است از متغیرهای مختلف و «وضعیت مشخص» مبارزه در یک لحظه‌ی تاریخی. و اتفاقاً از این منظر به‌ویژه در شرایط کنونی که جهان در برابر نئوفاشیسم امپریالیستی و نَسل‌کُشی و نژادپرستی صهیونیسم به پا خاسته است، «وظیفه‌ی نیروهای مترقی» بیش از هر زمان دیگری، توجه و تمرکز بر این حوزه از مبارزه را می‌طلبد.

با این وصف، این را هم نباید به یک کلیشه تبدیل کرد و از دفاع از حقوق دموکراتیک و عدالت‌خواهانه مردم در برابر ناقضان آن در حوزه‌ی داخلی غافل شد. اگر این غفلت قابل نقد و نکوهش است که هست، بی‌تردید غفلت، سکوت، کم‌توجهی یا کم بهادادن به مبارزه‌ی گسترده با امپریالیسم و صهیونیسم در شرایط کنونی، نیز می‌تواند مایه‌ی «شرمساری» و «لکه‌ای فضاحت‌بار »… بسیار بزرگ‌تری بر «پیکر چپ ایران» باشد. حتی اگر خود را مزین به الفاظ و عبارات آکادمیک، حقوق بشری، دیپلماتیک، مدرن، سکولار و … هم کرده باشد!

در این نوشته چنان « تکیه بر سنت ضد‌استعماری سدۀ بیستم » از سوی بخشی از چپ [چپ محور مقاومتی] سخن گفته می‌شود که گویی در دهه‌های گذشته به ویژه پس از سال ۱۹۹۱ و تخریب و نابودی اتحاد شوروی و شکل‌گیری جهان تک قطبی تحت سیطره‌ی امپریالیسم آمریکا، شاهد مداخلات و تجاوزات و جنایات و ویرانگری‌های گسترده‌ی امپریالیستی در یوگسلاوی، لیبی، افغانستان، عراق، یمن، سوریه و .. و ایران نبوده و نیستیم! گویا یادمان رفته است که چگونه در کنگره‌ی آمریکا به صورت ایستاده و تمام وقت برای یک جنایتکار جنگی و نژادپرست و نَسل‌کُش به نام نتانیاهو کف می‌زنند و چگونه نئوفاشیسم امپریالیستی با فشار سیاسی و اقتصادی و رسانه‌ای، جنگ تعرفه‌ای و تهدید و تجاوز نظامی، قصد دیکته کردن خود بر جهان و مقابله با برآمد چندجانبه‌گرایی را دارد! و گویا از آتش‌افروزی امپریالیسم آمریکا در اوکراین و افروختن شعله‌ی جنگ جهانی سوم هیچ اطلاعی نداریم، و گویا تمسخر نهادهای بین‌المللی و حقوق بین‌الملل را در سخنرانی نفرت‌انگیز ترامپ در سازمان ملل ندیده‌ایم و …؟! گویا همین امروز شاهد تهدید و نقض حاکمیت ملی ونزوئلا از سوی امپریالیسم آمریکا نیستیم و …؟ آیا می‌توان ادعای «چپ» بودن داشت و با چشم فروبستن بر همه‌ی این شواهد و بسیاری موارد دیگر، تعریفی انتزاعی و بی‌ارتباط با زمان و مکان و «وضعیت مشخص» از «وظیفه نیروهای مترقی » ارائه کرد؟!  (البته «چپ» شاید، اما مارکسیست، لنینیست و سوسیالیست انقلابی و …، قطعاً خیر!)

آری، در زمین واقعیت، امروز نیز نبرد علیه امپریالیسم در ادامه‌ی « سنت ضد‌استعماری سدۀ بیستم» و در اشکال و صف‌بندی‌های جدید در جریان است، چرا که امپریالیسم و وحشی‌گری، تجاوزگری و جنایات آن همچنان وجود دارد. آنچه مایه‌ی تعجب است، این است که کسی مدعی «چپ» باشد و چشم بر این واقعیات ببندد و «وظیفه نیروهای مترقی» را چندان مرتبط و متکی بر آن نداند!

خیر، به هیچ وجه در جهان گُل و بُلبُلی زندگی نمی‌کنیم که لازمه‌ی به فراموشی سپردن « سنت ضد‌استعماری سدۀ بیستم» و فریب خوردن و فریب دادن با تَوَهّم لیبرال دموکراسی و حقوق بین‌الملل و حقوق بشر نهادینه شده و … باشد. حقیقت آن است که با نئولیبرالیسم، لیبرال دموکراسی فروپاشیده و جای خود را به نئوفاشیسم داده است. لازم نیست کسی «چپ» باشد تا بتواند این را فهم کند. آکادمیسین‌های لیبرال در دانشگاه‌های آمریکا چون خانم وندی براون نیز این حقیقت را فریاد می‌زنند!

در نوشته آمده است:

«سیاست خارجی جمهوری اسلامی و مؤتلفان و متحدان منطقه‌ای‌اش، از این منظر [از منظر چپ محور مقاومتی]، بخشی از مقاومت جهانی در برابر سلطۀ سرمایه و امپریالیسم تلقی می‌شود. بر این مبنا، محور مقاومت در خاورمیانه را نه یک بلوک ارتجاعیِ مذهبی بلکه نیرویی ضد‌ سلطه و ضد‌ سرمایه‌داریِ جهانی می‌پندارد.»

این نگاه، نه تنها هیچ درکی از واقعیت چالش‌ها و صف‌بندی‌های موجود در جهان واقعی، پیرامون چندجانبه‌گرایی را بازتاب نمی‌دهد، بلکه آن را با مبارزه در برابر «سلطۀ سرمایه و امپریالیسم» و به عبارتی مبارزه‌ی ضدامپریالیستی یکی می‌پندارد! البته از آنجا که چندجانبه‌گرایی پتانسیل آن را دارد که مناسبات بین‌المللی را منطقی‌تر و مبتنی بر حقوق بین‌الملل کند و بر زیاده‌خواهی‌های امپریالیستی در تحمیل اراده و خواست خود بر کشورها مهار بزند و شرایط مناسب‌تری را برای حفظ حق حاکمیت ملی کشورها فراهم کند، جهت ضدامپریالیستی نیز پیدا می‌کند. اما ساده‌اندیشی است که کسی بخواهد هم‌سویی با چندجانبه‌گرایی را با مبارزه‌ی ضدامپریالیستی یکسان بگیرد. کشورهایی مانند عربستان و امارات هم با عضویت در بریکس به چندجانبه‌گرایی پاسخ مثبت می‌دهند، در حالی که با هیچ برچسبی نمی‌توان مبارزه‌ی ضدامپریالیستی را به آن‌ها چسباند!

خطای بزرگ‌ترِ آنچه در این نقل قول آمده است، این است که هم‌صدا با راست‌ترین محافل امپریالیسم و صهیونیسم، مقاومت در منطقه در برابر توسعه‌طلبی‌، جنایت و نَسل‌کُشی و نژادپرستی صهیونیسم و امپریالیسم را که مورد تأیید نهادهای حقوق بین‌الملل نیز قرار گرفته و نخست وزیر رژیم نژادپرست اسرائیل را به عنوان جنایتکار جنگی تحت تعقیب قرار داده است، مقاومتی را که تحسین و حمایت جهانیان را حتی در «کشورهای پیشرفته و متمدن» غرب نیز برانگیخته است، در نهایت بی‌مسئولیتی، «یک بلوک ارتجاعیِ مذهبی» معرفی می‌کند. و لابد با فهم و موضوع‌گیری‌ای از این گونه بر آن است تا  خود را وارث «تاریخ پرشکوه چپ» نیز معرفی کند!

چه کسی گفته است که ملت‌های منطقه و اساساً مناطق مختلف جهان برای دفاع از حق حاکمیت ملی خود در برابر سلطه‌گری و تجاوز صهیونیستی و امپریالیستی باید چنین و چنان باشند یا نباشند و اگر مذهبی بودند، کسی حق داشته باشد با ادعای چپ بر آن برچسب «بلوک ارتجاعی مذهبی» بزند؟! این نگاه هنوز به این حقیقت توجه ندارد که آنچه یک بلوک را ارتجاعی یا مترقی می‌کند، نه مذهبی بودن یا نبودن آن، بلکه جهت‌گیری اجتماعی و سیاسی و تاریخی آن در عرصه‌ی پراتیک و تحولات واقعی است. اول اینکه آنچه در محور مقاومت مشاهده می‌شود، اگر چه متأثر از دلایل تاریخی، تحت هژمونی نیروهای مذهبی قرار دارد، اما به هیچ وجه محدود به نیروهای مذهبی نیست. وجود نیروهای غیرمذهبی و سکولار و البته غیرهژمون در این محور و ائتلاف نیز انکارناپذیر است. این بلوک آنگاه ارتجاعی می‌شود که صف‌آرایی‌ها، توازن قوا و اقدامات و رویکردهای مسلط آن، حاکی از تحمیل ارزش‌های واپس‌گرایانه و ارتجاعی از سوی آن بر جامعه باشد، نه آنگاه که مسئله‌ی حیات و ممات جامعه به مقاومت در برابر تهاجم امپریالیستی وابسته است و این نیرو افتخار رهبری این نبرد را در دست خود دارد! درکی حداقلی از مبانی نظری و علمی چپ مارکسیستی  چون مفاهیم تضاد، تضاد اساسی، مرحله‌ی مبارزه، تحلیل مشخص از وضعیت مشخص لنینی و … کافی است تا تقلیل‌گرایی و سطحی‌نگری این نوع نگاه را به نمایش بگذارد.

نوشته « جابه‌جایی مرکز ثقل نقد از رهایی اجتماعی به ‹صف‌بندی ژئوپولیتیکی›» از سوی «چپ محور مقاوتی» را مورد نقد قرار می‌دهد. اما ذکر کلی این گونه جملات چندان راهگشا نمی‌تواند باشد و باید قدری آن را باز کرد. این نگاه به این نکته توجه ندارد که وقتی حوزه‌ی تحلیل، مسائل منطقه و جهان است، عملاً تضادها و صف‌بندی‌ها پیرامون همین محورهای ژئوپلیتیکی، ژئواکونومیکی و … و پیرامون چندجانبه‌گرایی در برابر جهان تک‌قطبیِ تحتِ سلطه‌ی آمریکا شکل می‌گیرد و این حوزه به مرکز ثقل تبدیل می‌شود. مشکل آنجا رخ می‌دهد که کسی یا نیرویی بخواهد در حوزه‌ی مبارزه طبقاتی و دموکراتیک و سکولار در داخل کشور، بر آن صف‌بندی‌های ژئوپلیتیکی و … متمرکز شود و آن را مرکز ثقل قرار دهد که البته قابل نقد خواهد بود. اما این نوشته قادر به ایجاد این تمایز نیست و به نوعی از آن طرف بام افتاده است و گویا انتظار دارد در مبارزه در برابر تجاوز و نژادپرستی و نسل‌کشی و توسعه‌طلبی روزافزون رژیم صهیونیستی اسرائیل، نباید مرکز ثقل را بر مسائل و صف‌بندی‌های این حوزه قرار داد. شاید هم اساساً به چنین ضرورت و مبارزه‌ای باور ندارد و اساساً صهیونیسم و امپریالیسم را به عنوان مشکلی در منطقه نمی‌بیند که باید علیه آن مبارزه شود!

در نوشته آمده است:

«چپی که باید صدای کارگران و تهی‌دستان و آزادی‌خواهان باشد، در روایت محور مقاومتی‌ها به پشتیبان حکومت‌های نظامی‌گرا و ایدئولوژیک تبدیل شده است.»

و البته نگارنده خود را موظف نمی‌داند که تعریفی از «حکومت‌های نظامی‌گرا و ایدئولوژیک» ارائه کند. اولا این ادبیات ریشه در نظریات ضد علمی و ضدمارکسیستی هانا آرنت و مفاهیم توتالیتاریسم و … دارد که به زودی در متن دیگری به آن خواهم پرداخت. اما پُر واضح است که این نوشته حکومت‌هایی مانند آمریکا و اسرائیل را از برچسب «حکومت‌های نظامی‌گرا و ایدئولوژیک» مستثنی کرده است. چرا که این نوع حکومت‌ها را مورد حمایت «محور مقاومتی‌ها» معرفی کرده است و از آنجا که آن‌ها از این دو حکومت دفاع نمی‌کنند، پس منطقاً این تعریف نباید آن‌ها را شامل شود و احتمالاً شامل حکومت‌هایی چون چین، روسیه، کره شمالی، ایران، ونزوئلا (و شاید هم حتی اسپانیا با توجه به موضع‌گیری آن در برابر تحولات منطقه‌ی غرب آسیا و رژیم اسرائیل) خواهد شد. این چیزی جز درافتادن به ابتذال رایج در رسانه‌‌های جریان اصلی امپریالیستی را بازتاب نمی‌دهد!

در متن آمده است:

«بااین‌حال، انگیزۀ ضد‌سلطه و حساسیت ضد‌استعماری این جریان [چپ محور مقاومتی] را نمی‌توان نادیده گرفت. خطا آن‌جاست که این حساسیت از ریشۀ اجتماعی و طبقاتی خود جدا  شده و در خدمت دستگاه حکومتی قرار گرفته است.»

در این نگاه به «انگیزه‌ی ضد سلطه و حساسیت ضد استعماری» [نه ضد امپریالیستی] این نیرو اشاره شده است. در واقع با این ادبیات تلاش شده است تا دامنه‌ی مبارزه‌ی ضدِ جهانِ تک‌قطبی و برای چندجانبه‌گرایی، مبارزه‌ی ضد جنگ و برای صلح، مبارزه‌ی ضدفاشیسم و نئوفاشیسم و برای استقرار حقوق بین‌الملل و حق حاکمیت ملی، مبارزه‌ی ضدامپریالیسم و برای رشد و توسعه‌ی ملی و مستقل و دامنه‌ای گسترده از مفاهیم مشابه را به «حساسیت ضد استعماری» تنزل دهد. و گویا این چندان هم متناسب با شرایط نیست و بیشتر نوعی «حساسیت» و رویکرد دائی جان ناپلئونی و خیال‌پردازی و دشمن‌پنداری دیگران یعنی امپریالیسم و … را بازتاب می‌هد! بدون تعارف این ادبیات، چیزی جز سفیدشویی و تبرئه‌ی امپریالیسم، نئوفاشیسم و صهیونیسم و نژادپرستی و …  را تداعی نمی‌کند. فروکاستن آنچه در قالب محور مقاومت در برابر امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه شکل گرفته است و تحسین جهانیان را برانگیخته است، به «حساسیت ضد استعماری»، و لابد آلرژی ضدامپریالیستی و … آنچنان پرت و نامربوط است که نیازمند پاسخ‌گویی به نظر نمی‌رسد!

در نوشته آمده است که چپ محور مقاومتی «چپی است وارونه: خصم سلطه در کلام و خادم سلطه در عمل. غرب‌ستیزی‌اش نه از نقد سرمایه‌داری که از رقابت قدرت‌ها می‌جوشد و به ستایش هر اقتداری می‌انجامد که در ستیز با غرب است. به رهایی مردم فلسطین می‌اندیشد اما در خدمت تثبیت سازوبرگ‌های قدرتِ حکومت ایدئولوژیک عمل می‌کند. از عدالت سخن می‌گوید بی‌آن‌که پای نان کارگر و آزادی زن و حق اعتراض شهروندان به‌قوت بایستد. ..»

انچه از اولین جمله‌ی این نقل قول مشخص می‌شود، این است که سلطه را فقط در حوزه‌ی داخل فهم می‌کند و بنا ندارد چیزی با مفهوم سلطه‌جویی را در حوزه‌ی منطقه و مناسبات بین‌المللی هم ببیند! چرا که اگر چنین برداشتی داشت، دیگر نمی‌توانست بگوید که «چپ محور مقاومتی» در عمل خادم سلطه در سطح منطقه و جهان است! هر انسان واقع‌بینی (نیازی به چپ بودن نیست) کافی است یک بار به دیدگاه‌ها و نظرات آکادمیسین و تحلیل‌گر برجسته‌ی آمریکایی پروفسور جان میرشایمر که چپ محور مقاومتی هم نیست، در باره‌ی تحولات منطقه و سلطه و پیشینه، اهداف و رویکردهای سلطه‌گرانه و توسعه‌طلبانه‌ی امپریالیسم و صهیونیسم درمنطقه توجه کند تا برایش روشن شود که اتفاقاً میدان‌های مختلفی برای اعمال سلطه از سوی نیروهای سلطه‌گر مختلف در حوزه‌های داخلی، منطقه‌ای و جهانی وجود دارد. و نیروهای مسلط و سلطه‌گر در یک حوزه‌ی داخلی ممکن است در حوزه‌ی منطقه‌ای و جهانی تحت سلطه‌ی نیروی سلطه‌گر دیگری هم باشند. مشکل این نگاه از آنجا آغاز می‌شود که می‌خواهد با نگاه و مفاهیم توتالیتاریسم و اقتدارگرایی و … بدون توجه به بنیان‌های اجتماعی – اقتصادی و طبقاتی به مفاهیم آزادی و اقتدار و سلطه و … بنگرد و از آن بدتر نتواند بستر و دامنه و مظاهر و کنش و واکنش‌های مبارزه‌ی طبقاتی را در عرصه‌های منطقه‌ای و جهانی و در ارتباط با گستره‌های تاریخی وتمدنی هم دنبال کند! هر نگاهی که نتواند امروز واقعیت و اهمیت برآمد چندجانبه‌گرایی در برابر جهان تک قطبی تحت تسلط امپریالیسم آمریکا و نئوفاشیسم و همکاران آن چون فاشیسم در اوکراین و صهیونیسم و نژادپرستی در اسرائیل و در غرب آسیا و … را در ارتباط با مبارزه‌ی طبقاتی در گستره‌ی جهانی و تاریخی ببیند، ناگزیر از درافتادن به فهم سطحی از چالش‌ها و روند تحولات پیچیده‌ی منطقه‌ای و جهانی خواهد بود که هیچ نسبتی با «تحلیل مشخص از وضعیت مشخص» و مبتنی بر پویایی‌شناسی سیستمی تحولات اجتماعی نخواهد داشت.

نقدی که در این نوشته بر نیرویی با عنوان «چپ محور مقاومتی » که خود را «چپ ضدامپریالیست» معرفی کرده است، وارد می‌شود، بیشتر نعلی وارونه راتداعی می‌کند. اشکال گفتمان «چپ ضدامپریالیست»، نه در حمایت آن از محور مقاومت، بلکه در سکوت و مماشات آن در برابر نقض حقوق دموکراتیک مردم در داخل کشور است. در حالی که در این نوشته اساساً آنچه مورد نقد و سرزنش و حمله قرار گرفته است، دفاع درست و مسئولانه‌ی آن از محور مقاومت در منطقه است که همه‌ی نیروهای مترقی و شرافتمند در سطح جهان نیز از آن دفاع کرده و می‌کنند! ضمن اینکه به نظر نمی‌رسد در سال ۱۴۰۱ که اوج چالش‌های اعتراضی در جنبش «زن، زندگی، آزادی» علیه رویکردهای واپس‌گرایانه و تحمیلی نامتعارف شیوه‌ی حکمرانی مستقر در کشور بود، مانند همین دوستان «چپ ضدامپریالیست» مطلبی جدی و شفاف از این قلم نیز در نقد رویکرد حاکمیت و در دفاع از مطالبات این جنبش منتشر شده باشد!

البته نگارنده نیز نقد خود را بر رویکرد نیرویی که با عنوان «چپ ضدامپریالیست» معرفی کرده است، پیش‌تر نوشته و منتشر کرده است:

سیمای «چپ ضدامپریالیست» از منظری دیگر  – مسعود امیدی

در این نقد بر خلاف این نوشته، بر رویکردهای داخلی آن در سکوت در برابر موارد نقض حقوق دموکراتیک مردم انتقاد شده است و در عوض از رویکرد ضد صهیونیستی و ضدامپریالیستی آن در منطقه و جهان کاملاً دفاع شده است.

باید خوشحال بود که نوشته‌ی مورد بحث بسیار کوتاه بوده است. چرا که در غیر این صورت احتمالاً می‌توانست در بردارنده و مروج و مبلغ خطاها و انحرافات بسیار بزرگ‌تر و نگران‌کننده‌تر نیز باشد که به دور از انتظاراتی است که  از نوشته‌ها و اظهارات پیشین نویسنده‌ی ‌محترم  آقای دکتر محمد مالجو به ویژه در حوزه‌ی اقتصاد سیاسی شکل گرفته است!

۲۲ مهر ۱۴۰۴

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

6 پاسخ

  1. ناقدان آقای امیدی.
    شما نخست جریانهای چپ محور مقاومتی‌ایران را نام برده و بعد وزن سیاسی و میزان مقبولیت آنان را بفرمایید.
    چپ ایران به موازات مبارزه ی داخلی، باید از هر جنبش ضد اشغالگری، ضد امپریالیستی حمایت کند. صرف اینکه حماس دارای ایدئولوژی ارتجاعی است و ج.ا متحجر حامی آن، باعث نادیده گرفتن مبارزه این جنبش در دفاع از مام میهن و باعث اغتشاش فکری در جنبش چپ ایران می شود‌. ضمن حمایت از جنبش فلسطین، باید حکومت ج.ا را به خاطر ارسال سلاح و پول و به کشتن دادن لشکر فاطمیون، محکوم نمود. ضمن اینکه اصولن مبارزه با امپریالیسم آمریکا و رژیم اشغالگر، جدا از تلاش برای رهایی ملت های جهان، منطقه و ایران نیست‌. این را جهانیان به نمایش گذاشتند.
    به عقیده ی نگارنده اولویت نخست مبارزه در ایران باید با نئولیبرالیسم داخلیِ ره آورد رفسنجانی و پرچمداران‌ داخلی آن‌ باشد. این مبارزه جدا از مبارزه با ج.ا نیست،‌ این مبارزه‌ پس از عبور از ج.ا و برپایی جمهوری دموکراتیک و حمایت امریکا از انان حادتر خواهد شد.

  2. ٱقای مسعود امیدی همچنان دچار تناقض همیشگی اش باقی می ماند. او در تشریح نظرات مبتنی بر چپ مقاومتی اش به نقد اشاره می کند و می نویسد: “در این نقد بر خلاف این نوشته، بر رویکردهای داخلی آن در سکوت در برابر موارد نقض حقوق دموکراتیک مردم انتقاد شده است و در عوض از رویکرد ضد صهیونیستی و ضدامپریالیستی آن در منطقه و جهان کاملاً دفاع شده است.” ایشان باید توضیح دهد چگونه می شود یک حاکمیت به شدت دست راستی مدافع فجیع ترین شکل سرمایه داری نولیبرالی، به شدت سرکوبگر زحمتکشان و ارتجاعی رویکرد ضد امپریالیستی داشته باشد که ایشان و دوستان ضد امپریالیستش کاملا از ٱن دفاع کنند؟ چرا ایشان که گاهی ، تنها گاهی و به ندرت در اظهار نظر ها انتقاد به جمهوری اسلامی را روا داشته اند، هیچ اشکالی در رویکرد به اصطلاح ضد امپریالیستی رژیم، حتی در حد خود سخنگویان نظام ولایی نمی بیند. ٱیا نظرات ایشان کلاژی از دو دیدگاه کاملا مقابل نیست؟

  3. ۴۵ سال پیش”چپ”محور مقاومت،ج.ا  را “ضدامپریالیست” معرفی و در خدمت حکومت  قرار گرفت.که  تا حالا  بعنوان یک سنت باقی و  امروز نیز در قالبی تازه،در دفاع از سیاستهای منطقه ‌ای ج.ا، میپردازند.
    دیروز سایر چپها را آمریکایی و…خطاب کرده،امروزه آنها را چپ رادیکال نامیده و کنار سلطنت طلب و مجاهدین و…
     “چپ” مقاومتی، شکلی از هم‌ سویی سیاسی با بلوک ارتجاعی ج.ا،روسیه و چین است،و توجیه گرجنایات سپاه قدس(نیروی زمینی ارتش روسیه)در سوریه  و تجاوزگری روسیه در اوکراین و ستایشگر  پیشدستی  پوتین در  تجاوز در جنگ ارتجاعی با زلنسکی پادوی ناتو!
    چین پایگاههای نظامی گسترده ندارد،وارد جنگ‌های مستقیم نشده و بیشتر از طریق صدور سرمایه،روابط تولیدی را در کشورهای دیگر بازآرایی کرده و اقتصاد آنها را به بخشی از انباشت سودآور سرمایه انحصاری تبدیل میکنند.نمونه‌ها فراوانند:کنیا،جیبوتی، آنگولا،اکوادور ،ونزوئلا ،زامبیا،سریلانکا… این کشورها با وامهای کلان چینی برای پروژه‌های زیرساختی به بدهی‌های سنگین گرفتار شدند

  4. در عمل بسیاری از نویسندگان مقالات این شبکه خبری از عملیات حماس به عنوان مقاومت تجلیل کردند. بعضی کمتر بعضی هورا کشیدند و کف زدند.

    عمل معیار حقیقت است نه موضع گیری های سیاسی.
    اگر از موضع ضد امپریالیستی صحبت می کنید اولا می‌بایستی خط خودتان را از امثال حماس و ج. ا. جدا کنید. دوما چرا صحبتی از آثار فرهنگی و اجتماعی امپراطوری اعراب در نقاط تحت اشغال آنها نمیشود؟ اثری که در وجود ح. ا. کاملا آشکار است.

  5. بادرود
    بعد از تشریح و رسالت “چپ” توسط شما در این مقاله بهتر است از تٸوری و کمالگرایی به واقیت عینی جامعه ایران برگردیم و مردم را درک کنیم و ببینیم ٱنها چه می خواهند ،نه اینکه ٱنها ببینند که ما چه میگویم و حرف ما را گوش دهند .
    ٱیا نظر مردم که حاکمیت و تمام دارو دسته وابسته به ٱن ( کلیه جناح ها از اصول گرا تا اصلاح طلب و چپ محور مقاومتی مثل بخشی از اکثریت ، محفل راه توده ،فرقه ده مهری ها ) را قبول ندارند ،مهم است ، یا مارگسیسم لنییسم ضد امپریالیستی شما ؟
    با ٲرزوی سلامتی

  6. نویسنده ی این نوشتار مسعود امیدی از همان اول, بنا را بر تحریف و مثله کردن نوشته ی آقای مالجو گذاشته ست..
    در حالیکه بخش «اندیشه» ی اخبار روز هنوز عنوان و عکس نویسنده ی مورد انتقاد مسعود امیدی را می بینیم :
    “چپِ محورِ مقاومتی، زخمِ چپ بر چهرۀ چپ؛ و دو راهیِ چپ در زمانۀ خطر: با مردم یا در کنار قدرت؟ – محمد مالجو”
    به باور من آقای مالجو در نقد »چپ مقاومتی » در انتخاب سر نام نوشته هم موفق بوده ست.
    ولی به مصداق «چوب را که برداری گربه دزده فرار می کنه »
    مسعود امیدی فقط واکنش نشان داده که واکنش نشان داده باشد.
    سپاس از اخبار روز که نظرات متفاوت را منتشر می کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *