موضوع مهاجرت اتباع افغان به ایران، بهویژه مهاجرتهای غیرقانونی، سالهاست که یکی از مسائل حساس و چندلایه در حوزههای اجتماعی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی کشور بوده است. در ماههای اخیر، با شدت یافتن روند بازگرداندن مهاجرین غیرقانونی و واکنشهای سیاسی گسترده در خارج کشور، این مسئله بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفته است. متأسفانه، این بحث اغلب یا از منظر امنیتی صرف و در راستای دفاع یکجانبه از حکومت دیده میشود، یا با نگاهی احساسزده و کلیشهای از سوی بخشی از اپوزیسیون خارجی دنبال میگردد. در این میان، رویکردی مستقل، مبتنی بر واقعیت و فارغ از دوگانهسازیهای رایج، بیش از پیش ضرورت دارد.
سیاست مهاجرتی جمهوری اسلامی ایران، بهرغم کاستیها و فقدان برنامهریزی در دهههای گذشته، همواره با دو چالش اساسی روبهرو بوده است: نخست، وظیفه انسانی و تاریخی در قبال مهاجران افغان که در پی جنگ، فقر یا بیثباتی وارد ایران شدهاند؛ و دوم، نیاز به حفظ امنیت و تعادل اجتماعی در برابر پیامدهای ورود گسترده و کنترلنشده جمعیت مهاجر. واقعیت این است که ایران در چند دهه گذشته، یکی از بزرگترین میزبانان مهاجران افغان بوده و این حضور گسترده، تأثیرات دوگانهای داشته است: از سویی نیروی کار ارزانقیمت، پیوندهای فرهنگی و همسایگی دیرین را یادآور میشود؛ و از سوی دیگر، فشارهای قابل توجهی بر زیرساختهای شهری، منابع عمومی، اشتغال، آموزش، سلامت و نظم اجتماعی وارد آورده است.
سیاستهای جمهوری اسلامی در قبال مهاجرت، متأسفانه همواره دچار نوسان، بیبرنامگی و نگاه امنیتی صرف بوده است. دستگاههای حکومتی ایران، بهجای ساماندهی بلندمدت و عقلانی مهاجرت، اغلب در بزنگاههای بحرانی و از موضع واکنش فوری وارد عمل شدهاند. بازگرداندن ناگهانی هزاران نفر مهاجر غیرقانونی، بدون ایجاد مکانیسمهای شفاف و انسانی، گرچه در چارچوب حق حاکمیت هر کشوری قابل درک است، اما وقتی با تبلیغات سنگین رسانهای، برخوردهای سختگیرانه و فضای امنیتی همراه میشود، نمیتواند خالی از نقد باشد. جمهوری اسلامی در عمل، کمتر توانسته میان الزامات امنیتی و وظایف انسانی تعادلی پایدار برقرار کند.
با این حال، نقد رفتار اپوزیسیون خارج از کشور در این زمینه نیز ضروری است. بسیاری از گروهها و رسانههای فارسیزبان در خارج، بدون شناخت دقیق از وضعیت میدانی ایران، با نگاهی کاملاً احساسزده و با استفاده از واژگان پرطمطراق مانند «نژادپرستی»، «اخراج جمعی» و «نقض حقوق بشر»، سیاست بازگرداندن مهاجران غیرقانونی را زیر سؤال بردهاند. این موضعگیریها نهتنها واقعیتهای پیچیده اجتماعی و امنیتی در داخل ایران را نادیده میگیرند، بلکه با تکیه بر کلیشههای وارداتی از گفتمان حقوق بشری غربی، به بیتوجهی به منافع مردم داخل ایران دامن میزنند.
در جریان جنگ ۱۲روزه ایران و اسرائیل، برخی گزارشهای امنیتی حکایت از نفوذ عوامل بیگانه در میان مهاجران افغان داشت. منابع رسمی ادعا کردند که برخی اتباع افغان، با شبکههای اطلاعاتی اسرائیل همکاری داشتهاند یا در انتقال اطلاعات به دشمن مشارکت کردهاند. این گزارشها، هرچند نیازمند بررسی مستقل و شفاف هستند، اما بهانهای شدند تا روند بازگرداندن مهاجران شدت گیرد. گرچه نمیتوان چنین ادعاهایی را به کل جمعیت مهاجر تعمیم داد، اما نمیتوان نگرانیهای امنیتی را نیز یکسره نادیده گرفت.
در این میان، رفتار و گفتار بخشهایی از اپوزیسیون، که درک درستی از بافت اجتماعی ایران ندارند، اغلب به تقویت گسلها و حساسیتها کمک میکند. واقعگرایی اقتضا میکند که نه از حاکمیت تصویری مظلوم ساخته شود، و نه مهاجرت غیرقانونی را با پوششهای احساسی توجیه کرد. مهاجرت، بهویژه در شرایطی که کشور میزبان خود با بحرانهای اقتصادی، شکافهای اجتماعی و تهدیدات منطقهای روبهروست، نیازمند مدیریت هوشمندانه و نه شعارهای سیاسی است.
بازگرداندن مهاجران غیرقانونی، در اصل میتواند اقدامی مشروع و حتی ضروری باشد، اما وقتی در فضای امنیتی و بیبرنامگی اجرا میشود، آسیبهای انسانی و اجتماعیاش نیز قابل انکار نیست. دفاع از حقوق مهاجران، بهویژه آنهایی که سالها در ایران زندگی کردهاند، باید با حساسیت حقوقی و انسانی پیگیری شود. همزمان، سیاستهای مهاجرتی ایران نیز باید از وضعیت انفعالی، گزینشی و امنیتمحور عبور کرده و به سوی الگویی قانونمند، شفاف و در هماهنگی با حقوق بینالملل حرکت کند.
افزایش جمعیت مهاجر غیرقانونی در ایران، در عین حال که ناشی از ضعف کنترل مرزها، فساد اداری و قاچاق انسان است، نتیجه مستقیم تحولات منطقهای، جنگهای نیابتی و بیثباتی در مرزهای شرقی نیز هست. بنابراین، راهحل این بحران، تنها در اخراج فوری و انبوه نیست، بلکه نیازمند اصلاح ساختارهای داخلی، دیپلماسی فعال منطقهای، همکاری با نهادهای بینالمللی، و مهمتر از همه، گفتوگوی اجتماعی میان مردم، مهاجران، نهادهای مدنی و حکومت است.
در پایان باید گفت که مهاجرت، صرفاً مسئلهای امنیتی یا انسانی نیست؛ بلکه یک بحران چندوجهی است که باید با نگاهی فراتر از تقسیمبندیهای سیاسی رایج به آن نگریست. بازگرداندن مهاجران غیرقانونی میتواند بخشی از راهحل باشد، اما زمانی مشروعیت واقعی خواهد داشت که در قالب سیاستی جامع، عدالتمحور، و هماهنگ با منافع ملی و کرامت انسانی اجرا شود.
مهرزاد وطنآبادی



