دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴

نقدی بر واکنش شماری از فعالان سیاسی به شکایت  آلمانی های ایرانی تبار از صدراعظم آلمان – جواد کوروشی

شکایت شماری از آلمانی های ایرانی تبار از صدراعظم آلمان بخاطر تایید حمله به ایران  و کشتن شماری از ایرانیانی که برخی از آن ها حتی خود از مخالفین جمهوری اسلامی بوده اند، واکنش  های زیادی، از روزنامه کیهان لندن، تا برخی از شخصیت هایی که تا بحال به عنوان چپ شناخته شده اند، را  برانگیخته است. شاکله این انتقادها بر این استوار است که اگر کسی با حمله اسراییل به خاک ایران انتقاد کند، بالاجبار مدافع رژیم جمهوری اسلامی میشود! آنان با این معادله پوپولیستی و ساده سازی قضیه، خیلی سرسری از رویدادی تاریخی که در خاورمیانه در حال رقم خوردن است، میگذرند و با آب و تاب از جنایات پنهان و آشکار ج.ا. میگویند و مینویسند.

به باور نگارنده ما باید معیارهای سیاسی و اخلاقی خود را به جریان حمله به تمامیت ارضی ایران، گذشته از این که چون به خانه ما با بهانه های دروغین حمله شده است، روشن کنیم و رک و راست بگوییم که چرا موافق و یا مخالفیم.

تنها معیارهایی که می‌توانند و باید سنگ محک قرارگیرند، کرامت انسانی و معیارهای آزادی‌خواهی و حقوق بشری است. چون معیارهای دیگری غیر از حقوق جهان‌شمول بشر و منشور حقوق بشر سازمان ملل، ما را به بحث های بی حاصل سیاسی معمول می‌کشاند. 

بنابراین اگر منتقدین به شکایت از صدراعظم آلمان، به حقوق بشر به صورت جهان‌شمول و آزادی و کرامت انسان ها واقعا اعتقاد دارند، دیگر نمی‌توانند تنها در باب  جنایات رژیم جمهوری اسلامی نوحه خوانی کنند و ادای مداحان را درآورند.        

حمله به ایران یک برنامه تدارک دیده شده جهانی و سرنوشت ساز هم برای ایران و هم برای تمام منطقه است. ظاهراً دوستان منتقد بدشان نمی‌آید یواشکی از کنار این قضیه بگذرند و با فحش و فضیت بحق به جمهوری اسلامی از پاسخگویی و درگیر شدن با دست انداز ی به خاک ایران بگذرند. این کار نوعی شارلاتانیسم سیاسی است. چون کشور حمله کننده یک کشوری است که حکومتی اپارتاید در آن حاکم است و نزدیک به دوسال است که جلوی چشم دولت های «متمدن» غرب به نسل کشی و گروگان گیری حدود دو میلیون غیر نظامی در غزه، کودک کشی میکند.

فاجعه ای که در غزه در جریان است، دست نازی های آلمانی در جنگ دوم جهانی در نسل کشی یهودیان را هم از پشت بسته است. به باور من جنایات و نسل کشی اسراییل در غزه حتی از هولوکاست هشتاد سال پیش توسط نازی های آلمان هم وحشتناک تر است. چون نازی های آلمان تنها پیکر و روح یهودیان را در اردوگاه های خود از بین بردند.

هنوز هم کسانی که از اردوگاه های نازی ها جان بدر برده و زنده اند، مثلاً اگربه برلین میایند، می‌توانند مدرسه ای که در آن به عنوان کودکان دبستانی درس می‌خواندند را ببینند و بگویند من اینجا به مدرسه میرفتم و یا از محل زندگی پدر و مادر بزرگ های خود بازدید کنند، یعنی هویت انسانی خود را هنوز حفظ کرده ا ند.

اما جنایتکاران اسرائیلی نه تنها در حال نابودی پیکر و روح فلسطینیان هستند، که میخواهند هویت چند صد نسل های فلسطینیان را به کلی از بین ببرند. اسراییل با محاسبه دقیق نژادپرستانه هویت نسل هایی که حدود ۳۰۰۰ سال در شهر تاریخی غزه زیسته اند را با صاف کردن و شخم زدن غزه از بین می‌برد. بنابراین این جنایتی نا بخشودنی و نسل کشی آشکار است. حال از این منتقدین که ظاهرا خیلی در محکوم کردن حمله اسراییل که مخالف با تمام ارزش های بشری و موازین حقوقی بین المللی است و در محکوم کردن جنایات یکی دو سال گذشته در غزه شک و وسواس دارند، باید پرسید آیا شما به حقوق بشر بدون توجه به رنگ پوست و نژاد و…. اعتقادی دارید، برای حقوق بین الملل  ارزشی قایل هستید؟ شما که تا بحال پدر چپی ها را در آورده بودید که این ها خشونت گرا بودند و هستند حال چرا مبلغ جنایت و خشونت گرایی اسرائیلی ها و آمریکایی ها شده اید؟  اگر مخالف خشونت هستید چرا در نوشته هایشان باز تاب ندارد. شما نمیتوانید در حالی که نقشه خاورمیانه و اسراییل بزرگ در حال عملی شدن هست، تنها به برشمردن جنایات ج. ا. بسنده کنید.

در حملات اسراییل به ایران سرنوشت تمامیت ارضی ایران مورد بحث است, و این برنامه چند و چندین بار از سوی مقامات اسراییلی و امریکا بی تکرار شده است. چه شده که شما تنها ژست روشنفکرانی که فقط ضد ج.ا.  اسلامی هستند را میگیرید وبا قبول و تکرار روایت های رسانه های غرب که اکنون بیشتر حالت اوراق پروپاگاندا به خود گرفته اند، یواشکی میخواهید از کنار این نقشه های ایران بر انداز رد بشوید؟ چه شده که حال طرفدار خشونت علیه کودکان در غزه شده آید و برایتان دیگر خشونت اسرائیلی «لذیذ» شده و فقط آدمکشی ج. ا. اخ هست؟ زور گویی، آدمکشی و تجاوز به حقوق انسان ها و کشورها در هر صورت و جایی در جهان و از سوی هرکس که انجام شود محکوم و مستوجب مجازات باید باشد. البته بخشی از هواداران سلطنت طلب ها و بسیاری از ایرانیان با افتخار به نژاد پرستی خود، خون کودکان اسرائیلی و فلسطینی را دو رنگ می‌بینند و اساسا با این بحث ها به آن ها کمکی نمیشود کرد.

بحث با نخبگانی است که دست کم تا بحال آشکارا از سلطنت طلبان هواداری نکرده اند. بحث با برنده گان جایزه صلح نوبل است که جایزه صلح نوبل را دارند اما بر طبل جنگ میکوبند. خانم محمدی در پادکستی ویدیویی از بدتر شدن وضعیت زندانیان سیاسی در اوین پس از بمباران زندان چندین دقیقه سخنرانی می کند اما از محکوم کردن کشور متجاوز اسراییل که زندان را بمباران کرده است، طفره میرود و سکوت میکند! بحث با کسانی مانند خانم شفیق است که مشکل در محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک ایران دارند ودر محکوم کردن نسل کشی و کودک کشی های اسراییل در غزه سکوت میکنند!

بسیاری از امضا کنندگان شکایت از صدر اعظم آلمان عمرسیاسی شان طولانی تر از سن برخی منتقدین است و با استبداد شاه و شیخ مبارزه کرده اند. بنابراین زدن وصله دفاع از ج. ا. به آنان مانند بومرنگ است که به صورت منتقدین برمیگردد. 

این منتقدین به شکایت از صدراعظم آلمان هستند که باید بگویند چرا آنها دفاع از حقوق بشر را به پیروی از دولت ها و رسانه های غربی گزینشی کرده اند؟ شاید برای برخی ملاحظات شغلی و در آمدی باشد (مثلاً در آلمان انتقاد از اسراییل می‌تواند باعث از دست دادن شغل بشود!). هر کس می‌تواند مانند صد ها میلیون دیگر در اروپا چشمان خود را بر جنایات اسراییل در غزه ببندد و ساکت بماند. اما کسی که خود را مدافع آزادی و حقوق بشر میداند، اما این حقوق را برای همه یکسان نمی داند و بر پایه نژاد و رنگ مو و مذهب و گزینشی مدافع حقوق بشر میشود، حق ندارد با دفاع از اسراییل به دیگران تهمت دفاع از جمهوری اسلامی بزند. چون نه شاخ و شونه کشیدن های ج.ا. و شعارهای توخالی مبنی بر محو اسراییل، نه جنایات ج.ا. که از آغاز استقرار در حق مخالفین خود روا داشته و نه جنایات حماس نمی‌توانند جنایات و سبعیِّت اسراییل و غرب در نسل کشی فلسطینی ها را سفید شویی و توجیه کند. این جنایات در تاریخ معاصر جهان بی سابقه است، همانگونه که سکوت جوامع «متمدن» غرب بی سابقه تر است. گذشته از این که اسناد و شواهدی که افشا شده اند، حاکی از نقشه طراحی شده حمله به هفت کشور و از جمله به ایران است که پس از سپتامبر ۲۰۰۱ در دستور کار قرار گرفته بود.

این سکوت و تایید ضمنی جنایت های اسراییل در غزه، شرایط همکاری گروه های رنگارنگ اپوزیسیون را بدتر از امروز میکند. چون تنها زمینه ای که اپوزیسیون ج.ا. میتواند برای همکاری بر سر آن به توافق برسد، پایبندی به قبول حقوق بشر، کرامت انسانی و حقوق شناخته شده بین المللی است و نه هیچ چیز دیگر. حال اگر بخشی دیگر از اپوزیسیون به همراه سلطنت طلبان حتی موازین حقوق بشر را، که با آن مخالفت های خود با ج.ا. را توضیح و توجیه کرده است، زیر پا بگذارد، خوب چه نیازی است که از چنگال خامنه ای به دامن جنایتکاری مانند نتانیاهو پناه برده شود؟ از سوی دیگر توهم این دوستان که جنگنده های اسرائیلی و آمریکایی با بمب های خود آزادی را به ایران میاورند هم وحشت انگیز است. از این جهت که اگر این نخبگان سیاسی گستره اتفاق تاریخی ای را که در خاورمیانه در جریان است، نمیبینند، وای بحال شهروندانی که به ساختار های قدرت در جهان آشنایی و آگاهی ندارند.

چه شده که نفرت بحق از ج. ا. چشم بخشی از اپوزیسیون را آن چنان کور کرده که تنها نفرت از ج.ا. را میخواهند ببینند و نه هیچ چیز دیگر و حتی خطر تجزیه ایران و تمامیت ارضی ایران را برای فرونشانی عطش این نفرت از جان و دل خریدارند؟

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

2 پاسخ

  1. نویسنده: ” تنها معیارهایی که می‌توانند و باید سنگ محک قرارگیرند، کرامت انسانی و معیارهای آزادی‌خواهی و حقوق بشری است.” ولی جنگ ها همیشه بحران ایجاد کرده و در شرائط بحرانی از جنگ آفرینان تا انسانهای معمولی زیر بارخیلی کارها میروندکه در شرائط معمولی اجرای آن ها غیر ممکن ست(شوک درمانی ـ نانومی کلاین) در جنگ جهانی اول سیدحسن تقی زاده مشروطه خواه با روشنفکران بر اساس دخالت ها و مظالم انگلیس و روس مبلغ ناسیونالیسم و باستان گرائی و حمایت از آلمان و خلافت عثمانی شروع کننده ی جنگ استعماری علیه انگلیس،فرانسه و روسیه شدند.به آلمان پناه بردند.طرفه آنکه با تروریستهای آلمانی، روحانیون و مردم را برای پیروزی قوای اسلام علیه استعمار انگلیس که موردتنفر مشروطه خواهان بود تشویق کردند. جنگ بنفع انگلیس و فرانسه تمام شد و آن تحلیل ها رنگ باخت و به حکومت بعداز کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ ملحق شدند.درجنگ جهانی دوم کمونیستهای چین با حکومت مرکزی علیه فاشیسم ژاپن متحد شدند بعداز شکست فاشیسم جهانی در چین انقلاب شد.

  2. بین خارجی های مقیم آلمان، ایرانی ها بهترین بردگان متمدن هستند. نویسنده مقاله خودش و این حقیر هم تعلق به بردگان دانشگاهی اروپا محور می‌باشیم و اگر انگشت به سمت دیگران نشان می‌دهیم به علت خود بزرگ بینی انسان فریب‌خورده دارالفنونی طرفدار مدرن میباشد.
    نویسنده از انیرانیان فارسی زبان که وقتی از انسان صحبت می‌کنند منظورشان انگلیسی زبانان میباشد، توقع یکسانی با ایرانیان انسان اندیش و اصیل دارد. خود نویسنده هنوز ملاها را از ایرانی و انسانیت جدا می‌داند. پس چگونه توقع داری که بردگان غرب آقای مرتس را از تمدن وحشی غرب جدا دانند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *