
چپ در ایران در بزنگاههای تاریخی همواره نقشی مهم ایفا کرده، اما امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازاندیشی در نسبت خود با قدرت و مردم است. دو گرایش عمده در درون چپ، تصویری متضاد از «مقاومت» و «رهایی» پیش میکشند: یکی چپ محور مقاومتی است که با جابهجایی مرکز ثقل نقد از رهایی اجتماعی به «صفبندی ژئوپولیتیکی»، بر مبارزه با سلطه خارجی تمرکز دارد اما در برابر سلطه داخلی خاموش میماند؛ و دیگری چپ مردمیار که بر همبستگی مدنی و دفاع همزمان از جامعه در برابر هر دو سلطه داخلی و خارجی تأکید دارد.
در دل بحرانهای منطقهای، از آتشبس تا تهاجم، تفاوت این دو چهره چپ بهروشنی آشکار میشود. یکی در کنار قدرت میایستد و دیگری در کنار مردم. این نوشتار به قلم مورخ و پژوهشگر چپ محمد مالجو کوششی است برای واکاوی ریشهها، تناقضها و پیامدهای این دو رویکرد؛ تلاشی برای گشودن امکانی برای چپی که نه سایهای بر چهره چپ، بلکه صدایی برای رهایی باشد.
***
چپ محور مقاومتی: زخم چپ بر چهرۀ چپ

چپ نمیتواند از سایۀ خود بگریزد. چپِ محورِ مقاومتی نیز، گرچه اسباب شرمساری، بخشی از پیکر چپ ایران است، لکهای فضاحتبار در تاریخ پرشکوه چپ.
چپ محور مقاومتی در ایران زاییدۀ جریانی است که تضاد با امپریالیسم را محور اصلی سیاست چپ میانگارد. این نوع چپ، با تکیه بر سنت ضداستعماری سدۀ بیستم، مبارزه با امریکا و اسرائیل را کانونیترین وظیفۀ نیروهای مترقی میداند. سیاست خارجی جمهوری اسلامی و مؤتلفان و متحدان منطقهایاش، از این منظر، بخشی از مقاومت جهانی در برابر سلطۀ سرمایه و امپریالیسم تلقی میشود. بر این مبنا، محور مقاومت در خاورمیانه را نه یک بلوک ارتجاعیِ مذهبی بلکه نیرویی ضد سلطه و ضد سرمایهداریِ جهانی میپندارد. این موضع گرچه در سطح جهانی نسبت به نابرابری و سلطه حقیقتاً حساسیت نشان میدهد اما وقتی در برابر ستم داخلی عملاً منفعل باقی میماند از آرمان به ابزار توجیه قدرت داخلی فرو میغلتد، نگاهی که نقد قدرت را فقط در آنسوی مرزها مجاز میداند.
چپ محور مقاومتی با جابهجایی مرکز ثقل نقد از رهایی اجتماعی به «صفبندی ژئوپولیتیکی» عملاً چپ ایران را به سهم خودش از معنا تهی کرده است. چپی که باید صدای کارگران و تهیدستان و آزادیخواهان باشد، در روایت محور مقاومتیها به پشتیبان حکومتهای نظامیگرا و ایدئولوژیک تبدیل شده است. در این روایت، عدالت اجتماعی عمدتاً قربانی مصلحتهای حکومتی میشود و آزادی سیاسی به نام مبارزه با امپریالیسم به تعویق میافتد. حاصل عبارت است از بیاعتمادی عمومی به زبان چپ. زبانی که روزی نوید برابری میداد، امروز در گوش جامعه پژواکی از زبان قدرت است. بااینحال، انگیزۀ ضدسلطه و حساسیت ضداستعماری این جریان را نمیتوان نادیده گرفت. خطا آنجاست که این حساسیت از ریشۀ اجتماعی و طبقاتی خود جدا شده و در خدمت دستگاه حکومتی قرار گرفته است.
چپ محور مقاومتی، در شکل کنونیاش، چپی است که نه کنار مردم که پشت سر حکومت پناه گرفته است. چپی است وارونه: خصم سلطه در کلام و خادم سلطه در عمل. غربستیزیاش نه از نقد سرمایهداری که از رقابت قدرتها میجوشد و به ستایش هر اقتداری میانجامد که در ستیز با غرب است. به رهایی مردم فلسطین میاندیشد اما در خدمت تثبیت سازوبرگهای قدرتِ حکومت ایدئولوژیک عمل میکند. از عدالت سخن میگوید بیآنکه پای نان کارگر و آزادی زن و حق اعتراض شهروندان بهقوت بایستد. چنین چپی، گرچه خود را وارث سنت ضدامپریالیستی میداند، در عمل به نگهبان نظم موجود بدل شده است. چپ محور مقاومتی عملاً خط فارق میان نقد اجتماعی و تبلیغ حکومتی را زدوده و گفتمان رهاییبخش را در خدمت ایدئولوژی حکومتی از معنا تهی کرده است. چپی که در برابر اقتدار حاکم در سرزمین خویش خاموش بماند بیشتر سایۀ سیاهی است افتاده بر خاکستر عدالت و بیاعتبارکنندۀ نام مقاومت. در روزگاری که چپبودن جسارت میطلبد، چپ محور مقاومتی با پیوندزدن آرمان عدالت به منطق قدرت عملاً به دشمن درونی چپ در ایران بدل شده است، نیرویی که بیش از هر خصم بیرونی به فرسایش حیثیت چپ در جامعه یاری رسانده است.
راههای چپ در زمانۀ خطر: با قدرت یا با مردم؟
چپ نه صرفاً بر اساس شعارها که در بزنگاهها داوری میشود. همۀ چپها در شعار بر ضد سلطهاند. اما در لحظۀ تصمیم چه؟ دو موسم سرنوشتساز، در شرایط کنونی و آتی، راه چپ مردمیار را از راه چپ محور مقاومتی جدا میکند: موسم آتشبس و موسم تهاجم مجدد اسرائیل.
چپ محور مقاومتی، در زمانۀ آتشبس، با تقابلگرایانِ حاکمیت عمدتاً همصداست. از اصلاح سیاست خارجیِ فاجعهبار جمهوری اسلامی میگریزد. جنگ را نمیخواهد اما از صلح پایدار نیز میهراسد، زیرا صلح به معنای پایان منطق «مقاومت» و زوال هویت سیاسیاش است. مقاومت را نه به معنای ایستادگی مردم در برابر سلطه بلکه به معنای استمرار تقابل حکومت با غرب میفهمد. بخشی از همین چپ اما در درون خود دچار تردید است. میبیند که تداوم تقابل بیپایان با جهان نه مقاومت بلکه انزوای مردم و تهیشدن مفهوم رهایی است. این شکاف پنهان چهبسا پیشدرآمد جداییهای عمیقتری شود که در موسم تهاجم خود را آشکارتر نشان خواهد داد.
چپ مردمیار، برعکس، در زمانۀ آتشبس میداند صلحِ حتیالمقدور پایدار در این بحبوحۀ گسترش جنگها بدون تغییر بنیادین در سیاست داخلی و سیاست خارجی حاکمیت ممکن نیست. چپ مردمیار، بر این مبنا، در برابر جبهۀ تقابلگرایانِ حاکمیت میایستد و تلاش برای تحقق صلح را نه تسلیم که تصحیح خطاهای چنددههایِ سیاست خارجی حاکمیت میداند. فرصت صلح را به چشم میدان تازهای برای مبارزۀ مدنی و بازسازی نیروی اجتماعی مینگرد.
اما در موسمِ تهاجم اسرائیل است که وقتِ داوری نهایی فرامیرسد. در موسم تهاجمِ اسرائیل تفاوتها ژرفتر میشود. چپ محور مقاومتی با استناد به خطر خارجی میکوشد مردم را به همبستگی با حاکمیت فراخوانَد و پشت سر نظامیان صف میبندد. این نوع چپ که هرگز معتمد حاکمیت نبوده میپندارد در لحظۀ خطر باید همۀ اختلافها را کنار گذاشت، اما این رویکرد در عمل به تعلیق اعتراضها و مطالبات مردمی میانجامد و به حاکمیت امکان میدهد هر صدای منتقد را به نام امنیت خاموش کند. ازاینرو، چپ محور مقاومتی، بیآنکه لزوماً قصدی داشته باشد، در همان صفی میایستد که اقتدارگرایان برای سرکوب نارضایتیهای اجتماعی تشکیل دادهاند. وطن و حکومت، از منظر چپ محور مقاومتی، یکی میشود.
چپ مردمیار در موسم تهاجم اما وطن را از حکومت بهتمامی متمایز میداند و ازاینرو میکوشد دوگانهای ظاهراً ناممکن را عملاً ممکن کند: ایستادن در برابر نیروی مهاجم خارجی بیآنکه به ابزار تبلیغ اقتدار داخلی بدل شود. چپ مردمیار میکوشد دو سطح از مواجهه را از هم تفکیک کند: یکی سطح دفاع از وطن و هموطن، دیگری سطح مشروعیت سیاسی حاکمیت. در سطح اول، چپ مردمیار میکوشد با هر نیروی مهاجم خارجی مقابله کند، چون تهاجم به وطن را تهاجم به زندگی هموطن میداند نه صرفاً تهاجم به حکومت. بنابراین چپ مردمیار میکوشد دفاع از «وطن و هموطن» را برگزیند نه «دفاع از نظام» را. این دفاع میتواند در همبستگی مدنی و کمکهای مردمی و حتی مشارکت در مقاومت ملی تجلی یابد اما نباید به اطاعت سیاسی از اقتدارگرایان در جهتدهی به مسیر جنگ و سرنوشت جامعه تبدیل شود. دفاع از وطن برای چپ مردمیار بیش و پیش از هر چیز دفاع از زندگی مردم و حفظ بنیانهای زیستی و اجتماعی جامعه است نه شرکت فینفسه در ماشین نظامی حکومت. در سطح دوم، چپ مردمیار میان «مقاومت ملی» و «استفادۀ اقتدارگرایان از جنگ برای بقا» تمایز میگذارد. میفهمد که حاکمیت اقتدارگرا از جنگ برای تخفیف اعتراضها و توجیه سرکوبیها و تعلیق آزادیها استفاده میکند. بنابراین در همان حالی که از وطن دفاع میکند میکوشد اجازه ندهد جنگ به ابزاری برای تثبیت استبداد بدل شود. چپ مردمیار، در موسم تهاجم اسرائیل، هم در سنگر مردم است و هم در برابر حاکمیتی که به مردم بتازد. از منظر چپ مردمیار، نه وطن بدون آزادیِ هموطن هیچ معنایی دارد نه دفاع ملی بدون دفاع از حقوق شهروندیِ هموطن. چپ مردمیار، بر این مبنا، از همبستگی مدنی مردم با یکدیگر دفاع میکند، نه از همبستگی ایدئولوژیک با قدرت.
چپ محور مقاومتی در هر دو موسم آتشبس و تهاجم خارجی در خدمت تداوم اقتدار داخلی است. اما چپ مردمیار در پی رهایی هموطن از دو سلطه است: سلطۀ خارجی و سلطۀ داخلی. تفاوت میان این دو چپ، در نهایت، تفاوت میان ایمان به قدرت و اعتماد به مردم است: یکی به قدرت میچسبد تا بماند، دیگری به مردم میپیوندد تا برهاند. چپ مردمیار هنوز در حال ساختن زبان و نیروی خود است، زبان و نیرویی که بتواند رهایی از دو سلطه را نه در شعار که در عملِ اجتماعی و همبستگی مردمی متجسم کند.






19 پاسخ
نقد «چپ محور مقاومتی» از کدام منظر؟! –
پاسخ مستدل مسعود امیدی به مقالۀ جناب مالجو
دیدن یادداشت کوتاهی با عنوان « چپ محور مقاومتی: زخم چپ بر چهرۀ چپ» و با عنوان دکتر محمد مالجو در فضای مجازی نخست تعجبم را برانگیخت. چرا که شناختم از دکتر مالجو و نوشتهها و رویکرد ایشان به موضوعات، اساساً یاد آور نوعی تلاش آشکار برای برخورد مستدل و مبتنی بر روششناسی علمی به ویژه در برخورد با مسائل اقتصادی و اجتماعی بود که با آنچه در این یادداشت کوتاه مشاهده میشود، اختلاف چشمگیر دارد…
https://akhbar-rooz.com/1404/07/23/30982/
شکی نیست که مقاله آقای مالجو مملو از نکته های مثبت و مهم هم هستند، خصوصاً در آنجا که ایشان ازاهمیت صلح طلبی و مخالفت با جنگ مینویسد، و رویکردِ مترقیِ تکیه به مردم را، درمقابل رویکردِ ارتجاعیِ تکیه به قدرتِ حاکمان برجسته میکند. متاسفانه این نکته های مثبت درمقاله ایشان، چپ را برای خواننده دو نیمه جلوه میدهد- نیمی از آن “مردم یار” ونیمی از آن “مردم آزار”! چنین برداشتی از چپ، درمجموع بنفع کسانی تمام میشود، که همواره سعی دربی آبرو کردنِ جنبش چپ کرده اند و بخشی و یا اکثر آن را پیرو حکومت ملایان می نمایانند. صِرف داشتن نیت خوب برای نوشتن مقاله کافی نیست؛ بلکه روح و یا پیامی که مقاله در میان خوانندگان بوجود میآورد هم بسیار مهم است. پیام مقاله
۱یشان به خواننده، این است که چپ و یا جنبش چپ، دونیمه است- چنین چیزی وجود ندارد. نیمچه فنجانِ شکسته و ورشکستهِ نشریه اینترنی راه توده و چند منفردده مهری کجا، و جنبش چپ و سازمانها و احزاب گوناگونش، با آنهمه تاریخ و کهکشانی از شهدا و جان باختگانش کجا؟
توسل به امپراطوران برده دار و شاهان زمیندار و کشور گشای و خمینی وطن بر باد ده و ارتش اسلام و سپاه پاسداران سرکوبگر زیر بیرق جمهوری اسلامی …همان تعریف “چپ” محور مقاومت است.
اینجا نوشتم تا جناب Parvaresh برسانند به آقای داوود ۶ کامنتی(خانم اختر خانجانی):
خوشحال باش
اگر جناب آقای مالجو، بجای تقسیم بندی کلیِ چپ به “چپ مقاومتی” و “چپ مردم یار”، ایندو را از نظر سازمانی و تشکیلاتی و کمیت، مقایسه و معرفی میکرد، شاید به اشتباه خود پی میبرد که آن “چپ مقاومتی” در برابر آن “چپ مردم یار” حتی فنجانی در مقابل فیل هم نیست! آقای مالجو، ناخواسته و یا از روی شیطنت، آن نیمچه فنجانِ “چپ مقاومتی” را از نظر کمی، همطراز با کمیت بقیه چپ کرده و کمیت تقریباً یک درصدی آن را به خواننده، نیمهِ دیگرِ چپ معرفی کرده ست!! این “چپ مقاومتی” در کجا و چه تشکیلاتی ست؟ نشریه اینترنتی راه توده جناب علی خدایی و یا چند منفردِ ده مهری دیگر! سالهاست که نیروهای راست و سلطنت طلبان، چپ نماهایی مثل نشریه اینترنتی راه توده را، که طرفدار رژیم هستند، بعنوان چپ معرفی کرده تا اعتبار چپ را لکه دار کنند. خوشبختانه، تقریباً کلیه سازمانها و احزاب چپ ایران با رژیم حاکم مخالف اند و برای عدالت و آزادی، تلاش و مبارزه میکنند. این را هم آقای مالجو باید مینوشتند!
مشکل چپ محور مقاومتی همانا جدایی از تودههای ایرانی و نداشتن دستی در آتش است. با چسبیدن به دگم های منفعل و کهنه و از دست دادن عاملیت در دوران استحاله چپ پس از شکست اردوگاه شرق به شکلی مستمر در کنار قدرت میایستد. سکوت صبورانه و مظلومانه مردم ایران در قبال حکومت در دوران جنگ را عامدانه بسیج شدن آنان پشت حکومت تفسیر میکند. تفکری که منحصر و محدود به پیک نت، ۱۰ مهر، و امثالهم هست را به دلیل انفعال از یک طرف و جدایی از ریشههای ایدئولوژیک که همانا احزاب برادر باشند از طرف دیگر نباید جدی گرفت. در آغاز جنگ اوکراین هنگامی که “نامه مردم” بر علیه حزب کمونیست روسیه همگام با ۷۰ حزب کمونیست و چپ دیگر از جمله یونان بر علیه تجاوز موضع گرفت، فاتحه چپ مقاومت به عنوان یک مکتب فکری در ایران خوانده شد. با حمایت بی قید و شرط از حکومت سیاه خامنه ای هیچ ایرانی گوش شنوا برای به اصطلاح چنین چپی ندارد.
مقاله آقای مالجو:
[“چپ” محور مقاومت از اصلاح سیاست خارجی فاجعهبار ج.ا میگریزد]
[چپ مردمیار،..تلاش برای تحقق صلح را درتصحیح خطاهای چنددهه سیاست خارجی حاکمیت میداند]
سوال:
آیا ایراد حاکمیت ج.ا فقط “خطاهای”سیاست خارجی ست؟؟۵ دهه زندان-شکنجه-تجاوز-اعدام…”خطا” محسوب نمیشود؟
دعوا سر لحاف ملاست!بین”چپ” مردمیار و “چپ” محور مقاومت فاصله چندانی نیست.
بی جهت نیست که “چپ” مردمیار(از جمله مالجو و “چپ”خط امام دیروز…) منتظر صدور بیانیه ای از سوی اصلاحاتچی ها هستند،تا بیاد “دوران طلایی” “پدر دلسوز”،“امام روشنضمیر” و “امام دوراندیش” اینبار زیر پرچم “یاحسین-میرحسین”سینه زده،قلم بیرون کشیده و امضایی زیر آن زده و رفراندوم برگزار و مجلس موسسان برپا کنند؟
چپ انقلابی فولادی،آلومینیومی…معلم،دانشجو،بازنشسته…کف خیابانه
نسل جوان از سال۹۶ در خیابانها فریاد میزند:”اصلاح طلب،اصولگرا-دیگه تمامه ماجرا”
و امروزه بازنشسته شعار میدهد:اصلاح طلب-اصولگرا، ماها را بردین قهقرا
در ارزیابی دیدگاههای آقای مالجو، به باور بنده، ایشان به درستی و به شایستگی تمام به نکتهی اصلی اشاره کردهاند. جریان «چپ محور مقاومت» در واقع، مهمترین مانع در مسیر ادغام و همگرایی چپ ایران با جریانهای بینالمللی چپ متمدن و هموانیست است. چپ اصیل و روشنفکری که به اصول دموکراسی، آزادیهای فردی و اجتماعی، و گفتگوی سازنده باور دارد، از این طیف موسوم به «چپ محور مقاومت» دوری میجوید.
هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که چپ ایران نتواند با جهان پیشرفته و متمدن وارد عرصه گفتگو، همکاری و حتی نقد متقابل گردد. تنها سنگاندازیها و ایستادگیهای این «چپ محور مقاومت» سبب شده است که این جریان در حصار کهنهی خود گرفتار بماند و همچنان به کلیشههای منسوخ و بیحاصل بپردازد؛ کلیشههایی نظیر “مبارزه با امپریالیسم” که دیگر به شکل گذشته وجود خارجی ندارد.
«کمونیست ها عار دارند که عقاید و نظریات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام می کنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد .
پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید!»
پایان مانیفست حزب کمونیست ۱۸۴۸ مارکس و انگلس
«بدون انقلاب قهری پرولتری تعویض دولت بورژوائی بدولت پرولتری ممکن نیست». لنین دولن و انقلاب، ۱۹۱۷
بدون دولت پرولتری – دیکتاتوری انقلابی پرولتاریای مسلح نابودی سرمایه مسبب جنگ ممکن نیست. جامعۀ بشری در چنگال خونین سرمایه میماند و جنگ امپریالیستی و ایضا صلح امپریالیستی یعنی تدارک جنگ خونین تر از قبل، تا نابودی بشر ادامه می یابد:
رهائی بشر در دستان طبقه کارگر است که رهائی اش با نابودی سرمایه عجین است.
آقای مالجو اقتصاددان خرده بورژوائی و تخیلگرای پیشا مارکس را به یاد میآورد که رهائی از سلطه را میطلبد، بدون اینکه بخواهد پایه و اساس سلطه یعنی نطام اجتماعی موجود را “واژگون” سازد. برای اینست که به جای اینکه از طبقات اجتماعی که قدرت سیاسی جز در خدمت منافع طبقات نیست، صحبت کند، از مردم و حاکمیت صحبت میکند.او خوب می داند که دشمن کارگر و زحمتکش اساسا در همین مردم است که طبقات متضادامنافع را در کلمه “هموطن” میریزد، طبقه سرمایه دار، با هراران بند بهمین امپریالیسم و حاکمیت وابسته است و بیشتر زنده ماندنش از بیشتر مکیدن خون کارگر و زحمتکش است!
“چپ” در زمان ما، نمی تواند، کمونیست یعنی کارگر و زحمتکش آگاهی استکه دولت را وسیله سرکوب طبقه سرمایه دار برای سرکوب طبقه کارگر میداند، فعالیتش مصروف این میشود که طبقه کارگر و خیل زحمتکش برای نابودی دولت چه خارجی و چه داخلی آماده نماید. شعار این “چپ”: نمیتواند جز« انقلاب مداوم» باشد. در موقع جنگ: تبدیل جنگ امپریالیستی را بجنگ طبقاتی فریاد میکشد.
آقای مالجو در مقاله ای که در تاریخ ۲۲ تیرماه ۱۴۰۴ در سایت اخبار روز انتشار یافت ، راه حل زیر را پیشنهاد کردند:
«حمایت مشروط و موقت از عمل گرایان میانهرو برای کاهش سرعت حرکت عقربهی جنگ و به تأخیر انداختن یا حتی منتفی کردن دومین تهاجم گسترده .»
https://akhbar-rooz.com/1404/04/22/22921/
در مقاله اخیر خود می گویند که دو گرایش در درون جریان چپ داریم.
یک گرایش در کنار مردم می ایستد و گرایش دیگر در کنار حکومت.
آیا راه حل پیشنهادی ایشان در تیرماه سال جاری،یعنی حمایت مشروط و موقت از «عمل گرایان میانه رو» ،به معنای ایستادن در کنار بخشی از حاکمیت نیست؟
بنابراین به نظر می آید که نقد اصلی ایشان به دیگران این است که چرا از بخش دیگری از حاکمیت حمایت می کنید.
جناب مالجوی گرامی، تصور میکنم با نگاهی به تاریخچه این تفکر عمق صدمات آن به مبارزات مردم ایران و وجهه چپ بیشتر نمایان میشود. ریشه های این تفکر در حزب توده در رابطه با مصدق پدیدار شد که با آمریکایی شمردن او تا ۳۰ تیر منافع ملی کشور را نادیده گرفت و عدم اقدامی از جانب تشکیلات نظامی حزب در روز کودتای ۲۸ مرداد نتیجه همان تفکری بود که هنوز مصدق را آمریکایی و فاقد ارزش فداکاری در راهش قلمداد میکرد. ضربه این تفکر به جنبش و خود حزب سبب نشد که این جریان در حزب منزوی شود و همین ارزیابی را در رابطه با مهندس بازرگان تکرار کرد و دمکراسی و منافع ملی را یکبار دیگر فدای مبارزه با امریکا و حمایت از خط “ضدامپریالیستی امام” کرد. البته این خیمه شب بازی ها را نمیشد بدون توجیه تئوریک بخورد نسل جوان دهد. تئوریسن های حزب بیکار ننشستند و با طرح “دوران” و “راه رشد غیر سرمایه داری “و “دمکرات های انقلابی”, بزرگ ترین و محبوب ترین سازمان چپ ایران، سچفخا را نیز تجزیه و همراه خود منفور کردند.
حداقل، در توصیف چنین جانوری، نگوئید “زخمِ چپ بر چهرهِ چپ”.
مینویسید: “از منظر چپ مردم یار، نه وطن بدون آزادیِ هموطن هیچ معنایی دارد و نه دفاع ملی ..”
دیر زمانیست که درایران مردم آزادی ندارند، آیا درین مدت، وطن و دفاع از وطن، هیچ معنایی نداشته ست؟ آیا دفاع از کشور و وطن در برابر تهاجم ارتش عراق بی معنا بود؟ آیا در تهاجم جنایتکارانه اسرائیل به میهن، دفاع معنا نداشت؟ آیا نادر شاه، در آنجا که عملش در دفاع از میهن بود و کشور را از دستان خبیثِ اجانب پس گرفت، دفاعش بی معنا بود؟ مگر مردم در زمان نادر آزادی داشتند؟ آیا در زمان ساسانیان، که مزدکیان را هزار هزار سر بگور کرده بودند، و رعیت و مردم فقیر حق سواد آموزی هم نداشتند، دفاع از کشور در برابر هجوم اعراب جنایتکار، معنا نداشت؟ در سپهر این دنیایِ نابکار، چیزهایی هست که با زبان آرمانخواهانه و نظیفِ “چپ مردم یار” هم قابل تحلیل نیستند؛ زبانی دیگر بباید، که واقعیاتِ سرسختِ این دنیای نابکار را آنطور که هستند،تحلیل کند، و نه آنطور میخواهیم.
با درود و سپاس،
بباور من، چیزی که بنامِ مجعولِ “چپ محور مقاومت” معروف شده، هیچ قرابت و خویشاوندی با چپ نداشته و ندارد، که شما بتوانید آن را “زخمِ چپ بر چهره چپ” بنامید – چه از منظر تئوری و چه از منظر عمل. دنیای آرمانی چپ، دنیایی ست که در آن، شرط آزادی و رهایی اجتماع، رهایی و آزادی فرد است، و بلعکس. چپ علاوه بر تاریخ و عملکرد، تئوری هم دارد. این “چپ مقاومتی” که شما میفرمائید، تئوریش چیست و تاریخش کجاست؟! واضعان و بنیانگذارانِ تئوریِ این چنین “چپی” چه کسانی هستند؟
مارکس/انگلس/لنین/مائو/ گرامشی/روزالکزامبرگ/ کائوتسکی/تروتسکی و…؟
این چه چپی ست که با دولت کلیسای شکنجه گر ولایتِ مطلقه فقیه ساخته، به سرکوب آزادیهای اجتماعی و فردی اعتراضی نداشته، سرمایه داری را از امپریالیسم جدا کرده و چشمان و دلِ سنگش را بر هزاران اعدام بسته و حتی به انقلاب هم باور ندارد
و.؟! چنین جریانی هیچ قرابتی با چپ نداشته و ندارد. شیر بی یال و دم اشکمی ست که تنها برای زدنِ اعتبار چپ ساخته شده اس
جناب داوود محترم،
اینطور که شما از شاهان ایرانی دفاع میکنی، طالبان سلطنت و پهلوی چی ها و فرماندهان سپاه بخصوص در ۴-۳ ماهه اخیر از آنها دفاع نمیکنند…..
شاهان ننگ تاریخند. همانطور که چنگیز و تیمور لنگ و مغولها و اعراب…. برای ایرانیان منفورند، خشایار و شاپور و نادر شاه …..در چشم مردم آن کشورها در یونان و عرب و هند و….مورد تنفرند. تو ادعای چپ بودن داری؟ صدام موشک زن در چشم ایرانیان همانقدر منفور است که خمینی و خلبانانش که با افتخار از ریختن بمب بر سر عمله و کارگر عراقی صحبت میکردند.از یادت رفت کش دادن جنگ پر از خیر و برکت ۸ ساله و سرکوب و کشتار چپها و کمونیستها از مهر ۵۹؟
کسی شما را مجبور نکرده است که زیر هر مقاله و نوشته ای اظهار فضل کنی و سرانجام زیر پوشش چپ آن نظرات ناسیونالیستی و ….خود را عیان کنی.
اما خوبست که مینویسی و نشان میدهی “چپ” محور مقاومت سرانجامی به جز دفاع از حکومت ندارد. خیر پیش
آقا ابراهیم، هموطن با انصاف!
تعجب میکنم که شما از نوشته کاربر گرامی داوود چنین برداشت بیرحمانه و غیر منصفانه ای کرده اید، و باور ندارم که کسانی مثل شما، با این درجه از وجدان و اخلاق و “فضل”، چپ باشند! چیزهایی که به نوشته کاربر محترم داوود نسبت داده ا ید را از کجا گرفته اید؟ از دو کامنت ایشان در باره مقاله آقای مالجو؟ یا از آسمان و یا تخیلات خودتان؟ ایشان در پاسخ به آقای مالجو که نوشته “از نظر”چپ مردم یار” هیچ دفاعی از کشور در نبودِ آزادی مردمان معنا ندارد”، نوشته که حتی این ادعا از منظر تاریخ غلط است، چون شرایطی پیش میآید که دفاع از کشور ضروری و با معنا میشود؛ آیا دفاعِِ هر کشوری که خاکش بمورد تجاوز خارجی قرار گرفته، باید منوط به وجودِ آزادی مردمانش باشد تا معنا پیدا کند؟ آیا در طول تاریخ، دفاع هر کشور در برابر تجاوز خارجی فقط در صورتی با معنا بوده که مردم آن کشور آزادی داشته اند؟ شما که هستید که آمرانه از دیگران میخواهید ابراز “فضل” نکنند، ولی خود دارید ابراز جهل میکنید؟
اخبار روز گرامی،
استدعا میکنم به کاربرانی که بجای ابراز نظر کردن در باره مقالات و نوشته های نویسندگان، سعی در تجسس در اسامی و هویت کاربران دیگر میکنند و با لحن و فحوای پلیسی، نسبت به هویت دیگر کاربران، نسبت های ناروا میدهند، واکنش مناسب نشان دهید و اجازه ندهید که این افراد، تحت هر بهانه ای به چنین اقدامات زشت و مشکوکی دست زنند. چرا به این افراد اجازه چنین اقداماتِ سئوال برانگیزی میدهید؟
چپ مردم یار ??این دیگه چه معجونی هست ؟
به حق حرفهای نشنیده!!
بسیار عالئ و دقیق. نوشته جالبئ که چپ باید بخواند و با چشم باز مواضع خود را باز بینئ کند.
ممکن است افرادی متفرقه باشند که سابقه چپ دارند چنین ارزیابی را تبلیغ کنند اما چنانچه مواضع نیروهای سیاسی چپ که عمدتا در خارج هستند را دنبال کرده باشیم، به جز چند استثنا به هیچ وجه چنین مواضعی ندارند. تمامی این نیروها ضمن فاصله گیری از حکومت به مواضع جنگ طلبانه آمریکا و اسرائیل به روشنی واکنش نشان داده اند. در داخل هم نیروهای چپ به دلیل محدودیت ها، اجازه ابراز آزادانه را ندارند. تشکل های حکومت ساخته به نام چپ نیز در فعالیت هستند که نسبتی با چپ ندارند. آقای مالجو بدون اینکه حتی یک مثال از این ادعا ارایه کند چپ را یکپارچه متهم به حمایت از جمهوری اسلامی کرده است. در میان نیروهای سیاسی، جریان فدایی حول تفکر فرخ نگهدار یا ملیحه محمدی چنین مواضعی دارند اما اینها نماینده چپ نیستند و حتی خود این جریان بارها و بارها فاصله خود را با مواضع مارکسیستی علنی کرده است. عمده جریان های استخوان دار چپ مواضع کاملا روشنی دارند. مطلب آقای مالجو به صورتی نوشته شده است که کل چپ را در مظان اتهام قرار می دهد.