در سه سال گذشته و بعد از انقلاب ژینا، موضوع زنان بیشتر از هر وقت دیگری مورد توجه قرار گرفت، از شهریور سال ۱۴۰۱ به بعد واژه زن در ایران حاوی پیام شد، به کلمه آزادی و عدالت اجتماعی گره خورد و در مقام کنشگر، عرصه اجتماعی و زندگی را متاثر کرد، وضعیتی که اگرچه قبلتر هم وجود داشت اما حالا رنگ و بوی فراگیر به خود گرفت، فراگیر از این منظر که دیگر مطالبه حقوق زنان صرفا یک نمایش تریبونی و در سطح پز روشنفکری نبود، اینبار در خیابانها مطرح شد و نه تنها توسط خود زنان بلکه در کنارشان مردان تشنه آزادی و مخصوصا جوانان هم از مطالبه آنها حمایت کردند و قیمت آن هم جان و خون بود. شعار زن، زندگی، آزادی که در آن مفاهیم و خواستههای مهم اجتماعی نه فقط برای زنان بلکه برای تودههای تحت ستم جامعه را در بر میگرفت همه ریشههای تبعیض و نابرابری را چه در سطح حکومتی و چه در سطح فرهنگی جامعه نشانه گرفت. حکومتی که خود مسبب بازتولید ستم جنسیتی در ایران بود و مروج همان فرهنگ در سطح جامعه بود و از آن نیرو و جهت بقا استفاده میکرد، اولین واکنش را به این شعار نشان دادند، در سطح جامعه از مساجد و اماکن مذهبی گرفته تا اپوزسیون داخلی نیز نگران از گسترش چنین شعار همهگیر بودند و از هر تریبون تبلیغی که در اختیار داشتند علیه آن شعار و جونانان به پاخاسته استفاده کردند. اپوزسیون راست خارج از کشور نیز تلاش زیادی انجام داد که شعار مرد، میهن، آبادی را جایگزین آن کند، اما در نهایت این شعار که ریشه در خواست مردم تحت ستم بود به سرعت همهگیر شد و تاکنون نه قدرت سیاسی، نه فرهنگ ارتجاعی و مروجین آن و نه اپوزسیون راست خارج از کشور نیز نتوانستهاند آن را از خواست و مطالبات زنان و مردان برابریطلب بگیرند.
از ۱۴۰۱ به بعد، همراهی با حقوق زنان در ابعاد متفاوت از اشتغال و کار گرفته تا سایر آزادیها، از طرف طبقات مختلف اجتماعی مورد توجه و همراهی قرار گرفت، از طرف حکومت مثلا” هنگام تبلیغات انتخاباتی هم از جانب پزشکیان و هم از جانب اصولگراها، مسئله برخورد انتظامی به مسئله زنان و طرح ارتجاعی عفاف مورد نقد قرار گرفت و همه کاندیداها تقریبا در این رابطه وعده راه حل دیگری بجز سرکوب و اجبار را دادند تا بتوانند طیف وسیعی از زنان و جوانان آزادیخواه را به پای صندوقهای رای بکشانند، همچنین طیف سنتی و مذهبی طبقه متوسط هم با مطالبه حقوق و آزادیهای اجتماعی زنان بیشتر از هر موقع دیگری همراهی کردند، بههمین دلیل و البته دلایل دیگر موضوع زنان در جامعه ایرانی وارد فصل جدید شد. بسیاری از تحلیلگران، اعتراضات ۱۴۰۱ را مهمترین چالش داخلی جمهوری اسلامی میدانند و معتقدند شاید این تنها باری باشد که معترضان در این کشور تا حدی به یکی از خواستههایشان دست یافتند. گستردگی جغرافیایی، تداوم اعتراضات و شمار بالای کشتهشدگان، زخمیها، بازداشتها و اعدامها، همراه با محدودیتها برای فعالان اجتماعی و هنرمندان معترض، اهمیت این اعتراضات را برجسته میکند. با این حال، آنچه بیش از همه چشمگیر مانده، ادامه نافرمانیهای مدنی زنان با حضور بدون حجاب اجباری در جامعه است.
اما جمهوری اسلامی که بقای خود را در سرکوب آزادیهای اجتماعی و فردی تودههای جامعه مخصوصا زنان میبیند، به روشهای مختلف تلاش کرده زنان را به رعایت حجاب مورد نظر خود وادار کند. هرچند به نظر میرسد برای جلوگیری از درگیریهای خیابانی، گشتهای ارشاد از سطح شهر جمعآوری شده و به جای برخورد مستقیم در انظار عمومی، شیوههای دیگری برای الزام به حجاب اجباری به کار گرفته شده است.
از جریمههای نقدی سنگین و تهدید به محدود کردن خدماتی مانند خرید بلیت مترو یا مسدود کردن سیمکارت، تا خواباندن خودروهای شخصی و نصب دوربینهای تشخیص چهره، روشهای مختلفی امتحان شد، اما هیچیک نتوانست مانع حضور زنان بیحجاب در خیابانها شود. در بعضی از شهرها حتی از مردان خانواده خواسته شد از حضور همسران و دخترانشان بدون روسری در خیابانها جلوگیری کنند. تلاش برای اعمال محدودیتها از خیابان به فضای مجازی نیز کشیده شد و در مقاطعی شدت گرفت. حسابهای اینستاگرام دختران جوانی که بدون حجاب ویدئوهای آواز یا رقص منتشر میکردند یکی پس از دیگری مسدود شد و پستهایشان حذف گردید. بسیاری از آنها پس از این اقدامات امکان ادامه فعالیت در شبکههای اجتماعی را از دست دادند. تصویب قانون «عفاف و حجاب» نیز تغییری ایجاد نکرد؛ نه زنان به آن پایبند شدند و نه دولت آن را اجرایی کرد.
اما دولت قوانینی را به تصویب رسانده یا در حال تصویب است که خواستههای معترضان را برآورده نمیکند و حتی برخی از آنها پاسخدهی به خواستهها را سختتر کردهاند. مثلا” تصویب قانون «حجاب و عفاف» با مجازاتهای شدید، که شامل ۷۱ ماده است، و تلاش برای افزایش قدرت نیروهای انتظامی، دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی در کنترل پوشش زنان چه در سطح خیابانها و دنیای مجازی.
از سوی دیگر، مقاومت ادامه دارد؛ هم به صورت خیابانی، هم به صورت فرهنگی (فیلم، هنر، رسانهها) و در شبکههای اجتماعی. جامعه بخشی از سکوت قبلی را شکسته و موضوع حجاب و حقوق زنان را به یکی از محورهای بحث عمومی تبدیل کرده است.
پس نتیجه میگیریم که سه سال پس از جنبش ژینا:
* زنان در ایران هنوز با محدودیتهای قانونی و اجتماعی شدید روبرو هستند.
* حکومت نه تنها از خواستههای معترضان عقبنشینی نکرده، بلکه قوانین و مجازاتها را سختتر کرده است.
* با این حال، جنبش زنان تأثیرات قابل توجهی داشته از نظر تغییر نگرشها، افزایش و ادامه مقاومت و حضور فعالتر و بدون حجاب اجباری زنان در عرصه عمومی.
* مهمترین پرسش این است: آیا ایران به سمت تغییرات ساختاری خواهد رفت که حقوق زنان را بهصورت پایدار تضمین کند؟ خیلی از فعالان مدنی و روشنفکران و تحلیلگران اجتماعی جواب به این پرسش را منفی میدانند زیرا فکر میکنند که این امر با ادامه جمهوری اسلامی در راس حکومت امکان پذیر نیست، خواستهای جنبش ژینا تنها زمانی عملی خواهد شد که تودههای تحت ستم جامعه از همه طبقات و اقشار، که شعار زن،زندگی،آزادی را در راس مطالبات خویش قرار داده و مبارزه را تا سرنگونی کامل این سیستم حکومتی ادامه دهند. بیاید همه با هم این شعار را مکانیزم اتحاد برای مبارزه تا سرنگونی کامل جمهوری اسلامی قرار دهیم.
بهاره مهر ۱۴۰۴






یک پاسخ
بهاره خانم گرامی، دست شما درد نکند بابت نوشته و اضافه کنم:
تعدادی از شعارهای خیزش مهسا (ژینا) مانند:
سقف، کتاب و گندم – قدرت بدست مردم
نه نون داریم نه خانه – حجاب شده بهانه
از کردستان تا جلفا، قدرت بدست شورا
نه شاه میخواهیم- نه ملا قدرت بدست شورا
ادامه همان شعارهای
نان-کار-آزادی، اداره شورایی کارگران نیشکر۷ تپه در سال ۹۶ و
نان-کار-مسکن – آزادی ۵۷ به بعد است که تاکنون ادامه دارد و
آب -نان – برق – زندگی حق مسلم ماست
غنی سازی زندگی حق مسلم ماست
جنگ افروزی کافیه سفره ما خالیه……..
نیز به آنها اضافه شده است.
موفق و شاد باشید.