
صدمین سالگرد تولد میکیس تئودوراکیس
میکی ما
مانوئل گوگوس
او نماد چپگرایی بینالمللی بود: میکیس تئودوراکیس، آهنگساز و خواننده یونانی. چهرهای که برای بسیاری از کارگران مهاجر، از جمله پدران ما، چیزی فراتر از یک هنرمند بود. این یادداشت، روایتی شخصی است به مناسبت صدمین سال تولد او.
در سال ۱۹۷۴، من و عمویم روی زمین اتاق پذیرایی خانهمان در گومرسباخ آلمان دراز کشیدهایم و به موسیقی میکیس تئودوراکیس گوش میدهیم. عمو آنتونیوس، برادر کوچک پدرم، در سال ۱۹۷۰، همان سالی که من به دنیا آمدم، به آلمان مهاجرت کرده و با ما زندگی میکند. برای من مانند یک برادر بزرگ است. موهای بلندی دارد و این در آن زمان، در یونان تحت سلطه دیکتاتوری سرهنگها، یک بیانیه سیاسی محسوب میشود – چرا که داشتن موی بلند برای مردان ممنوع بود.
صفحه گرامافون میچرخد و ترانهای از تئودوراکیس پخش میشود: “تو سفاگیو” (کشتارگاه)، با آن مصرع معروفش: «تو را میزنند، مرا میزنند». شعری بههیچوجه مناسب کودکان نیست. معنای واقعی این ترانه و زمینه سیاسیاش را سالها بعد، وقتی با تاریخچه پدرم به عنوان یک کارگر مهاجر آشنا شدم، و نیز با تاریخ سیاسی یونان، بهتر درک کردم.
در ۲۱ آوریل ۱۹۶۷، گروهی از افسران ارتش به رهبری سرهنگ جورجیوس پاپادوپولوس در یونان کودتا کردند. مرزها بسته شد، رسانهها سانسور شدند، و هزاران فعال دموکراسیخواه شبانه دستگیر و به ورزشگاهها، زندانهای مخوف و یا جزایر تبعید منتقل شدند.
در آن دوران تاریک، میکیس تئودوراکیس به عنوان «دشمن شماره یک دولت» شناخته شد. او مدتی در خفا به مقاومت ادامه داد، اما سرانجام دستگیر و به زندان بدنامی در خیابان بوبولیناس آتن منتقل شد. جایی که گمان میکرد آخرین نفسهایش را خواهد کشید. دوبار در برابر جوخه اعدام قرار گرفت – البته بهصورت نمایشی، بخشی از شکنجه روانی موسوم به «شکنجه سفید».
او را در اتاقکی فلزی روی پشتبام زندان نگه میداشتند. و در آن فضای غیرانسانی، برای نجات عقل و روح خود، تنها یک راه داشت: آهنگسازی.
هوای آن اتاقک فلزی زیر آفتاب سوزان به نزدیک ۵۰ درجه میرسد. درست در نزدیکی او، دوست و همراه نزدیکش، آندریاس لنداکیس، زیر شکنجه است. تئودوراکیس صدای هر ضربه، هر فریاد را میشنود و در آستانه فروپاشی عصبی قرار دارد. در آن لحظات طاقتفرسا، نگهبانان به او کاغذ نت میدهند – و او واقعاً شروع به آهنگسازی میکند. بعدها در خاطراتش مینویسد:
«برای اینکه دیوانه نشوم.»
و ادامه میدهد:
«تقریباً تمام آثارم را به دوستان کشتهشدهام تقدیم کردهام. هزاران رفیق، گمشده، تبعیدی، شکنجهشده، کتکخورده – هرکدامشان یک سر سیمخاردار را در دست دارند.»
بهدلیل شهرتش، حکومت نظامی تصمیم میگیرد او را به روستای کوهستانی زاتونا تبعید کند. تحت مراقبت شدید قرار میگیرد، اما به یک پیانو دسترسی دارد و باز هم دست از آهنگسازی نمیکشد. برای خارجکردن ترانههایش از تبعیدگاه، ابتکار به خرج میدهد: پسر ۹ سالهاش، جورگیوس، مریض میشود و اجازه مییابد برای درمان به آتن برود. مادرش نوارهای مغناطیسی کوچک را در دکمههای کت او میدوزد. این نوارها سر از دفتر دویچهوله در کلن درمیآورند و از آنجا موسیقی تئودوراکیس به گوش جهانیان میرسد.
جنبش جهانیای برای آزادی این آهنگساز یونانی شکل میگیرد: از دیمیتری شوستاکوویچ، آهنگساز روس، تا نویسندگان و خوانندگان آمریکایی چون آرتور میلر و هری بلافونته. در سال ۱۹۷۰ تئودوراکیس موفق میشود به تبعید در پاریس برود. تا پایان دیکتاتوری در سال ۱۹۷۴، او بیش از هزار کنسرت در سراسر جهان برگزار میکند – از جمله در آلمان شرقی و غربی.
نماد جنبش چپ
دایی من تئودوراکیس را آن زمان در کنسرتی در دوسلدورف دیده بود. من هنوز خیلی کوچک بودم که همراهش بروم، اما تونی خوب به یاد دارد که آن کنسرت چگونه بود. جمعیتی از یونانیها در آنجا گرد آمده بودند – بیشتر چپگراها، اما نه فقط آنها. بسیاری از آلمانیها نیز آمده بودند؛ علاقهمندان به فرهنگ یونان، کسانی که از موسیقی نانا موسکوری لذت میبردند (او هم با ترانههای تئودوراکیس به شهرت رسید). در کنارشان توریستهای یونان، هیپیهایی که فیلم «زوربای یونانی» را دیده و به دنبال زندگی آزاد و اصیل در غارهای کرت بودند.
برای من، که فرزند یک پدر یونانی و مادری آلمانیام، این خاطره داییام نمونهای از آن چیزی است که میتوان نامش را «یادآوری مشترک» گذاشت.
تونی میگوید کنسرت تا نیمهشب ادامه داشت. اما «میکیِ ما» که از استقبال مردم به وجد آمده بود، بعد از آن به یک رستوران یونانی میرود و با گیتار در دست، همراه با خواندن جمع تا سحر موسیقی مینوازد.
در دهه ۷۰ میلادی، تئودوراکیس به نماد جهانی جنبش چپ تبدیل شد، بهویژه با آهنگسازی برای مجموعه اشعار «سرود همگانی» پابلو نرودا. مخاطبان عامتر اما او را با موسیقی فیلمهایش شناختند: او بیش از ۴۰ موسیقی فیلم ساخت، از جمله برای «زوربای یونانی» و تریلر سیاسی «Z». در کنار انیو موریکونه، یکی از پرکارترین آهنگسازان سینما بود. هانس زیمر، آهنگساز برجسته آلمانی، او را یکی از استادان خود میداند.
در آلمانِ دهه ۷۰، تئودوراکیس یک ستاره تمامعیار بود. خواننده یونانی-آلمانی، ویکی لئاندروس، با ترانههای او به موفقیتهای بزرگی رسید. هنرمندانی چون هانس وادر و هرمان فان فین نیز آثارش را اجرا کردند.
حتی گروه بیتلز هم در سال ۱۹۶۳ یکی از ترانههایش، «آهنگ ماه عسل» (Honeymoon Song)، را بازخوانی کردند – و هنوز میتوان آن را در یوتیوب شنید. با «Luna de Miel»، تئودوراکیس پیش از آن، در سالهای ۱۹۶۰/۶۱، در آمریکای لاتین به چهرهای محبوب تبدیل شد. وقتی در اوایل دهه ۶۰ به کوبا سفر کرد، چه گوارا او را به سفری چندروزه به کوهها دعوت کرد.
نامزد جایزه نوبل صلح
پس از پایان دیکتاتوری در سال ۱۹۷۴، میکیس تئودوراکیس به یونان بازمیگردد. در ورزشگاه آتن، شور و شوقی بیسابقه برپا میشود. من آن صحنهها را فقط از ویدیوهایی در اینترنت دیدهام، اما احتمالاً همان روزها بوده که من و داییام در گومرسباخ روی فرش نشسته بودیم و صفحههای تئودوراکیس را گوش میدادیم.
او پس از بازگشت نیز همچنان فعال میماند. با خواننده ترک، زُلفو لیوانلی، برای آشتی میان یونانیها و ترکها همکاری میکند – تلاشی که در سال ۲۰۰۰ باعث میشود برای دریافت جایزه صلح نوبل نامزد شود. در عین حال، او حملات ناتو به صربستان را بهشدت محکوم میکند، با اسلوبودان میلوشویچ – که بعدها به جرم جنایت علیه بشریت محاکمه شد – دیدار میکند و در پایتخت صربستان، بلگراد، کنسرتی در حمایت از مردم برگزار میکند.
تئودوراکیس بیش از ۱۰۰۰ ترانه و مجموعه ترانه خلق کرد و همچنین آثار بزرگ موسیقایی مانند سمفونیها و اپراهایی با الهام از اسطورهها و تراژدیهای یونان باستان. در سالهای پایانی زندگی، احترام و تحسینی جهانی نصیبش شد. هنرمند نامدار آلمانی، جوزف بویس، او را «مجسمهای اجتماعی» توصیف کرده بود – تمجیدی که نشان میداد هنرش فقط موسیقی نبود، بلکه حضوری انسانی و سیاسی در بطن جامعه.
در جولای ۱۹۹۵، این مرد بلندبالا و کاریزماتیک، در کنسرتی از «زوربا» روی میدان کُنیگزپلاتز مونیخ، در کنار بازیگر افسانهای، آنتونی کویین، آخرین سیرتاکی زندگیاش را میرقصد.
در سال ۲۰۲۱، میکیس تئودوراکیس با جهان موسیقی و انقلاب وداع میکند. اگر زنده بود، امسال – ۲۰۲۵ – صدمین سال تولدش بود. من دوباره آن صفحههای قدیمی را بیرون میآورم، روی زمین اتاق نشیمن دراز میکشم، و به صدای او گوش میدهم. و به آن لحظه رؤیایی در میانه دهه ۱۹۷۰ فکر میکنم؛ همان زمانی که بعد از سقوط دیکتاتوریها در یونان، اسپانیا و پرتغال، بهنظر میرسید فاشیسم برای همیشه از اروپا رخت بربسته است.
منبع: تاگس تسایتونگ آلمان
سرود ملی افغانستان، در دوران جمهوری دمکراتیک افغانستان با مطلع «وطن! عشق تو افتخارم، برزمینه قطعه آهنگ معروف میکیس تئودوراکیس، شعر :ناصر طهوری، آواز: عبدالوهاب مددی





