دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴

در منگنه شاهنامه و نهج البلاغه – ایرج فرزاد

این روزها و پس از امر مقام معظم به مداح نوکرمنش خویش برای خواندن نوحه: “ای ایران خدائی” آن هم در مراسم عاشورا، “بیلبورد”هائی بر خیابانهای تهران نصب شده اند. در آن ها “والرین”، امپراطور رومی، پیش پای “شاپور اول” زانو زده و از او تقاضای بخشش دارد.

روشن است، یا دستکم از نظر من چنین است، که این حرکات گوشه هائی از “تغییر رفتار” در سناریوهای “تحویل” حکومت اسلامی به طبقه بورژوازی ایران است. در نوشته های قبلی و از جمله در یادداشت: “علیه شیفتگی به سیر اوضاع” به این مساله پرداخته ام. در این نوشته قصد من این است که بر ضرورت یک کار جدی در قلمرو علمی، فلسفی و اجتماعی در نقد و بازبینی شاهنامه و نهج البلاغه، و البته قرآن نیز، تاکید کنم. فکر میکنم بسیاری از غول های فکری در اروپا هم علیه کلیسا و هم اساطیر “ملی” ایستادند، که مدنیت غربی و سکولاریسم به معنی واقعی را به یک داده غیرقابل برگشت در اذهان شهروندان تبدیل کردند. شاید بتوانم به عنوان سمبل این نقد بر کلیسا و اساطیر ملی، به دو فیلم، هر دو از گروه مانتی پایتون اشاره کنم: “زندگی برایان” و “جام مقدس”. اولی نقد کلیسا و مسیح در یک طنز عمیق، و دیگری نقد افسانه پردازی از “کینگ آرتور”، آیکون ناسیونالیسم بریتانیائی است. اینجا لینک به دو فیلم مذکور را در یوتیوب در دسترس دارید:

   زندگی برایان                           https://youtu.be/QHjj5S70kBc

    جام مقدس        https://www.bilibili.tv/en/video/2006628798

.اگر لینک دوم مستقیما عمل نکند، بعد از های لایت آدرس بر آن رایت کلیک، و گزینه باز کردن لینک را انتخاب کنید

صرفنظر از صادق هدایت و علی دشتی، که در هر حال نقدهائی به جوانب خرافی مذهب اسلام طرح کرده اند، که به سهم خود ارزشمند هستند، اما به نظر من ضرورت نقد صریح و یا طنز عمیق بر دو محور “مقدس”، یعنی شاهنامه و نهج البلاغه یکی از ارکان بنای یک جامعه آزاد و برابر در فردای سرنگونی رژیم اسلامی است. این دو “آیکون” حتی گاه چنان چون دیوار ممنوعه تصویر میشوند، که نقد آنها با عکس العمل باورنکردنی چپ ملی مواجه میشود. “وطن”، که “آرش کمانگیر” جان خود را در تیر گذاشت تا مرز “ایران زمین” در برابر “تورانیان”، یعنی بیگانگان، هر اندازه وسیع تر شود، در ذهنیت قشر “اندیشمندان” ایران بطور کلی، و در طیف “چپ”، بطور ویژه میتواند “کارگری” هم باشد. گاه به اغراق از این طیف که انصافا برخی قلم شیوائی هم دارند، میشنویم و میخوانیم که کارگر “وطن پرست”ترین هاست. در مورد اسلام و “متون” و کتب آسمانی و “حدیث”های آن، مولا علی، پیشوای “سوسیالیسم خلقهای خاورمیانه” توصیف شد. سوسیالیستهای خلقی، با نظاره اولین توحش های حکومت اسلام، “قرآن” و نهج البلاغه را از طاقهای منازل و خانه های تیمی خود برداشتند و “به جای” آن فقط برخی کتابهای مارکس و لنین را جا دادند. بدون هیچ نقد و البته به این  شیوه اگر نهج البلاغه و قرآن را برای یافتن آیه ها و احادیثی در جهت کشف “قسط اسلامی”(که آنها تفسیر میکردند مراد همان سوسیالیسم و یا الهیات رهائیبخش است)، زیر و رو کرده و در محافل “مطالعاتی” مورد بررسی قرار میدادند، با آثار لنین و مارکس چنین نکردند، فقط “به جای” منابع فکری پیشین گذاشته بودند.

تاریخچه این چپ خلقی در نوع خود شاید بتوان گفت در ایران، منحصر بفرد است. این سوسیالیسم خلقی مسیر از “فیضیه تا پیکار” را طی کردند. سازمان پیکار برآمده از انشعاب بخش “م. ل مجاهدین خلق” بود. نکته در خور توجه این است که قبل از این انشعاب، فراکسیون “حزب الله”، از مجاهدین خلق اعلام جدائی کرد و پیکار در انشعاب از درون حزب الله شکل گرفت. خصوصیت دیگر این سوسیالیسم خلقی، ریشه اصلی پیدایش آنان یعنی خط مرز با “بهائیگری” بود که نوعی انشعاب را در شیعی گری و اسلام، در دوره سیطره مشروعه گری بوجود آورده بود.

به نکته شروع بحث باز گردم. “بیلبورد”، مذکور بلافاصله با عکس العمل روبرو شد. در “خبرنامه گویا” آقای سروش سرخوش از اینکه نه “کورش” که شاپور در سایه عَلَم اسلام؛ تصویر شده بود، برآشفت.

گفتم که برخی از کسانی که داعیه چپ و سوسیالیسم دارند، حتی در مبارزه ادعائی علیه سرمایه و بردگی مزدی، و در دیالوگ با؛ و نقد “نئولیبرال”ها، “تز” نوشته و صفحات زیادی را سیاه کرده اند، وطن و نامه “علی به مالک اشتر”، ملاک است و معیار. دو نقل قول، یکی از “ع.روستائی” و دیگری از “وحید صمدی” را اینجا به عنوان نمونه مثال می آورم. ع. روستائی در نوشته خود، “نبرد گرازها در آشیانه قناری”- منتشره در اخبار روز، هفتم تیر سال جاری- چنین نوشته است:

“گذشته از شماری انسان های شریف و آرمان گرا که در همه ی لایه های جامعه یافت می شود؛ هیچ نیروی اجتماعی دیگری به اندازه طبقه ی کارگر و زحمت کشان در کلیت خود درد میهن ندارد. دلیل این مدعا روشن است. در حالی که دیگران با میانجی مالکیت، ثروت، سود، سرمایه، موقعیت اجتماعی و سیاسی، رانت و… با میهن پیوند می خورند؛ رابطه ی کارگر با زاد وبوم اش طبیعی و بی واسطه است. طبیعت – که در محدوده ی سیاسی و جغرافیای ای ویژه میهن نامیده می شود- ابژه ی کار ونیاز اوست و او خود سوژه ی طبیعت است. در این معنا که آن را تغییر می دهد و در فرآیند تغییر باز می شناسد.  بند ناف زحمت کشان، سرراست و بی نیاز به هیچ میانجیِ دیگری، به میهن گره خورده است. میهن آب، نان و سرپناه اوست. ابژه ی دم و بازدم اوست. زنده گی اوست. تاکید می کنم زنده گی! نه سود، نه سرمایه، نه رانت، نه سروری سیاسی و یا مانند آن.”(خط تاکید از من)

ع. روستائی، به نظر آدم تحصیلکرده ای است و انصافا “ادیبانه” هم مینویسد. او به وجود “طبقات”، مبارزه طبقاتی و مرز بندی با سود و سرمایه واقف است. اما اینکه یکباره جامعه ایران در دوران “اقتصاد طبیعی” تصویر میشود که جامعه طبقاتی نیست و در آن برده و برده دار، دهقان وابسته به زمین و فئودال و کارگر و سرمایه دار وجود خارجی ندارند، برای همین افسانه پردازی از “وطن” است. به نظر من ع. روستائی آگاه است که کارگر جز نیروی کار خود، هیچ چیز دیگر در هر “جغرافیای ویژه” برای ” زنده گی” ندارد. فکر کنم اسارت در فضای مه آلود اساطیر عهد ایران “باستانِ” تازه گسسته از اقتصاد طبیعی، علت چنین رویکرد میهن پرستی “کارگری” و بظاهر خشمگین از سرمایه و سود و پول است. فردوسی اینجا با “رستم”اش کل این طیف ملون ناسیونالیست چپ را تماما افسون کرده است. “رستم یَلی بود در سیستان، که من خواندمش رستم داستان!”. رستم اساطیری وجود خارجی نداشته است، داستان ضحاک ماردوش، کاوه آهنگر، نوشدارو، آرش کمانگیر، سیمرغ و… همه افسانه اند. اما عینا همین افسانه ها و خرافات ملی هستند که خمیر مایه چپ ملی و متاسفانه طیف های مختلف “اندیشمندان و ایران شناسان” آن “سرزمین” را ساخته اند. افسانه ها و اساطیر یونان و انگلیس نیز حاوی دوران کودکی آن جوامع اند و حقیقت ندارند. تفاوت این است که در ایران، و در ذهنیت نخبگان سیاسی و ادبی و شعرا و نویسندگان، این افسانه ها کماکان از “مقدسات” هستند و هر سوسیالیست و ترقیخواه و حتی سکولار، باید در انتقاد به این مقدسات، دست و پای خود را جمع کند. “بهزاد کریمی”، در رابطه با “بیلبورد” مذکور نوشته اند:

” البته که میهن‌دوستی بمثابه‌ی کاشانه‌دوستی جای حرف ندارد و شایسته‌ی ارج گذاری است”.

نقل قول دوم از “وحید صمدی” است از موسسین سایت “ “تدارک کمونیستی – جنبش سازمانیابی حزب پرولتاریا“!! به همراه “بهمن شفیق”.

او در جدل با طرفداران “نئولیبرالیسم”، چنین نهج البلاغه ای ظاهر شده است (عین جملات او):

“امام على در نامه به مالک اشتر می‌گوید: “از احتکار باز دار؛ چرا که پیامبر خدا، آن‌را منع فرمود و باید خرید و فروش، آسان و بر موازین عدل باشد، با قیمت‌هایى که نه به فروشنده زیان رسانَد و نه به خریدار.

توجه کنید که در این حکم بر نظارت بر قیمت‌‌ها و عادلانه بودن آنها تاکید شده است و نه بر عدم دخالت در قیمت‌گذاری و سپردن آن به دست خدا.

البته ما انتظار نداریم که مصباح که نبضش با سرمایه‌داری لیبرال می‌زند، علاقه‌ای به آیات موجود در قرآن درباره‌ی کنز داشته باشد و جدال ابوذر با کعب الاحبار و کوفتن استخوان شتر بر فرق سر او در محضر عثمان توجه او را به خود جلب کرده باشد. و فرض را هم بر این می‌گذاریم که این فقیه قلابی از روایت علی در مورد کنز هم – که افزون بر چهار هزار درهم را کنز میدانست- خبری ندارد. اما مشکل فقط این نیست. این شاگرد پر مدعا و شیفته‌ی مکتب بازار آزاد این حکم علی به مالک را نیز تحریف می‌کند و می‌گوید همانطور که پیغمبر در مدینه برای محتکری که کالایش را گرانتر می‌فروخت، حاضر به قیمت‌گذاری نشد، علی هم در آن نامه با قیمت‌گذاری در هر حالت و حتی در صورت احتکار مخالف بود و آن را حرام می‌دانست! این ضد کمونیست بالفطره، برای دفاع از لیبرالیسم حتی به امام خود نیز رحم نمی‌کند….

در کتاب “مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه” آمده است: “اگر فروشنده قیمت را ظالمانه تعیین کند، حاکم شرع به قیمت‌گذارى می‌پردازد، زیرا این کار فروشنده موجب ضرررسانى به دیگران است، که شرع آن‌را نپذیرفته است.”

شیخ مفید می‌گوید: “حاکم می‌تواند محتکر را مجبور کند به اخراج و عرضه غله و کالای احتکار شده و می‌تواند به اندازه‌ای که خود، مصلحت می‌بیند برایش قیمت تعیین کند البته تعیین قیمت باید به نحوی نباشد که صاحبان کالا با آن قیمت متضرر شوند.”

آیت الله خویى نیز حکم قیمت‌گذاری در صورت لزوم را صادر می‌نماید و با صراحت می‌گوید: “اگر فروشنده در قیمت‌گذارى اجحاف کند، چندان که گونه‌اى از احتکار شمرده شود، حاکم اسلامى از آن جلوگیرى می‌کند.”

حسینعلی منتظری می‌گوید: “در شرایط طبیعیِ بازار، قیمت‌گذاری جایز نیست؛ اما در شرایط احتکار و انحصار بر اساس قواعد، ابتدا محتکر به عرضه‌ی کالا‌ اجبار می‌شود و چنانچه مالک، کالا را به قیمت ظالمانه عرضه کرد، حکومت برای رفع مشکل، کالا را به قیمت المثل عرضه می‌کند”.

حتی آیت الله خمینی که این بسیجی آنقدر بر حکم او استناد می‌کند و او را مانع اصلی ویرانی کامل اسلام و بازار مسلمین توسط اندیشه‌های کمونیستی در دهه ۶۰ معرفی می‌نماید، در کتاب البیع می‌گوید: “اگر فروشنده اجحاف کند، به ناچار باید قیمت را کاهش دهد، وگرنه حاکم شرع، او را ناچار می‌کند که کالا را به قیمت آن سرزمین یا به صلاحدید حاکم، بفروشد.”(خط تاکید ها از من است.)

 پیمودن راه نقد بیرحمانه اساطیر و خرافات ملی و اسلامی و تقدس زدائی از آنها، هنوز از جانب “اندیشمندان” و محققین جامعه ایران آغاز نشده است. ناسیونالیسم چپ، در این مسیر هر از گاه و در سربزنگاههای تاریخی ارواح آن آیکون ها را احضار؛ و در گل آلود کردن فضای “روشنفکری” جامعه ایران سم پاشی میکند.

ما تاکنون ناظر شهامت معنوى و سیاسى و فکرى در قشر “اندیشمندان” آن مملکت، علیه دو ستون خرافی و افسانه ای شاهنامه و نهج البلاغه نبوده ایم.

 نقد این دو ارکان اساسی اسلام سیاسی و ناسیونالیسم ایرانی، که جدی ترین مساله در تقدس زدائی از افکار خرافی و سنتهای تاریخی آنهاست، دست مدافعان راستین امر آزادی جامعه ایران را میبوسد.

  ایرج فرزاد

۱۹ ژوئیه ۲۰۲۵

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

10 پاسخ

  1. عجالتأ نیازی به نقد آثاری که ایشان « دوستون خرافه و افسانه» قلمداد می کند نیست .سری به کتاب « حماسه داد» ف . م. جوانشیر یا « جهان بینی ها و جنبش ها» ی احسان طبری بزنید تا بدانید از کدام دیدگاه و منطقی می بایست در باره آثار گذشتگان داوری و نتیجه گیری کرد.
    نیز لازم است ایشان با حفظ جناح خود تورق و درنگی کند در هشتصد صفحه « درسگفتارهای کاپیتال» که جوانشیر در سلول و نزدیک به چوبه دار تقریر و تحریر کرده است . کتابی که تنها شرح کاپیتال نیست، نقد و تشریح دیدگاه اقتصادی فقها و اشاره به وضع و موقعی است که جرم اورا در زیر تیغ ارباب جهل وستم سنگین تر ساخته بود.
    از جمله این که «برخی از فقها از روی عادت یا عمدا نظام سرمایه داری را اسلامی دانسته اندو بحث روی آن رابدعت می دانند، در حالی که بدعت واقعی کار خود آ نهاست که یک موضوع تازه و مستحدثه را در قالب فقه گنجانیده و از احکامی که به این موضوع مربوط نبوده برای تثبیت و تسجیل و تطهیر آن سود جسته اند

  2. آقای زرین کلاه
    شما هم اگر “نقل قولها” را بطور کامل نگاه کنید، متوجه میشوید که در جهاد آقای وحید صمدی علیه “نئولیبرالیسم”، ایشان به آیه های “ضد کینز”ی قرآن؛ و مواضع شیخ مفید، خوئی، منتظری و خمینی، همه ملقب به “آیت الله” از جانب ایشان، و نیز به “مرجع” واقعی فکری خویش: “مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه” رجوع داده اند. میپذیرم که الصاق “سوسیالیسم خلقی” به رویکرد آقای صمدی زیادی ارفاق بود. رویکرد جناب صمدی در آن مجادله و “مجامله” بیشتر در مقوله سوسیالیسم ارتجاعی میگنجد

    1. با این پاسخ شما، صد درصد مطمئن شدم که یا مقاله ایشان را نخوانده اید و یا اصلا نفهمیده اید و یا اساسا قبل از مطالعۀ مطلب تصمیم خود را گرفته اید. که در اینصورت ما با یک تصمیم مواجه هستیم نه با یک نقد. من بسیاری از نظرات وحید صمدی را قبول ندارم. ولی مارکس هم در کاپیتال یا در نوشته های دیگرش از عقب مانده ترین فلاسفه یا نظریه پردازان نقل قول آورده. آیا این به معنی تایید آنها یا سوسیالیست خلقی یا ارتجاعی بودن اوست؟!

  3. آقای ایرج فرزاد احتمالا مقاله وحید صمدی را که در اینجا از آن فاکت آورده کامل مطالعه نکرده‌اند. بحث وحید صمدی نه ربطی به سوسیالیسم خلقی دارد و نه اعتباری به نهج‌البلاغه داده است. ایشان به نقد مجادله‌ای در درون اتاقهای فکر لیبرال و نهادگرای حاکم در ایران پرداخته فاکتهایی که آورده‌اند بدین منظور آورده‌اند.

    1. آقای زرین کلاه
      شما هم اگر “نقل قولها” را بطور کامل نگاه کنید، متوجه میشوید که در جهاد آقای وحید صمدی علیه “نئولیبرالیسم”، ایشان به آیه های “ضد کینز”ی قرآن؛ و مواضع شیخ مفید، خوئی، منتظری و خمینی، همه ملقب به “آیت الله” از جانب ایشان، و نیز به “مرجع” واقعی فکری خویش: “مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه” رجوع داده اند. میپذیرم که الصاق “سوسیالیسم خلقی” به رویکرد آقای صمدی زیادی ارفاق بود. رویکرد جناب صمدی در آن مجادله و “مجامله” بیشتر در مقوله سوسیالیسم ارتجاعی میگنجد

  4. امیر ایرانی گرامی
    بحث من “نفی”، نه شاهنامه و یا نهج البلاغه نبود. بحث بر سر “تقدس زدائی” است. یعنی روشنفکران، محققان و هنرمندان جامعه بتوانند آن اساطیر و احادیث را مورد یک تحلیل علمی و مورد انتقاد قرار بدهند. هنرمند کشور ما هم جرات کند، مثل فیلمهای مانتی پایتون که لینک به آنها را در دسترس گذاشته ام، بدون ترس و وحشت، آن اساطیر را با طنزهای عمیق مورد ریشحند قرار بدهند. من اصلا موافق “نفی”، که در خشن ترین صورت به شکل سوزاندن کتب “مقدس” خودنمائی کرده است نیستم. این نوع حرکات بظاهر “انقلابی”، اتفاقا احساسات عقب مانده جامعه را تحریک میکنند.

  5. آقای فرزاد در همان ابتدا نوشته اید “ این حرکات گوشه هائی از تغییر رفتار در سناریوهای تحویل حکومت اسلامی به طبقه بورژوازی ایران است.”
    اولا مگر الان بورژوازی در حکومت منتفع نیست و در جامعه ایران جولان ‌نمی‌دهد؟ اصلا بورژوا (که از نظر من در ایران به عنوان یک‌طبقه وجود ندارد) از نظر شما چه کسانی ست؟
    بعد هم شما از یک طرف اسطوره ها و علائق بخش بزرگی از جامعه را به گذشته خود نشان بورژوایی می نامید و یک گروه دیگر را به عنوان اسلام سیاسی در مقابلش قرار می دهید. اسلام غیر سیاسی هم‌ احتمالا در مقابل اسطوره های تاریخی ملی مشکلی ندارد!؟.
    اما از همه مسئله دارتر ادعا یا تصور تحویل حکومت اسلامی به طبقه بورژواها است. بوسیله چه کسی و‌ چطور ؟
    بگذریم از بی نام و‌ هویت بودن آن عده که قرار است حکومت را بگیرند، پس‌ مردم ‌و‌ جنبش شان این ‌وسط چکاره اند؟ رد و ‌بدل کردن ‌حکومت بین دو‌ گروه اینقدر ساده و‌ دلبخواه این و آن است و مخصوصا در ایران امروز؟

  6. آیا بایدبا شاهنامه و نهج البلاغه برخورد مشابه داشت و هر دو را نفی کرد
    آیا هر دو کارکردشان مثل هم بوده که باید هر دو نفی شوند؟
    پاسخ واضح است:خیر!
    ابتدا در مورد نهج البلاغه موردی بیان می شود:
    پرداختن به نهج البلاغه همراه با پرداختن به موضوع مذهب تشییع است
    اگر چه شیعه در دوره ای برای ایرانیان یک نقش رهایی بخشی داشت که بکمک آن از مذهب سنی دوری گزیدند
    اما کلیت شیعه در روند تحولخواهی ایرانیان اگر چه بظاهر عامل تحرک بخشی بوده
    اما همین باعث کند کردن و یا منحرف کردن روند تحولخواهی شد.
    در صد سال اخیر و شکل گرفتن جهان دو قطبی
    در کشورمان اسلامی بنام اسلام سیاسی شکل که این اسلامیون جدید یکی از منابع حرکاتشان نهج البلاغه بود.
    اما حاکم شدن حکومت فعلی بر کشورمان
    تجربه ای را آفرید
    که می گوید هر حرکت بر پایه دین منجر به قدرت رسیدن متولیان اصلی دین یعنی آخوندهاست که همین تجربه باعث شد که جامعه ایران از دین و یا مذهب عبور کند اگر مذهبی و یا دینی هم در جامعه وجود داشته باشد در حوزه خصوصی معن

    1. با سلام برزن گرامی
      بحث من با عنوان: “علیه شیفتگی به اوضاع” بطور اخص به سوال مورد نظر شما پرداخته است. از این نظر در مدخل بحث فعلی، شاید فشرده آن بحث قبلی با این فرمولبندی چندان دقیق نبود. لطف کنید مطلب قبلی من را که در سایت اخبار روز در دسترس است، بخوانید. بسیار مشتاقم که نظر شما را بدانم. زنده باشید

      1. آقای فرزاد گرامی مطلب شما را خواندم. و البته در چند خط نمی توانم در موردش بنویسم. فقط اینکه در بیشتر موارد با آن همنظرم منجمله ترجیح و خواست اکثریت جامعه، و بخشی از عناصر جبهه حکومتی، برای ثبات و تغییر کم‌ هزینه بدون هرج و‌ مرج. اما من اساسا سالهاست با روش بررسی جامعه ایران با ابزار و روش و دید طبقاتی مارکسیستی و اعتقاد به رودررویی یا تقابل دو طبقه بورژوازی یا همان سرمایه داری خودمان و طبقه کارگر فاصله گرفته و آنرا ناکارآمد و منحرف کننده می دانم. هر چند حتی اگر به سرمایه داری ایران به عنوان یک طبقه هم معتقد شویم اساسا چند دسته با حوزه فعالیت و منافع متقابل رقابتی و تخریبی رویرو هستیم. کارگران هم در غیاب تشکل های کارگری و همینطور گستردگی و‌ تنوع خرده بازار و حوزه های کار و درآمد در ایران هیچگاه شکل نگرفته و وجود ندارد. ما، و منجمله دنیای جدید جوامع صنعتی پیشرفته، یک جامعه متنوع کارگری، به معنی مزد در مقابل کار، داریم که دامنه اش به سایر جوامع و بخش های کار همپوشان می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *