سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

چهره‌های ماندگار چپ در ایران (۹): نورالدین کیانوری؛ آرمان انقلابی، خطاهای مرگبار استراتژیک

در زمانه‌ای که تاریخ را بیشتر فاتحان می‌نویسند تا فرودستان و عدالت‌طلبانی که از صفحات رسمی تاریخ حذف شده‌اند، بازخوانی صدای سرکوب‌شدگان، خاموش‌شدگان و مبارزان راه عدالت‌خواهی، ضرورتی تاریخی است. «چپ» در ایران، با همه‌ی خطاها و فراز و فرودهایش، تبلور  آرزوی دیرپای انسان برای برابری، آزادی و جهانی عاری از سلطه و استثمار بوده است؛ رؤیایی جمعی که در برابر ماشین خشونت استبداد، مناسبات نابرابر سرمایه‌داری و سازوکارهای نظام‌مند تبعیض ایستاده و با وجود سرکوب، تحریف و فراموشی تحمیلی، همچنان زنده و در حال چالش است.

مجموعه «اخبار روز» با عنوان «چهره‌های ماندگار چپ در ایران»، تلاشی است برای بازشناسی و بازخوانی زندگی، اندیشه، مبارزه و میراث فرهنگی ـ سیاسی زنان و مردان بزرگی که با قلم، تفکر، مقاومت و گاه با جان خویش، چراغی در تاریکی‌های تاریخ افروختند.

انتخاب کسانی که در این مجموعه از آنان با عنوان “چهره ماندگار چپ” یاد می شود به معنای  ارزشگذاری بیشتر نسبت به صدها و هزاران چهره دیگری که فرصتی برای معرفی‌ی آن ها پیش نمی آید نیست. این گزینش محدود از میان هزاران نام تنها کوششی است برای بازتاب بخشی از حافظه‌ی جمعی یک جنبش تاریخی.

این مجموعه، نه برای اسطوره‌سازی، که برای تأمل، آموختن و بازاندیشی فراهم شده است. ما می‌خواهیم به یاد آوریم که حتی در تلخ‌ترین لحظات تاریخ، کسانی بودند که به فردای روشن باور داشتند.

چهره‌های ماندگار چپ در ایران (۹): نورالدین کیانوری؛ آرمان انقلابی، خطاهای مرگبار استراتژیک

در یکی از روزهای پر از غوغا و شور بعد از انقلاب ۱۳۵۷، مردی لاغراندام پله‌های هواپیمایی را در فرودگاه مهرآباد پایین آمد. نورالدین کیانوری، دبیر اول حزب توده ایران، پس از سال‌ها تبعید، بازمی‌گشت تا شاهد آخرین پرده از نمایشی باشد که یک عمر برایش جنگیده بود.

در تاریخ پرپیچ‌وخم چپ ایران، کمتر نامی به‌اندازهٔ نورالدین کیانوری با جدال، تحول، تناقض و تراژدی گره خورده است. مردی از تبار مشروطه‌خواهان که در عصر جمهوری اسلامی به نماد یک فاجعه سیاسی بدل شد؛ سیاستمداری که امید به عدالت را درون نظامی جست‌وجو کرد که بستر بی‌عدالتی بود و خود نیز سرانجام قربانی آن شد.

نورالدین کیانوری در سال ۱۲۹۴ در خانواده‌ای سیاسی و مذهبی در تهران زاده شد. تحصیل در دارالفنون، سپس دانشکده فنی دانشگاه تهران، و در نهایت بورسیهٔ تحصیل در آلمان، از او روشنفکری جوان و آشنا با آرای مارکسیستی ساخت. در اوایل دههٔ ۱۳۲۰، به عضویت حزب توده ایران درآمد و به‌سرعت مدارج تشکیلاتی را طی کرد.

در سال ۱۳۲۷، پس از سوءقصد به محمدرضا شاه، حزب توده ایران غیرقانونی اعلام شد. کیانوری به همراه گروهی دیگر اعضای حزب دستگیر و زندانی شد. او در سال ۱۳۲۹ از زندان فرار کرد و تا سال ۱۳۳۴ که از ایران خارج شد، مخفیانه زندگی کرد.

کیانوری به شوروی گریخت و تا اواسط دههٔ ۱۳۵۰ در مهاجرت ماند. در این دوران، نقش کلیدی در زنده‌نگه‌داشتن حزب ایفا کرد، به معماریِ شبکه‌ای پرداخت که حزب را از خاکستر برمی‌کشید. اما این بازسازی، هزینه‌ای گزاف داشت. موضع مستقلانه در آن کم‌رنگ می‌شد.

با اوج‌گیری انقلاب ۵۷، کیانوری به ایران بازگشت و رهبری حزب توده را در دست گرفت. در این دوران، موضع‌گیری حزب زیر نظر او بسیار جنجالی بود: از حمایت از ولایت فقیه و تأکید بر “ضد امپریالیستی بودن جمهوری اسلامی” تا مخالفت با نیروهای دیگر چپ و ملی. حزب به‌سرعت مورد انتقاد شدید نیروهای اپوزیسیون قرار گرفت. او می‌خواست نقش «مشاور انقلابی» حکومتی را بازی کند که به خون او تشنه بود. در مصاحبه‌ای تاریخی به خبرنگار بی‌بی‌سی گفت: «ما نه دنبال وزارت هستیم، نه کرسی مجلس. فقط می‌خواهیم ضامن بقای انقلاب باشیم.» اما این رویا به کابوس تبدیل شد.

در سال ۱۳۶۲، به دنبال موضع‌گیری حزب علیه ادامه‌ی جنگ ایران و عراق و نیز کشف شبکهٔ نظامی حزب در ارتش، سرکوب گسترده‌ای آغاز شد. کیانوری دستگیر و در تلویزیون جمهوری اسلامی مجبور به اعترافات دروغین شد؛ اعترافاتی که اغلب پژوهشگران آن‌ها را ساختگی و محصول فشار شدید روانی و جسمی می‌دانند.

در سال‌های بعد، او به حصر خانگی رفت و دوران پایانی عمر اجازه یافت تا در سکوت و دور از صحنهٔ سیاسی زندگی کند. خاطراتش، که در دههٔ ۷۰ به‌طور غیررسمی منتشر شد، تصویری از مناسبات درونی رهبری حزب و روابط پیچیده‌اش با شوروی و جمهوری اسلامی به‌دست می‌دهد.

در سال ۱۳۶۸ هنگامی که ۷۴ سال داشت و پس از شش سال حبس و شکنجه حاضر شد نامش در گزارش گالیندوپل نخستین نماینده کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد که از زندان اوین دیدار نمود، قرار گیرد تا شهادتی باشد بر شکنجه و بدرفتاری در زندان‌های جمهوری اسلامی. او با نشان دادن دست نیمه فلج و انگشت‌های شکسته و پای آسیب دیده، در حضور مسئولین زندان اوین از نحوه شکنجه شدن وحشیانه خود گفت و یادآوری کرد سه تن از اعضای حزب هنوز در سلول‌های انفرادی به سر می‌برند، او خلاف اعترافات تلویزیونی خود، اتهام جاسوسی و توطئه را رد نموده و اعدام هزاران جوان بیگناه را محکوم کرد.

او در زندان نامه‌ای نامه ای به علی خامنه‌ای نوشت و از شکنجه‌های زندانیان پرده برداشت. گفت برای اعتراف به اتهام دروغین تدارک کودتای مسلحانه برای سرنگون ساختن نظام جمهوری اسلامی، به همراه سایر رهبران حزب به شدت شکنجه شده و همسرش مریم فیروز و همین‌طور افسانه دخترش را شلاق زده و در مقابل چشمانش از سقف آویزان نموده‌اند.

کیانوری پس از آزادی از زندان اوین تحت مراقبت ویژه وزارت اطلاعات و تا پایان عمر خود در حبس خانگی به سر برد و تحت نظر بود. او در آستانه فروپاشی شوروی با اصلاحات گورباچف مخالفت کرد و بحران و فروپاشی شوروی را به توطئه آمریکا نسبت داد.

نورالدین کیانوری از جنجالی‌ترین شخصیت‌های چپ ایران است. کسی که در حساس‌ترین دوره‌ی تاریخ معاصر ایران در راس قدیمی‌ترین و پرتجربه‌ترین حزب سیاسی ایران قرار گرفت، حزبی را که «منحله» اعلام شده بود، به سطح یک نیروی فعال و موثر سیاسی برکشید و در عین حال اشتباهات و فجایعی را آفرید که نمی‌توان تنها با اتکا به وضعیت سیاسی – اجتماعی کشور توضیحش داد. او حزب توده ایران را در خدمت یک سیاست عام جهانی قرار دارد که چند سال بعد از مرگ او، مبتکر و آفریننده آن نیز از صحنه ی جهان محو شد. با این همه، کیانوری شخصیتی است که نمی‌توان تنها با یک رنگ داوری‌اش کرد: انقلابی، ایدئولوگ، معتقد، سیاستمداری گاه بی‌رحم، و قربانی دستگاهی که روزی به آن باور داشت. نامش همچنان در حافظهٔ چپ ایران باقی‌ست؛ به‌عنوان کسی که سال‌ها برای سوسیالیسم و عدالت زحمت کشید، و در دوره‌ای حساس تجربه‌ای سنگین و دردناک از خود برجای گذاشت. او یک چهرهٔ خاکستری است: هم نمایندهٔ شورِ و آرمان انقلابی چپ، هم نمادِ خطاهای استراتژیک آن. در او می‌توان آرمان‌گرایی درخشان، تلاش نظری پیوسته و نیز خطاهای پرهزینهٔ سیاسی را به‌وضوح دید. اگر هدف از بررسی تاریخ، درس گرفتن باشد، کیانوری یک صفحهٔ ضروری در این دفتر است — نه به‌عنوان الگو، نه به‌عنوان خائن، بلکه به‌مثابه انسانی درگیر با آرمان، واقعیت، و اشتباه‌های هولناک.

تهیه شده در تحریریه اخبار روز

مجموعه کامل «چهره‌های ماندگار چپ در ایران» را در اینجا بخوانید

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

43 پاسخ

  1. جناب احمد میرزا بین اعضای حزب توده در داخل و رهبران این حزب بویژه انان که در روسیه و المان شرقی مقیم بودنند میبایست تفاوت قایل شد .بدنه این جریان متشکل از مردان و زنانی بود که زندگی شرافتمندانه ای را دنبال میکردند و دل در گروی تغییرات فکری و فرهنگی جامعه داشتند و در این راه از بذل مال و جان هم دریغ نداشتند و انچه را که آموخته بودند راهنمای عمل قرار میدادند نمونه آن اگر خاطر مبارک باشدموضع گیری های مرحوم به آذین در قبال نظام تازه تاسیس .ولی با ورود رهبری خارج نشین عملا عقل و آموخته های این بدنه و اعتبار و جایگاهی را که طی سالیان میان روشنفکران و اهل اندیشه کسب کرده بودندبه تاراج رفت و معادلاتی وارد کار شد که بدنه حزبی از آن بی خبر بود. وبنظر من جناب کیانوری و برخی همراهان ایشان قرار بود نور محمد ترکی های ایران بشوند که نشد.

    1. خانم عزیز قصد دنبال کردن بگو مگو با شمارا ندارم اما نتوانستم نکته یی را ناگفته بگذارم ، اینکه فال گیرها و رمال ها معمولا از امری واقع در آینده خبر می دهند اما اشکال تفأل شما این است که در باره امری که در گذشته واقع نشده حکم قاطع صادر می کنید، در ضمن بر دارید فهرست اعدام شدگان حزبی را مرور کنید، خواهید دید که حتی دژخیمان هم تفاوتی میان باز گشتکان از تبعید و «بدنه» حاضر در وطن نمی گذاشتند. با پیشداوری هایتان خوش باشید. ختم کلام

      1. با درود
        جناب احمد میرزا ، ٱیا فرقی بین حزب توده ایران و راه توده، نه مهری ها هست؟ اگر نیست ، پس راه توده ایها ، نه مهری ها و حزب توده ایران همه در خط خدا بیامرز ٱقای کیانوری در دفاع از جمهوری اسلامی هستند!
        با ٱرزوی سلامتی

  2. خدمت جناب احمد میرزا حضرتعالی پیداست هنوز بعد از همه افشاگریهای که خود اعضا حزب توده در موردسوابق این جریان داشتند و ورق خوردن تاریخ همچنان بر هواداری این گروه پافشاری دارید مبارکتان باشد ولی میشه بفرمایید الان پس از گذشت بیش از هشتاد سال از تاسیس این جریان و انهمه خون ها که بابت هواداری از این جریان ریخته شد چه حاصلی به دست امد و چند نفر دیگه هستند که بر افتخارات این حزب مثل جنابعالی مباهات بورزند

    1. سیما بانوی محترم ! آنها که در این کاروان رهسپارند، انبوهی احتجاج و استدلال مکتوب به یادگار دارند که مخلص آن این چند سطر از آموزگار همواره زنده، احسان طبری است، در خانه اگر کس است یک حرف بس است ، به این عبارت:
      «فاجعه کنونی انسانی عرضی و سپنجی است. بشر به سوی خورشید می رود. مهمترین منشاء بی سعادتی انسان بی باوری اوست به سعادت ، تسلیم اوست به دیوهائی که بدبختی می زایند یعنی ستم ، نادانی ، آز ونومیدی»
      «اگر درست که من نوایی از تندر تاریخ ، برگی از بیشه اش، قطره یی از اقیانوسش هستم، پس هستی من ، رنج من، تلاش من عبث نیست. عملی است در مسیر تاریخ.، گامی است در جاده بی انجام تکامل»

  3. در میانه جنگ و آتشی که هم اینک امپریالیسم جهانی و صهینویسم به مردم رنج دیده ایران تحمیل کرده اند صحبت از گذشته نزدیک به ۵۰ سال پیش از سیاستهای حزب توده ایران آن هم در ابتدای انقلاب بزرگ ضد امپریالیستی و دمکراتیک مردم ایران فقط چهره کسانی را که مدعی انکار امپریالیسم شدند را بشدت مبتذل ساخته است. جماعتی که از خود هیچ پایه و اساسی ندارند و نه تنها بدترین تهمتها و فحاشی ها بلکه قلب حقیقت را نسبت به حزب توده ایران روا داشته اند، از دو کلمه رفیق کیانوری -تربچه های پوک- که ماهیت این جماعت را بدرستی نشان می داد، برآشفته شده و وا دمکراسی سر میدهند. براستی باید از این جماعت وامانده گذشت وبسوی حال و آینده رفت.

  4. من توده ای نبودم و نیستم اما دیدن این دو عکس رفیق کمونیست کیانوری فوق العاده دردناک هست. من با سیاست حزب توده ار حمایت ار رژیم ارتجاعی اسلامی مخالف بودم و اشتباه بزرگ رفیق کیانوری و دیگر رفقای توده ای را برای حزب توده و احزاب چپ ایران مرگبار می دانم اما می دانم که او یک کمونیست بود و متاسفانه در جهت دفاع از شوروی که دیگر یک حکومت کارگری و سوسیالیستی نبود مرتکب ارزیابی اشتباه از رژیم جنایتکار اسلامی شد. متاسفانه او به رفقای کمونیست از سازمانها و احزاب کمونیست ایرانی که از شوروی حمایت نمی کردند تهمت ها زد و در این بیراه به جای رسید که دیگر برگشتی برای او نبود. جای تاسف هست اما نباید به او و دیگر رفقای توده ای کینه داشت و زمان آن هست که احزاب و سازمانهای کمونیست در ایران متحد شوند و آینده بهتری بسازند یاد رفقای قربانی را از تمام احزاب و سازمان های کمونیست گرامی داشت!

    1. کسی که کیانوری را کمونیست بداند. به کمونیسم و آرمان کارگر پشت کرده است.شما یک توده ای شرمگین هستید که مستقیم و غیر مستقیم به سفید شویی اعمال این حزب که بعد از مرداد ۳۲ صف خود را از مردم جدا کرده اند می پردازید.
      مادامیک اینان از احزاب و سازمانهای سیاسی و مردم پوزش نطلبند در صف آنان جای ندارند.

      1. جناب ناظر مگر شما کی هستی که برای دیگران تعین تکلیف می کنید؟ مگر شما این شخص را می شناسید که او را ؛توده ای شرمگین؛ می نامید؟! خوب اگر توده ای باشد می گوید و مگر شما بازجو هستی که او را بازجویی می کنی؟ پوزش چی هست؟ مگر دیگران از جمله مجاهدین و اگثریتی ها و خیلی های دیگر از رژیم در مقطع زمانی حمایت نکردند؟ رژیم اسلامی یک رژیم هزار چهره فریبکار و شیادی بود و افراد زیادی به دام فریب آنها افتادند. بهرحال شما حق ندارید برای دیگران تعین تکلیف کنید.

  5. در این گونه مسایل که به روشن گریها وروشن سازیها نیاز مبرمی دارد باید اشخاصی که از نزدیک با حزب و عملکردها و سیاست های بلند مدت وکوتاه مدت ان احزاب وحزب در ان دوران جهان که دوقطبی بود اظهار نظر کنند والا هرکسی از گوشهایی شروع به اغاز سخن میکند ونسل جدیدی که با داده های دقیق وعلمی سرو کار دارند گیج ومنگ می شوند من در سالیا ن دراز زندان جمهوری اسلامی بوده ام از سلطنت طلبان تا بهایی ها وبختیارچی ها ووووو شایسته هست نسبت به دانسته هایمان نظر دهیم خیلی ها بظاهر کارهای ناشایستی را امکان دارد انجام داده باشند ولی اگر از نهان ان کار ها اگاه باشیم حتمن ازعرق شرم بر جبین خواهیم داشت البته من نه توده ایی هستم نه از احزاب برادر پیروی میکردم ولی نسبتن از چگونگی لو رفتن ها ی تشکیلات ها با اشخاص گوناگونی به گفتگو در زندان بوده ام که با ظاهر انچه میگذشت فرق های ماهوی داشت

  6. جناب کیانوری بعنوان یک رجل سیاسی همه تجربیات نسل خودش و نسل های قبل از خودش را نادیده گرفت و حتی میشه ادعا کرد که بر خلاف انها اقدام کرد.نخست اینکه به انکار و تطهیر دیکتاتوری ملاها پرداخت و در مقابل کشتارهای سال های شصت و پیش از ان سال در کردستان و دیگر نقاط ایران یا سکوت کرد و یا اعدام شدگان را را تربچه های پوک لقب داد و انها را مورد مزمت قرار داد که چرا برای آزادی کوشیدید همچنین در مقابل سرکوب اقلیتهای مذهبی مثل بهاییان سکوت کرد در مقابل فشار بر زنان سکوت کرد و حتی مدعی شدند زنانی که برای آزادی حجاب تلاش میکنند کسانی از بقایای رژیم سابق هستند.اسنادی انتشار دادند که قاسملو از ناتو مواجب میگیرد. و تجربه فشرده جامعه ایران از نقش روحانیت مرتجع را انکار کردنند .و سوال من از نویسنده این مقاله اینستکه علت این رفتار عجیب در کجا است؟ندانستن و یا وابستگی اگر پاسخ ندانستن است که دیگر اینهمه مدح یک نادان معنی ندارد و اگر وابستگی است که………

    1. خانم سیما! توده ستیزی و داوری سفسطه آمیز در مورد رهبری آن، کار حرفه ای های کار گشته این جریان است.
      از لحن نوشته و شواهد مورد استناد شما بر می آید که در این کار «آماتور»هستید، پس بکوشید با طی مدارج حرفه ای بشوید تا دستکم بهتر از این افاضه کلام کنید

  7. علت اصلی سرکوب حزب توده ایران مواضع قاطع ضد امپریالیستی و مردمیش در زمینه تعاملات نیروهای موجود سیاسی دربیش از چهل سال قبل بوده وهست. البته که باید گذشته نقد سازنده شود و نه بقصد تخریب و اتهامات بی اساس تکراری.

  8. اکثر مخالفین حزب توده ایران در بیش از ۴۵ سال پیش فریز شده اند و از منظر کنونی به آن تاریخ می نگرند. و این در حالی است که نه تنها به دلیل بی عملی خود در میان توده های رنج و کار بلکه به دلیل ضعف تئوریک خود همواره درجا زده اند.

  9. گمراهان را در میان بقایای همان «تروبچه های پوک» ی جستجو کنید که از ماورای «چپ» امروز به ماورای راست و فاشیسم در غلطیده اند، سخنان و مواضع آنان را که مرتب به صورت سمعی وبصری و کتبی بخشنامه یی است نمی بینید؟

    1. جناب احمدمیرزا،تربچه های پوک آنهائی هستند که
      حاصل تاریخی زحمتکشان جهان را برباد دادند،انقلاب اکتبر وکشورشوراها مامن وامید همه زحمتکشان جهان بودبرای عدالت وآزادی،تلاش میلیونها آزادیخواه،
      سوسیال دموکرات ووکمونسیت های صدیق که ازسراسر جهان بپاخواستند و کشور شوراها را برپاساختند.چه کسی پاسخ گوئی ومسئولیت فروپاشی
      اتحادجماهیرشوروی را پذیرفته،آیا غیراز سران حزب کمونیست شوروی کس دیگری نیز در راس قدرت وجود
      داشت؟،…تربچه های…آنهائی هستند که برعلیه
      اصلاحات به رهبری میخائل گورباچف کودتا کردندو
      و همه دستاوردهای تاریخی بشری را برباد دادند،
      انتقاد مبنی برواقعیت ها و رویدادهای رخداده گذشته
      ره گشا خواهد بود،انگونه که درزمان حال نگریسته میشود،

  10. همه گمراهی رهبری وقت حزب توده و نورالدین کیانوری، نتیجه طرز نگرش و ساختارحزب کمونیست
    شوروی بود.این حزب بغایت منحرف با تئوری های من درآورده ای که برای احزاب برادر تدوین میکرد،در دوران
    بعداز جنگ جهانی دوم با سوئ استفاده از مارکسیسم و لنینیسم صدمات جبران ناپذیری به زحمتکشان و
    طبقه کارگر کشورها از جمله کشورما وارد نموده است،
    اکنون نیز کاریکاتور آن در هیئت حزب کمونیست روسیه که بیشتر کارگزار ونماینده طبقه حاکمه روسیه بوده و در جامعه جهانی احزاب کمونیست جایگاهی ندارد.در ایران نیز در اشکال،پیک نت ، ده مهر
    و راه توده وامثالهم به حیات خود ادامه میدهد.
    ریشه موضع گیریهای ان زمان را در دستورالعمل ها و
    هدایت های ،محافظه کاران هیئت سیاسی حزب کمونیست شوروی سابق بایستی جستجو کرد.

  11. گویا فاجعه برای بعضیها فقط زمان برگشت اوست؟
    بررسی  چهره ها جدا از سیاستها و عملکرد احزاب/سازمانها نمیتواند معتبر باشد.سرنوشت عمویی  را  ببینید؟؟
    شاهزادگان ، فلاسفه، دکترها با دهها  نوشته و ترجمه وقتی بعداز ربع قرن به “وطن” برمیگردند چنان تحلیلهایی  در مورد حاکمیت از انبان خود خارج میکنند؟! و مقایسه کنید با آخرین نوشته ها و تحلیل های جوانی مانند تقی شهرام از رژیم در زندان(علیرغم لغزشهایش)  و رسواسازی  لاجوردی و قضائیه جلادان  مدتی پیش از اعدام در مرداد۵۹.
    و اولین اعتراف تلویزیونی   کیانوری کنار مهدی پرتوی مشهور و… که گفتار خود را با این جمله آغاز کرد:
    “من امروز میخواهم با عرض معذرت و پوزش از رهبر انقلاب و بنیانگذار ج.ا،تخلفاتی را که حزب درطول ۴ سال گذشته انجام داده بصورت مجمل بیان نمایم”؟؟
    و کارگری از حزب که همانجا بعداز گله زیاد از رهبری با این جمله پایان داد:”خیار کیلویی ۳۰ تومان را خوردند،در ویلاهای شمالشان خوشی کردند و بعد از دستگیری همه مدالها را گردن من آویزان کردند”

    1. بی انصاف نباشید:
      پاسخ کیانوری به مجید انصاری سرپرست اداره زندان‌ها:
      «من ترجیح میدهم که اعدام شوم تا به پستی ریاکاری و دروغ‌گویی دچار نشوم. من ج.ا را دوست میدارم و هوادار جدی خط امام هستم و درباره حکم داد‌گاه در باره خودم هم آنرا پذیرا میباشم.».

  12. کاش بعضی ها همیشه در تبعید میماندند و یا کاش، پایان تبعید، آغاز سقوط نبود و همه چیز در گذشته های پر شور، منجمد میشد. زندگی پر فراز و فرود کیانوری، سرانجام در ورطه سقوطی دردناک پایان یافت. زیرا، سوسیالیسم قبل از هر چیز، آرمان و جنبشی ست برای عدالت و آزادی، پاسخی ست به ضرورت، و به این اعتبار، درست و بجاست. اما این آرمان/جنبش درست و بجا را، نمیتوان با شیوه های نادرست و ناپسند، تبلیغ و ترویج کرد؛ بین آن آرمانِ درست و شیوه های تبلیغ و ترویج اش، یک رابطه دیالکتیکی باید وجود داشته باشد- آنها باید یکدیگر را کامل کنند و با هم سنخییت داشته باشند. کیانوری میخواست با شیوه های غلط و ناپسند و ضد انقلابی، سوسیالیسم را تبلیغ کند و بقول خود، “سرنوشت انقلاب ایران را به انقلاب افغانستان” پیوند زند! او با سیاست “وحدت/انتقاد”ی که با رژیم ملایان اتخاذ کرده بود، بیشتر در عمل با ملایان جبار وحدت کرد، تا علاوه بر ضایعات جبران ناپذیر به اعتبار سوسیالیزم، دیگر اعضای صادق حزبی را نیز به قربانگاه ببرد.آه.

    1. به نکته ظریفی اشاره کرده ای. هر چیزی ابزار مناسب خود را طلب می‌کند. سکت آخوند ابزار حرکت به سوی عدالت اجتماعی و سوسیالیسم نبود و نیست.

  13. هیچکدام از نظرات علت حمله جمهوری اسلامی به حزب توده را بیان ننموده اند . علت پنج بار نوشته شد ولی چاپ نشدند . امید است که حداقل این نامه کیانوری چاپ شود .
    “…حضرت آیت‌الله آیا همه آنچه را که در این نامه نوشته ام و به وجدان انسانی ام سوگند می‌خورم که یک کلمه از آن خلاف واقعیت و حقیقت نیست ، در چهار چوب عدالت اسلامی می‌گنجد . این درد را به چه کسی می‌تواند گفت. تاکنون من شرمم آمده که حتی به دوستانم این را بگویم ”
    “..این انگبزه را داشتند که دلیلی برای درهم شکستن حزبی که در چهار سال فعالیت قانونی خود ، علارغم انواع فشارها، هم از طرف نظام جمهوری اسلامی و هم از سوی نیروهای ارتجاعی و سایر گروه های راست و چپ نما همواره و بطور تزلزلی ناپذیر از انقلاب بیدریغ و با همه امکانات دفاع کرده و در همه رفراندوم های نظام با رای مثبت شرکت کرده است توجیهی مردم پسند بسازد ”
    (نقل و قولها از نامه کیانوری به ولی فقیه آیت‌الله خامنه‌ای ای در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۶۷)

  14. کیانوری مارکسیستی انقلابی است که تئوری را در عمل آزمایش می‌کرد مانند ،لنین ،چه گوارا … !
    زندان ، مرگ ،شکست و پیروزی یک امکان است را بخوبی می‌دانست.
    کیانوری اتحاد جماهیر شوروی را یک آزمایش می‌دانست که امکان شکستش هنوز هست .
    آینده جمهوری اسلامی را به این شکل پیش بینی کرد و راه رهایی را هم جنگهای پارتیزانی نامید.

  15. مراجعات دوره ای به رفسنجانی جهت دادن اطلاعات.نمونه:
    ص۲۲۶خاطرات رفسنجانی(عبور از  بحران):۱۲ مرداد۶۰:”کیانوری و عمویی از حزب توده آمدند و گزارشی از فعالیت  ضدانقلابی گروه  اتحادیه کمونیستها در آمل و دادن اسلحه به انشعابیون از حزب دموکرات…”
    5 ماه بعد بهمن ۶۰ در درگیری سپاه و این گروه (که از سازمانهای موسوم به خط ۳ بودند)صدها نفر کشته مجروح و بازداشت شدند.دهها رهبرسازمان مزبور بعد از دادگاه لاجوردی-محمدی گیلانی و شوهای تلویزیونی بهمن ۶۱ در استادیوم آمل اعدام شدند.
    ص۱۴ خاطرات به آذین (بار دیگر و اینبار): “در سفر چند روزه ای به مسکو؛ از طرف مقامات روس پیشنهاد پرداخت مالی به حزب شد که رد کردم.در بازگشت؛کیانوری از این عمل به آذین رنجیده و با پرخاش که چرا
    نه گفتم”
    سیاوش کسرایی هم خیلی دلخور بود از دست این رهبران که چرا در اینهمه سال که در شوروی بودید واقعیت را نگفتید
    نامه کیانوری به خامنه ای ۶۸:”توده‌ای ها،حتی آنان که به اعدام محکوم شده بودند، همواره از ج.ا وخط امام پشتیبانی ‌کردند”

  16. برای کیانوری وظیفه چپ در سطح جهانی تحت عنوان انترناسیونالیسم پرولتری “حفظ رژیم” اتحاد جماهیر شوروی بود اگر چه با چشمان خود می‌دید که خبری از سوسیالیسم نیست. با این دیدگاه وظیفهٔ داخلی حزب نه دموکراسی و حکومت قانون و رفاه مردم که کشاندن حاکمیت به مبارزه با آمریکا بود و حفظ این رژیم برای حفظ آن رژیم. به همین دلیل خلخالی را به بازرگان ترجیح می‌دهد و اعلام می‌کند که حتی در زندان های رژیم هم از خط ضد امپریالیستی امام پیروی می‌کند.

  17. این افراد گروهی از مبارزان تاریخی بودند و خواهند بود اما پرسش اصلی در مورد این افراد همیشه مطرح خواهد بود اینست:
    آیا این افراد در خدمت آزادی و دمکراسی بودند و یا اینکه اینها مانع تحقق آزادی و دمکراسی بودند و آیا اینها با تشکیلاتشان در خدمت جذب نیرو های مفید نبودند تا بعدن به دم تیغ استبداد های وقت سپرده شوند و جامعه را از وجود آن افراد مفید محروم کنند و پرسش های دیگر

  18. نسبت به ماهیت و نقش روحانیون ازصدر مشروطه تا همین اکنون سه نوع برخورد کلی بوده ست.
    🔹محافظه کاری حکومت ها و غیرحکومتی برای حفظ موقعیت خود از صدر مشروطه تا ۵۷ همه را بجز روحانیون سرکوب و ممنوع کردندکه موجب رشدسرطانی این جریان مرتجع شدند و۵۷ به قدرت رسیدند.
    🔹میانه رو ها و توجیه گران با برخورد «نه سیخ بسوزد نه کباب » نیز عملا موجب تقویت روحانیون شدند.
    🔹انقلابیون مشروطه ، اصلاح طلبان، نیروهای سیاسی ملی و چپ بخاطر بیسوادی و عقب ماندگی جامعه ، نمی توانستند مانع نفوذ روحانیون در صفوف جنبش مشروطه شوند. حتی در تمام مبارزات آزادیخواهانه و ضد استبدادی در حکومت پهلوی ها با روحانیون مخالف شاهان همسوئی داشتند.
    🔹 منقدین اجتماعی ، در رژیمهای استبدادی پهلوی و نبود آزادی و امکان بحث و گفتگو؛ روشنگران وروشنفکران نمیتوانستند در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی برمردم و فعالان سیاسی که معمولا زیر زمینی فعالیت میکردند تاثیرگذار باشند.
    فاجعه حمایت از روحانیون مرتجع برآیند اشکالات تمام جریانهای اجتماعی بود.

    1. با درود
      با شما هم نظرم که علت اساسی رخداد ۵۷ ، فاجعه حمایت تمامی گروه ها، احزاب و روشنفکران ،میانه رو ها، ملی مذهبی ها و جبهه ملی ، فعالین درون حکومتی ،حتی شاه و دربار و سران ارتش او ، بازرگان ها و سنجابی ها و توجیه گران ، منقدین اجتماعی، فعالین سیاسی ،لنقلابیون مشروطه ، اصلاح طلبان، نیروهای سیاسی ملی و مجاهدین خلق ، حتی چپ ها شامل حزب توده و چریکهای فدایی از روحانیت بود
      عدم شناخت از روحانیون که برآیند اشکالات تمامی جریانهای اجتماعی بود که در طول این ۱۲۵ ساله بعد از مشروطیت ، ابتدا انقلابیون مشروطه ، اصلاح طلبان جامعه ، نیروهای سیاسی ملی ، حتی احزاب اطراف رضاخان که سبب تعییر حکومت به رضاشاه شدند بدام روحانیت گرفتار میشدند

      و این بخاطر بیسوادی تاریخی همگان هم از دین و مذهب بود و هم عدم شناخت از روحانیت و عقب ماندگی جامعه و حکومت بود .
      برآیند نیرویی که از عدم شناخت دین و مذهب شیعه و روحانیت در تمامی جامعه ایران وجود داشت حاصلی نداشت جز جبر وقوع رخ داد ۵۷

  19. این نوشته تحت عنوان اشتباهات هولناک، کارنامه نورالدین کیانوری را به اتخاذ مواضع نادرست در قبال رژیم سفاک جمهوری اسلامی تقلیل داده است. در این کارنامه خبری از شرکت مستقیم حزب توده در شناسایی و جمع آوری اطلاعات در مورد نیروهای چپ انقلابی از کردستان گرفته تا تهران و سایر نقاط نیست. خبری از ایستادن افراد این حزب تحت رهنمودهای کیانوری در پست های بازرسی کمیته ها برای شکار مخالفان جمهوری اسلامی نیست. هدف از این نوشته ارائه چهره ای قابل قبول از کیانوری برای نسل هایی است که آن تاریخ را تجربه نکرده اند.

    1. ایستادن افراد حزب تودە در پست های بازرسی برای شناسایی افراد انقلابی کاملا بی اساس ویک دروغ بیشرمانە و برای تخریب بیشتر چهرە حزب است .
      بهتر نیست بعد از این همە زمان و دیدن دنائت و پستی و عریان شدن چهرە این حاکمیت واپسگرای شیعە داعشی بخود آمدە ، بە جای خودخوری مرسوم در میان چپها کە یک پدیدە جهانی است ، مبارزین راە عدالت اجتماعی و صلح اختلافات خویش را کنار گذاشتەبا رزم مشترک این حاکمیت قرون وسطایی را بە زبالەدان تاریخ بسپاریم ؟

  20. فروغیان پس از یورش به حزب عضو هیئت سیاسی همراه با صفری و خاوری بود اما پیش از یورش از طرف کیانوری به شوروی رفت. هنگامی که با اخطارها و هشدارهای جدی از طرف شوروی در مورد یورش به حزب توده به کیانوری گزارش داد با بی‌اعتنایی عجیب کیانوری و اعتقاد راسخش به دستگیر نشدن اعضای حزب از طرف جمهوری اسلامی روبرو شد. این اتفاق ظاهرا در یک تاکسی به رانندگی یک توده‌ای محافظ کیانوری در عقب و فروغیان در صندلی جلو رخ داد. یورش به حزب نه به خاطر موضع‌گیری غلط حزب توده بلکه به خاطر طبیعت جنایت پیشه سران رژیم ایران بود که فقط منتظر فرصت بودند. توهم کیانوری و دنباله‌ روهای اکثریتی‌اش به خصوص نگهدار در این زمینه ریشه اصلی فاجعه است. انتخاب بجا و درست عکس‌های فوق نشان دهنده کاراکتر قائم به اشتباه و خطای استراتژیک کیانوری است.

    1. جناب مهرداد ۱ محترم،
      روی نکته ای درست و مهمی انگشت گذاشته اید و درین رابطه درست میگوئید.
      حزب کمونیست شوروی سابق، در چهارچوب جمع بندی حزبی، از حزب توده خواستار پشتیبانی از انقلاب شده بود، و برای همین هم ترجیح دادند که کیانوری بجای ایرج اسکندری رهبرشود. آنها ترسیم گر جزئیات و چگونگیِ سیاستهای حزب توده نبودند، که سهل است، در مواردی هم خطر را گوشزد کردند. اما کیانوری و باندش، چنان مجذوب ” خط امام” شده بودند، و چنان کاسه داغ تر از آش روسها گردیده بودند، که حتی به اخطارهای جدی آنان هم
      وقعی ننهادند. زشتی و ناپسندی و فاجعه آمیزی این سیاستها، پیش از هر چیز، نتیجه ذهن بیمار و متوهم کیانوری بود. او از اعضای حزب توده میخواست که هم دیگران را لو بدهند و هم آدرس و مشخصات خودشان را به “مقامات مسئول” تقدیم دارند! آیا روسها ازو چنین خواسته بودند؟! خدای آسمانها شاید حقیقت را بداند! ما که دقیقاً نمیدانیم.

      1. آقای داوود حزب توده آنقدرکه مبهوت کیش شخصیت کیانوری بود دنباله رو حزب کمونیست اتحاد شوروی نبود وگرنه امروز شاید وضعیت دیگری داشتند. حزب توده هیچگاه شکنجه را محکوم نکرد تا زمانی که نوبت خودش رسید. دسیسه‌ها و توطئه چینی‌های او و بعضی از اکثریتی‌ها ی آن زمان علیه دگر چپ‌ها در تاریخ ثبت می‌شود. حکایت مهدی اصلانی از ملاقاتش با کیانوری در آن مینی بوس بلافاصله پس از آزادی از اوین بسیار تلخ و عبرت انگیز است.

  21. گذشته از انبوه اسناد و نوشتار و گفتار حزب تودهٔ ایران، همین آخرین تیر ترکش – «درسگفتارهای کاپیتال» شگفتی آور—
    که فرج الله میزانی (ف . م . جوانشیر) در زیر سایه چوبه دار ، به سوی آینده پرتاب کرده است، پاسخگوی مستدل چرایی سیاست «اتحاد و اتفاق» حزبش در برابر انقلاب و رژیم برآمده از آن است که زنده یاد کیانوری به امید هموار کردن راه انقلاب رهبریش می کرد.این دوجلد حجیم در سگفتارها که یک سر و گردن از کتاب های مشابه خارجی بالاتر است در ضمن دفاعیهٔ نویسنده از حزبش و راهی است که رهروان تا پای چیه دار وجوخهٔ تیرباران رفتند. در ضمن مرگ کیانوری هنگامی اتفاق افتاد که او از بازپرسی به حبس خانگی باز گشته بود،

  22. به غیر از فداییان خلق که بنظر میرسد کمی جوان و انقلابی بودند، همه گروه ها با انقلاب همراه بودند. در مقابله سوسیالیزم و امپریالیزم نه تنها احزاب چپ که حتی میانه رو ها نظیر طالقانی، منتظری، بازرگان و غیره هم قربانی شدند.مشکل از کیانوری و حزب او نیست که این کرد و ان نکرد،هجوم و کشتار و بیرحمی امپریالیستها در تمام جهان ،سوسیالیستها را که اقلیت مطلق بودند با بیرحرمی تمام حذف کردند.
    ” باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
    که مادران سیاه پوش
    داغداران زیباترین فرزندان افتاب و باد
    هنوز از سجاده ها سر بر نگرفته اند”
    یادشان جاودان باد

  23. با درود و تشکر از شما به خاطر واقع بینی در متن شما. فقط چند نکته خدمتتان عرض می کنم:
    کیانوری در فروردین ۱۳۵۸ به ایران آمد
    کیانوری در فاصله پلنوم ۱۱ تا ۱۴ که از سیاست حزبی فاصله گرفته بود، بدل به یکی از نظریه پردازان معماری در کشورهای سوسیالیستی شد. نظرات معناری او در محله نارمک قابل رصد کردن است. دکتر حامد خسروی مقاله بسیار مهمی در این مورد دارد.
    سرکوب حزب توده ایران می تواند به خاطر موضع آنها در برابر جنگ باشد. اما شبکه نظامی حزب تا ضربه دوم شناخته نشد و نمی تواند علت دستگیری رهبران حزب باشد.
    از نظر من سیاست‌های اقتصادی حزب در تعارض کامل با جناح راست روحانیت قرار داشت و آنها سپاه پاسداران را به سرکوب این حزب تحریک کردند.
    باز هم از نویسنده تشکر می‌کنم.

  24. کیانوری متوهم بود که فکر میکرد بین ایده کمونیستی خودش و اسلام که ذاتا ارتجاعی و مستبد است می‌تواند پلی درست کند و چه کودکانه فریب خمینی ریاکار را خورد مثل خیلی از چپهای دیگر صادق در اوایل انقلاب. او اگرچه خوب می‌دانست به گفته کارل مارکس که دین افیون توده هاست ولی خلافش عمل کرد و حکومت دینی را حمایت کرد که نشان می‌دهد حتی روشنفکر هم نبوده که آزادی و دمکراسی را قربانی حکومت اسلامی کرد. کسیکه اردوگاههای کار اجباری در شوروی محل اقامتش را میدید آخه چطور می‌توانست مدافع عدالت سوسیالیستی و حقوق بشر باشد؟ مورد کیانوری ثابت می‌کند که کورکورانه سرسپرده یک ایدئولوژی و بعدا یک کشور مثل روسیه شدن مانع رشد فکری آدمی میشود. بدتر اینکه با رفرم های گورباچف هم مخالف بود که چاره ای جز تسلیم دمکراسی و آزادی شدن نداشت. کارنامه حزب توده کلا منفی است و باعث واکنش حکومت‌های وقت شد که پلیسی تر و سرکوبگرتر شوند. همه جنایات رژیم ملایی را هم میدید توجیه می‌کرد یا سکوت تا نوبت به خودش رسید، شخصیتی شیفته دیکتاتوری!!

  25. با سلام و تشکر از زحمت برای تهیه این نوشته، یک نکته فرعی در مورد آن به نظرم رسید. تا آنجا که به یاد دارم، کیانوری نه در «سردترین روزهای زمستان ۵۷»، که اندکی بعد به ایران برگشت. علتش هم این بود که دولت بازرگان در برابر ورود رهبری حزب توده ایران مانع ایجاد کرده بود. حتی سخنگوی این دولت می گفت منع فعالیت حزب، قانون است و به جای خود باقی است. در همان روزهایی که رئیس جدید اداره گذرنامه که در زمان شاه معاون رئیس بود، گفت با گذرنامه ایرانی فقط مسافرت به «کشورهای آزاد» مجاز است. این منع قانونی رفت و آمد به بلوک شوروی تا سالها پس از انقلاب هم وجود داشت و در مهرهایی که به پاسپورتها می زدند بر آن تاکید می شد. تا حدی که اگر هنگام عبور ترانزیت به برلین غربی، مهر مرزبانی آلمان شرقی وارد پاسپورت می شد، این به اصطلاح مهرهای ممنوعه در اداره گذرنامه ایران و کنسولگری های ایران برای صاحب گذرنامه دردسر ایجاد می کرد. مطمئن نیستم که بالاخره کیانوری با مجوز برگشت یا بدون مدرک معتبر.

    1. سپاس از اطلاعات مفید جنابعالی که شما نقل کردید:”حتی سخنگوی این دولت می گفت منع فعالیت حزب، قانون است و به جای خود باقی است.” نگارنده می داند که مهندس بازرگان و کابینه اش می دانستند که وظائف «دولت موقت» چیست و همین نقل قول از سخنگوی دولت موقت حکایت از سّر ضمیر دارد. چرا نه در آن زمان و نه بعداز آن در بحث های سیاسی از بی عُرضِگی و بی مسئولتی مهندس بازرگان در اجرای وظائف «دولت موقت» صحبت نمیشود؟ فاجعه به قدرت رسیدن روحانیون مرتجع بخاطر بی توجهی «دولت موقت» به وظائف اش و اطاعت تام و کمال از فرمانهای خمینی بود. تمام اعدام ها ، مصادره ها، پاکسازی ها غیر قانونی بود و «دولت موقت» می بایست تا تشکیل مجلس موسسان و تصویب قانون اساسی جامعه را با قوانین موجود اداره میکرد. حزب توده نیز با آن تجربه گران باید وظائف انقلاب دموکراتیک را پیش می برد و علیه قانون شکنی در دوران «دولت موقت»اعتراض و برای تمام اقشار جامعه دعوت به همبستگی میکرد نه با روحانیون مرتجع علیه بقیه جامعه، مجلس موسسان چه شد؟! خدعه!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *