
نجات ایران در گرو برداشتن دو گام سرنوشتساز است: نخست، تسریع حرکت عقربهی شکاف از طریق حمایت مشروط و موقت از عملگرایان میانهرو برای کاهش سرعت حرکت عقربهی جنگ و به تأخیر انداختن یا حتی منتفی کردن دومین تهاجم گسترده؛ و دوم، فراهم ساختن زمینه برای تحقق اصلاحات رادیکال ساختاری در خلال تنگناهای اجتنابناپذیر پیش رو، برای بازآرایی اساسی صفحهی ساعت سرنوشت ایران. عقربهی جنگ در حال زدن آخرین تیکتاکهای خود است
فارغ از انواع عملیات پنهانی اسرائیل در خاک ایران که پس از آتشبس همچنان ادامه دارند اما برای این که نقض آتشبس محسوب نشوند مقامهای ایرانی آنها را نادیده می گیرند، دو عقربهی شوم بر صفحهی ساعت سرنوشت ایران در حرکتاند. «عقربهی جنگ» با شتابی هراسانگیز بهسوی ساعت صفرِ دومین یورش گستردهی اسرائیل پیش میرود. اگر این حملهی تجاوزکارانه دوباره رخ دهد، اینبار تنها یک جنگ نظامی نخواهد بود بلکه آزمونی بسیار دشوارتر از گذشته برای بقای هم ایران در برابر ویرانی و هم نظام در برابر پروژهی تغییر رژیم خواهد بود. سرعت حرکت عقربۀ جنگ به متغیرهای پرشمار منطقهای و بینالمللی وابسته است، ایضاً به متغیری ملی که در سرعتِ حرکتِ عقربهای دیگر بازتاب مییابد: «عقربۀ شکاف» در سیاست داخلی ایران که بس کُند میچرخد. عقربۀ شکاف داخلی عجالتاً در قالب مجادلۀ گفتمانی بین دو نیروی اصلی در هیئت حاکمه بر سر تغییر رفتار نظام سیاسی در حوزۀ سیاست خارجی ظاهر میشود. در یک سو هستۀ اصلی نظام ایستاده که تن به تغییر رفتار در سیاست خارجی نمیدهد و تغییر رفتار را آغازی برای تغییر رژیم میداند. مقام رهبری در مرکزیت چنین جریانی جای گرفته و زیر فشار مطالبههای تندروانهتر فرقۀ پایداری نیز قرار دارد. در سوی دیگر نیز عملگرایان میانهرو ایستادهاند که تغییر رفتار نظام در سیاست خارجی را سدّی در برابر طوفان تغییر رژیم میدانند. مهمترین نشانۀ تبلور چنین جریانی را میتوان در انتشار بیانیۀ ۱۸۰ نفرۀ «تغییر پارادایم» سراغ کرد. تاکنون نشانههای ارتقای مجادلۀ گفتمانی به منازعۀ میدانی میان این دو جریان مطلقاً پررنگ نبوده است. در این فازِ مجادلۀ گفتمانی اما این دو جریانِ اصلیِ هیئت حاکمه بر سر حفظ ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی متفقالقولاند. سرعت حرکت عقربۀ جنگ، سوای متغیرهای منطقهای و بینالمللی، از نوع حرکت عقربۀ شکاف نیز تأثیر میپذیرد. اگر تفوق هستۀ اصلی نظام بر عملگرایان میانهرو کماکان حفظ شود، بر سرعت حرکت عقربۀ جنگ افزوده خواهد شد و احتمال حملۀ گستردۀ اسرائیل به ایران افزایش مییابد. اگر عملگرایان میانهرو، چه در قالب مجادلۀ گفتمانی و چه به شکل منازعۀ میدانی، بر هستۀ اصلی نظام چیره شوند، از سرعت حرکت عقربۀ جنگ کاسته خواهد شد و جنگ گسترده چهبسا به تعویق افتد یا حتی شاید تا افقی رؤیتپذیر در آینده منتفی شود. در بیرون از هیئت حاکمه اما شبح اصلاحات رادیکال ساختاری در سایهروشنِ حاشیۀ طبقۀ سیاسی مسلط در گشتوگذار است. مهمترین نماد این سومین نیرو مشخصاً میرحسین موسوی است با بیانیهاش در بیستم تیرماه که از نو خواستار برگزاری رفراندوم برای تأسیس مجلس مؤسسان قانون اساسی و گذار آرام و غیرخشونتآمیز از نظام جمهوری اسلامی با اتکا بر آرای مردمی شد. اما این جریان نه سازمانیافتگی سیاسی دارد نه اتصالی محکم با جنبشهای اجتماعی. این نیروی سوم در وضعیت کنونی بیشتر یک امکان نظری است تا بازیگری میدانی. در بیرون از همۀ این معادلات اما نیرویی کمین کرده که خواستار فروپاشی نظام سیاسی از طریق جنگ است و مدافع دوآتشۀ تهاجم تجاوزکارانۀ مجدد اسرائیل به ایران و تضعیف زیربناهای امنیتی و نظامی و شکلگیری شورش مردمی و نهایتاً سقوط نظام جمهوری اسلامی. این جریان بهقوت دفاع میکند از پروژۀ احداث سنگفرش در مسیر فرودگاه به کاخ نیاوران با ملاط اجساد ایرانیان. اگر بتواند دریغ ندارد که شهرهای ایران به تلی از آوار تبدیل شوند تا شاید جسد رژیم اسلامی نیز زیر آوار یافت شود. این نیرو حقیقتاً وجود دارد اما نه به صورتی منسجم و تشکلیافته در درون مرزهای کشور بلکه همچون امکانی که فقط در سایۀ سوزان زمین سوخته به فعل میرسد. امیدوارانه منتظر است که رقص عقربهها به پایان برسد تا با دندانهای خونآلود به ایرانِ ویران بازگردد. پنجمین نیرو نیز گرگهایی حاشیهنشیناند در کمینِ دولتی نیمهجان. این کفتارهای ژئوپولیتیک بوی مرکزِ رو به تلاشی را از کیلومترها دورتر حس میکنند. لحظۀ طلایی را هنگامی میدانند که حضور دولت در مرزها محو شود تا بتوانند دکمۀ شروع بازی را فشار دهند. اگر لحظۀ شوم طلایی فرابرسد، این نیروها خطرناکتر از حدی خواهند بود که اکنون به نظر میرسند. در وقت موعود چه بخواهند چه نخواهند جنگسالارانی خواهند شد مستمر در حال نشانگذاری مرزها با خون. در این میان، نجات ایران در گرو برداشتن دو گام سرنوشتساز است: نخست، تسریع حرکت عقربهی شکاف از طریق حمایت مشروط و موقت از عملگرایان میانهرو برای کاهش سرعت حرکت عقربهی جنگ و به تأخیر انداختن یا حتی منتفی کردن دومین تهاجم گسترده؛ و دوم، فراهم ساختن زمینه برای تحقق اصلاحات رادیکال ساختاری در خلال تنگناهای اجتنابناپذیر پیش رو، برای بازآرایی اساسی صفحهی ساعت سرنوشت ایران. عقربهی جنگ در حال زدن آخرین تیکتاکهای خود است.
*نقل از تلگرام نویسنده





5 پاسخ
جناب مالجو حتی خونخواران و جنایتکاران داخل نظام را هم «کفتار و گرگ» ننامیده! دقت کنید که از نظر ایشان فقط ملیت ها و خلقهایی که یکصد سال زیر چکمۀ رضاخانها و امیراحمدی ها و سر به طنا خلخالی ها و رئیسی ها و اژه ای ها بوده اند گرگ و کفتار هستند! این بیانات از مرکزگرایی گذشته و استاندارد جدیدی از ضدیت با خلقها و ملیت های ایران ثبت کرده است. تنها دغدغۀ ایشان در این متن تقدیس نیروهای مرکز و تنها نگرانی ایشان تلاشی اقتدار مرکزی است و حتی حاضرند همان جنایتکارانی که با نام محترمانۀ «هستۀ سخت نظام» نامگذاری کرده اند بر سر جای خود بمانند، اما به هیچ شیوه ای عاملیتی در نیروهای خارج از مرکز که با نام غیرمحترمانۀ «کفتار و گرگ» نامگذاری کرده اند به وجود نیاید! این همه کینه از حاشینه نشینان و طردشدگان و خارج از «مرکز» قرارگرفتگان جداً جای پرسش و تعجب و البته نگرانی دارد!
انگار ندیدیم وقتی همین مرکزِ در حال تلاشی، با چنگ و دندان به جان مهاجران و شهروندان افغانستانی تبار افتاد و در شرایط غیرانسانی بدون آب و غذا آنها را در اردوگاههای مرزی تلنبار کرد، این مردم بلوچ بودند که به آنها نان و غذا رساندند، از سلاح سوزان پکک هم روزی نمیگذرد، حالا ایشان روی چه حسابی حاشیهنشین را گرگ میپندارد؟ این راهی که ایشان به عنوان راه سوم میخواهد به ما غالب کند خیلی وقت پیش به بن بست رسید: اصطلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا
ای کاش حالا که نیروهای ۱ تا ۴ را دقیقاً با ارجاع به بیانیه ها و شخصیت هایشان نام بردید، نیروی پنجم را هم به جای کفتار و گرگ خواندن به صورت دقیق تر و با ذکر شخصیت هایش توصیف میکردید تا دیدگاهتان دقیق تر مشخص شود.
بیشتر بگید، چپ و راست ایرانی به اقلیت ها رحم نکنید، هیچ چیزی کثل این نفرت پراکنی شما اونا رو متحد و اماده گرفتن حقشون از مرکزنشینان نمیکنه، دمتون گرم ادامه بدید پر قدت. ما حاشیه نشینان نیازمند این اتحاد بودیم که این دو سال شما از پسش بر اومدید
جناب مالجو،از انچه که وجود دارد گفتید ولی از آنچه باید به وجود بیاید نه.امریکا واروپا خواهان تنش در منطقه نیستند،هر تحلیلی غیر از این فرض گمراهدکننده است.آنچه که باید به وجود بیاید یک بدیل برای دوران گذار است.یک چهره این بدیل باید نگاهش را به امریکا و غرب بدوزد وخود را به عنوان عاملی که بن مایه ای قوی حمایتی از درون کشور داردمعرفی کند و راهکار ارائه دهد.چهره دیگرش( البته گنوسی نیست)روبه سوی مردم ایران خواسته های برحقشان را نمایندگی می کند.با توجه به تحولات سوریه ولبنان که جلوی چشممان است،دیگر از این واضحتر نمی توان سخن گفت.عرصه، عرصهٔ رقابت است ،همه مدعی عدالت و رفاه هستند ولی مردم یاران خود را می شناسند ،به شرطی که خود را نشان دهند.