سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

چرا علیرغم اشتیاقی که داشتم، این تسلیت جمعی را امضاء نکردم؟ – بهزاد کریمی

بمناسبت درگذشت شخصیت سرشناس محمدتقی برومند (ب. کیوان)، متنی با امضای جمعی (*) در گرامی‌داشت خاطره‌ی این زنده‌یاد و ابراز هم‌دردی با بازماندگان او منتشر شد که اقدام نیک و بجایی بود. نحوه تنظیم متن اما، پرسش‌برانگیز است و نیاز به درنگی انتقادی دارد که در ادامه به آن خواهم ‌پرداخت. انگیزه‌ی نوشتار حاضر همین است.

خود من، در همان ساعت اول فوتِ برومند از طریق رفیقم آرش، فرزند ارشد آن زنده‌یاد، در جریان این فقدان قرار گرفتم و فوریت اطلاع رسانی را هم که معنی ویژه‌ای برایم داشت قدر دانستم. بلافاصله طی نوشتاری کوتاه، به وی و هر سوگوار آن از دست رفته تسلیت گفتم و از ارزش‌های ماندگار این انسان کوشا در راه عدالت اجتماعی یاد کردم. همان روز هم از دوستانی پرسیدم آیا کسانی در فکر تهیه‌ی متن جمعی تسلیت هستند که پاسخ مثبت بود؛ که جواب اگر جز این بود، حسب وظیفه مانند دیگر موارد مشابه، دست اندر کار تهیه متن تسلیت جمعی می‌شدم.

اما متن جمعی مورد انتظار تا به دستم رسید، پرسشگرانه و در نهایت تعجب دیدم که در آن حتی یک کلمه هم به پنج سال تلاش شبانه‌روزی محمدتقی برومند در رادیو زحمتکشان ایران اشاره‌‌ نشده است. با خود گفتم حتماً سهوی در کار بوده و می‌توان در تماس با دوست نویسنده‌ی متن که لابد محوریت جمع‌آوری امضاءها هم با اوست، یادآور این غفلت شد تا با افزودن فقط هم یک سطر بر نوشته‌ی ارسالی، به رفع کمبود‌ آن برخاست.در تماس با نگارنده‌ی متن نکته‌ی به گمانم مغفول در نوشتار را با او در میان نهادم، اما در کمال شگفتی دریافتم که نه فراموشی و جاافتادگی بلکه احتراز آگاهانه از اشاره به این دوره از حیات مبارزاتی رفیق برومند در میان است!

دلیل یادداشت اعتراضی حاضر هم همین است: چشم نبستن بر بی‌انصافی‌ها‌ که آفتی علیه پاکیزگی فضای سیاسی هستند و انتقاد به رفتارها و رویه‌‌های سانسورگونه که چشم‌پوشی بر آن‌ها بدآموزی‌ سیاسی و دامن زدن به بی‌اعتمادی‌هاست.

این طبیعی است که در هیچ سوگنامه‌‌‌ با بار گرامی‌داشت، نباید درازنویسی کرد و به هر فراز و فرود زندگی یک انسان رخت بربسته و از میان برخاسته پرداخت. چنین متونی عموماً، نه ظرفی هستند برای برشماری نیک و بدهای کارنامه‌ی شخص درگذشته و نه چه به صراحت یا با «از قلم انداختن»، محل قضاوت نسبت به فلان یا بهمان برش از زیست شخص متوفی. نقطه عزیمت در این متن نیز همین بوده، اما در وسط راه مواجه با دست‌انداز و دست‌درازی!

متن از پیوستن برومند جوان دهه‌ی بیست به حزب توده ایران و نیز فعالیت‌های سندیکایی او می‌آغازد، به درستی سختکوشی وی در ارتقای فرهنگی‌‌اش و گام نهادن‌ در کار تالیف و ترجمه را می‌ستاید، اشاره‌ به عضویت او در کانون نویسندگان ایران و ماجراهای آن دارد و سرانجام با ذکر کناره‌گیری منتقدانه‌‌ی برومند از حزب همه عمری‌اش پایان می‌گیرد. در این میان اما، یک دوره‌ی خصلت‌نما از زندگی مبارزاتی آن زنده‌یاد از قلم می‌افتد تا پرشی آگاهانه از روی برهه‌ای جدی و مهم از زندگی او صورت بگیرد! چیزی که متن گرامی‌داشت را پرسش برانگیز کرده است.

پرسش هم این‌که، چرا متن تسلیت در نگاره‌نمایی‌‌ها از برش‌های چشمگیر زندگی این انسان مبارز، پنج سال «ناقابل» از آن را از قلم می‌اندازد؟! دوره‌ای که، این شخصیت مهاجر به افغانستان همسایه‌، با مایه‌گذاری تمام روز و شبش را در خدمت رادیو زحمتکشان ایران قرار داده بود. آیا منِ زیسته‌ی آن دوره به عنوان همکار تنگاتنگ برومند– از جایگاه مسئولیت هیئت سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) در این رادیوی مشترک –  حق دارم چنین مصلحت‌گرایی را نادیده بگذارم و خود را موظف ندانم که به شهادت آن‌همه فداکاری‌ این انسان پاکباخته در پیشبرد وظیفه‌ی مبارزاتی‌اش برآیم؟

آری، فقط کسی می‌تواند بداند که تعطیلی برنداشتن صدای رادیویی اپوزیسیونی با تنگناهای بسیار، حتی برای یک روز از ۳۶۵ روز سال مستلزم چه جانفشانی‌هاست که جای پایی در این کار سخت داشته باشد. برومند که او را با نام مستعار «وحید» صدا می‌زدیم، ۵ سال تمام – و بی‌هیچ اغراق – چیزی حوالی ۱۵ ساعت از روز را صرف انجام وظیفه در آن رادیو‌ ‌کرد. آیا انصاف است که در وصف این درگذشته چنین تلاش و مایه‌گذاری‌هایی از قلم بیفتد؟ کار او آیا خدمت  بوده یا خلاف آن که مستحق چنین فراموش کردنی باشد؟ من که چیزی به نام استراحت در این انسان پاکباخته طی آن پنجسال به‌یاد ندارم، باید بگویم که تداوم کار رادیو زحمتکشان ایران برای وی بدل به یک امر وجودی شده بود.

«رادیو زحمتکشان ایران» در آن سال‌های سیاه، در زمره صداهای آزادیخواهی کشور بود و نقطه امید و اتکاء برای مبارزان داخل کشور به شمار می‌رفت. رادیویی که، افشاگری‌های‌ بی‌امان علیه سیاست‌های سرکوبگرایانه‌ی جمهوری اسلامی پیش بُرد، برای یک دم نیز از وظیفه‌ی مخالفت پیگیر با ادامه‌ی جنگ خانمانسوز، تبلیغ ضرورت قطع آن و برقراری صلح فوری غفلت نکرد و در ترویج و روشنگر‌ی افکار مترقی، عدالت‌خواهی و سوسیالیستی از هر آنچه که در توان داشت باز نماند.

فعالیت در این رادیو، طبعا جنبه‌ی جمعی و تیمی داشت و خدمات و ایرادات کارش نیز مسلماً و کمابیش به همه‌ی تحریریه و کارکنان‌ زحمتکش آن برمی‌گشت. در این میان اما، بیشترین بار و زحمت آن بر دوش برومند بود که یک لحظه نیز شانه از کار و زحمت خالی نکرد. اتفاقاً اگر قرار باشد از برومند به عنوان مبارزی تمام وقت یاد شود، درست همین پنج سال متوالی است که برایش چیزی به عنوان زندگی شخصی وجود نداشت!

وظیفه‌ای که برومند در آن زمان بر دوش می‌کشید، از چنان سطحی برخوردار بود که کمتر کادر سطح بالای متعلق به حزب توده‌ آن روزگار نمی‌توانسته بداند‌ عهده‌دار اصلی این وظیفه کیست. سخن از آن زمانی می‌رود که هنوز خبری از انشعابات و کناره‌گیری‌های بعدی نبود تا فعال طرازبالایی از آن زمان امروز ادعای بی‌اطلاعی در این زمینه بکند. اگر هم کادری از آن دوران بگوید که به دلیل مخفی‌کار‌ی‌ حزبی وقت چیزی از برومند نمی‌دانست، اظهار بی‌خبری در این باره‌ اما بعد چهل سال ذوب هر راز منجمد زیر آفتاب تموزی و هنگام تحریر این متن، به‌هیچوجه پذیرفته نیست.

هم از این‌رو، خلاً پنج سال از عمر برومند در این متن، نه امری از قلم‌افتاده بلکه انداخته از قلم است و نمی‌تواند هم به چیزی جز سیاسی‌کاری و بی‌انصافی تعبیر شود. همین برداشت هم است که مرا واداشت تا به نقد این رویه از‌ عمل برخیزم. چرا که، موضوع نه برخورد صرفاً موردی با موردی معین است که بشود از کنارش گذشت، بلکه نشان از رسوبات رفتارهایی دارد که همچنان ناقض پلورالیسم‌اند. نقطه آسیب، نهفته در این‌هاست و نگرانی‌ها، همین‌ها‌.

شاید به ذهن خوانندگانی چنین خطور کند که اصلاً چه جای پرداختن به مسایلی چنین «خُرد» در این سرنوشت‌سازترین لحظات حیات سیاسی کشور؟ پاسخ اما اینکه: از خُرد است که کلان بر‌خیزد! این هشدارباش‌ها که واقعیت‌ها را نه جابجا کنیم و نه از قلم بیندازیم، نیاز گذار به دمکراسی و استقرار فرهنگ دمکراتیک است.

اعتراض این نوشتار نه به این اقدام جمعی برای ارایه‌ی متن مشترک است و نه به امضاء نهادن‌ها پای آن. برعکس، ابراز هم‌دردی دوستان نشانه‌ی ارج‌گذاری آن‌ها به نام و یاد آن فرهیخته از دست‌رفته می‌دانم. انتقاد، به رفتار سوئی برمی‌گردد که با شگفتی و تاسف نام دیگری جز تصمیمی تعمدی ندارد. همین هم جای اعتراض داشت و مانع از آن شد تا علیرغم اشتیاقم از گذاشتن امضایم بر پای این سوگواره‌ی جمعی، از آن منصرف بشوم. چرا که آدمی وقتی واقعیتی را ببیند که نباید و نخواهد چشم بر تلخی آن بربندد، مجاز به شراکت در آن هم نیست. ای کاش این اقدام جمعی بجا برای گرامی‌داشت، مبرا از آن برخورد نابجا ‌می‌بود. 

بار دیگر به نام و خاطره‌ی زنده یاد رفیق «وحید»- محمدتقی برومند (ب.کیوان) – درود می‌فرستم و فقدان او را به هر بازمانده‌ی آن گرامی‌جان و امضاء‌کنندگان همین متن جمعی تسلیت می‌گویم. اینست امضای من!

بهزاد کریمی ۱۲ تیر ماه ۱۴۰۴ برابر با ۳ ژوئیه ۲۰۲۵       

(*)https://akhbar-rooz.com/1404/04/12/22090/

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

5 پاسخ

  1. سلام بر بهزاد عزیز،
    بدرستی به نکته ای انگشت گذاشتی که بعضی سیاستمداران امروزه «لباس چرکینشان را قایم می‌کنند » و یا مردم را نفهم بحساب میاورند مباداافشا شود و یا اختلاف بیفتد. چرا نباید فقط یک کلمه و یا جمله ای هم اضافه کرد که انشعاب در کانون نویسندگان خط سیاسی حزب توده بود که برومند عزیز هم در سنگر شکوفایی جمهوری اسلامی برای حزب توده تلاش کرد. بگذار امضای فرخ و بابک و و و هم باشه یا نباشه. بگذار هر کدام در مقاله ای نقد بکنند تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد. مردم دیگه مردم ۴۰ سال قبل نیستند که فقط از کانال محدودی اندیشه ها را بگیرند و حقیقت دراختیار عده ای معدود باشد و عده ای هم شیفته شان. اگر شما در این بیانیه هم اشاره ای نکنیدمردم شما را و تاریخچهٔ تان را چه از کانال صحیح چه نا صحیح خواهند گرفت. بگذار در همین تسلیت نامه هم آگاهی روان باشد.
    بهزاد عزیز مثل همیشه قلم صادقانه ات و دوستانه ات ارزشمند است.
    سلامت باشی و قلمت پایدار
    ص کؤچه باغلی

  2. تسلیت یا افشاگری؟ قدیم ها در بین عوام، در عروسی و عزا و مراسم دیگر بر سر موضوعات و سلیقه های مختلف، بین افراد و فامیل، جّر و بحث و مشاجره و حتی دعوا…صورت می گرفت. نمی دانم امروز در ایران چه خبر ست. ولی بهزاد کریمی با این نوشته ی طولانی به باور من خیلی عوامانه برخورد کرده ست . نشر بیانیه ای کوتاه تسلیت ـ بدون این که لینک آن ارائه شود ـ بمناسبت درگذشت انسانی شریف که از او خیلی آموختیم ، بیانیه را دستاویز نوشته ی خود کرده ست. فقط با تاسف باید بگویم این گله گزاری را بهزاد کریمی می توانست به نحو منطقی تری با نویسندگان بیانیه در میان گذارد تا در آینده «بهتر » بنویسند.

    1. سلام آقای فرخجسته. دقت در اظهار نظر شرط اول هر نقدی است. در نوشتار من ادرس تسلیت مورد نقد آمده است، متاسفانه شما نتوانستید و یا نخواستید آن را ببینید. نیز تصریح کرده ام که با دوست نویسنده ی تسلیت جمعی تماس گرفتم و نه به صورت “گلایه” بلکه در شکل پیشنهاد خواستم تا برای یک خط هم که شده اشاره ای به آن پنجسال حیات مبارزاتی زنده یاد برومند شود تا متن “بهتر” شود که دریغا نشد. به شما دوستانه توصیه می کنم که در داوری هایتان عجله نکنید چون به پیشداوری متهم می شوید.
      شوید.

  3. خیلی عالی، اولین بار دیدم که منصفانه برخورد گردید ، از شما متشکرم. من یکی هر چه در مخیله دارم از این عزیز دارم. یاد مقولات فلسفی در سالهای دربدری ۱۳۵۱ به خیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *