سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

جنگ ۱۲‌روزه و نمایش پرده‌های دیگری از بی‌پناهی مردم – کانال تلگرام منشور آزادی، رفاه، برابری

در اول ماه مه ۲۰۲۵، در زمانی که دور جدید مذاکره «غیرمستقیم» ایران با آمریکا تازه شروع شده بود، در مقاله‌ای به‌مناسبت روز جهانی کارگر با عنوان «برای طبقه مزدبگیر، سازمان‌یابی شورایی از نان شب هم واجب‌‌تر است» نوشتیم: «درک این حقیقت چندان دشوار نیست اگر در موضوع این توافقِ احتمالی خوب دقت کنیم، خواهیم دید این توافق فقط ‌ظاهرِ توافق بین دو کشور متساوی الحقوق را دارد؛ در واقعیت، این توافق سازش و حتی «بیعت» یک کشور شکست‌خورده و درمانده با کشور نیرومندی است که ادعای سلطه بر تمام دنیا را دارد. بنابراین، در واقعیت، و نه روی کاغذ، موضوع اصلی این توافقِ احتمالی بده-بستانی است که در آن جمهوری اسلامی از دولت آمریکا می‌خواهد او را از ورطه سقوط نجات دهد … شق توافق با آمریکا را در مقابل شق دیگر می‌توان شق «بد» نامید. شق دیگر، یا شق «بدتر»،‌ این است که مذاکره کنونی به توافق منجر نشود و جمهوری اسلامی و دولت آمریکا به موقعیت روزِ پیش از مذاکره بازگردند. در این صورت، اتفاقی که خواهد افتاد و هیچ تردیدی در وقوع آن نمی‌توان داشت این است: از یک سو وخامت اوضاع سیاسی و افزایش تصاعدی ناتوانی جمهوری اسلامی در اداره کشور تشدید می‌شود… به‌طوری که حتی اجرای امور روزمره کنونیِ دولت نیز دشوار می‌شود و، از سوی دیگر، امکان بروز جنگ و حمله نظامیِ اسرائیل یا آمریکا یا هر دوی آنها با هم به ایران بیشتر می‌شود و، به این ترتیب، جامعه به ورطه فروپاشی نزدیک‌تر می‌گردد، آن‌هم فروپاشی از نوع لیبی و عراق و نه شوروی.≈

وقایعی که پس از این نوشته روی داد، درستیِ این پیش‌بینی را به نمایش گذاشت. پس از ۵ دور مذاکره در کشورهای عمّان و ایتالیا، که خامنه‌ای پیش‌تر آن را ↔غیرشرافتمندانه≈ نامیده بود، بحث دو طرف سرانجام روی غنی‌سازیِ اورانیوم متمرکز شد. حکم آمریکا توقف کامل غنی‌سازی و خرید اورانیومِ غنی شده برای مصارف غیرنظامی از کشورهای دیگر بود. ایران اما بر غنی‌سازی در داخل کشور پای ‌فشرد، که به ادعای او برای مصارف غیرنظامی صورت می‌گیرد. تا این‌جا، رابطه دو طرف در محدوده شق نخست یعنی مذاکره سیر می‎‌کرد. اما پس از سخنان خامنه‌ای در مراسم سالگرد مرگ خمینی مبنی بر این‌که هیچ کشوری حق ندارد مانع غنی‌سازی اورانیوم توسط جمهوری اسلامی شود، آمریکا، که پیش‌تر اعلام کرده بود ↔یا مذاکره یا بمباران!≈، چراغ سبز بمباران را به اسرائیل نشان داد، و این رژیم نیز در ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ به ایران حمله کرد. در همان یورش نظامیِ نخست، اسرائیل شماری از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران و دانشمندان هسته‌ایِ جمهوری اسلامی را ترور کرد و چندین سایت هسته‌ای و پایگاه و پادگان نظامی را بمباران کرد. جمهوری اسلامی نیز متقابلاً صدها موشک و پهپاد را به سوی شهرهای اسرائیل شلیک کرد. این جنگ ادامه یافت و سرانجام آمریکا نیز برای کسب اطمینان از نابودی کامل سایت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی به یاری اسرائیل آمد و هزاران تُن بمبِ سنگرشکن و موشک کروز روی سایت‌های فردو، نطنز، و اصفهان ریخت. او از خلبانانی که این بمب‌های غول‌پیکر را روی یک سرزمینِ سوخته ریختند به‌عنوان قهرمان تمجید کرد و بدین‌سان به عریانی نشان داد که از نظر توحش سرمایه‌داری استعمارگرانه آمریکا بمباران مردم بی‌دفاع  فضیلتی  است که باید مورد ستایش قرار گیرد. در مقابل، جمهوری اسلامی نیز به همان روشِ شلیک موشک به پایگاه ↔عین‌الاسدِ≈ آمریکا در عراق پس از ترور قاسم سلیمانی، چند موشک به پایگاه ↔العدیدِ≈ آمریکا در قطر شلیک کرد، که با اطلاع قبلیِ قطر و آمریکا بود. پس از این ↔حمله≈ بود که آمریکا از اسرائیل خواست آتش‌بس کند و سپس از طریق قطر موافقت اسرائیل با آتش‌بس را به اطلاع جمهوری اسلامی و به این ترتیب این دو رژیم تحت فشار پیامدهای ویرانگر جنگ خواست آمریکا را، که خود یک طرف جنگ – و در واقع طرف اصلی و تعیین‌کننده جنگ – بود، پذیرفتند، و اکنون این جنگِ مرگبار و ویرانگر پس از ۱۲ روز فعلاً پایان یافته است. این جنگ، چرخشِ کوتاه مدتی بود که ریل مذاکره را به ریل فروپاشی تبدیل کرد،  تغییر ریلی که با هدف اِعمال فشار آمریکا و اسرائیل بر جمهوری اسلامی برای تسلیم او صورت گرفت و به بهای مرگ و مجروح شدن بیش از پنج هزار انسان بی‌دفاع و بی‌پناه (اگر آمار جمهوری اسلامی را موثق بدانیم)، تخریب و ویرانی هزاران خانه و امکانات زندگی، نابودی انبوهی از زیرساخت‌های گوناگون جامعه، خالی کردن سفره مردم و اختصاص بودجه مربوط به معیشت و رفاه مردم به مخارج جنگ و امور نظامی، و به‌طور کلی تشدید مصائب مادی و روانی زندگی مردم ایران تمام شد، اگر از کشتار و صدمات وارد شده به مردم اسرائیل و ویرانی گسترده مناطق مسکونی در این کشور سخن نگوییم.

بی‌تردید، چنان‌که پیش‌تر گفته‌ایم، تهاجم دو کشور متجاوزِ آمریکا و اسرائیل به جمهوری اسلامی ماهیتی استعمارگرانه دارد و دفاع و حمایت از این تهاجم به‌معنای دفاع و حمایت از توحش استعماری است. اما، در مقابل این تهاجم، مقاومت جمهوری اسلامی در برابر این توحش استعماری نیز نه تنها کوچک‎ترین حقانیتی ندارد بلکه به نوبه خود توحشی است ارتجاعی و استبدادی که از جهاتی از توحش استعماری عقب‎مانده‌تر و وحشی‌تر است. ماحصل استعمارستیزیِ استبدادیِ جمهوری اسلامی در طول ۴۶ سال حکومت‌اش فقط و فقط غارت، فساد، سرکوب و کشتار و اعدام و قطع دست و کورکردن چشم، و البته تشدید روزافزونِ فقر و فلاکت و سیه‌روزی مردم بوده است. 

به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷ پیروزی توحش و استبداد دینی بر توحش استعماری بود و، درست به همین دلیل، مبارزه ضداستعماریِ جمهوری اسلامی نه تنها اکنون بلکه از همان سال‌های نخستِ پیدایش‌اش به‌تمامی ضدمردمی بوده و کوچک‌ترین نفعی به حال مردم نداشته است. سهل است؛ این مبارزه ارتجاعی انواع فشارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی را بر زندگی مردم تحمیل و تشدید کرده، و بدین‌سان با تحمیل و تشدید این فشارها توان مبارزه برای آزادی و به زیر کشیدن استبداد را از آنها گرفته است. گروگان گرفتن کارمندان سفارت آمریکا در ایران نه تنها کوچک‌ترین سودی به حال مردم نداشت بلکه فقط باعث تقویت سلطه حکومت بر زندگی مردم شد. جنگ خانمان‌سوز و طولانی با دولت عراق، حاصلی جز تبدیل صدها هزار جوان و حتی کودک و نوجوان به گوشت دَم توپ، ویرانی شهرها و مناطق وسیعی از کشور و نابودی زیرساخت‌ها و تأسیسات صنعتی و صرف میلیارد‌ها دلار هزینه کمرشکن جنگ از جیب مردم و البته تجهیز جمهوری اسلامی به یک نیروی سرکوبگر جدید به نام «سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی» نداشت. این جنگ، که با توجه به قرائنِ بی‌چون و چرا با هدف فتح عراق به کمک شیعیانِ آن کشور و سپس پیش‌روی به سوی «فتح قدس» به کمک شیعیان سوریه و لبنان برای محو کشور اسرائیل از روی کره زمین با شعار «جنگ، جنگ، تا رفع فتنه در عالم» انجام گرفت، پس از ناکامی در همان گام نخست، نام دروغین «دفاع مقدس» در برابر «تهاجم استکبار جهانی» بر خود نهاد. پس از ناکامی از فتح عراق، جمهوری اسلامی مبارزه ضداستعماریِ خود را برای کشورگشایی در منطقه از راه دیگری پی گرفت و آن ایجاد «محور مقاومت» از طریق برپایی نیروهای نیابتی در کشورهای منطقه در برابر اسرائیل و آمریکا و به‌طور کلی کشورهای غربی بود. حاصل مبارزه‌ این «محور» با استعمار نیز، چنان‌که دیدیم، چیزی جز شکست مفتضحانه و فرار خفت‌بار از جبهه جنگ در سوریه و لبنان و عراق نبود، و البته، مطابق معمولِ مبارزه «ضداستکباریِ» جمهوری اسلامی، آن‌که در این میان تلفات و خسارت‌های جانی و مالی را متحمل شد و سفره‌اش روز به روز خالی‌تر از پیش شد، نه روحانیت و عمله اکره حکومت بلکه توده‌ مردم بودند، زیرا تلاش جمهوری اسلامی همیشه این بوده که از فشار اقتصادیِ استعمار بر مزدوران و جیره‌خواران خود جلوگیری کند و این فشار را بر زندگی توده مردم آوار کند، به‌طوری که توان هرگونه حرکت اعتراضی علیه استبداد دینی را از آنها سلب کند.

از سوی دیگر، در طول تمام سال‌های حکومت جمهوری اسلامی، مکمل تحمیل فقر و فلاکت و فشار اقتصادی بر مردم، سرکوب و کشتار مخالفان و معترضان سیاسی بوده است. مستمسک این سرکوب و کشتار نیز ادعای وابستگی مخالفان و معترضان به «استکبار جهانی»‌ یعنی همان استعمار بوده، حتی اگر این مخالفان و معترضان به‌مراتب استعمارستیزتر از خودِ جمهوری اسلامی بوده باشند. سرکوب و کشتار مخالفان از همان روز اولِ به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی شروع شد، با قتل عام هزاران زندانی سیاسی در دهه ۶۰ ادامه یافت، در دهه ۷۰ نویسندگان آزادی‌خواه را به‌عنوان عاملان «تهاجم فرهنگی استکبار جهانی» از دَم تیغ گذراند، در همان دهه ۷۰ جنبش دانشجوییِ «۱۸ تیر» را در خوابگاه خودِ دانشجویان در خون خفه کرد، و در سال‌های ۸۸ و ۸۹ «جنبش سبز» را، که از دل اعتراض به نتیجه انتخابات بیرون آمد، به‌عنوان «فتنه» استکبار جهانی در خیابان به خون کشید. سرانجام،‌ خاصه‌خرجیِ جمهوری اسلامی و برداشتن از سفره مردم و ریختن به حلق نیروهای نیابتی برای مبارزه با استعمار دامنه اعتراض‌های خیابانی را به مردم تهی‌دست شهرهای دور و نزدیک کشاند، چنان‌که در دی‌ماه ۹۶ مردمِ جان به لب رسیده بیش از صد شهر بدون وابستگی به این یا آن جناحِ حکومت در اعتراض به گرانی و وخامت معیشت خود به خیابان آمدند، کل نظام را نشانه گرفتند و ناقوس ناتوانی جمهوری اسلامی از اداره کشور و سیر رو به زوال این رژیم را به صدا درآوردند. این طغیان توده‌ای اگر چه پس از چند روز سرکوب شد، اما با جنبش آبان ۹۸ در کمتر از دوسال بعد دوباره به خیابان آمد و این بار به علت افزایش قیمت بنزین. این شورش توفانی نیز در عرض چند روز با قساوت و بیرحمی تمام و با سلاح سنگینِ جنگی به خون کشیده شد. وزیر کشور رژیم در مقام رئیس «شورای امنیت کشور» با وقاحت یک آدم‌کشِ حرفه‌ایِ تمام‌عیار اعلام کرد:‌ نه فقط به سر بلکه به پا هم شلیک کرده‌ایم! شمار کشته‌شدگان این جنبش از بس زیاد بود که جمهوری اسلامی حتی آمار دست‌کاری شده آن را پنهان کرد. خبرگزاری‌های خارجی آن را ۱۵۰۰ نفر اعلام کردند.

در همان نیمه دوم سال ۹۸، شاهد نمونه دیگری از مبارزه ضداستعماری جمهوری اسلامی بودیم که ماهیت این مبارزه یعنی ترس و جبونی در مقابل استعمار و شقاوت و شدت عملِ بی‌حد و مرز در کشتار مردم را آشکارا نشان داد. جمهوری اسلامی به تلافی ترور قاسم سلیمانی، با هارت و پورت و جار و جنجال توخالی تعدادی موشک به یکی از پایگاه‌های آمریکا در عراق، که پیش از شلیک این موشک‌ها خالی از سکنه شده بود، پرتاب کرد. علت خالی بودن این پایگاه نیز این بود که جمهوری اسلامی قبلاً از طریق دولت عراق به آمریکا خبر داده بود که  می‌خواهد به این پایگاه موشک بزند! با این همه، و به‌رغم آن‌‌که قبلاً شلیک موشک به آمریکا خبر داده شده بود، جمهوری اسلامی از ترس آن‌که نکند آمریکا حتی از شلیک بی‌خطر به یک پایگاه خالی نیز به خشم آید و به ایران حمله کند به‌گونه‌ای دُن‌کیشوتی آرایش دفاعی به خود گرفت، اما این دفاع پوشالی به قیمت شلیک دو موشک به یک هواپیمای مسافربری تمام شد و جان ۱۷۶ مسافر و خدمه این هواپیما را گرفت، حادثه‌ای دردناک و تلخ و جان‌گداز که  جمهوری اسلامی نخست حتی نقش خود در این کشتار را حاشا می‌کرد و تنها پس از چند روز دروغ‌پراکنی مجبور شد به آن اعتراف کند. در شهریور ۱۴۰۱ جنبش «زن، زندگی، آزادی»‌ در اعتراض به قتل مهسا (ژینا) امینی پا گرفت، جنبشی که خواست محوری‌اش آزادی پوشش برای زنان بود که از نظر جمهوری اسلامی نمونه بارز تهاجم فرهنگی «استکبار جهانی» است. کشتن دختران جوانِ آزادی‌خواه  و کور کردن چشم آنها در خیابان با گلوله ساچمه‌ای و اعدام بیش از ده ‌تن از بازداشت‌شدگان این جنبش (تا کنون) جنبه دیگری از مبارزه ضداستعماریِ جمهوری اسلامی برای سرکوب جنبش «زن، زندگی، آزادی» بوده است.

اکنون با تحمیل جنگ مرگبار و ویرانگر ۱۲ روزه با اسرائیل و آمریکا بر مردم بلادیده ایران ته مانده رمق این مردم نیز از آنها گرفته شد و بدین‌سان جمهوری اسلامی راحت‌تر از پیش می‌تواند یوغ استبداد را بر گردن‌ آنها بگذارد. در همان نگاه نخست، دست‌کم دو پدیده را می‌توان برشمرد که  در جریان این جنگ آشکارا به منصه ظهور رسیدند و نشان دادند که سلطه جمهوری اسلامی برجامعه ایران در این چهار دهه ستم‌هایی را در حق مردم این جامعه مرتکب شده که تا کنون از انظار پنهان بودند و تنها بر اثر جنگ اخیر هویدا و به تمامی عریان شدند:

۱−بی‌پناهی مردم در برابر تجاوزِ مدام و هر روز و هر شبِ اسرائیل و قراردادن آسمان ایران به‌طور کامل در اختیار این رژیم متجاوز به خوبی نشان داد که جمهوری اسلامی، دست‌کم از نظر بی‌توجهی به جان نفوس تحت سلطه‎اش، حتی از حکومت اشغالگر و نژادپرست و کودک‌کشِ اسرائیل نیز ضدمردمی‌تر و ضدانسانی‌تر است. حکومت اسرائیل دست‌کم این ↔تعهد≈ را نسبت به مردم خودش داشت که اولاً آنها را از خطر حمله جمهوری اسلامی آگاه کند، ثانیاً از قبل برای مردم خودش پناهگاه امن بسازد، و ثالثاً با پدافند هوایی و دفاع از آسمان کشورش جان مردم‌اش را حفظ کند. مجموع این اقدام‌های پیشگیرانه باعث شد که در طول این جنگ فقط ۲۸ نفر از مردم اسرائیل کشته شوند و آن‌چه لطمه دید و ویران شد عمدتاً ساختمان‌های مسکونیِ خالی از سکنه بود. حال آن‌که در ایرانِ تحت سلطه جمهوری اسلامی، گذشته از ویرانی‎ گسترده زیرساخت‌های کشور، طبق آمار خودِ این رژیم بیش از ۶۰۰ نفر کشته شدند و نزدیک به ۵۰۰۰ نفر زخمی و در واقع لت و پار شدند. چرا؟ برای آن‌که مردم نه آژیر خطری شنیدند، نه جای امن و برخوردار از حداقل امکانات زندگی داشتند که برای حفظ جان‌شان به آن پناه ببرند و، مهم‌تر از اینها، آسمان بالای سرشان در دست کسی بود که یکریز روی سرشان بمب و موشک می‌ریخت. جمهوری اسلامی از همان بدو به قدرت رسیدن‌اش تا کنون یکریز و پیوسته شعار ↔مرگ بر آمریکا≈ و ↔مرگ بر اسرائیل≈ سر داده است. اگر این رژیم حتی به اندازه سرِ سوزنی به فکر مردم‌اش بود دست‌کم باید به این فکر می‌افتاد که سر دادنِ این شعارها حتماً‌ پیامدهای ناگواری برای مردم ایران خواهد داشت و، به همین دلیل، لازم است این مردم را تا آن‌جا که ممکن است از شر این پیامدها نجات داد و  برای آنها دست‌کم پناهگاه ساخت یا پدافند هوایی را تقویت کرد و عرصه تاخت و تاز متجاوز در آسمان کشور را دست‌کم محدود ساخت. جمهوری اسلامی در طول دهه‌ها حاکمیت خود نه تنها هیچ توجهی به این اقدامات پیشگیرانه نکرده بلکه فقط و فقط شعارها و الفاظ توخالی و پوشالی نثار ↔دشمن≈ کرده است. نه این‌که جمهوری اسلامی موشک به آسمان پرتاب نکرده است؛ البته که پرتاب کرده است، اما نه برای زدنِ جنگنده‌های متجاوز اسرائیل و آمریکا بلکه برای سرنگون کردن هواپیمای مسافربری و گرفتنِ جانِ مسافرهای بی‎پناه و بی‌دفاع!

۲− فقط آسمان نبود که در جنگ ۱۲ روزه در دست ارتش اسرائیل بود؛ زمین نیز تا حدود زیادی در دست ↔موساد≈ (سازمان امنیت اسرائیل) بود. اگر چه پیش از این شاهد نفوذ ↔موساد≈ ‌در جمهوری اسلامی به‌ویژه در صفوف سپاه پاسداران بوده‌ایم، اما آن‌چه در جنگ ۱۲ روزه دیدیم عمق و گستردگی این نفوذ را بیش از هر زمان دیگر نشان داد، به طوری که جمهوری اسلامی در سراسر کشور ایست‌های بازرسی بر پا کرد و تردد کامیون‌ها و وانت‌های سرپوشیده را ممنوع کرد تا شاید از رد و بدل پهپادها و ریزپرنده‌های اسرائیل در داخل ایران جلوگیری کند. فعالیت موساد در داخل ایران چندان گسترده بوده که به نوشته رسانه‌های حکومت در همین ۱۲ روز تا کنون ۷۰۰ نفر به اتهام ↔همکاری با اسرائیل≈ بازداشت شده‌اند. بی‌شک، این بازداشت گسترده در عین حال ممکن است سرپوشی برای سرکوب هر گونه اعتراض و مخالفت مردم با جمهوری اسلامی باشد. افزون بر این، حتی اگر تمام این افراد در رابطه با تجاوز اسرائیل بازداشت شده باشند، باز هم همه را نمی‌توان مصداق ↔همکاری با اسرائیل≈ دانست. از اینها مهم‌تر، حتی اگر این اتهام در مورد تمام این بازداشت‌شدگان صادق باشد، بی‌تردید اینها عوامل دست‌چندمِ این ↔همکاری≈ هستند و عوامل اصلیِ نفوذ کماکان در حال جاسوسیِ برای موساد هستند، به این دلیل روشنِ اثبات‌شده که فساد در درون جمهوری اسلامی سیستماتیک است و فقط با از بین رفتن این رژیم از بین می‌رود. بنابراین،‌ مردم ایران از این نظر نیز ستمدیده‌تر از مردم اسرائیل هستند. مردم اسرائیل فقط زیر سلطه سرکوبگرانه سازمان‌های اطلاعاتی خودِ آن کشور قرار دارند. حال‌ آن‌که مردم ایران هم زیر سلطه سرکوبگرانه وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه پاسدارانِ جمهوری اسلامی قرار دارند و هم زیر سلطه مخوف موسادِ اسرائیل.

کانال تلگرام منشور آزادی، رفاه، برابری

۵ تیر ۱۴۰۴

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *