
برای نخستینبار از زمان آزادسازی فرانسه (پس از جنگ جهانی دوم)، یک قطب رسانهای راست افراطی که از تأمین مالی مناسب، قدرت و تنوع برخوردار است، مطبوعات محافظهکار را بهسوی خود جذب میکند و شبکهٔ رسانههای لیبرال را نگران ساخته با قدرت وارد فضای عمومی شده است. راست افراطی و لیبرالها، این دو بال روزنامهنگاری غالب، اکنون هر یک در جبههٔ خود، برای بازآرایی میدان سیاست بهمنظور انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۷ تلاش میکنند.
سه هفته پیش از دور نخست انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۹۹۵، آلن مَنک، مشاور سیاسی محافل مالی، از اینکه انتخابات میان آقای ادوار بالادور و ژاک دلور، دو حامی لیبرالیسم اروپایی، برگزار نمیشد، ابراز تأسف کرد: «ما فقط یک قدم با یک کارزار انتخاباتی درخور یک کشور بسیار پیشرفته و پیچیده فاصله داشتیم — رقابتی متعادل میان راست میانه و چپ میانه، به سبک آلمان. اما در عوض، گرفتار کارزاری شدیم که بهشدت تحت تأثیر گرایش قدیمی فرانسوی به خیالپردازی، توهم و این تصور است که سیاست همه چیز را تعیین میکند (شبکهٔ خبری السیآی، ۱ آوریل ۱۹۹۵)». اینبار نیز نخبگان رسانهای فرانسه، پس از تلاش برای حذف چهرههایی که ممکن بود مانعی بر سر رقابت مطلوبشان میان دو جناح عملاً همسو و لیبرال باشند، بار دیگر نارضایتی خود را از مردمی که بهزعم آنها بیش از حد سادهلوح و گرفتار «پوپولیسم» شدهاند، ابراز کردند. . . حتی اگرامید لیبرالها در صندوقهای رأی دفن شود، باز هم سر بر می آورد. نشریه اکونومیست، مانند پژواکی از سی سال پیش، شکست شدید دو حزب اصلی بریتانیا در انتخابات محلی آوریل گذشته را تفسیر کرد و با افسوس نوشت که رؤیای رسیدن به یک دولت میانهرو باز هم در حال محو شدن است. این هفتهنامه نوشت: «فقط یک سال پیش، به نظر میرسید بریتانیا دارد از یک دهه آشفتگی ناشی از برگزیت خارج میشود. آن زمان انتخاباتی برگزار شد که با وجود کسالتبار بودنش، حس طراوت داشت؛ رقابتی میان ریشی سوناک و سر کییر استارمر، دو سیاستمدار اهل فن، سادهپوش و سختکوش که دیدگاههای اقتصادی سنتی و محتاطانهای داشتند. پس از پیروزی استارمر، وزرا میگفتند که سرمایهگذاران برای رسیدن به جزیرهای از ثبات در دریایی متلاطم هجوم خواهند آورد. اما حالا، پوپولیسم با شدت بازگشته است» (۲ مه ۲۰۲۵).
در فرانسه نیز چهرههای بانفوذ رسانهای سخت در تکاپویند تا از شکستی مشابه در انتخابات ریاستجمهوریِ برنامهریزیشده برای دو سال آینده جلوگیری کنند. «برونرفت از بحران سیاسی، مستلزم مهار جریانهای افراطی است»، این هشدار را فرانسواز فرسو، سرمقالهنویس سیاسی روزنامهٔ لوموند در ۳۱ دسامبر ۲۰۲۴ داده است. اما چگونه میتوان چنین کرد؟
در سال ۱۹۹۵، حزب راست افراطی، جبههٔ ملی، تنها به ۱۵ درصد آرا دست یافت؛ اما اکنون تجمع ملی، میراث دار آن، این رقم را دو برابر کرده و جریان ناسیونالیستی واپسگرا در دیگر نقاط جهان نیز در حال اوجگیری است. سی سال پیش، بازیگران اصلی صحنهٔ اطلاعرسانی سیاسی ــ از جمله روزنامههای لوموند و فیگارو، شبکههای تلویزیونی فرانسه، لیبراسیون، نول ابسرواتور، رادیو فرانس اینتر و دیگران ــ قدرتی چشمگیر داشتند و خط مشی تحریریهشان میان محافظهکاری لیبرال و سوسیاللیبرالیسم در نوسان بود. اما اکنون نفوذ آنان محدود به قشرهای تحصیلکردهٔ ساکن مناطق شهری شده و در عین حال به دلیل نفوذ رسانههای راست افراطی رقیب نیز بهشدت دچار تزلزلاند. . با قدرتگیری فزایندهٔ گروه بولوره ــ شامل شبکههای خبری مانند سی نیوز و اروپا شماره یک، و هفتهنامهای چون ژورنال دو دیمانش ــ همچنین حضور روزافزون پیر-ادوآر استرن، کاتولیک سنتگرا، در عرصهٔ رسانهای، و نیز کارایی شبکهای از اینفلوئنسرها، کانالهای یوتیوب، و همراهی نشریاتی همچون والور اکتوئل، فرونتییر، فیگارو مگزین و صفحات «دیدگاهها» در روزنامهٔ فیگارو (که شخصیتهایی چون اریک زمور از دل آن برآمدهاند)، چشمانداز رسانهای فرانسه بهگونهای نوین بازآرایی شده است. اکنون سپهر رسانهای فرانسه پیرامون دو قطب شکل گرفته است: یکی با گرایش لیبرالی، دیگری بهشدت محافظهکار و نزدیک به راست افراطی. با وجود تفاوتهای ظاهری، هر دو این قطبها با سیاستهای اقتصادی دولتهایی که توسط امانوئل ماکرون برگزیده شدهاند، همخوانی دارند.
در چنین شرایطی، تحقق نسخهٔ امروزیِ دوئل خیالیِ میان دلور و بالادور که سی سال پیش آرزویش را داشتند ـ یعنی تقابل ایدهآل میان رافائل گلوکسمان از حزب سوسیالیست، چپ میانه و ادوار فیلیپ از راست میانه ـ امری دستنیافتنی به نظر میرسد. حضور بسیار محتمل حزب اجتماع ملی در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری، نیاز بازنویسی سناریوی همیشگی را ایجاب میکند. (۱) در جناح راست افراطی، «خنثیسازی افراطگرایان» در عمل بهمعنای تقویت وزیر کشور، برونو رتایو، یا ژوردن باردلا خواهد بود، به قیمت کنار زدن مارین لوپن، که او را شخصیتی کمتر انعطافپذیر، بیش از حد «اجتماعی»، بیش از حد منتقد اتحادیه اروپا، و بیتفاوت نسبت به آیین سکولار نوین ـ یعنی حمایت نظامی از اوکراین ـ تلقی میکنند.
نظرسنجیهایی که بهطور گسترده در شبکههای خبری پیوسته بازتاب مییابند ـ موج هایی که روزنامهنگاران سیاسی خود آنها را به راه می اندازند و به کار میگیرندـ بهخوبی در خدمت این راهبرد قراردارند. برای نمونه، نظرسنجیای که دوازدهم ماه مه گذشته توسط روزنامهٔ فیگارو منتشر شد، با این عنوان همراه بود: «۲۰۲۷: لوپن به نفع باردلا عقب میافتد ؛ ادوارد فیلیپ محبوب بلوک میانه خواهد بود». چنین نظرسنجیای در واقع قالبی ارائه میدهد که بیتردید دهها نسخهٔ مشابه از آن ساخته خواهد شد. اما نکتهٔ مهم اینجاست: «عقبافتادن» مورد تأکید نه به کاهش نیت رأیدهی مربوط میشود و نه به تمایل مردم به دیدن یک فرد خاص در قامت نامزد، بلکه تنها پاسخی است به این پرسش: «آیا فکر میکنید شخص مورد نظر در نهایت خواهد توانست نامزد شود؟» در مورد خانم لوپن، پاسخ مثبت به این پرسش، بین ماههای فوریه تا مه، بیش از بیست درصد کاهش یافته ـ از ۷۴ درصد به ۵۳ درصد رسیده است. و این کاهش بیعلت نیست: او در ۳۱ مارس گذشته به حکمی محکوم شد که مگر در صورت پذیرفتهشدن درخواست تجدیدنظر، مانع نامزدیاش در انتخابات خواهد شد.
نظرسنجگر مؤسسهٔ ایفوپ در پایان با لحنی حسابشده نتیجه میگیرد: «ژوردن باردلا ممکن است در گذر زمان بهعنوان نامزد طبیعی جناح خود ظاهر شود.» و البته، چه چیزی مؤثرتر از حذف تدریجی یک چهره، یا دامن زدن به رقابت درونجناحی، میتواند زمینهٔ چنین «ظهوری» را فراهم کند؟ البته در سوی دیگر صحنهٔ سیاست هم همین بازی نظرسنجیها تکرار میشود، اغلب با هدف بالا کشیدن رافائل گلوکسمان، محبوب رسانهها در میان نامزدهای احتمالی چپِ غیر رادیکال. هم زمان، حملهٔ بیوقفه به جنبش «فرانسه نافرمان» وشخص ژان-لوک ملانشون، رویه ثابت رسانههای فرانسه باقی مانده است. آنقدر این حملات پیوسته و نظاممند دنبال میشود که می توان از خود پرسید، در تحریریههای پاریسی چند نفر مأمور تماموقت برای این کار گماشته شدهاند؟ آن هم در حالی که همان خبرنگاران همصدا اذعان دارند که پیروزی این جریان در انتخابات بسیار دور از ذهن است.
باندبازی و اتحاد مقدس
دو هفته بعد از پخش برنامهای جنجالی در شبکهٔ دولتی که ژان-لوک ملانشون را هدف قرار داده بود («تحقیق تکمیلی»، کانال دو فرانسه، ۲۴ آوریل ۲۰۲۵)، کتابی با محتوایی مشابه، تبلیغی گسترده و بیسابقه دریافت کرد. از ششم تا هشتم مه ۲۰۲۵، در حالی که درگیری نظامی بین هند و پاکستان ـ دو کشور مجهز به سلاح هستهای ـ در جریان و قحطی در غزه بیداد میکرد ، رسانههایی چون لیبراسیون، فرانس انتر، ار.ت.ال، والور اکتوئل، لوموند، نوول ابس، ب.اف.ام تیوی، ماریان، اِل.سی.آی، فرانس کولتور، همگی روی یک موضوع تمرکز کردند: اعلام انتشار کتابی در باره «فرانسه نافرمان» و شخص ژان لوک ملانشون به نام گله (۲). دیدهبان رسانهای فرانسه، آکریمد تلاش کرد تا ابعاد این «سونامیِ چندصدایی» را بازسازی و مستند کند (۳).
چنین هم نوایی رسانه ای بر علیه یک جریان چپگرا، آنهم در کشوری که شکافهای اجتماعی بیداد می کند، شگفتانگیز است: در ششم مه، وبسایت مجلهٔ لوپوئن از این کتاب تعریف کرد ـ کتابی نوشتهٔ یک خبرنگار لیبراسیون و دبیر سابق اکسپرس که بهتازگی به لوموند پیوسته. کمی بعد، فرانس انتر در پرشنونده ترین ساعت صبح، این دو نویسنده را با احترام ویژهای دعوت کرد، و سپس فرانس کولتور نیز همین کار را کرد. بعد نوبت ماریان، آر.ت.ال و مدیاپارت رسید تا تبلیغ را ادامه دهند.
صبح همان روز، سونیا دوویلر در فرانس انتر با لحنی نرم و آرام از مهمانانش پرسید: «آیا امروز میشود گفت فرانسه نافرمان به ماشینی برای تولید یهودستیزی تبدیل شده؟ بله یا نه؟» مهمانان، که انگار خودشان هم از این سؤال اغراقآمیز خجالتزده بودند، مجبور شدند پاسخ منفی بدهند.
جدا از موجهای مقطعی یا باندبازی های مشهود، آنچه این روزها در صحنهٔ اطلاعرسانی فرانسه رخ میدهد، دگرگونی ساده اما بنیادینیست: در غیاب تریبونهای نیرومند از سوی چپ، گسترش جریانهای اولترامحافظهکار در برابر اردوگاهی مرکزی که نفسش به شماره افتاده، باعث گشته است که گفتمان عمومی بیشازپیش به سمت راست افراطی منحرف شود. این تغییر معمولاً به نفوذ ساختار تحت فرمان ونسن بلوره نسبت داده میشود ـ مجموعهای که آشکارا در خدمت جبههٔ ملی و شاخههای نزدیک به آن، از جمله جمهوریخواهان، فعالیت میکند. اما واقعیت فراتر از این امر است. بسیاری از نشریات و تحلیلگرانی که مستقیماً با این جریان در ارتباط نیستند، و حتی کسانی که تا دیروز سنگِ مقابله با لوپن را به سینه میزدند، حالا خود به بلندگوی تبلیغاتی آن تبدیل شدهاند. از سوی دیگر، فرمول موفقِ شبکههایی چون «سینیوز» و «اروپ یک» ـ کمهزینه، پُربازده و بیدردسرـ الگویی وسوسهبرانگیز شده است. چرا که بیتوجه به تحولات جهانی، دستور کار ثابتشان بر چند محور آشنا میچرخد: ناامنی، اسلام و مهاجرت؛ از یک سال و نیم گذشته، حمایت بیقید از اسرائیل هم به این مجموعه اضافه شده است. حالا هم نوبت دشمن تازهایست: «نافرمانها»، که باید بیوقفه تخریب شوند.
در این پنجضلعی کذایی، کافیست الگوریتم سادهای را بهکار انداخت تا موجی از جنجالهای ساختگی راه بیفتد، شبکههای اجتماعی با ید طویل هوچیگری شان، این بازی را از همیشه سادهتر کردهاند. نسخهٔ محبوب سونیا مبروک ـ مجری پرآبوتاب «سینیوز – اروپ یک» و نویسندهٔ ثابت «ژورنال دو دیمانش» ـچنین است: یک جملهٔ احمقانه، ناشیانه یا تحریفشده از یک فعال «نافرمان» یا محیطزیستی را شکار کن (حتی یک توییت هم کافیست)؛ بعد یکی از مسئولان حزب او را جلوی دوربین بنشان و وادارش کن همان جمله را محکوم کند (بدان: هیچمیزانی از توبه هرگز کافی نیست)؛ سپس سراغ واکنشهای پرطمطراق برو ـ از نمایندههای راست افراطی گرفته تا یک وزیر بینامونشان دولت مکرون که با همین جنجال از سایه بیرون میخزد، یا خود آقای روبرمنار (روزنامه نگار راست افراطی، از پایه گذاران خبرنگاران بدون مرز ـ م). در پایان، همهٔ این اخبار را در «ایکس» (توییتر سابق) پخش کن، آب روغنش را زیاد کن و نهایتاً در استودیوی سینیوزکه حالا بدل به شبکهٔ خبری شماره یک فرانسه شده با آبوتاب به خورد مردم بده.
در نبود موضوعی مهمتر، یک جنایت معمولی هم میتواند بهعنوان سوژهٔ روز مطرح شود. مثلاً «حمله به یک مادربزرگ و نوهاش» توسط «فردی با سابقهٔ بسیار منفی نزد پلیس»، برای سونیا مبروک فرصت مناسبی است تا از آقای باردلا بپرسد: «این اتفاق، نشانهٔ چیست؟» (۲۰ ژوئن ۲۰۲۳). و باردلا هم بدون لحظهای تردید پاسخ میدهد: «این حمله، نشانهٔ وحشی شدن جامعهٔ فرانسه است.» سه روز پس از آغاز جنگ غزه، مبروک باز هم بیتأمل میپرسد که آیا خانم لوپن از لغو مصونیت نمایندگانی، بهویژه از جناح «نافرمان»، که حملات حماس را با صراحت محکوم نکردهاند، حمایت میکند یا نه. در روالی که حالا دیگر به بخشی از برنامهٔ روزانهٔ سینیوز بدل شده، در ۲۲ مارس گذشته در اورلئان، رسانهها خبر میدهند که یک خاخام «مورد ضربوشتم، توهین و گازگرفتگی» قرار گرفته ـ توسط یک نوجوان ۱۶ ساله با چند هویت مختلف، از جمله مراکشی و فلسطینی (۴). مبروک بلافاصله از مانوئل والس دعوت میکند و میپرسد: آیا این حمله حاصل «یهودستیزی حاکم بر فضای عمومی» نیست که «چپ افراطی و حزب نافرمان» آن را تغذیه میکنند؟ اما همین تحلیل، فقط یک ماه بعد از صفحهٔ سینیوز حذف میشود ـ پس از آنکه در مسجدی درمنطقه گار، یک جوان مسلمان با چاقو به قتل میرسد. این بار، وقتی روزنامهنگاری به «اسلامهراسی جاری» در فضای سیاسی و نقش احتمالی وزیر کشور، برونو روتایو، در دامن زدن به آن اشاره میکند، همکار دیگرش با خشم میگوید: «واقعاً نفرتانگیز است که کسی چنین وصله هایی را به وزیر کشور بچسباند!» (۲۷ آوریل ۲۰۲۵).
ژورنالیسم راست افراطی که زمانی در چارچوبهایی محدود و شناختهشده جا داشت، حالا بهراحتی دل بخشی از طیف لیبرال را میرباید. فرانس-اولیویه ژیسبر، روزنامهنگاری که کارش را با نشریه نُوول اُبزرواتور آغاز کرده بود، در سرمقالهای برای هفتهنامه لوپوئن نوشت: «سونیا مبروک، رئیسجمهور» (۳ اکتبر ۲۰۲۴). در همین حال، رودلف سَعاده، میلیاردر نزدیک به ماکرون و مالک شبکه ب.اف.ام تیوی، به مبروک ـ که علناً از اتحاد جناحهای راست، ازجمله با جبهه ملی، دفاع میکندـ پیشنهاد داد اجرای یکی از برنامههای کلیدی انتخاباتی این شبکه را بر عهده گیرد. مبروک دعوت را رد کرد، اما با لحنی پرغرور از سَعاده تشکر کرد: «در جایگاه کوچک خودم، سعی میکنم صدای اندیشههایی را به گوش برسانم که اغلب به فراموشی سپرده شدهاند». (۵)
همهچیز مجاز است، جز چپ!
سونیا مبروک تنها نیست. الکساندر دووِکیو، چهره نزدیک به راست افراطی، نقش رهبر ارکستر ایدئولوژیک را در روزنامه فیگارو و فیگارو مگزین ایفا میکند، جایی که حالا ستونهای ثابتی هم دارد. صفحهی «بحثها»ی این روزنامه که تحت نظر اوست، عمدتاً میزبان روزنامهنگاران، روشنفکران و دانشگاهیانی است که یا بهدلایل اعتقادی یا بهمنظور سد کردن راه فرانسه نافرمان، تمایل خود به رأی دادن به جبهه راست افراطی را علناً اعلام کردهاند. دووِکیو که از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند و در شبکهی سینیوز هم حضوری فعال دارد، درست مانند همکار و همراهش در صفحهی «ایدهها»ی فیگارو، اوژنی باستیه. همزمان، لوک فری، وزیر سابق آموزش در دولت ژاک شیراک، هر پنجشنبه در روزنامهی گروه داسو ستوننویسی میکند و یکشنبهها نیز برنامهای در شبکهی اِلسیآی. فری تاکنون چندین بار در همین برنامه گفته است که «فرانسه نافرمان، بینهایت بدتر از جبههی راست افراطی است» (ششم آوریل ۲۰۲۵) و در نتیجه، اگر انتخاب میان ملانشون و لوپن باشد، به لوپن رأی خواهد داد. گرچه احتمال رسیدن به چنین دور دومی کمرنگ است، اما همین فرض، نقل مجلس تمامنشدنی بحثها و موضعگیریهای این رسانه هاست.
آقای فری با این انتخاب، در میان جناح راست تنها نیست. در تیرماه گذشته، پاسکال پِرینو، استاد دانشگاه و از چهرههای قدیمی دانشگاه سیانسپو، در فیگارو (۵ ژوئیه ۲۰۲۴) خواستار «سد بستن در برابر جبهه نوین مردمی» شد. سدهایی که پیشتر در برابر راست افراطی کشیده شده بود، آنچنان فرو ریختهاند که الکساندر دووِکیو دوبار از طرف دنی اولیون، مدیر رسانههای متعلق به میلیاردر دانیل کرِتینسکی و چهرهای نزدیک به ماکرون، برای ریاست نشریه ماریان دعوت شد (۶). در این میان، شاید فیگارو مگزین و لوپوئن اندکی تفاوت ظاهری با دیگران داشته باشند، اما نه در محتوای اصلیشان: هر پنج مؤلفهٔ محبوب این رسانهها ـ امنیت، اسلام، مهاجرت، اسرائیل و حمله به حزب چپ رادیکال ـ در آنها هم پررنگاند. تنها انتقادی که به جبهه ملی وارد میکنند این است که هنوز به نسخههای نئولیبرالی تن نداده است. انتقادی که بهسادگی قابل چشمپوشی است، بهویژه اگر ژردن باردلا، که محافل اقتصادی بهخوبی سرگرم رام کردن او هستند، نامزد نهایی این جریان در سال ۲۰۲۷ شود.
یک نگاه سطحی ممکن است دگرگونیهای اخیر در فضای رسانهای فرانسه را صرفاً نتیجهٔ نوعی «تعادلبخشی» فرض کند: چرا جریانی که شاخههای گوناگونش حدود ۴۰ درصد آراء را به خود اختصاص میدهند، نباید به همان نسبت ابزارهای رسانهای در اختیار داشته باشد؟ بهعبارت دیگر، گویی رسانهها اکنون بازتابی صادقانه از توازن نیروهای سیاسیاند. اما در واقعیت، رسانهها نهتنها این توازن را بازتاب میدهند، بلکه آن را شکل نیز میدهند، از طریق «خنثیسازی افراطها» که پیشتر آلن منک و اخیراً فرانسواز فرسو خواهانش بودند. دو قطب اصلی روزنامهنگاری فرانسه هرکدام بهنوعی این مأموریت را دنبال میکنند. در سمت چپ، حملات بیوقفه به حزب فرانسه نافرمان، این روند را بهروشنی نمایان میسازد. در سمت راست، اشباع فضا با پنج موضوع کلیدی ـ امنیت، اسلام، مهاجرت، اسرائیل، و حمله به چپ رادیکال. با این حال، وقتی نگاه را به عرصهٔ اقتصادی و اجتماعی میبریم، تلاش رسانهها برای بازمرکزبخشی بهوضوح آشکار میشود: در این حوزه، شبکه سینیوز – اروپا یک، روزنامهٔ فیگارو، ژورنال دو دیمانش، و شبکههای تحت کنترل ونسن بولوره و پیر-ادوارد سترن با تمام قوا در تلاشاند تا جبههٔ ملی را به سمت شرکتمحوری، تجارت آزاد، پیمان آتلانتیک شمالی و حمایت از اوکراین سوق دهند.
این فرآیند «عادیسازی» که نمونهاش پیشتر در ایتالیا با جورجیا ملونی مشاهده شد (۷)، هرچه بیشتر از سوی قطب رسانهای راست افراطی حمایت شود، سریعتر پیش خواهد رفت ـ بهویژه اگر درون حزب ملیگرا، گرایشهایی تقویت شود که با جریان جمهوریخواهان به رهبری برونو روتایو بیشترین همخوانی را دارند. خود او بهتازگی در انتقاد از مارین لوپن گفته: «او ثابت کرده که اصولاً راستگرا نیست. برنامهٔ اقتصادیاش بیشتر به دبیرکل سندیکای کارگری سژت شبیه است تا به ما» (لو فیگارو، ۱۶ مه ۲۰۲۵).
زیرنویس:
۱ـ در انتخابات اروپایی ژوئن ۲۰۲۴، حزب راست افراطی موفق به کسب ۳۱٫۳٪ آرا شد؛ سپس در انتخابات قانونگذاری که بلافاصله پس از آن برگزار شد، این رقم با احتساب متحدان به ۳۳٫۲٪ رسید.
۲ـ شارلوت بلایش و الیویه پرو، گله، انتشارات فلاماریون، پاریس، ۲۰۲۵ Charlotte Belaïche et Olivier Pérou, La Meute, Flammarion, Paris, 2025
۳ـ ماکسیِم فریو، «ملانشون: روزنامهنگاران سیاسی همچون گله به شکار میروند» و پلین پرونو، «چه چیزی از سرسختی رسانهای علیه فرانسه نافرمان میآموزیم»، بهترتیب در تاریخهای ۶ و ۱۵ مه ۲۰۲۵ منتشر شدهاند
۴ـ این تاریخ درست است و نه تاریخی که در ورژن چاپی این شماره آمده است
۵ ـ فیگارو، پاریس، ۷ مه ۲۰۲۵
۶ـ لوموند ۱۹دسامبر ۲۰۲۴
۷ ـ الگوی جورجیا ملونی، لوموند دیپلماتیک، ژوئیهٔ ۲۰۲۴ https://ir.mondediplo.com/2023/07/article4479.html
نویسندگان: Pierre RIMBERT پییر ریمبر ، جامعه شناس و مولف کتاب «لیبراسیون» ، از سارتر تا روتچیلد و Serge HALIMI دبیر هیئت تحریریه لوموند دیپلوما تیک
منبع: لوموند دیپلماتیک