
من یکی از هفتصد امضا کنندۀ بیانیۀ حمایت از پیشنهاد برگزاری رفراندوم توسط میرحسین موسوی هستم. خوشحالم که اخیرا بیانیهای با امضای هفده تن از کنشگران سیاسی و مدنی با همان مضمون و شرح و بسطی بیشتر منتشر شده است. خوشبختانه هر دو بیانیۀ اصلی و بیانیۀ هفتصد امضا که تعداد امضاکنندگان آن بیش از دو برابر شده با واکنشی گسترده روبرو شده است. واکنش ها را به چند گروه می توان دسته بندی کرد. اعتراض و مخالفت سلطنت طلبها بیش از بقیه است. دلیلش هم روشن است. آنها حاکمیت بعدی را حق طبیعی! خودشان و خاندان پهلوی میدانند. گروهی دیگر از موضع چپ با این بیانیهها مخالفند و آن را باد هوا می دانند و پوششی برای توجیه بیعملی صادرکنندگان و حمایت کنندگان آن. گروهی دیگر آن را سادهلوحانه می دانند، با این استدلال که درخواست برگزاری رفراندوم از حکومتی که حاضر نیست در برابر مخالفان خود سر سوزنی عقب نشینی کند، نهایت خوشخیالی است. عدهای هم به سوابق میرحسین موسوی در دهۀ شصت اشاره میکنند و می گویند هدف او بقای نظام اسلامی با روکشی جدید است. گروهی دیگر که هنوز به اصلاح حاکمیت ولایت فقیه امیدوارند با این پیشنهاد مخالفند و آن را غیرعملی می دانند و به جای آن، پیشنهاد می کنند از اقدامات پزشکیان برای تغییرات تدریجی حمایت شود. تکلیف روزنامۀ کیهان هم روشن است. سردبیر و مقاله نویسان کیهان می گویند صادرکنندگان و حمایت کنندگان بیانیههای مورد نظر همگی عوامل امریکا و اسرائیلاَند و باید بازداشت و مجازات شوند. من قصد ندارم به این نظرها و انتقادها پاسخ دهم. فقط می خواهم بگویم خودم با چه استدلالی از این بیانیهها دفاع می کنم و چرا بیانیۀ حمایت از بیانیۀ میرحسین موسوی را امضا کردم. این را هم صادقانه اضافه کنم که در امر سیاست و سیاست ورزی فاقد دانش آکادمیک هستم و آنچه می گویم برآمده از تجربه های شخصی خودم از چهل و اندی سال زندگی در جمهوری اسلامی است که از سیر تا پیاز زندگی ما را به سیاست گره زده است. اما اصل مطلب و سخن من:
همگی اذعان دارند که کشور ما به ویژه پس از جنگ دوازده روزه در لبۀ پرتگاهی مخوف معلق مانده است. از دو حال خارج نیست: یا جمهوری اسلامی همۀ شرایط خفتبار امریکا را میپذیرد که نتیجهاش تداوم آن در ظاهر و فروپاشی آن در باطن خواهد بود. یا نمی پذیرد و بلای جنگ و ویرانی بر سر کشور ما آوار خواهد شد. بدیهی است که هیچیک از این دوحالت مطلوب ما نیست. مردم ما دست کم در ده سال اخیر به این نتیجه رسیده اند که مشکل اصلی کشور ساختار معیوب سیاسی آن است؛ ساختاری عقب مانده، ایدئولوژیک، ناکارآمد و فاسد که در رأس آن ولی فقیه دارای اختیاراتی نامحدود و در عین حال غیرپاسخگوست.
مردم در بیست سال گذشته همۀ راه ها را آزموده اند: از رفتن پای صندوقهای رأی تا اعتراضات خیابانی. چندین جنبش بزرگ را پدید آوردهاند. جنبش سبز، اعتراضات ۹۶ و ۹۸ ، و مهمتر از همه جنبش زن زندگی آزادی؛ با تحمل هزینههایی بس سنگین، چندهزار کشته، چندین هزار زندانی. اما حکومت همچنان پابرجاست.
من منکر دستاوردهای عظیم جنبشهای یادشده نیستم. آنهایی که خارج از کشور زندگی میکنند اگر در سالهای اخیر به ایران آمده باشند تصدیق میکنند که ایرانِ امروز با ایران ده سال پیش قابل مقایسه نیست. مردم و بویژه نسل جوان حکومت را در عرصههایی مانند پوشش اختیاری به جای حجاب اجباری که پیشتر قابل تصور نبود، عقب رانده اند. اما واقعیت این است که حکومت با این همه بحران و ورشکستگی اقتصادی هنوز سرِ پاست و قدرت سرکوب مردم را دارد. این را هم بسیار گفتهایم و شنیدهایم که دلیل اصلی ننتجه ندادن مبارزات مردم پراکندگی و تشتت اپوزیسیون، فقدان تشکلهای سیاسیِ مورد اعتماد مردم و در یک کلام فقدان تشکیلاتی است که می باید همۀ نیروها را در مسیری واحد رهبری و هدایت کند. این وضعیت هنوز هم پابرجاست، با این تفاوت که جمهوری اسلامی پس از فروپاشی دیوار دفاعی اَش در لبنان و سوریه و عراق که البته معلوم شد توهمی بیش نبوده است، و بویژه پس از جنگ دوازده روزۀ اخیر در وضعیتی شکننده و ناپایدار به سر میبرد. این حکومت حتی اگر بر اثر تهاجم و بمباران امریکا و اسرائیل – که امیدوارم هیچگاه رخ ندهد – از هم نپاشد دیگر به راحتی نمی تواند ادامۀ حیات دهد.
با توجه به وخامت اوضاع اقتصادی که تأمین حداقل مایحتاج زندگی را برای اکثریت مردم دشوار و بعضا ناممکن کرده است، با توجه به بحران انرژی و آب که نفَس صنعت و کشاورزی ما را به شماره انداخته است، و با توجه به ده ها بحران عمیقِ دیگر، بعید نیست که در چشماندازی نه چندان دور شاهد شورشهای مردمی و حتی فروپاشی این نظام و خلاء قدرت باشیم. در چنان شرایطی چه باید کرد؟ کدام نیروها میتوانند برای نجات کشور هدایت مردم و جامعه را برعهده بگیرند؟ تصور من این است که در شرایط کنونی متاسفانه نیروهای چپ که خود از پراکندگی رنج میبرند از چنین قابلیتی برخوردار نیستند. در حال حاضر فقط دو جریان سیاسی به نظر می رسد که شانس بیشتری برای چنین مأموریتی دارند. نخست جریان سلطنت طلب به رهبری رضا پهلوی که دو رسانۀ “من و تو” و ” ایران اینترنشنال” ذهن بخشی از مردم را برای پذیرش آن آماده کردهاند. دیگری کنشگران سیاسی، مدنی و صنفی داخل کشور که میرحسین موسوی به عنوان رهبر جنبش سبز و شخصیت هایی مانند صادرکنندگان بیانیهی “ما نگران ایرانیم” و کسان دیگری که می توان به آنها افزود از آن جملهاند.
من به عنوان کسی که خود را به جنبش چپ نزدیک می داند و دموکراسی را شرط ضروری برای رسیدن به جامعهای آزاد، عادلانه و توسعه یافته میپندارد، با جریان اول و ایدۀ سلطنت و پادشاهی مخالفم.
مشکل اصلی جریان دوم این است که کنشگران اصلی آن تاکنون نتوانسته اند بین فعالیت های خود پیوند برقرار کنند. هم به این دلیل که مدام تحت سرکوب حکومتند و شاخص ترین شخصیتهای آنها در زندانند، و هم به این دلیل که احتمالا هر گروهی خود را بینیاز از همکاری با دیگران می داند. همان طور که پیشتر گفتم این مشکل دامنگیر کل اپوزیسیون ایران است. دو بیانیۀ اخیر از این نظر می تواند نویدبخشِ همگرایی بیشتر میان بخشهای مختلف و پراکندۀ اپوزیسیون داخل کشور باشد. صادرکنندگان و حمایت کنندگان این بیانیهها که در میان آنها کسانی چون سعید مدنی حضور دارند که هم از دانش سیاسی برخورداند، و هم سالهای زیادی از عمر خود را صرف مبارزه با جمهوری اسلامی کردهاند و بهای آن را با تحمل زندان پرداختهاند، به خوبی میدانند که با صدور بیانیه نمی توانند حکومت را وادار به پذیرش آزادی زندانیان سیاسی و برگزاری رفراندوم کنند. حکومت تنها زمانی عقب خواهد نشست که یک اپوزیسیون قدرتمند را که از حمایت مردم برخوردار باشد، در مقابل خود ببیند. بنابراین آماج اصلی این بیانیهها حرکت به سوی ایجاد یک اپوزیسیون قدرتمند است. اگر چنین روندی به خوبی طی شود، آن وقت زمینه برای تشکیل یک شورای رهبری برای مرحلۀ گذار در داخل کشور مهیا خواهد شد؛ شورایی که نمایندگان جنبشهای مدنی، سیاسی، صنفی و … در آن حضور خواهند داشت.
خوشبختانه در حال حاضر در داخل کشور کم نیستند شخصیتهای کارآزمودهای که امتحان خود را در جریان جنبشها و مبارزات سالهای اخیر به خوبی پس داده اند و می توانند در آن شورا نقش ایفا کنند. این سناریو که احتمالا بعضیها آن را خیالبافانه می دانند، به گمان من قابل تحقق است. اما به این شرط که ضرورت چنین روندی توسط کنشگران سیاسی، مدنی و صنفی به درستی درک شود، جریانهای شناخته شده و اسم و رسمدار، خودخواهی و منافع گروهی خود را به نفع منافع ملی و جمعی کنار بگذارند، کسانی که دور نشستهاند و نهایت فعالیتشان اظهار نظر در فضای مجازی است، از تخریب کنشگران داخل کشور که پا پیش گذاشتهاند بپرهیزند . اگر این ایده در سطح جامعه جابیفتد و این مسیر به درستی برای مردم توضیح داده شود می توان به شکل گیری یک اپوزیسیون متحد و قدرتمند در داخل کشور امیدوار بود.
این را هم اضافه کنم، آنهایی که به بهانۀ سوابق میرحسین موسوی در دهۀ شصت کل این جریان را تخطئه می کنند خیلی بی انصافند. نخست به این دلیل که ایستادگی بیخدشۀ او در پانزده سال اخیر و اظهار نظر روشن او در بارۀ تغییر نظام استبداد دینی را نادیده میگیرند ، و دیگر این که با همان بهانه، اعتماد مردم نسبت به شخصیتهایی چون سعید مدنی، نسرین ستوده، نرگس محمدی، مصطفی تاجزاده، ابوالفضل قدیانی و … را که سالهای زیادی از عمر خود را به خاطر مبارزه با استبداد ولایت فقیه در زندان بوده و بعضیشان هنوز در زندانند، خدشه دار میکنند. وانگهی مگر موسوی ادعای رهبری کرده است؟ من با او و حلقۀ اطرافیانش ارتباط ندارم، ولی گویا او برخلاف رضا پهلوی هیچگاه چنین ادعایی را مطرح نکرده است. دفاع از بیانیۀ موسوی، دفاع از شخص او نیست. من فکر می کنم با توجه به تکثر جامعۀ ما، رهبری فردی نه ممکن است و نه مطلوب. در شورای رهبری مورد نظر من اگر موسوی حضور داشته باشد، او هم مانند بقیه یک رأی خواهد داشت و نه بیشتر. مهم این است که همگی درک کنند که در یک ائتلاف قرار نیست همۀ اعضای ائتلاف بر سر همۀ موضوعات اتفاق نظر کامل داشته باشند.
به هر رو متاسفانه آیندۀ روشنی پیشِ روی ما و کشورمان دیده نمیشود. دلسوزان میهن زیادند. همه می گویند باید کاری کرد. اما به محض آنکه روزنهای برای “کار مشترک” باز می شود، آنقدر به جزئیات گیر میدهیم که اصل موضوع یادمان میرود. امیدوارم این بار چنین نشود.
امضا محفوظ
۳۰ تیر ۱۴۰۴






12 پاسخ
-آب،نان،برق،زندگی حق مسلم ماست-فقط کف خیابان بدست میاد حقمان
-کشورتوسط باندخامنه ای وسپاه مافیای اقتصاد واسلحه،با کشتار،دزدی،اختلاس،ترور داخل و خارج اداره شده و چنین جانیانی هیچگاه با رای، رفراندم وقانونی حکومت را رها نمیکنند.
-خاتمی،احمدی نژاد و روباه بنفش، هرکدام با ارتکاب جنایات در دوره ۸ ساله خود،بالاخره اعتراف کردند که تدارکاتچی،محو “برادران قاچاقچی” و دولت سایه،دولت تفنگ بوده.
–صدها هزار نفرطی ۴۷سال و دهه خونین۶۰،عزیزان خود را از دست داده و یا بهترین دوران جوانی خود را در زندانهای ج.ا گذراندند.جنبش دادخواهی بخش جداناپذیر مبارزات تشکلهای مستقل کارگران؛پرستاران؛معلمان؛بازنشستگان…علیه سردمداران شکنجه وکشتار است.
اعتصاب! – مدرسه انقلاب! میانگین دو هزار اعتصاب سالیانه جریان دارد. رهبران انقلاب آتی را میان اینها و سایر مبارزان داخل کشور باید جستجو کرد.
پهلوی-میرحسین و…را بحال خود رها کنید.”چپ”خط امام و…بدنبال بزک،تغییر رفتار نظام، “وفاق ملی” زیر پرچم “یاحسین” هستند.
هموطن م.ح. از دید شما که در ایران زندگی میکنید طبیعیست که مخالف جنگ باشید چون کسی دوست ندارد روی سرش بمب ریخته شود با عواقبش. اما چیزی را که امثال شما حتی بعد از گذشت ۴۶ سال از عمر نکبتی رژیم ملایان درک نکردند یا نفهمیدند که وطن ما ایران در اشغال رژیم تحمیلی است که مردمش را هم با زور اسلحه گروگان گرفته و هرگونه جنایتی حتی کودک کشی را حاضرست مرتکب شود تا رژیم فاسد بخاطر اسلام حفظ شود و بماند. بخاطر ترس شما از جنگ یعنی اجازه بدهیم ایران در اشغال رژیم بماند و به سرکوبگری اش ادامه بدهد توام با غارت ثروت ایران توسط خودی های رژیم منفور همگی دزد و فاسد. درحالیکه باید دید از چه راه کم هزینه تری میشود ایران را از رژیم پس گرفت، ولی مطمئنا از طریق رفراندوم نمیشود چون رژیم پیشاپیش با اصل ۱۷۷ در قانون اساسی هرگونه رفراندوم در تغییر ماهیت ولایت فقیهی را خنثی کرده و غیرممکن. چه اهرم فشاری دارید اگر رژیم به برگزاری رفراندوم تن نداد؟ شما اسم یک خیابان را نمیتوانید تغییر بدهید بعد تغییر رژیم؟خیال خام!
جناب آرمین ا
بنده در کامنت قبلی خود به م.ح پاسخ داده ام ولی تجارب تاریخی ثابت کرده ارتش خارجی آزادی نمی آورد.
شایدبه هیروشیما و ناکازاکی و آلمان ۷۰ سال پیش می اندیشید؟!
زندانی سیاسی به همت مردم آزاد میشود.نه بمباران اوین
از این سایت برای بازنشر نظریات “شهبانو” استفاده نکنید:”بزن بی بی”. آنها رسانه های میلیون $ خود را دارند.
“بمبهای آزادیبخش” را فراموش کنید.این موشکها مبارزات حق طلبانه چند دهه مردم برای نان-کار-مسکن و آزادی را به تاخیر خواهد انداخت.
محاکمه و مجازات جنایتکارانی مانند باقری-سلامی-حاجی زاده…و چکمه پوشان و کشتارگران دهه ۶۰ و امران و عاملان۴۷ سال توسط مردم و بازماندگان، و نه توسط آمریکا و پادویش فاشیستهای صهیونیست که دستور بازداشت،محاکمه آنان توسط دیوان بین المللی کیفری لاهه باتهام جنایت و نسل کشی صادر شده اجرا میشود.
انقلاب آینده مردم ایران با بمبهای اسرائیل-آمریکا و کشتار مردمی که در جنگ افروزی حکومتهای مرتجع کوچکترین نقشی نداشته اند شکل نمی گیرد.سلامت باشید
جناب کهنسال جنگ ممکنه کاتالیزور برای سرعت بخشیدن در براندازی رژیم بشود که ضعیف تر شود و قدرت مخالفین رژیم بر ماشینهای سرکوبگری رژیم بچربد. خب مگر الان همین تهاجم اسرائیل به ایران و تحمیل جنگ باعث نشد که موسوی و دیگران شجاعت پیدا کنند زبان شان باز شود که پیشنهاد رفراندوم بدهند؟ بدون موقعیت آفرینی جنگ ۱۲ روزه صدایی از مخالفین رژیم درمی آمد؟ جنگ باید کفه ترازو را به نفع اپوزیسیون سنگین تر بکند نه اینکه شما با رد جنگ به رژیم ملایان تضمین ادامه اش را بدهید. از فشار روانی جنگ روی رژیم باید استفاده ابزاری کرد تا بترسد و خطا کند! البته هدف بعد از سرنگونی رژیم ملایان فقط رسیدن به جمهوری دموکراتیک سکولار باید باشد نه برگشت سلطنت و غیره!
جناب ارمین، آنچه که میتواند بعنوان کاتالیزور بکار اید اعتصابات و جنبشهای کارگری و….. میباشد . جنگ ، برای حکومت نعمت است و مبارزات مردم را به تاخیر می اندازد. جنگ اصلی حکومت با مردم ایران است. موسوی و حامیانش نیز هرگاه اوج نارضایتی ها را می بینند ظهور میکنند ، تا جلوی انقلاب مردم را بگیرند.
حکومت گردهمایی کانون نویسندگان بر مزار شاملو را بر نمی تابد و درهای خاوران را به روی خانواده های دادخواه بسته است.اینهمه مردم جنگیدند تا دوباره به دوران طلایی امام راحل برگردند؟ مجلس موسسان منتخب مردم بر ویرانه های حاکمان جنایتکار شدنی است.” نهادهای بین المللی” حامیان حکومت بوده اند. بر طبل جنگ نکوبید.
در خارجه بنشینیم و بگوییم بمب بمب تا پیروزی انصاف نیست.
تندرست باشید
جناب کهنسال، دیدگاه ها در بین ما ایرانیها متفاوت است چون برمیگردد به میزان و مقدار شناخت ما از رژیم شیعه فاشیستی. بنظرم شناخت شما از رژیم ضعیف است دچار برخی خوش خیالی ها میشوید مثل حساب بزرگ باز کردن روی مقاومت مردم یا شورش شان علیه رژیم. مثلا نوشتی که زندانیان سیاسی باید به همت مردم ایران آزاد شوند، سوال کدام زندانی سیاسی تا حالا توسط همت مردم شجاع داخل ایران تا حالا آزاد شده؟یکیش را نام ببرید لطفا! سادهلوحی یا نادانی و ناآگاهی کسانیست که میگویند عبور یا گذار از رژیم درنده خو از طریق مسالمتآمیز ممکن است.امثال شما هستند که در خارج نشسته یا لم دادند میخواهند مردم داخل ایران را با دستان خالی لب تیغ رژیم خونریز بفرستند که هزینه اش بمراتب سنگین تر است و پیروزی شان غیرممکن چون اصلا توازن قوا نیست بین مردم سازماندهی نشده با رژیم تا زیر دندان مسلح و نیروهای انتظامی منظم سازماندهی شده. اعتصاب را سلاح قوی میدانید، اعتصاب رانندگان کامیون چقدر رژیم را فلج کرد؟بر فاشیسم بدون جنگ نمیشه پیروز شد!
با بیانیه اتحاد بوجود نمیاید. باید حرکت عملی انجام داد و از سانسور دیگران دست برداشت. نویسنده هیچ نامی از شورای ملی مقاومت نمیاورد چون مرز سرخ حکومت است. همین الان هم خیلی از زندانیان سیاسی اتهام شان همراهی با سازمان مجاهدین خلق است. از جمله سعید ماسوری قدیمی ترین زندانی سیاسی ایران.
نوشته شما در خصوص پذیرش شرایط آمریکا و نابودی بعد از آن کلی گویی است و منظورتان واضح نیست. چرا؟ و چطور؟
اما مشکل من با این است: “ در حال حاضر فقط دو جریان سیاسی به نظر می رسد که شانس بیشتری برای چنین مأموریتی دارند. نخست جریان سلطنت طلب به رهبری رضا پهلوی که دو رسانۀ “من و تو” و ” ایران اینترنشنال” ذهن بخشی از مردم را برای پذیرش آن آماده کردهاند. دیگری کنشگران سیاسی، مدنی و صنفی داخل کشور ”
بدبختانه مشتی سایبری و شبکه های جعلی این ذهنیت را در امثال شما ایجاد کرده که رضا پهلوی و جریان سلطنت طلب وزنه ای هستند و بر اساس آن ذهنیت غلط قضاوت و رفتار می کنید. اصلا اینطور نیست و واقعیات عکس آن را نشان می دهد.
شما حتی به تعداد بیننده های دو شبکه ای که نوشته ای توجه نمی کنی! اگر کمی وقت بگذاری می بینی که کانال ها و افرادی هستند که تعداد مخاطبین شان از جمع هر دو آنها به مراتب بیشتر است. هیچ نهادی هم از داخل ایران آمارگیری نکرده و امثال شما بر اساس ذهنیت غلط درصد و آمار برای خود می سازید.
م.ح . گرامی, به نظر من پیشنهاد آمریکا که توقف غنی سازیست بهترین پیشنهادیست که هم قادر است بهانه جنگ را از اسرائیل بگیرد و هم خطر ساختن بمب اتمی بدست رژیمی غیر مسئول با آرمان های شهادت طلبی برای دیگران را میتواند از سر ایران دور کند. اما با مابقی مطالب شما کاملا موافق هستم و تصور نمیکنم پشتیبانی از ایده موسوی به معنای پشتیبانی از شخص او باشد که خود نیز چنین ادعایی نکرده است. به عقیده من اکثریت مردم در ایران نشان داده اند که حاضر به پذیرفتن رهبری اپوزوسیون خارج نشین نیستند. از طرف دیگر سن بالا و دوری از میهن و عدم آشنایی با نیاز جوانان و مردم ساکن ایران و بالاخره اشتباهات مکرر این اپوزوسیون خارج نشین سبب شده که اینان شایستگی خود را در رهبری انقلاب بعدی از دست بدهند. بنابر این ملت ایران را دعوت کنید که با قطع امید کردن از دولت های خارجی و اپوزوسیون خارج نشین آینده خود را بدست گیرند و با موجودی داخلی به طریقی که مایلند شرایط را به نفع خود تغیر دهند.
نمیدانم نویسنده محترم با شق اولی یعنی پذیرش شروط امریکا از طرف رژیم چه مشکلی دارد. اگر دنبال صلح هستید این تنها راه ممکن است. وانگهی شما که نباید مشکلی داشته باشید که رژیم در صورت قبول شرایط امریکا آنطور که خود میگویید از درون بپاشد که اگر هم شد چه بهتر. عجیب است که شما قصد اصلاح طلبان حکومتی را در حفظ این ساختار خونریز درک نمیکنید که در پس رفراندوم پنهان شدهاست و خوش خیالانه از این جماعت که در شکل دهی این ماشین سرکوب وکشتار پیش قدم بودهاند دفاع میکنید. این توهین به حافظه جمعی مردم به تنگ آمده ایران است که که سازمان دهندگان این ماشین سرکوب مدعی نجات کشتی طوفان زده رژیم میشوند. نمیبینید که اینها که خود در زندان هستند هیچگاه از این گذشته خونبار اعلام جدایی نکرده اند و خود را همچون کبک زیر برف فراموشی پنهان کردهاند. وای بر مردمی که حافظه تاریخی نداشته باشد.
ن.شهباز با کامنت شما هم عقیده هستم.
نویسنده مقاله رفراندوم (گزینه غیر عملی ) و دوگانه سلطنت و یا اصلاح طلب پیشنهاد میدهد !
جنبش زن زندگی آزادی نشان داد که مردم از این نوع دوگانه ها سالهاست عبور کردهاند !
شریفی گرامی, متاسفانه تعمیق نیافتن و توقف جنبش زن, زندگی , آزادی به علت عدم پیوستن دیگر اقشار جامعه و محدود ماندن آن خیزش به حجاب اجباری, همه ارزش ها و فداکاری های آن خیزش را به باد داد و نکته منفی برای مردم شرکت نکرده بود. به آن نبالیم.