سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

یـادداشـت های شـــــبانه: (۱۲۰) – ابراهیم هرندی

۷۳۷ . خودشان آوردند، خودشان هم می برند.

اسلام سیاسی را امریکایی ها ساختند و بعنوان بخشی از برنامه ضد کمونیستی در نیمه دوم سده بیستم میلادی به خاورمیانه آوردند. مرادم از اسلام سیاسی، گونه ای از اسلام است که چشم اندازش از جهان پس از مرگ، به جهانِ زندگان کشیده شد و پیروان اش بجای پرداختن به اصول و فروع دین و شب اول قبر و برزخ و دوزخ و آمرزش و گفتمان هایی از این  دست، به روز و روزگار این جهانی خود پرداختند و دین و مذهب خود را با دین ها و آئین ها و ایدئولوژی های زمان برانداز و مقایسه کردند. در ایران، اسلام سیاسی کوشید تا نگاه مومنان را از آسمان به زمین آورد و آنان را سنگربانانِ مبارزه با کمونیسم کند تا از پیشروی کمونیسم روسی بسوی آب های گرم خلیج فارس جلوگیری کنند. تا پیش از این چگونگی، مذهب وسیله ی گذر از این جهان ناپایدار، بسوی سعادت پایدارِ اخروی پنداشته می شد.   

حکومت اسلامی ایران، بازتاب این برنامه ی جنگ سردِ آمریکا با شوروی بود که از نیمه دوم سده بیستم میلادی در ایران آغاز شده بود. اکنون که روزگار دیگر شده است و اسلام سیاسی خطری برای اهداف راهبردی اسرائیل در خاورمیانه پنداشته می شود، امریکایی ها آمده اند تا منطقه را از وجود اسلامیست های سیاست کار پاکسازی کنند. این واگویه ی زبانزد که: خودشان آوردند و خودشان هم می برند” اکنون بار دیگر در یادها زنده شده است و بازگفت می شود.

سیاست در ایران و برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه در سده ی گذشته، پیرو نیازهای استراتژیک کشورهای غربی، بویژه امریکا بود. با آغازِ جنگ سرد، پس از جنگ جهانی دوم، امریکایی ها ایران را کشوری مذهبی می خواستند تا بتوانند از گسترش نفوذ شوروی جلوگیری کنند. از اینرو، در دوران پهلوی دوم که “شاه اسلام پناه” خوانده می شد، اسلام در ایران با کمک حکومت، جان تازه ای گرفت و حکومت کوشید تا آن را با هویّت و ملیّت ایرانی پیوند دهد. شعارِ “خدا، شاه، میهن” همیشه و در همه جا از کتاب های درسی گرفته تا آگهی های اداری و جشن های حکومتی دیده و شنیده می شد. شاه نه تنها آخوندهایی را که پدرش تارومار کرده بود، به شهرهای بزرگ بازگرداند و به بزرگذاشت بسیاری از آنان پرداخت، بلکه دست آنان را در برپایی حوزه های اسلامی و ساختن مسجد و حسینه و بازسازی امامزاده ها و نیایشگاه ها و کتابفروشی های مذهبی و نشریات و مجالس روضه خوانی و مداحی و هیئت های سینه زنی و زنجیر زنی و تعزیه خوانی و دیگر آئین های مذهبی باز گذاشت. او خود در ماه محرم بانی روضه خوانی می شد و در شب عاشورا سیاه پوش، به مجلس “عزای حسینی” در مسجد سپهسالار می رفت. شاه هم قرآن چاپ کرد و هم به زیارت حج و عتبات می رفت و هم در هنگام سفر، از امام جمعه تهران می خواست که دعای سفر برای دفع بلا در گوشش بخواند. یکبار در فرودگاه مهرآباد، امام جمعه تهران از این که شاه جلیقه ی ضدگلوله نپوشیده بود، اظهار نگرانی کرده بود و شاه در پاسخ او گفته بود: جای نگرانی نیست. قرآن در جیب ام دارم. 

سیاست امریکا در آن  زمان، ایرانِ اسلامی را خندقی میان شوروی کمونیستی و آب های گرم خلیج فارس می دانست.  پایاندادِ این سیاست، حکومت اسلامی به سرگردگی خمینی شد. از این چشم انداز شالوده ی سیاسی حکومت اسلامی ایران را می توان امریکایی خواند، زیرا تا پیش از هرگز هیچ آخوندی نه هوای شاه شدن کرده بود و نه می توانست چنان اندیشه ای را به ذهن خود راه دهد. اسلامی که در سده ی بیستم میلادی در خاورمیانه به دایره قدرت وارد شد، دو شاخه داشت: یکی اسلام شیعی به سرکردگی خمینی و دیگر اسلام سُنّی که اخوان المسلمین در مصر پرچمدار آن بودند. البته پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، هواداران این دوگونه اسلام سیاسی، کم کم روش و منشی ضد امپریالیستی بخود گرفتند و چشم انداز سیاسی آنان، مبارزه با فرهنگ و تمدن غربی در راستای پاکسازی سرزمین های اسلامی از “کفار غربی” و بیرون راندن یهودیان از سرزمین فلسطین شد. بازتاب این دگرگونی، پیدایش حکومت های خمینی، طالبان، داعش، حوثی و شکل گیری گروه ها و گروهک های مذهبی مانند الشباب و بوکوحرام بود.  

امریکایی ها در چندسال گذشته، بسیاری از این حکومت ها و گروه ها و گروهک ها را یا مانند حکومت طالبان خودی و دست آموز کرده اند و یا  نابود. اینک نوبت به آخرین و بزرگترین گروه، یعنی حکومت اسلامی ایران رسیده است. البته از نگاه لابی های افراطی صهیونیستی، کشورهای دیگری مانندِ ترکیه و پاکستان و عربستان سعودی نیز باید در دهه های آینده برای هموار کردن برنامه های راهبردی آنان ویران و نابود شوند.  اگرچه حکومت های ترکیه و پاکستان و عربستان سعودی از این برنامه آگاه اند، اما انگارخامنه ای و ایل و آل اش، با خوش خیالی ابلهانه ی ویژه ی آخوندهای روستایی، در دهه های گذشته در زمین صهیونیست ها بازی کرده اند. سردمداران ترکیه سال هاست دریافته اند که حکومت اسرائیل در پی یافتن رخنه های سیاسی و اجتماعی برای نفوذ در آن کشور برای ایجاد هرج و مرج و نابسامانی در راستای تجزیه ترکیه است. 

سعودی ها هم با این ادعا که اگر عربستان سعودی با پشتیبانی امریکا به سوئیسِ خاورمیانه تبدیل شود، نمایشگاه خوبی برای نشان دادن سیستم لیبرال دموکراسی غربی در جهان اسلام خواهد بود. یعنی هرساله میلیون ها زایری که برای انجام مناسکِ حج به مکه ومدینه می آیند، با چشمان خود می بینند که دوستی این کشور با امریکا، چه میزانی از رفاه و پیشرفت برایشان به ارمغان آورده است. آنگاه از خود می پرسند که براستی چرا ما مسلمانان باید با دستاوردهای فرهنگ غربی مخالف باشیم؟ چرا حکومت های کشورهای اسلامی باید شعار “مرگ بر امریکا” بدهند؟ چرا ما باید فریب دیکتاتورهای حاکم بر کشورهای خود را بخوریم با ارزش های فرهنگ غریبی مخالفت کنیم؟ با این منطق، سعودی ها می خواهند کانون قدرت در امریکا را متقاعد کنند که حکومت سعودی، نقش استراتژیک ویژه ای در جهان اسلام دارد که باید آن را تا جاودان در شکل کنونی اش، در هر نقشه ای که برای آینده ی خاورمیانه کشیده می شود، نگاه داشت.   

البته تجربه جنگِ ضربتی اسرائیل با ایران نشان داد که با بمباران هوایی نمی توان خیزش مردمی بپا کرد و حکومت کشوری را تغییر داد. نکته دیگر در این راستا این است که ارتش اسرائیل هنوز با هیچ ارتش حرفه ای ورزیده و توانمندی رویارو نشده است. اگر این ارتش روزی و یا شبی در برابر ارتش ترکیه یا پاکستان آتش افروزی کند، توانِ هماوردی آن آشکار خواهد شد.     

***

۷۳۸. هیچ آلترناتیوی برای توان نظامی وجود ندارد

یورش ناگهانه و ددمنشانه ی اسرائیل به ایران نشان داد که هیچ آلترناتیوی برای توان نظامی وجود ندارد. آنچه دشمنان هرکشور را به هراس می اندازد و در جای خود میخکوب می کند، نه توجیه های حقوقی و تاریخی ست و نه پیشینه تمدنی و پیمان نامه های دوستی و دفاعی. آخوندها سالیان سال برای حکومت اسرائیل شاخ و شانه می کشیدند و هشدار می دادند که اگر اسرائیل یا امریکا دست از پا خطا کند و “خدای نکرده” یک کلوله بسوی ایران اسلامی پرتاب کند، ما هشدر پشدرش را یکی خواهیم کرد و فلان و فلان. رویارویی اخیر نشان داد که اولند خامنه ای و آل و ایل اش، تعریف درستی از گفتمانی بنام: “توان نظامی” نداشته اند و دیگر آن که تا چه اندازه به گفته ی شاعر: “پهبادهای ما تهشان باد می دهد.” دیدیم که چگونه آن لاف و گزاف، مایه ی شرمساری و سرافکندنی ایرانیان در نگاه جهانیان شد. دیدیم که چه اندازه جهانیان به انتقام حکومت ایران از امریکا خندیدند. 

همین که ارتش اسرائیل توانست در یک شب، چندین تن از سران سپاه حکومت اسلامی را ترور کند، نشان داد  که تا چه اندازه سرانِ این حکومت نادان و ناآگاه و ناشایسته برای کشورداری هستند. این ترورها، کاری همانند انفجار همزمان پیجرهای حزب الله لبنان بود. ترفندی که تا سالیانِ سال، در درسنامه های آموزش مهارت های نظامی کشورهای جهان بازگفت و بازنوشت خواهد شد. اکنون دیگر هیچ نیازی به گفتگو درباره شایستگی این حکومت برای اداره ایران نیست و نباید باشد، زیرا که شیوه ی رفتارها و کردارها و توان رزمی آنان، نادانی و ناتوانی و ناشایستگی را معناهایی تازه داده است و ایران و ایرانی را سرافکنده و شرمسار کرده است. 

درس دیگری که از این رویدادِ ناگوارِ تاریخی می توان گرفت این است که پنداره دوستی کشور با کشورهای زورمند و زورگو، هیچ پشتوانه حقیقی ندارد و در بزنگاه های جدی می توان زهره بر و ناامید کننده باشد. این سود و زیان نیز همیشه یکسان نیست. این حقیقت را محمد رضا شاه پهلوی در زمان خیزش همگانی ایرانیان دریافت. حاکمان کنونی عربستان سعودی نیز باید از این نمونه تاریخی درس بگیرند و آینده و امنیت خود را به امیدِ پشتیبانی امریکا و اسرائیل بباد ندهند. ملیجک بازی های سیاسی، تاریخ مصرف بسیار کوتاهی دارد و جاودانه پنداشتن آن ها سبب پشیمانی می شود. در سیاست دوستی و دشمنی هر کشور با کشورهای دیگر را سود و زیان ملی آن کشور تعیین می کند. این سود و زیان نیز همیشه یکسان نیست. 

***

۷۳۹. نه انقلاب مشروطه انقلاب بود و نه انقلاب اسلامی

روندِ رویدادها در ایران به گونه ای ست که جایی برای گفتن و یا نوشتن باقی نمی گذارد. شتاب برق آسایی که ارتش اسرائیل را بر آسمان ایران چیره کرد و میدان را برای آتش افروزی و زندگی سوزی آماده کرد، به روشنی نشان داد که لاف اقتدار و گزافه گویی های ملاهای حاکم تا چه اندازه ابلهانه و نادرست بود. نیز این که نه تنها مرزهای ایران بی در و پیکر است که آسمانِ کشور هم در نیم سده ی گذشته، بی دیدبان و  نگهبان،  در دسترس بیگانگان بوده است. شگفت انگیز نیست که اسرائیل توانسته است در ایران کارگاه مونتاژ موشک و پهباد بسازد و دفتر و دستک و لشکر جاسوس و مزدور و خبرچین داشته باشد؟ 

آنچه انقلاب اسلامی نام گرفت، پروسه ی بسیار شوم و خطرناکی بود که پایانی بهتر از این نمی توانست داشته باشد. پایانی ننگین که پای نفرت انگیزترین ارتش ویرانگرِ جهان را به آسمان  ایران کشاند. البته این بازی “مرگ بر امریکا، مرگ بر اسرائیل” که نزدیک به نیم سده گذشته آغاز شد، در زمان خود نیز تاریخ مصرف اش گذشته بود. سال ها پیش از آن رویداد، بسیاری از انقلابیون با هوش و گوشی که دلی در گرو خیزش های مذهبی داشتند، گفته و نوشته بودند که مبارزه مسلحانه، راه درستی برای بازسازی جامعه ی مذهبی نیست. پیروان هر آئینی باید پروژه ی “بازگشت به خویشتنِ خویش” را با “نه” گفتن به فرهنگ و راه ها و رسم های غربی پیش ببرد و نه با چریک بازی و ترور و شهیدپروری . جلال آل احمد که خود یکی از این کسان بود، بارها به این نکته ی بسیار خردمندانه و دقیق اشاره کرده است. او تحریم محصولات غربی را شیوه ی بسیار کاراتری از جنگ مسلحانه با دولت های غربی می دانست و بر آن بود که با سلاح های غربی نمی توان به جنگ کسانی که این سلاح ها را ساخته اند، رفت. آن ها همیشه بهترین و برترین و آخرین مدل سلاح هایی را که شما می توانی داشته باشی، خواهند داشت. وانگهی، انسانِ خردمند، نباید به چیزهایی که سررشته ی چندانی از آن ها ندارد، تکیه کند و به آن ها امیدوار باشد. نمونه ی روشنی از این سخنِ آلِ احمد، ماجرای پیجرهای حزب الله است. داستان پهبادها و موشک های آخوندها و شیوه ی کاربردِ آن ها هم همین جور. داستان سیاست-بازی و کشورداری آن ها هم نمونه ی روشن تری از این چگونگی. نتیجه ی همه این بازی ها برای ایران تاکنون باخت، باخت بوده است و در آینده نیز چنین خواهد بود. از برجامِ نافرجام گرفته تا برچیدن بساطِ اسرائیل از صفحه ی روزگار.       

نوشتم: آنچه انقلاب اسلامی نام گرفت. یعنی که من در انقلاب بودن آن تردید داشته ام و دارم. چرا؟ چون هرچه بود و هست، دنباله ی تاریخی و منطقی ی نظام بی منطقِِ پیش از آن بوده است. نه چشم اندازِ تازه ای و نه ارزش های نوینی و نه راه و راهکارهای بهتری برای ایران و ایرانی در آن دیده می شد. ملایی شاه شد و ملاهای دیگری راه او را شاهانه پی گرفتند و از آن پس راه همان و چاه همان. انقلاب، یعنی گسستن از شیوه ی زیستی آشنایی و آغازیدن شیوه ای دیگر از زاویه ای دیگر و با چشم اندازی دیگر. با سیستم پنداری، گفتاری و کرداری دیگر. 

اگر انقلاب نبود، پس چه بود؟ به گمانِ من، واکنش ذهنیت سنّتی و روستایی ما به جامعه ای نیمه صنعتی. 

پرسش: اگر چنین بود، می توان گفت که انقلاب مشروطه هم انقلاب نبود. 

بله، انقلاب مشروطه را نیز نمی توان انقلاب دانست. آن رویداد، بازتابِ واکنش بخشی از ایرانیان درس خوانده و نیز شریعتمدارنِ حجره نشین و بی خبر از همه چیز و همه جا، به رویارویی با نمودها و نمادهای جهان صنعتی غرب بود. به گمانِ من، هیچ یک از دو رویدادِ تاریخی ای که در یکصد و اندی سال گذشته در ایران رخ داده است را نمی توان و نباید انقلاب نامید. انقلاب، رویدادی ناگهانی و دوران ساز است که برگ تازه ای در تاریخ می گشاید و دوران نوینی در پیوند انسان با خود و دیگران و نیز با طبیعت، جامعه و فرهنگ پدید می آورد. دورانی که در آن همه ی پدیدارهای هستی بازتعریف می شود و شیوه ی جایگرفتن هریک در پیوند با انسان و دیگرپدیده ها، در ذهنِ انسان دگرگون می شود.۱ 

………..        

  1. البته این رشته سرِ دراز دارد و پرداختن به آن مثنوی هزار گیگابایتی می شود. البته از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان که پرداختن به آن، کار کسی چون من هم نیست.

***

۷۴۰. شعر

گردبادی که ما را می بَرَد
گهواره نیاکانمان بوده است
و کویری که از خون جوانانمان
لاله می رویاند
راهی،
جز افسوسِ کـِشدارِ آهی
باز نمی گذارد.

این گونه است
که شیران سالخورده
بر ستون های ستبرِ باستانی سنگیده اند
و سایه های سنگین شان
همیشه برسر ما آوار بوده است.

نـه، همین نیست که هست
چه مارهایی در آستین های ما غنوده اند
و چه خون هایی در رویاهایمان ریخته می شود.

شب نامه ها،
سرگذشتِ ما را به تاریکی و تردید سپرده اند
و تاریخ
از راه هایی
که به چاه ها رسیده اند
چیزی نمی داند.

همیشه سراب
از رویاهای خاموشِ ما سیراب می شود
و، عشق
داستان به گِل نشستنِ کشتی شکسته ای ست
که کسی را بجایی نمی بَرَد.

هشدار که در این خاک
هوهای هذیانی باد
در گیسـوانِ بید
تفسیر خانمانسوز سربداری ست
نه سودای دل سپاری.

***

۷۴۱. گره گیرِ خونبارِ ایران

ایران چونان سرزمینی پهناور و باستانی، در گذارِ تاریخ درازدامن خود از تنگناهای توانبُر، گردنه های زهره ریز و گره گیرهای خونبار بسیاری گذشته است و از پی هر فروافتادن، پیروزمندانه برخاسته و سربرافراشته است. اگرچه در نیم سده ی گذشته، هرچه بوده، جنگ از پی جنگ و ننگ از پی ننگ بوده است و اکنون کشور ما در یکی از بزرگترین گره گیرهای خونبارِ خود بسر می برد، اما فراموش نباید کرد که آهنگ روندهای سیاسی و اجتماعی دگرگونسار، دهه ها و گاه سده ها زمان می خواهد. این زمان برای انسان ایرانی که میانگین عمرش شصت و اندی سال است، بسیار دراز و سرسام آور و  ناامید کننده می توان باشد. دیدن بازتاب های جنگ ویرانگر و خانمانسوزی که امروز در ایران درگرفته است و بسی بیش از بسیاری از ایرانیان را اندوهناک و کلافه کرده است، می تواند ما را ناامید و سرخورده و افسرده کند و از زندگی باز دارد.

اما اگر نگاهی به تاریخ پُرفرازونشیب ایران بیاندازیم، در خواهیم یافت که ایرانیان در گذشته روزهای خونبار و اندوهناک بسیار داشته اند و بسلامت از آن روزها گذشته اند. زمانی که چنگیزِ مغول در بخارا با لشکریان خود به مسجدی وارد شد و صندوق های قرآن ها و مِجری های مُهردان را آخورِ اسبان خود کرد و با لشکریان خود در مسجد به میگساری پرداخت و در محراب مسجد شاشید، خلایق آن روز را تیره ترین روز از زمان حضرت آدم دانستند و پنداشتند که ایران از آن پس هرگز کمر راست نخواهد کرد. 

امروز نیز آنان که خود را آل موسی می نام اند، رفتاری این گونه با کشور ما داشته اند. منطق تاریخ به ما می گوید که اگر آن روز گذشت، این روزهای تلخ تر از زهر نیز خواهد گذشت و ردِ پای آن ها، چیزهای تازه ای به ما خواهد آموخت. هرچه پیشینه ی تمدنی کشوری بیشتر باشد، گیرها و گرفتاری های اجتماعی و سیاسی آن نیز ژرفتر و توانفرساترخواهد بود. تاریخ به ما می آموزد که هرگونه برخورد عاطفی با روندهای و رویدادهای دشوار اجتماعی و سیاسی، نابخردانه و توانفرساست. باید خردمندانه و بردبار و شکیبا آموخت و اندوخت و از هر تجربه ی دشوار، توشه ای برای ساختن فردایی بهتر فراهم آورد.     

***

۷۴۲. ما به خورشید، رنگِ خون دادیم

باز زیرِ نقاب خالی بود
آنهمه کـَرّوفـَر، خیالی بود


آن تلاوت که می رسید به گوش
ضرب آهنگ ماستمالی بود!

چشم و گوش و دل و دماغِ همه
همه کوری، کری و لالی بود

راه ها سوی چاه ها می رفت
باز هر پاسخی، سئوالی بود

ما ندیدیم و راه کج رفتیم
ورنه ره، راهوار و عالی بود

ما به خورشید، رنگِ خون دادیم
گرچه خوشرنگ و پرتغالی بود

می درخشید شاد و می رخشید
آفتابش به آن زلالی بود

پَر تکان داد باز لاشه خـوری
که هواخواه این حوالی بود

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *