
در سالهای اخیر، هرگاه نتایج انتخابات یا مسیر سیاسی کشوری با خواست و طرح غرب هماهنگ نبوده است، بلافاصله جریانی از اعتراضات خیابانی، سازمانهای غیردولتی و رسانههای وابسته به بودجههای غربی فعال شدهاند تا «ارادۀ مردم» را به شکل مطلوب قدرتهای بزرگ بازسازی کنند.
نمونه تازه این سیاست، ناآرامیهای اخیر گرجستان است؛ کشوری که این روزها دوباره صحنۀ همان الگوی آشنایی است که پس از فروپاشی شوروی بارها در اروپای شرقی و قفقاز تکرار شده است.
من پیشتر در مقالهای با عنوان نپال؛ استعفای اولی و الگوی مداخله غربیها در آسیا در اخبار روز به این موضوع پرداخته بودم که چگونه غرب با ابزارهای نرم و شبکهای، به جای لشکرکشی مستقیم، دولتهای نامطلوب را از درون بیثبات میکند. رخدادهای اخیر تفلیس بار دیگر همان الگو را بازتاب میدهند.
گرجستان؛ دومین آزمایشگاه انقلاب رنگی
گرجستان نخستین بار در سال ۲۰۰۳ با «انقلاب گل رز» شاهد مداخله مستقیم نهادها و بودجههای غربی بود. آن انقلاب، به سقوط دولت شواردنادزه و روی کار آمدن تیمی انجامید که آشکارا تابع الگوی واشنگتن و بروکسل بود.
اکنون، بیستودو سال بعد، همان سناریو با چهرهای تازه در حال تکرار است. دولت فعلی گرجستان، که با حزب «رویای گرجی» بر سر کار است، با وجود تمایل عمومی به همکاری با اروپا، مسیر الحاق سریع به ناتو و اتحادیه اروپا را متوقف کرد و قانونی برای شفافسازی منابع مالی NGOها تصویب نمود؛ قانونی که آشکارا از نفوذ سازمانهایی با بودجههای مشکوک غربی جلوگیری میکرد.
همین تصمیم کافی بود تا خیابانهای تفلیس بار دیگر صحنۀ درگیری و آشوب شود؛ درگیریهایی که رسانههای غربی آن را «خیزش دموکراتیک» مینامند، اما در واقع بسیاری از گروههای معترض از نهادهایی حمایت مالی میشوند که سابقه آموزش و سازماندهی در برنامههای وزارت خارجه آمریکا و بنیادهای مرتبط با ناتو را دارند.
از اوکراین تا گرجستان: شکست یک استراتژی و آغاز جبهه تازه
پس از شکست غرب در تبدیل جنگ اوکراین به پیروزی سیاسی علیه روسیه، اکنون تمرکز به قفقاز جنوبی منتقل شده است. در اوکراین، میلیاردها دلار هزینه و دهها هزار کشته نتوانست روسیه را از معادلات ژئوپولیتیکی حذف کند. گرجستان، به دلیل موقعیت ژئواستراتژیک و پیوند تاریخی با روسیه، بهترین جایگزین برای فشار بر مسکو است.
غرب میکوشد با بازگشایی یک جبهه تازه، روسیه را در محیط پیرامونیاش درگیر نگه دارد و مانع از بازیابی موقعیت اقتصادی و سیاسیاش شود. طنز تلخ ماجرا اینجاست که خودِ روسیه نیز گاه در رفتار منطقهایاش نشانههایی از همان منطق امپریالیستی را بروز میدهد؛ اما این تناقض، بهانهای برای توجیه دخالت خشونتآمیز غرب نیست.
چهرهای که دیگر پنهان نمیماند
غرب در دو دهه گذشته، با زبان «حقوق بشر»، «دموکراسی» و «جامعه مدنی»، تلاش کرده است چهرهای انسانی از مداخلات خود بسازد. اما امروز در گرجستان، این نقاب بیش از هر زمان دیگر کنار رفته است.
وقتی سفارتخانهها به ستادهای عملیاتی تغییر حکومت تبدیل میشوند، وقتی نهادهای جوانان آموزشدیده در برنامههای موسوم به «دموکراسیسازی» به خیابانها فرستاده میشوند تا نتیجه صندوق رأی را تغییر دهند، دیگر سخن گفتن از حمایت مردمی بیمعناست.
غرب، همانطور که در خاورمیانه و آمریکای لاتین تجربه شده، در قفقاز نیز نشان داده است که دموکراسی برایش ابزاری تاکتیکی است، نه ارزشی پایدار. تا زمانی که دولتی با منافع اقتصادی و ژئوپولیتیکیاش هماهنگ باشد، حتی اقتدارگراییاش را نیز تحمل میکند؛ اما اگر مخالف جهتگیری غرب باشد، ناگهان «غیردموکراتیک» و «وابسته به بیگانگان» معرفی میشود.
نتیجه: جنگ سردِ نوین با ابزار نرم
در واقع، ما شاهد نسخهای مدرن از جنگ سرد هستیم؛ اما اینبار نه با تانک و بمب، بلکه با رسانه، NGO، و شبکههای اجتماعی.
غرب در تلاش است با همین ابزارها جبههای تازه در برابر روسیه بگشاید — جبههای که از تفلیس آغاز شده و میتواند تا آسیای مرکزی گسترش یابد.
اما تجربه نشان داده است که این نوع مداخلهها در نهایت نه دموکراسی میسازد، نه ثبات میآورد؛ بلکه شکاف اجتماعی، بیاعتمادی و وابستگی بیشتر را برجای میگذارد. شاید زمان آن رسیده باشد که گرجستان، و در کل منطقه، از تکرار این چرخه پرهیز کند و استقلال خود را نه در سایه یکی از قدرتها، بلکه در اتکای واقعی به مردم خود جستوجو کند.



