تنشهای ژوئن ۲۰۲۵ بین ایران و اسرائیل، که با «عملیات شیر برخاسته» اسرائیل و پاسخهای تلافیجویانه ایران مشخص شد، نقطه عطفی در ژئوپلتیک خاورمیانه بود. این مقاله با استفاده از چارچوبهای نظری نظامهای جهانی امانوئل والرشتاین، نظریه وابستگی سمیر امین، و نظریه بازیها، به تحلیل نقاط قوت و ضعف ایران و اسرائیل در این درگیری میپردازد. با بررسی تاریخ ژئوپلتیک، ایدئولوژی، اقتصاد، تحولات پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، سقوط رژیم اسد در سوریه، جنگ اوکراین، نقش چین، و دخالت آمریکا، این مقاله به دنبال ارائه تفسیری عمیق و راهحلهای راهبردی برای درک تحولات منطقه است.
مقدمه
پایان جنگ در منطقه خاکستری و تقابل مستقیم
در ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، اسرائیل با «عملیات شیر برخاسته»، حملات گستردهای به تأسیسات هستهای، نظامی، و زیرساختی ایران انجام داد که بزرگترین حمله به خاک ایران از زمان جنگ ایران و عراق بود. این عملیات، که با هدف تخریب برنامه هستهای ایران و تضعیف محور مقاومت انجام شد، با دخالت مستقیم آمریکا تحت عنوان «عملیات چکش نیمهشب» در ۲۱ ژوئن تشدید شد. ایران نیز با شلیک موشکها و پهپادها به اسرائیل پاسخ داد، اما این درگیری در ۲۴ ژوئن با آتشبسی شکننده پایان یافت. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، این درگیری را «جنگ ۱۲ روزه» نامید. اما نگارنده نام (ققنوس ایرانی) را در برابر (شیران برخاسته) که صهیونیست ها برای نام عملیاتشان مطرح کرده بودند، عنوان کرده و به تحلیل این درگیری در چارچوب ژئوپلتیک، اقتصاد، و ایدئولوژی میپردازم. دلیل این نامگذاری به خاطر آغاز یک موج جدیدی در ملی گرایی ایرانی در این مقطع تاریخی است که تهاجم نظامی اسراییل آن را در ایران و در بین نسل دیجیتال و شبکه های اجتماعی، فعال کرده است. در زیر به اختصار فقط به موج های ملی گرایی ایران می پردازم تا تفاوت این موج ملی گرایی با امواج دیگر را بهتر درک کنیم.
۱- موج اول: ملی گرایی مشروطه، که مهمترین مطالبه اش آزادی و دموکراتیک کردن ساختار قدرت بر اساس تمدن مدرن بود.
۲- موج دوم: موج آرکائیسم، ملی گرایی از جنس باستان گرایی که نظام پهلوی از زمان رضا شاه تا محمد رضا شاه، برای مشروعیت و ایدئولوژیک کردن نظام سیاسی خود آن را پیگیری می کردند.
۳- موج سوم: ملی گرایی مصدقی که برای مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی بود.
۴- موج چهارم: ملی گرایی بر اساس اسلام گرایی شیعه که از آغاز جنگ ایران و عراق آغاز شده ولی به خاطر غالب بودن مذهب شیعه گرایی بر ملی گرایی، ناخواسته از بار ملی در ایران کاسته و در دو بخش پوزیسیون و اپوزیسیون داخلی مثل نیروهای ملی مذهبی و گروه های اصلاحطلبان داخلی هوادارانی داشته و دارد.
۵- موج پنجم: حمله اسراییل به ایران، شعله هایی از ملی گرایی را در بین نسل جوان که هیچ تجربه و حافظه تاریخی از امواج پیشین را نداشتند به وجود آورده که این موج حاصل دنیای مدرن بوده و همان پرسش های قدیمی که روشنفکران از زمان مشروطه تا دوران اصلاحات را مطرح می کردند، به شکل جدیدی در دنیای شبکه های اجتماعی مطرح می کند. پرسش هایی مثل: هویت ملی، منافع ملی، رابطه ایران با غرب؟ نزدیکی ایران با جهان شرق. این موج ترکیبی از چهار موج قبلی است که مثل ققنوسی از دل خاکستر وقایع تاریخی برخواسته و به پرسش های قدیمی می خواهد پاسخ های جدیدی بدهد. از آنجا که این اتفاق یک پدیده جدیدی است و خودم اولین کسی هستم که در این باره نظر می دهم در آینده یک یادداشتی درباره این موضوع مهم خواهم نوشت.
پیش از هر چیز بهتر است مبنای تحلیل درباره رویدادهای اخیر را در چارچوبهای نظری قرار دهم تا خوانندگان گرامی متوجه شوند که از کدام خاستگاه های نظری به تحلیل جنگ اسراییل علیه ایران می پردازم.
۱.نظریه نظامهای جهانی والرشتاین:
والرشتاین نظام جهانی سرمایهداری را به مرکز: (آمریکا) و در کنار آن اسرائیل، شبهپیرامون: (ایران، چین، روسیه)، و پیرامون تقسیم میکند. تنشهای ۲۰۲۵ نشاندهنده تلاش مرکز برای حفظ هژمونی در برابر مقاومت شبهپیرامون است. شبه پیرامونی که خود در رقابت با مرکز قرار گرفته و در دوران گذار جهانی می خواهد به تثبیت هژمون خود بپردازد. اسرائیل، با حمایت آمریکا، از خلأ قدرت پس از سقوط اسد در سوریه بهرهبرداری کرد تا نفوذ ایران را مهار کند. ایران، بهعنوان یک بازیگر شبهپیرامونی، با تقویت محور مقاومت و روابط با چین و روسیه، به دنبال بازتعریف نظم جهانی است اما در این رقابت، در قید و بند اضطراب هژمونی قرار گرفته است. پیشتر درباره اضطراب هژمونی یادداشتی را نوشته بودم که می توانید در اینجا مطالعه نمایید.
۲. نظریه وابستگی سمیر امین:
سمیر امین معتقد است که کشورهای مرکز با استثمار شبهپیرامون و پیرامون، نابرابریهای ساختاری را حفظ میکنند. حملات اسرائیل به ایران تلاشی برای وابسته نگه داشتن ایران به نظام جهانی از طریق تضعیف توان نظامی و اقتصادی آن بود. کاری که آمریکا پیشتر با اعمال تحریم های بین المللی به تضعیف ایران پرداخته و آن تحریمها مقدمه ای برای آغاز این جنگ بودند. با این حال، ایران با توافق ۲۵ ساله با چین و فروش نفت به بازارهای آسیایی، سعی در کاهش وابستگی دارد اما این تلاش ها با چالش های متعددی مواجه است و ایران باید در بین قدرت و اقتدار یک مرزبندی مشخصی داشته باشد. چرا که رسیدن ایران به مرحله اقتدار، در رقابت های ژئوپلتیکی، تضادهایش را با متحدینش بالا می برد.
یک مثال ساده در تعریف قدرت و اقتدار: قدرت به معنای این است که ما قدرتمند هستیم، اما اگر بتوانیم قدرت خود را بر دشمنان خود تحمیل نماییم، به مرحله اقتدار رسیده ایم. رسیدن به مرحله اقتدار باعث بازاندیشی روابط متحدانمان با ما خواهد شد. علت این امر هم به اضطراب هژمونی برمی گردد. ایران در مرحله قدرت می تواند آرامکو را مورد حمله قرار دهد، اما در مرحله اقتدار، زدن آرامکو به معنای بر هم زدن روابط ایران با چین خواهد شد، چرا که چین علاوه بر اینکه متحد ماست، در عربستان سعودی نیز سرمایه گذاری کلانی را انجام داده است. ایران در دوران گذار جهانی، باید مرز مشخصی بین قدرت و اقتدار خود را تعیین نماید تا از تنهایی استراتژیک رنج نبرد.
۳.نظریه بازیها
نظریه بازیها تصمیمگیری استراتژیک ایران و اسرائیل را تحلیل میکند. اسرائیل با استراتژی پیشدستانه (حمله به تأسیسات هستهای) به دنبال حداکثر کردن امنیت خود بود، در حالی که ایران با پاسخ محدود (شلیک موشک و پهپاد) به دنبال بازدارندگی بود. نتیجه این بازی در کوتاهمدت به تعادل نش (بازدارندگی متقابل) منجر شد، اما خطر تشدید تنشها باقی است. نظریه بازی ها را در شکل نوع جنگ مطرح می کنم. ایران و اسراییل پیشتر در حوزه نسل چهارم جنگ ها، با هم می جنگیدند (جنگ در منطقه خاکستری) و نبرد این دو کشور در جنگ سایه ها قابل بررسی بود اما با آغاز عملیات طوفان الاقصی، افتادن ایران در تله جنگ، تضعیف حزب الله، حذف فرماندهان میدانی در منطقه، سقوط دولت اسد، جنگ سایه ها به جنگ مستقیم و به نسل پنجم جنگ ها ارتقا یافت. شکل این جنگ، از نوع عملیات ترکیبی بود و با نظریه بازی ها نبرد هیبریدی، را بهتر می تواند تحلیل کرد.
نقاط قوت و ضعف ایران و اسرائیل
۲.۱. ایران (ققنوس ایرانی)
نقاط قوت:
ایدئولوژی و انسجام داخلی: گفتمان ضدامپریالیستی و محور مقاومت، مشروعیت داخلی رژیم را تقویت کرده است. تجمعات ضداسرائیلی پس از حملات ژوئن ۲۰۲۵ نشاندهنده حمایت مردمی از سیاستهای دفاعی بود.
شبکههای نیابتی: اگرچه محور مقاومت (حماس، حزبالله، رژیم اسد) تضعیف شده، ایران همچنان از نیروهای نیابتی در یمن (انصارالله) و عراق (حشد الشعبی) بهره میبرد. اما در این جنگ، به تنهایی وارد صحنه شد، نکته مهم اینجاست که ایران به تنهایی در برابر کل قدرتهای غربی ایستادگی کرد. اسراییل به تنهایی نمی جنگید و در پشت سر اسراییل، کل علم و دانش، تکنولوژی و اطلاعات و سلاح های مدرن ناتو ایستاده بود.
روابط با چین و روسیه: توافق ۲۵ ساله با چین و تأمین پهپاد برای روسیه در جنگ اوکراین، ایران را به شرکای غیرغربی متصل کرده و از انزوای کامل جلوگیری کرد. این هم بخشی از تلاش ایران برای توسعه روابط خود با متحدینش محسوب می شود.
منابع انرژی: ایران به خاطر منابع گازی و نفتی با همه تحریم هایی که ایران با آن مواجه است، توان مقاومت در جنگ درازمدت را دارد اما توان بازسازی خرابی های ناشی از جنگ را ندارد، نکته مهم این است که علاوه بر منابع انرژی ایران از وسعت سرزمینی و جمعیت بالایی برخوردار بوده و حتی می تواند با بستن تنگه هرمز از سلاح نامرئی خود در جنگ استفاده کند و چون دولت ترامپ، در روز آخر جنگ، متوجه این مسئله شد نه تنها از افزایش تنش ها جلوگیری کرد، بلکه با رفع برخی تحریمها، اجازه صادرات نفت ایران به چین را برای قبول آتش بس مطرح کرد.
نقاط ضعف:
اقتصاد شکننده: تحریمهای آمریکا و حملات به زیرساختهای نفتی و نظامی، اقتصاد ایران را تحت فشار قرار داده است. تورم بالا و اعتراضات داخلی (۲۰۲۲-۲۰۲۳) شکاف دولت ملت را افزایش داده بود. اسراییل از این فرصت نه تنها برای انجام عملیات نظامی که هدفش نابودی توان اتمی، موشکی و پهپادی بود استفاده کرد بلکه با اپوزیسیون سازی، هدفش تغییر نظام سیاسی کشور هم بود. هر چند در ظاهر، چهره اصلی اپوزیسیون، رضا پهلوی و سلطنت طلبان شده بودند، اما در چشم انداز درازمدت، آلترناتیو واقعی، رجوی و سازمان مجاهدین خلق بود. البته موضوع تجزیه ایران هم نکته ای قابل بحث است که آن را در مقاله ای دیگر خواهم نوشت.
تضعیف محور مقاومت: سقوط حکومت اسد در دسامبر ۲۰۲۴ و ضربات به حزبالله و حماس پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، شبکه لجستیکی ایران را مختل کرد.
محدودیتهای نظامی: ایران برخلاف اسراییل، با محدودیت های بیشتری در جنگ مواجه بود. این محدودیت ها به خاطر تسلیح کامل اسراییل از جانب متحدانش بوده و اسراییل علاوه بر سامانههای دفاعی خود (مانند فلاخن داوود) از پشتیبانی کامل نظامی غرب در جنگ با ایران بهره می برد. موشک های ایرانی باید از ۱۶ لایه دفاعی عبور می کردند تا به اهداف خود برسند اما کل آسمان منطقه، در اختیار اسراییل قرار گرفته بود.
انزوای دیپلماتیک: محکومیت ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی و عدم حمایت قاطع چین و روسیه در شورای امنیت، تهران را منزویتر کرده بود. هر چند که این تحولات به دوران پیش از جنگ روسیه و اکراین باز می گشت، اما ایران در هر حال در تنهایی استراتژیک قرار گرفته و خواهد گرفت. این جبر جغرافیاست که ایران را در دو بخش هارتلند و ریملند قرار می دهد.
۲.۲. اسرائیل (شیران برخاسته)
نقاط قوت:
برتری نظامی و فناوری: عملیات «شیر برخاسته» با استفاده از ۲۰۰ جنگنده، حملات سایبری، و دادههای زنده، برتری نظامی اسرائیل را نشان داد. تخریب تأسیسات هستهای نطنز و فوردو و کشتن فرماندهان ارشد ایرانی (حسین سلامی و محمد باقری) موفقیت این عملیات را برجسته کرد. البته ناگفته نماند که بیشترین موفقیت اسراییل در صحنه نبرد، در حوزه اطلاعاتی و امنیتی بود و همانطور که دیدیم در عرصه جنگ نظامی، این اسراییل بود که تقاضای آتش بس کرد. به عبارت دیگر می توان گفت که برنده این جنگ، در عرصه نظامی ایران بود اما ایران در عرصه اطلاعاتی، شکست فاحشی از اسراییل خورد.
حمایت آمریکا: کمک نظامی سالانه ۳.۸ میلیارد دلاری و دخالت مستقیم آمریکا در «عملیات چکش نیمهشب» (حمله به سه سایت هستهای ایران)، اسرائیل را به یک قدرت منطقهای تبدیل کرده است. البته قدرت اسراییل از اقتدار آمریکاست. به تعریف قدرت و اقتدار که در بالا اشاره کردم دقت نمایید.
دیپلماسی منطقهای: توافقهای ابراهیم و روابط نزدیک با عربستان، امارات، و مصر، ایران را در منطقه منزویتر کرده است.
اقتصاد مقاوم: اقتصاد پیشرفته اسرائیل، با وجود هزینههای نظامی بالا، توان تحمل فشارهای جنگ را دارد. هر چند که بعد از هفت اکتبر اقتصاد اسراییل با آسیب های زیادی مواجه شده است اما به خاطر باج گیری از آمریکا و اتحادیه اروپا، اسراییل توان بازسازی ویرانی های جنگ را زودتر از ایران دارد. اگر روزهای نبرد را به خاطر بیاورید، هر دو طرف محاسبه گرایانه با هم می جنگیدند چرا که هر اقدام تندروانه ی طرفین می توانست ابعاد جنگ را گسترش داده و شعله های آن را در سطح منطقه و جهان گسترش دهد.
نقاط ضعف:
هزینههای سیاسی داخلی: اعتراضات داخلی علیه نتانیاهو و کاهش حمایت عمومی به دلیل طولانی شدن درگیریها (غزه، لبنان، ایران) میتواند جایگاه او را تضعیف کند. هر چند که نتانیاهو از جنگ برای بقای خود استفاده می کند اما جامعه اسراییل هیچگاه حاضر نمی شود که به خاطر بقای دولت او موجودیت خود را به خطر اندازد. چرا که اگر این بار جنگ صورت بگیرد، پاسخ ایران قاطعانه تر خواهد بود.
استراتژی اسراییل، جنگ برای بقا و تاکتیک آن جنگ در کوتاه مدت است ولی استراتژی ایران، کنترل غرب و مهار دائمی اسراییل با تکنیک جنگ فرسایشی است.
خطر تلافی منطقهای: حملات ایران به تلآویو و بیمارستان سوروکا، هرچند محدود، نشاندهنده پتانسیل نیروهای نیابتی ایران برای ایجاد اختلال بود.
انتقادات بینالمللی: اشغال مناطق سوری (جولان) و حملات به غیرنظامیان در ایران، انتقاداتی از مصر، لبنان، و سازمان ملل را برانگیخت هرچند که این انتقادات برای رژیمی که در دادگاه بین المللی به نسل کشی متهم شده، در ظاهر اهمیت ندارد اما در چشم انداز درازمدت امنیت یهودیان در سراسر جهان را در معرض خطر قرار می دهد.
ریسکهای اقتصادی جهانی: افزایش قیمت نفت و نوسانات بازارهای مالی (کاهش ۱-۲ درصدی داو و S&P 500) میتواند فشار اقتصادی غیرمستقیمی بر اسرائیل وارد کرد علاوه بر این هزینههای نظامی بالای اسرائیل (حدود ۲۰ میلیارد دلار برای ۱۲ روز جنگ) و افزایش کسری بودجه (تا ۶ درصد تولید ناخالص داخلی) فشار مالی بیشتری بر اقتصاد این کشور وارد نمود.
۳. تحلیل تاریخی و ژئوپلتیک:
۳.۱. تاریخ درگیریهای اسرائیل
اسرائیل از جنگ ششروزه ۱۹۶۷ (حمله پیشدستانه موفق) و جنگ لبنان ۲۰۰۶ (چالشهای عملیات طولانی) درسهایی آموخت که در عملیات «شیر برخاسته» اعمال شد. استفاده از حملات دقیق و فناوری پیشرفته، مشابه استراتژی ۱۹۶۷، نشاندهنده یادگیری از تاریخ است. با این حال، خطر طولانی شدن درگیری، مانند لبنان ۲۰۰۶، وجود داشت، فراموش نکنیم که این جنگ واقعی ترین جنگی بود که اسراییل خود را درگیر آن کرد، جنگی که برخلاف جنگ های پیشین شهرهای اسراییل را به تلی از خاک و خاکستر تبدیل نمود و اسراییل برای اولین بار متوجه شد که برخلاف جنگ های پیشین که جنگ برای کشور اسراییل، شکل یک بازی انیمیشنی را داشت، این بار وقتی مردم از پناهگاه ها خارج شدند با حقیقت یک جنگ واقعی مواجه شدند.
۳.۲. تحولات پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳
حملات حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و پاسخ نظامی اسرائیل در غزه، محور مقاومت را تضعیف کرد. اسرائیل با بیش از ۵۰۰ حمله هوایی به زیرساختهای نظامی سوریه و لبنان، شبکه لجستیکی ایران را مختل کرد. سقوط حکومت اسد در دسامبر ۲۰۲۴ خلأ قدرتی ایجاد کرد که اسرائیل از آن برای حمله به ایران بهرهبرداری کرد. اما این بهره برداری برخلاف اهداف استراتژیکی که نتانیاهو مطرح کرده بود در نقطه تاکتیکی با چالش های عمده ای مواجه شد.
۳.۳. سقوط اسد و پیامدهای منطقهای
سقوط بشار اسد در دسامبر ۲۰۲۴، نتیجه ضعف حامیان او (ایران، روسیه، حزبالله) و حملات گسترده اسرائیل بود. این رویداد:
ایران را از مسیر اصلی تأمین تسلیحات برای حزبالله محروم کرد.
اسرائیل را قادر ساخت تا مناطق مرزی جولان را اشغال کند.
ترکیه را به بازیگری فعال در شمال سوریه تبدیل کرد، اما نبرد نهایی هنوز انجام نشده و در آینده تقابل پان عربیسم، پانترکیسم و صهیونیسم را در سوریه شاهد خواهیم بود.
۳.۴. نقش جنگ اوکراین
جنگ اوکراین (۲۰۲۲-تاکنون) منابع روسیه را محدود کرده و توانایی آن برای حمایت از ایران را کاهش داده است. ایران با تأمین پهپاد برای روسیه، فناوری نظامی دریافت کرد، اما وابستگی به مسکو و چین، آن را در موقعیت ضعیفتر قرار داده است. تمرکز ناتو بر اوکراین نیز به اسرائیل آزادی عمل بیشتری در خاورمیانه داد.
۳.۵. نقش چین
چین با توافق ۲۵ ساله با ایران و روابط تجاری با اسرائیل و کشورهای عربی، رویکرد محتاطانهای اتخاذ کرده است. پکن خواستار خویشتنداری شد، اما منافع اقتصادیاش (نفت ایران، تجارت با خلیجفارس) آن را به بازیگری کلیدی در دیپلماسی منطقهای تبدیل میکند. برگ برنده ای که چین می تواند آن را در رقابت با آمریکا به کار ببرد.
۳.۶. دخالت آمریکا
دخالت آمریکا در «عملیات چکش نیمهشب» نشاندهنده بازگشت به مداخله فعال در خاورمیانه است. هر چند که رقابت اصلی آمریکا با چین است اما اگر هژمون آمریکا در خاورمیانه تثبیت نشود، نمی تواند با چین در عرصه جهانی رقابت کند. ایران و یمن دو مسئله اصلی در این مرحله هستند. این اقدام، که با استفاده از بمبهای نفوذگر به تأسیسات هستهای ایران انجام شد، تلاشی برای حمایت از اسرائیل و مهار ایران بود. با این حال، حمله ایران به پایگاه العدید در قطر نشاندهنده خطر تلافی برای آمریکا است. در این زمینه نیز بازی همچنان ناتمام مانده است.
۴.۳. تأثیر جهانی
افزایش ۱۰-۱۳ درصدی قیمت نفت به نفع ایران و روسیه بود، اما برای اروپا و اسرائیل چالشبرانگیز است. ظرفیت اضافی اوپکپلاس و تولید نفت شیل آمریکا، تأثیرات بلندمدت را محدود کرد.
۵. تحلیل ایدئولوژیک
۵.۱. ایران
گفتمان ضدامپریالیستی و محور مقاومت، ایران را بهعنوان مدافع آرمان فلسطین معرفی میکند. این ایدئولوژی پس از حملات اسرائیل تقویت شد، اما فضای آتش بس به تقویت ناسیونالیسم در ایران منجر گردید همان نکته ای که در آغاز این یادداشت نوشتم و موج پنجم ناسیونالیسم ایرانی را به وجود آورد. با هر منطقی که حمله اسراییل به ایران را در تئوری بازی ها قرار دهیم، حمله اسراییل باعث انسجام ملی، افزایش مشروعیت جمهوری اسلامی در داخل، پر کردن شکاف دولت ملت در ایران منجر شد و بی شک هیچ دشمنی به جمهوری اسلامی و رهبر ایران، در این سالهای پایانی عمرش، نمی توانست چنین کردیت و اعتباری را بدهد، که نتانیاهو با حماقتش این اعتبار را بخشید!
۵.۲. اسرائیل
روایت «تهدید وجودی» برنامه هستهای ایران، حملات اسرائیل را توجیه کرد. استفاده از نماد «شیر برخاسته» (از تورات) نشاندهنده هویتسازی ملی و مذهبی برای بسیج حمایت داخلی بود. اما این حمایت فقط جنبه خارجی داشت و نتوانست برای نتانیاهو محبوبیت داخلی ایجاد کند. نتانیاهو پیش از هفت اکتبر در زیر فشار سیاسی قرار گرفته بود، در هفت اکتبر کلا اعتبار سیاسی خود را از دست داده و برای جبران شکست هایش به قتل عام مردم غزه پرداخت و با ترور رهبران حزب الله و تضعیف محور مقاومت در لبنان و سوریه توانست اعتبار از دست رفته خود را ترمیم کند. کاری که پیش از او هیچ یک از نخست وزیران اسراییل نتوانسته بودند انجام دهند. اما حمله به ایران لقمه ای بزرگتر از دهانش بود و همان نیمچه اعتباری را هم که بعد از یک عمر جنایت در غزه و لبنان بدست آورده بود را از دست داد. بی دلیل نیست که اسراییل شکست خود در عرصه نظامی را می خواهد از طریق رسانه ای جبران کند.
۶. تحلیل نظریه بازیها: سناریوهای محتمل
با توجه به نقاط قوت و ضعف، سناریوهای زیر محتمل است:
تشدید تنشها (بازی با حاصلجمع صفر): حملات گستردهتر ایران یا اسرائیل میتواند به جنگ منطقهای منجر شود. هزینه: بیثباتی گسترده و افزایش قیمت نفت. اسراییل به دنبال ماجراجویی است اما سوالی که مطرح می شود این است که آیا توان تداوم جنگ را دارد؟ آیا جامعه اسراییل و سایر رقبای نتانیاهو به او اجازه خواهند داد که دست به انجام چنین ریسک بزرگی بزند؟ آیا شبکه نفوذ و خرابکاری که او در داخل ایران ایجاد کرده، پس از ضرباتی که به آن وارد شده دوباره می تواند خود را بازسازی کند؟ آمریکا تا کجا می خواهد منافع ملی خود را به خاطر ماجراجویی های اسراییل و بخصوص نتانیاهو به خطر اندازد؟! سوالاتی از این قبیل می تواند ما را به تامل بیشتری وادارد اما نکته مهم این است که ایران باید بیش از پیش خود را آماده نگه داشته تا دوباره دچار غافلگیری نظامی نشود.
بازدارندگی متقابل (تعادل نش): ایران با حملات نیابتی محدود و اسرائیل با حملات هدفمند، از جنگ مستقیم اجتناب میکنند. این محتملترین سناریو در کوتاهمدت است. این تقابل را باید در تحولات قفقاز، آذربایجان، کردستان عراق و تحولات سوریه دنبال کنیم.
دیپلماسی (بازی همکاری): میانجیگری چین یا سازمان ملل میتواند به آتشبس پایدار منجر شود، اما اعتماد پایین مانع است. چرا که ایران در خلال مذاکرات هسته ای مورد حمله قرار گرفت و تا زمانی که نتانیاهو و ترامپ در قدرت باشند، نمی توان به ابزارهای دیپلماتیک اعتماد کرد.
۴. تغییر رژیم در ایران: هدف نتانیاهو (تغییر رژیم) با فشار نظامی و اقتصادی بود او به این اهداف خود دست نیافت اما شکست او دلیل بر کنارگذاشتن این تهدیدات نمی شود. آلترناتیو نتانیاهو، در اسراییل ، نه نلسون ماندلاست و نه ماهاتما گاندی است، بی شک هر کس دیگری در اسراییل به قدرت برسد، احتمال این تقابل وجود دارد.
۷. راهحلهای راهبردی
۷.۱. برای ایران
دیپلماسی فعال: تقویت روابط با چین، روسیه، و کشورهای منطقه (مانند قطر و عمان) برای کاهش انزوا.
بازسازی محور مقاومت: تمرکز بر یمن و عراق به جای سوریه و لبنان.
پاسخ محدود: استفاده از نیروهای نیابتی برای حفظ بازدارندگی بدون تشدید تنشها.
اصلاحات اقتصادی: کاهش وابستگی به نفت و تقویت اقتصاد داخلی برای کاهش فشار تحریمها.
مهمترین نکته: حفظ اعتماد عمومی با مبارزه با فساد است.
۷.۲. برای اسرائیل
اجتناب از جنگ گسترده: حملات هدفمند به جای تهاجم تمامعیار برای کاهش خطر تلافی.
تقویت توافقهای ابراهیم: همکاری با کشورهای عربی برای منزوی کردن ایران.
دیپلماسی جهانی: کاهش انتقادات بینالمللی با توجیه حملات بهعنوان دفاع پیشدستانه.
ایران باید این سه هدف اسراییل را چه در عرصه دیپلماسی و چه در میدان با مشکل مواجه سازد. روش انجام آن هم در استفاده از میانجی های بینابینی است. همراهی با شرق، ایجاد اختلاف در جبهه غرب، تقویت نهادهای بین المللی، تلاش برای همکاری و مدیریت انرژی در منطقه.
۸. نتیجهگیری
تنشهای ژوئن ۲۰۲۵ بین ایران و اسرائیل، نتیجه تلاش مرکز (اسرائیل و آمریکا) برای حفظ هژمونی و مقاومت شبهپیرامون (ایران) برای بازتعریف نظم جهانی بود. ایران با وجود ایدئولوژی قوی و روابط با چین و روسیه، با اقتصاد شکننده و محور مقاومت تضعیفشده مواجه است. اسرائیل با برتری اطلاعاتی و حمایت آمریکا، از خلأ قدرت منطقهای بهرهبرداری کرد، اما خطر تلافی و انزوای دیپلماتیک آن را تهدید میکند. نظریه بازیها و دیدگاه های والرشتاین نشان میدهد که بازدارندگی متقابل محتملترین نتیجه است، اما دیپلماسی فعال و همکاری جهانی میتواند از جنگ گسترده جلوگیری کند. ققنوس ایرانی، اگرچه زخمی، اما توانست به تنهایی بپاخیزد در حالی که اسراییل با همه امکاناتی که غرب در اختیارشان قرار داده بود نشان داد بجز عملیات امنیتی و اطلاعاتی در عرصه میدان نبرد بدون حمایت ناتو، توان رویارویی با ایران را نداشته و مدیریت جنگ را باید به همان نقطه خاکستری جنگ بکشاند.
مزدک دادخواه




2 پاسخ
از عجایب روزگار آنست که پس از افتادن در تلهٔ رژیم در یکی نشان دادن انرژی هسته ای با غنی سازی حال عده ای در دام ملی گرایی و وطن پرستی رژیمی افتاده اند که ۴۶ سال است با انکار منافع ملی آسیبی جبران ناپذیر به کشورمان وارد کرده است. آخر جناب دادخواه مگر شما با یک حاکمیت ملی در ایران طرف هستید که برای پیروزی و اقتدارش قلمفرسایی میکنید و چاره میاندیشید؟ تمام پولهای بی حسابی که آقایان بعنوان جبهه مقاومت و اینکه آنجا میحنگیم تا اینجا نجنکیم، برای پر کردن جیب های بی انتهای خود و آقازاده هاست نه دفاع از مردم که اگر چنین بود چهار عدد پناه گاه در تهران ساخته بودند. اما ساختن پناهگاه چون پول چندانی درش نیست همچون طرح های جهاد سازندگی اوایل انقلاب که به نفع مردم بود بعلت محدودیت در چپاول و دزدی در آنها رها شد. برای سر درآوردن از دنیای پبچیدهٔ سیاست دنبال نظرات والرشتاین نباشید، مسیر پول را دنبال کنید.
بسیار منطقی