دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴

راهیان نجات ایران؛ بی‌نقشه و بی‌پیوند – مهرزاد وطن‌آبادی

۴ مرداد ۱۴۰۴، نشستی با عنوان «همایش ملی برای نجات ایران» در شهر مونیخ آلمان برگزار شد. عنوان این همایش، در نگاه نخست، حامل نوعی اضطرار سیاسی بود: سخن از نجات، آن‌هم در قالبی «ملی»، یادآور وضعیت بحرانی و فراگیر کشور، و لزوم پاسخ‌گویی به آن از سوی نیروهای مخالف تلقی می‌شود. اما نگاهی ژرف‌تر به ترکیب شرکت‌کنندگان، محتوای سخنرانی‌ها و بیانیه‌ها، و فضای کلی حاکم بر این گردهم‌آیی، پرسش‌های جدی درباره هویت واقعی این پروژه، عمق اجتماعی آن، و نسبتش با تحولات واقعی ایران پدید می‌آورد.

نشست مونیخ، برخلاف عنوان خود، فاقد مشخصه‌های یک ابتکار ملی به معنای دقیق کلمه بود. شرکت‌کنندگان آن، عمدتاً از حلقه‌های مشخص و سال‌ها آشنای اپوزیسیون خارج از کشور بودند؛ مجموعه‌ای متشکل از فعالان رسانه‌ای، برخی چهره‌های سلطنت‌طلب، عناصری که دوره‌ای چپ بودند، شماری از مخالفان سابق یا منفصل از نهادهای حکومتی، و شخصیت‌هایی که عمدتاً در فضاهای آنلاین یا مجامع محدود دیاسپورایی فعال‌اند. آن‌چه این مجموعه را گرد هم آورده بود، بیش از هر چیز، نه چشم‌اندازی روشن برای آیندهٔ ایران، بلکه اشتراک در روایتی کلی و تکراری از «سرنگونی» بود.اما «سرنگونی»، در این فضا، مفهومی بازتعریف‌شده و تهی از محتوای عینی است. نه چارچوب نظری مشخصی برای این گذار مطرح شد، نه سازوکارهای سیاسی-اجتماعی آن تشریح گردید، و نه جایگاه کنشگران داخل کشور در این فرآیند به رسمیت شناخته شد. سرنگونی» در بیان حاضران، بیش از آن‌که راه‌حلی واقع‌گرایانه و مبتنی بر تحلیل سیاسی باشد، بیشتر به رمز واژگانی تقلیل یافته بود که وظیفه اصلی‌اش انسجام نمادین بخشیدن به یک اجتماع پراکنده است.

در چنین فضایی، پرسش بنیادین آن است که آیا پروژه‌ای سیاسی، بدون ارتباط ارگانیک با واقعیت اجتماعی داخل کشور، و فارغ از تعامل با نیروهای زنده و بالفعل جامعه، می‌تواند واجد اعتبار و اثرگذاری باشد؟ نشست مونیخ هیچ پاسخی برای این پرسش نداشت. هیچ نماینده‌ای از جنبش‌های مدنی، صنفی یا مردمی داخل کشور در آن حضور نداشت. حتی هیچ اشاره‌ای جدی به تجربه‌های جاری مقاومت اجتماعی در ایران – از جنبش معلمان، بازنشستگان و کارگران تا مطالبات زنان، دانشجویان و خانواده‌های دادخواه – صورت نگرفت. گویی ایران نه واقعیتی پیچیده و زنده، بلکه صرفاً موضوعی برای داوری از راه دور است.

مخاطره‌آمیزتر از این گسست اجتماعی، سکوت کامل همایش در برابر نقش و جایگاه احتمالی قدرت‌های خارجی در تحولات ایران بود. در شرایطی که منطقه درگیر آشوب‌های مزمن ژئوپلیتیک است، و تجربهٔ دخالت‌های خارجی در کشورهای همسایهٔ ایران هم‌چنان تازه و زنده باقی مانده، هیچ موضع روشنی از سوی برگزارکنندگان این نشست نسبت به سناریوهای دخالت‌گرایانه، حمایت‌های سیاسی-رسانه‌ای هدفمند، یا سیاست‌های فشار خارجی بر ایران ارائه نشد. این ابهام، در بهترین حالت، نشانهٔ فقدان بلوغ سیاسی، و در بدترین حالت، زمینه‌ساز سوءبرداشت‌هایی خطرناک است.

از منظر مفهومی نیز، نشست مونیخ از کمبود جدی رنج می‌برد. «نجات ایران»، بدون تعریف روشن از مشکل، بدون آسیب‌شناسی دقیق وضعیت فعلی، و بدون درک لایه‌های تاریخی و ساختاری بحران، به شعاری توخالی و صرفاً احساسی تبدیل می‌شود. بحران‌های ایران، از اقتصاد و محیط‌زیست گرفته تا شکاف‌های قومیتی، فروپاشی سرمایهٔ اجتماعی، و بی‌ثباتی در سیاست خارجی، نه با گردهم‌آیی‌های نمادین و جلسات محدود، بلکه با مشارکت فراگیر، گفت‌وگوی ملی، و تحول درون‌زا قابل درمان است. هر نگاهی که این واقعیت را نادیده بگیرد، یا نسبت به آن بی‌تفاوت باشد، عملاً راه به سوی تکرار شکست‌های گذشته خواهد برد.

شاید مهم‌ترین ویژگی نشست مونیخ را بتوان در تلاش برای خلق یک همبستگی از بالا دانست؛ نوعی ائتلاف مصنوعی میان نیروهایی که از نظر تحلیلی، تاریخی و حتی زبانی، درک مشترکی از مسائل ندارند، اما موقتاً بر سر دشمن مشترک متحد شده‌اند. این نوع همبستگی، نه پایدار است، نه مؤثر؛ زیرا بر بستری از ناگفته‌ها، رقابت‌های شخصی، و تعارض‌های حل‌نشده بنا شده است.

در نهایت، این پرسش هم‌چنان برجاست که نیروی جایگزین برای فردای ایران چگونه باید ساخته شود؟ بی‌تردید، هرگونه پروژهٔ سیاسی معطوف به آینده، نیازمند پشتوانهٔ اجتماعی در داخل کشور، ارتباط مداوم با خواست و نیاز مردم، پرهیز از توهمات شخصی یا فرقه‌ای، و مرزبندی شفاف با قدرت‌های مداخله‌گر خارجی‌ست. در غیاب این عناصر، آن‌چه باقی می‌ماند، مجموعه‌ای از تلاش‌های ناهم‌آهنگ، پراکنده و عمدتاً رسانه‌ای‌ست که هرچند ممکن است در ظاهر پرسروصدا باشد، اما در ساحت تحولات واقعی، تأثیرگذاری‌ای نخواهد داشت.

همایش مونیخ، با تمام ادعاهایش، بیش از آن‌که چشم‌اندازی به سوی آینده گشوده باشد، تصویری از تکرار الگوهای شکست‌خوردهٔ گذشته بود؛ الگویی که در آن، «نجات» نه از دل جامعه، بلکه از حلقه‌ای بسته، از بالا، و از راه دور انتظار می‌رود. چنین نگاهی، اگر اصلاح نشود، نه تنها کمکی به آیندهٔ ایران نخواهد کرد، بلکه به فرسایش بیشتر اعتماد عمومی و پیچیده‌تر شدن وضعیت سیاسی خواهد انجامید.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

3 پاسخ

  1. بنظر میرسد نگارنده مقاله در یک پروپاگاندای سیاسی راست افراطی گرفتار شده و نشست مونیخ را از منظر محتوا, هدف ,پروسه و فورم مورد توجه قرار داده است در صورتی که در واقع امر هیچیک از دستجات شرکت کننده قادر به ایجاد کنشی در جامعه ایران نبوده و نیستند و صرفا موجودیتی مجازی و پروپاگاندایی داشته و پس از شکست مفتضحانه اخیر در انقلاب اسراییلی_سلطنتی به گردهمایی جدیدی روی اورده اند تا خویش را موجه و مطرح در انظار مجازیون و سیاست بازان غربی به نمایش گذاشته و غبار فراموشی به افتضاح اخیراشان بپاشند!

  2. جناب وطن آبادی نظرات شما درست اما سیر حوادث منتظر من و شما نمی ماند و ملت و دولتی که خود را برای آینده آماده نکرده باشند بازنده خواهند بود. من و شما به عنوان گزارشگران بازی شطرنج مقابل خود باید بتوانیم موقعیت مهره ها را متوجه شویم قبل از آنکه بتوانیم راه حلی ارائه دهیم. آنچه در مقابل ما قرار دارد آمریکای ترامپ است که به ایران و روسیه پیشنهاداتی برای خاتمه دشمنی و جنگ یکی با اوکراین و دیگری با اسرائیل داده. روسیه با ارزیابی از توانایی های خویش آنرا نپذیرفته. ایران هم بر اساس ارزیابی های اشتباه خود نپذیرفت. در واقع اسرائیل به ترامپ ثابت کرد که ایران اهل معامله دلخواهشان نیست و اجازه رژیم چنج را از امریکا گرفت. جنگ ۱۲ روزه قدم اول در این راه بود. کنفرانس رضا پهلوی , پیشرفت در سوریه, فیصله دادن به حاکمیت حماس در غزه و هم زمان فعال کردن مکانیسم ماشه و مستاصل کردن مردم, شرایطی فراهم خواهد کرد که جناب پهلوی به هیچیک از سازمان ها و احزاب دیگر و تبلیغ دمکراسی احتیاجی نخواهد داشت.

    1. بله! امیدوار باشیم که ایران اهل معامله دلخواه امریکا نباشد؛ چرا که دلخواه آمریکا فقط ایرانی است که بپذیرد ژاندارم آمریکا در منطقه باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *