دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴

تحریم “ایران اینترناشنال” و “به بیلد هیچ شانسی نده!” – خسرو باقرپور

بیشتر از ۴۵۰ نفر از “فعالان مدنی ایرانی – داخل و خارج کشور” طی‌ی بیانیه‌ای خواستار “تحریم” یا “تحریم رسانه‌ای”ی رسانه‌ی “ایران اینترنشنال” شده‌اند. استدلال‌های اصلی آن‌ها چیست؟ این تحریم‌کنندگان، تشویق جنگ روانی و تضعیف وحدت ملی را مهم‌ترین دلایل اقامه‌ی این تحریم ذکر کرده‌اند.
این فعالان مدنی، ایران اینترنشنال را متهم می‌کنند که در دوره‌ی حملات اسرائیل و آمریکا، چه پیش از وقوع و چه بعد از آن، به انتشار اخبار پرو اسرائیلی و موافق مواضع آمریکا پرداخته و علیه موجودیتِ ایران موضع گرفته‌اند. آنان، ایران اینترنشنال را تریبون جنگ‌طلبانی خوانده‌اند که با دشمنان سرزمینی‌‌ی ایرانیان هم‌کاسه بوده و علیهِ منافع ملی‌ی ایران عمل کرده‌اند. اینان افزوده‌اند: ایران اینترناشنال در کنار جبهه‌ی دشمنان ایران ایستاده ‌است. بسیاری از کسانی که موافق این تحریم‌اند، اما در شمار امضاکننندگان این بیانیه نیستند نیز بر این باورند که این شبکه با برخورداری از پشتوانه‌ی مالی‌ی عربستان و اسرائیل سرپاست. اینان معتقدند؛ این شبکه با حضور نویسندگان و کادرهای فنی و اجرایی و تحریریه‌ی خویش در اسرائیل، به ایران خیانت کرده است چون نمی تواند غیر از انعکاسی از سیاست‌های اسرائیل عملکردی داشته باشد. موافقان تحریم معتقدند؛ عمل‌کردهای این شبکه، چون گفت‌ و گوی تلویزیونی با نتانیاهو، پرداختن به نشرِ اخبار جهت‌دار پرو اسرائیلی و ابرام مطلق بر روابط بسیار حسنه‌ی رضا پهلوی و اسرائیل، هدفش‌اش سرنگونی‌ی جمهوری‌ی اسلامی، به بهای ویرانی و نابودی‌ی ایران و کشتار جمع کثیری از ایرانیان و در نهایت؛ برکشیدنِ نظام سرنگون شده‌ی سلطنتی و سپردنِ آن به رضا پهلوی است.
در کنار این نگاه، برخی مخالفان تحریم رسانه‌ای ایران اینترنشنال، استدلال‌هایی کرده‌اند که بر “خطر سانسور” و “محدودسازی آزادی بیان” تمرکز دارد. اینان بر این گمانند که حتی اگر بخش‌هایی از محتوای این شبکه مبالغه‌آمیز یا جهت‌دار باشد، باز هم امکان استخراج “مطالب مفید” وجود دارد. از این رو، تحریم معادل نابود کردن فرصت اطلاع‌رسانی و تنوع دیدگاه است. برخی از اینان بر این باورند که: “تحریم هر رسانه‌ای، چه موافق آن باشیم، چه مخالف آن، شکلی از سانسور و خفه کردن صدای مخالف است. هر جریانی حق دارد رسانه‌ی خود را داشته باشد. آزادی بیان رکن اصلی دموکراسی است.”
اما، موضوعی که باید به آن بسیار توجه کرد این است که فارغ از همه‌ی این اظهارنظرات، نکته ای است که باید به آن دقت کرد و آن هم همانا این حقیقت روشن است که پیش چشم ماست: شبکه‌ی ایران اینترنشنال در تمام مدتی که آن را می‌شناسیم و دیده‌ایم، هیچ پاسخی به پرسش های بسیاری در باب منابع مالی‌ی آن نداده است و استقلال مالی‌ی آن روشن نیست. خطِ غالب و سیاستِ جاریه‌اش به روشنی از پلورالیسم سیاسی و تنوع نیروها در فضای سیاست جاری‌ی ایرانی فاصله ای بعید دارد. بسیاری از برنامه‌ها و ره‌گشت‌هایش در پی‌ی اعتبار بخشیدن به سیستمی سرنگون شده است که نیروهای سرکو‌بگر و لمپن‌اش با خشونت و ایجاد وحشت در پی‌ی از میدان به‌در کردنِ نیروهای مخالف خویش است. از بدوِ روند آغاز جنگ بین اسرائیل و جمهوری‌ی اسلامی، کشتار مردم و ویرانی‌ی کشور را نادیده و بی اهمیت انگاشته است. در همه‌ی زمان‌های هجوم اسرائیل با حمایت آمریکا، در باب کشتار سهمگین مردم غیرنظامی‌ی غزه، لبنان و ایران، بمبارانِ خانه‌ها، خیابان‌ها، بیمارستان‌ها، مهدکودک‌ها، مدارس، زندان‌ها و حتّی یک مدرسه‌ی سوارکاری در کرمانشاه و کشتار نزدیک به شصت راس اسب جوان تیزتک… آب بر دستان آلوده‌ی آنان ریخته است و می‌ریزد تا از خون ده‌ها هزار کودک و زن و مرد بی‌پناه شسته شود. تحریم چنین رسانه‌ی بی‌پرنسیپ و وابسته‌ای، بی تردید؛ نه تنها یک کنش سیاسی‌ مقبول، که یک عمل اجتماعی و انسانی‌ی مدرن نیز هست.
با این مقدمه و پیش از هر چیز برای آن دسته از کسانی که با “تحریم” شبکه‌‌ها و رسانه‌های قدرتمندِ سرمایه‌های بزرگ و قدرت‌های نظامی‌ی قاهر، با این استدلال‌ رو به رو می‌شوند که: “تحریم هر رسانه‌ای، چه موافق آن باشیم، چه مخالف آن، شکلی از سانسور و خفه کردن صدای مخالف است” ، می خواهم به یک نمونه‌ی روشنِ تاریخی اشاره کنم که در آلمان فدرال و در دهه‌ی هشتاد و نود قرن گذشته روی داده است و خود نیز در آن حضور داشته ام. در این نوشتار سعی خواهم کرد نشان بدهم که تحریم یک نشریه یا شبکه‌ی خبری، یا نظایر آن، لزوما به معنای نفی‌ی آزادی‌ی بیان و خفه کردنِ صدای مخالف نیست. هیچ پیوندی با “سانسور” هم ندارد. اصولا “قدرت امتناع” در این عرصه، از بنیان؛ مخالف سانسور و رزمنده‌ی “آزادی بیان” است. این نیرو؛ خواستار تابیدن خورشید حقیقت است و در کنار آن مانع از غلبه‌ی کوری و تاریکی بر زیستگاهِ آدمی می شود. این “دعوت” به “تحریم”، جنبشِ نشان دادن قدرتِ شکل گرفته از پایین به پایورانِ منحطِ قدرتِ رسانه‌ای‌ی در اختیارِ سرمایه و قدرت است. البته، این که به اقتضای “سیاست‌روز” شمار کثیری از بی‌باوران به آزادی و دمکراسی خود را درون “صف” جای کرده باشند، از درستی‌ی سخن نمی‌کاهد.


Gib BILD keine Chance!
شعار „Gib BILD keine Chance“ (به فارسی: “به بیلد هیچ شانسی نده” یا “به روزنامه بیلد فرصت نده”) همراه با تحریم این روزنامه‌، یکی از شعارها و عمل‌های نمونه‌وار نیروهای چپ‌گرا، رادیکال و ضد راستگرایی در آلمان و در دهه‌های هزار و نهصد و هشتاد و هزار و نهصد و نود قرنِ گذشته‌ بود. این شعار در واکنش به عملکرد روزنامه‌ی BILD، (یکی از پرخواننده‌ترین و بحث‌برانگیزترین نشریات راست و پوپولیست آلمان)، شکل گرفت. شعار و عملی که تسمه از گرده‌ی این بزرگترین و مقتدر ترین روزنامه‌ی پوپولیستی‌ی همه‌ی تاریخ معاصر آلمان کشید که تا کنون کمر راست نکرده است! و این روزنامه دیگر اقتدار سابق خویش را بازنیافته است. دلایل استفاده از این شعار و این عمل را در چند محور اصلی بر می‌رسم:
محتوای پوپولیستی، راست‌گرایانه و مطالبِ تحریک‌آمیزِ “بیلد” علیه پناهندگان، خارجی ستیزی‌ی عریان، حمله و هجوم پیوسته علیه مبارزان چپ، حتی چپ‌های قانونی، لاف و گزاف، تهمت، دروغ بستن به تحرکات سیاسی و اعتراضی‌ی طبقه‌ی کارگر متشکل و جنبش‌های زنان و دانشجویان و رادیکالیسم چپ و…
روزنامه “بیلد” اغلب به انتشار اخبار جنجالی، تحریک احساسات عمومی، و دامن زدن به ترس‌های اجتماعی و سیاسی (مثلاً درباره‌ی پناهندگان، جرم‌های آنان، یا تهدیدات خارجی) متهم بود. این موضوع باعث شده بود گروه‌های چپ‌گرا آن را ابزار ایدئولوژیک محافظه‌کاران و راست‌گرایان بدانند.
دخالت و شکل‌دادنِ رویدادهای سیاسی‌ی جاری، با روایت‌های یک‌جانبه: “بیلد” اغلب با انتشار گزارش‌های اغراق‌شده یا یک‌طرفه، به شکل‌گیری‌ی افکار عمومی علیه گروه‌های چپ، مهاجران، جنبش‌های ضدنژادپرستی، و حتی سندیکاها کمک می‌کرد. مخالفان می‌گفتند این روزنامه به دوقطبی‌سازی‌ی جامعه دامن می‌زند. و راست هم می‌گفتند!
نقش “بیلد” در ترور شخصیت و تحریکِ خشونت: در بسیاری موارد، “بیلد” متهم به انتشار مطالبی می‌شد که به حمله‌ی راست‌گرایان و نئونازیست‌ها به فعالان چپ‌گرا یا گروه‌های انقلابی‌ی رادیکال مشروعیت می‌داد. به مثل؛ در دهه‌ی هزار و نهصد و هشتاد، این نشریه، بارها فعالان ضد هسته‌ای، معترضینِ به دفن زباله‌های هسته‌ای در منطقه‌ی “گورلبن” آلمان، یا معترضان ضد سرمایه‌داری را به عنوان “آشوب‌طلب” و “تهدید امنیت ملی” معرفی می‌کرد. یا با تحریک نیروهای راستگرا، باعث بروز خشونت‌های شدید در گردهم‌آیی‌هایی چون تظاهرات اول ماه مه می‌شد.
با الهام از شعار جهانی و معروف “Gib AIDS keine Chance”(به ایدز هیچ شانسی نده!) شعار «Gib BILD keine Chance» رونوشتی آگاهانه و طنزآمیز از کمپین معروف بهداشت عمومی‌ی آلمان در دهه هشتاد بود.
فعالان چپ با تغییر این شعار، می‌خواستند نشان بدهند که به همان اندازه که ایدز یک تهدید جدی برای سلامت است، “بیلد” هم تهدیدی برای سلامت فکری و دموکراسی است.
شعار «Gib BILD keine Chance» نمادی از مقاومت علیه رسانه‌ای بود که به تحلیلِ نیروهای چپ، نه تنها حقیقت را تحریف می‌کرد، بلکه در خدمت گفتمان‌های نژادپرستانه، ضدچپ و ضدمهاجر و مهاجرت نیز بود. گفتمان‌هایی که جان بسیاری از پناهندگان را در اردوگاه‌های پناهندگی گرفت و محل‌های اسکان آن‌ها را نیز در بسیاری از شهرهای آلمان طعمه‌ی آتش نفرت ضد‌خارجی کرد. این شعار هنوز هم گاهی در تجمعات ضد راسیستی یا “نقدِ رسانه‌ای” در آلمان شنیده می‌شود. پس، در پیوند با این پرسش؛ که، چرا هماره مواضع “بیلد”، گروه‌های اجتماعی‌ی مبارز؛ مثل زنان و کارگران و دانشجویان را خشمگین می‌کرد؟ و این که: چرا در سال‌های دهه‌های هزار و نهصد و هشتاد و هزار و نهصد و نود، مبارزه با حقیقت‌ستیزی و بی‌عدالتی‌ی فرهنگی و اجتماعی از جانبِ روزنامه‌ی “بیلد”، مردم را به خیابان‌ها کشاند؟ باید گفت: پاسخ آن به ترکیبی از عوامل سیاسی، فرهنگی، رسانه‌ای و ساختاری در آلمان آن سال‌ها بازمی‌گردد. در این دوره، جنبش‌های اجتماعیِ‌ی مبارز، مانند: زنان، کارگران، دانشجویان، گروه‌های ضدنژادپرستی، فعالان ضدجنگ و جنبش‌های حاشیه‌ای، همچون؛ مهاجران و گرایشات جنسی‌ی متفاوت، روزنامه‌ی “بیلد” را نه‌فقط به‌عنوان یک رسانه، بلکه به‌مثابه‌ی ابزار نیرومند بازتولید نظم‌سلطه و سرکوب تلقی می‌کردند. “بیلد” به‌مثابه‌ی زبان سلطه؛ رسانه‌ای علیه فرودستان بود. “بیلد” در قالب زبانی عامیانه و احساساتی، اغلب روایت‌های مسلطِ حاکمیت، سرمایه‌دارها و سرمایه‌داری، ملی‌گرایی و نظم محافظه‌کارانه را بازتولید می‌کرد. به مثل: کارگران را وقتی اعتصاب می‌کردند، “اخلال‌گر”، “زیاده‌خواه” یا “ضد رشد” معرفی می‌کرد. زنانی که برای حقوق برابر، حق سقط جنین یا علیه خشونت جنسی مبارزه می‌کردند، با عنوان‌هایی مانند “فمینیست‌های افراطی” تخطئه می‌کرد. دانشجویان معترض را اغلب به‌عنوان “هرج‌ و مرج‌طلب” یا “ضد نظم عمومی” به تصویر می‌کشید. این زبان تحقیرآمیز و سرکوبگر باعث شد که فعالان اجتماعی “بیلد” را نه صرفا “رسانه”، بلکه بخشی از دستگاه سرکوب فرهنگی ببینند.
انحصار مطبوعات و رسانه‌ها در دست ارباب قدرت، شکاف فزاینده‌ی رسانه‌ای و نابرابری طبقاتی در دسترسی به بیان و صدا، عاملی اساسی‌ بود، که چپِ بی‌قدرت و مقهور سرمایه‌های میلیاردی‌ را واداشت تا علیهِ اربابان قدرت سیاسی و علیه “بیلد” و همتایان رسانه‌ای آن، مردم و به‌خصوص ستم‌دیدگان و جنبش‌های اجتماعی را برای تغییر اوضاع به خیابان دعوت کند. و علاوه بر آن این نشریه را تحریم کند. تحریمی که این روزنامه را تا مرز فلج کامل پیش برد و قدرت مردم را نشان داد. حتی بسیاری از روزنامه‌فروشی ها از فروش آن خودداری کردند. به هر کجا که می‌نگریستی؛ این نوشته را به اشکال مختلف چون برچسب های کوچک و بزرگ و دیوار نویسی و “گرافیتی” می‌دیدی: “به بیلد هیچ شانسی نده!”
در آن دوران، بر خلاف امروز که شبکه‌های اجتماعی‌ی اینترنتی فضاهای بدیل و بدیع ایجاد کرده‌اند، مردم و گروه‌های مخالف نظام سلطه، قدرت رسانه‌ای کمی داشتند. روزنامه‌هایی مانند “بیلد”، که صدای قدرتمندان را نمایندگی می‌کردند، میدان عمومی را در انحصار خود داشتند. برای همین، مبارزه علیه “بیلد” به معنای مبارزه برای دیده شدن و شنیده شدن صداهای خاموش‌شده بود. خیابان، تنها تریبون آزاد برای فریاد بود.
سابقه‌ی رادیکالیسم فرهنگی و پسا‌-شصت و هشت، پس از جنبش‌های اعتراضی و دانشجویی و فرهنگی‌ی سال هزار و نهصد و شصت و هشت میلادی، روحیه‌ی ضدساختار، ضدقدرت و آگاهی‌ی فرهنگی را در دهه‌ی هزار و نهصد و هشتاد شکوفا و بازتولید کرد. نسل‌های جدیدی از کنشگران، به جای مبارزه‌ی صرفا اقتصادی، به سمت مبارزه‌ی فرهنگی-نمادین رفتند. آن ها به خیابان پا گذاشتند! آن‌ها می‌دانستند که نظام‌های سلطه تنها با خشونت و “قانون” حفظ نمی‌شوند، بلکه با روایت، رسانه و بازنمایی نیز استوارند. در نتیجه، مبارزه با “بیلد”، نمادی از مبارزه با هژمونی فرهنگی‌ی سرمایه‌داری و مردسالاری شد.
افزون بر همه‌ی این‌ها، در دهه‌های هشتاد و نود میلادی‌ی قرن گذشته؛ چند رویداد خاص هم آتشِ خشم عمومی را علیه “بیلد” شعله‌ورتر کرد: برافروختن نفرت علیه مهاجران و پوشش دادنِ تحریک‌آمیز “بیلد” از نفرت ناسیونالیسم آلمانی علیِه پناه‌جویان، باعث شد “بیلد” به عنوانِ یکی از مظنونان تحریک نژادپرستی معرفی شود. برخورد جنجالی‌ی “بیلد” با فجایع اجتماعی، و دادن سهم عمده در این میان به پناهندگان، این نشریه را بارها با گزارش‌های غیرانسانی از وقایعی چون خودکشی، تجاوز یا خشونت خانگی در جامعه و تحقیر قربانیان متهم کرد. همچنین، رویدادهایی چون قتل‌ها و خشونت‌های نژادپرستانه در شرق آلمان (به مثل؛ شهر “روستوک” سال هزارو نهصد و نود و دو)، که پوشش نادرست و بی‌تفاوتِ “بیلد” نسبت به ریشه‌های آن، اعتراض‌های گسترده‌ای را برانگیخت.
با آن چه در بالا گفته شد، نیروی معترض و عدالت طلبان اجتماعی و به ستوه‌آمدگان، دیگر چاره‌ای برایشان نماند، الّا؛ تحریم روزنامه و آمدن به خیابان! تحریم؛ دعوت به دوری و کشیدن مرز با شیطان بود و به خیابان آمدن در آن دوران نقش رسانه‌ای داشت. وقتی امکان حضور در رسانه‌های رسمی نبود، دیوارنویسی، راهپیمایی، پوستر، فریاد، موسیقی و تئاتر خیابانی تبدیل به ابزارهای روایتگری چپ شد. شعارهایی مانند آن چه در زیر می ‌آید همه جا شنیده و نوشته می شد:
„Gib BILD keine Chance“
هیچ شانسی به “بیلد” نده!
„Stoppt Springer!“
شْپرینگر را متوقف کن!
اشاره به شرکت مالک بیلد
„Keine Macht den Lügen!“
دروغ را صاحب‌قدرت نکن
این مبارزات بی امان و بی هراس با همه‌ی اهرم‌های فشار و هراس، نشان می‌داد که مبارزه‌ی متشکلِ کارگران، زنان، دانشجویان و فرودستان، و جنبش‌های اجتماعی، تنها علیه مطالب یک روزنامه نبود، صحبت اصولا بر سر این یا آن روزنامه نبود. روزنامه بهانه بود! این همه، مبارزه‌ای گسترده با قدرتِ گفتار مسلط و فرهنگ سرکوب و اشاعه‌ی یک جانبه نگری و دروغ رسانه‌ای بود. شاعر و نویسنده‌ی ما “محمد مختاری” یاد باد که گفتاری بسیار روشن و قوی از مناسباتِ گفتار و “گفتار مسلط” دارد و اصولا “نوشتن” را شورش علیه زبان مسلط می شمارد.
جنبش‌های اجتماعی‌ی دهه‌های هزار و نهصد و هشتاد و هزار و نهصد و نود در آلمان به درستی تشخیص داده بود که حضورِ بی‌عدالتی فقط در سیاست یا اقتصاد نیست، بلکه در رسانه، در زبان، در تصویر، در کلیشه و در سکوت نیز هست. مبارزه با “بیلد” نماد این آگاهی بود:
مبارزه‌ای برای حقِّ دیده‌شدن، برای حقیقت، و برای عدالتِ فرهنگی. مبارزه برای به آسمان رسیدنِ صدای بی‌صدایان. صدای ستم‌دیدگان و سرکوب‌شدگان. یعنی کسانی که در عرصه های مختلفِ قدرت، هیچ پشتیبان و هیچ پناهی نداشتند.

اسن.
بیست و سه تیر ماه هزار و چهارصد و چهار

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

5 پاسخ

  1. کیست که نداند این رسانه سالها  بویژه چند سال اخیر در اوج خیزشهای انقلابی از۹۶ وجنگ غزه تاکنون درپی تحریف مبارزات مردم و۹۵% پایگاه اوباش،سارقان حرفه ای انقلابها، چماقداران سلطنت وعوامل موساد بوده
    اصغر رمضانپور معاون ارشاد خاتمی از ابتدا سر دبیر خبر ان و..
    مسئله همین جاست:در آلمان روزنامه‌“بیلد” را فعالان چپگرا یا گروههای انقلابی‌ رادیکال  زنان،کارگران، دانشجویان،گروههای ضدنژادپرستی،فعالان ضدجنگ و جنبشهای حاشیه‌ای،همچون؛مهاجران…تحریم کردند.
    ولی این بیانیه ازسوی افراد معدودی صادر شده که  سردار دکتر خلبان قالیباف هم از آنها تقدیر کرد!
    تحریم کنندگان حکومتی شناخته شده این رسانه معلوم الحال،سانسورچی ها،قاتلان زنجیره ای نویسندگان، سرکوبگران آزادی بیان، قاتلان جوانان”میهن”،اصولگرا و همچنین “چپهایی” هستند که تا همین امروز با آری به ج.ا در تثبیت پایه های حکومت جانیان “وطن” میکوشند.
    و این رسانه تا همین دیروز جولانگاه تعدادی از اینان بوده که سنگ دروغین دفاع از”کشور” را به سینه میزنند.

  2. جناب باقرپور گرامی:
    1) نقد شما به ایران اینترنشنال منصفانه نیست و تفاوت چندانی با نقد آن ۴۵۰ حزب اللهی امضا کننده ی آن بیانیه ندارد. ایران اینترنشنال در دوره هائی و بویژه در دورن خیزش سترگ زن زندگی آزادی بعنوان شهبال رسانه ای این خیزش، خوش درخشید تا این که در دوران اخیر توسط شاهزاده رضا پهلوی بنمایندگی از طرف نتانیاهو تسخیر و به سقوط کشیده شد. به باور من هر نقدی که درخشش ایران اینترنشنال و خدمات آن را در جریان آن یکتا خیزش شکوهمند تاریخ ایران، تاًکید می کنم یکتا خیزش شکوهمند تاریخ ایران، نادیده گیرد، دستکم اینست که منصفانه نیست.

  3. تحریم تقاضا برای دنبال نکردن آزادانه است وسانسور یک اقدام تخریبی در جهت ممانعت وسرکوب واین دو مقوله زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند. تحریم نوعی نقد سلبی است ولی سانسور یک حمله وهجوم وسرکوب سلبی .

  4. این نه فقط سیاست آشکارا راست سلطنت طلب و همراهی و همکاری با سلطه طلبی اسراییل از سوی بنگاه چندصد ملیون دلاری ایران اینترنشنال است که آنرا از رسانه بودن تهی می کند ، که در کنار آن بر خلاف بیلد سایتونگ که هیچ فرد آبرو داری در آن نمی نوشت ، شرکت کسانی چون فرج سرکوهی و حسین قاضیان باعث سفید شویی و کم خطر جلوه دادن آن می شوند.

  5. درود بر باقر پور عزیز.نگاه وشجاعت شما قابل تحسین است.امیدوارم روزی راببینیم که نوکران سرمایه هار جهانی هیچ ِشانسی برای ماندن نداشته باشند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *