سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

جراحی و جنگ، از منگله تا بنایی – مزدک دانشور

چندی پیش در یادداشتی می خواندم در رابطه با اصطلاح Euphemism یا Sugar coating  در تبیین سیاستهای نئولیبرالیستی. در این یادداشت، نویسنده از قول پیر بوردیو-جامعه شناس چپگرای فرانسوی- توضیح داده بود که چگونه روشنفکران نئولیبرال از اصطلاحات پزشکی برای مقبول جلوه دادن سیاست‌‌های اقتصادی علیه شهروندان و کارگران استفاده می‌کنند. این اصطلاحات به گونه‌ای تنظیم شده است که مخاطب را از نظر احساسی فلج کند و او را به تمکین وادارد. مثلا اخراج کارگران و کارمندان، “لاغر شدن، چربی سوزی و چابک‌سازی” دولت نام می‌گیرد که همه عبارت‌هایی مثبت است. یا خصوصی‌سازی، واگذاری و کالایی‌سازی در ایران خودمان سیاست‌های “تعدیل اقتصادی” نام دارد! همان مثل قدیمی خودمان که زنگی را کافور می‌نامند. 

در همین روزهای سخت، متاسفانه این شیوه در زبان نئولیبرال‌های وطنی در جنگی علیه وطن‌مان به کار گرفته می‌شود. در جدیدترین برنامه پرگار محسن بنایی که خودش را پزشک معرفی می‌کند، در همین راستا به توجیه جنگ مشغول است. او که خود را عضو جبهه ۷ آبان معرفی می‌کند، با یاری گرفتن از اصطلاحات پزشکی و دارویی در تلاش برای اقناع مخاطبان است تا حمله اسرائیل را بپذیرند و آن را طبیعی فرض کنند. در زیر به چند مورد خواهم پرداخت که رویکرد پزشکی او را به سیاست زیر سوال خواهد برد.

در گام اول این آقای دکتر از رتوریک “پزشک دلسوز” استفاده می‌کند. او خود اصرار دارد در یک بحث سیاسی پزشک بودن خود و در نتیجه دلسوز بودن خود را به رخ مخاطبان ‌بکشد. اما فراموش می‌کند که بخش کوچکی از جامعه پزشکی در آلمان در کنار نازی‌ها به جنایت علیه بشریت آن‌هم تحت عنوان پزشکی مشغول بودند و با آزمایشاتی که امروز مو به تن هر انسان شریفی راست می‌کند، تلاش در “پیشبرد” علم پزشکی کردند. توجیه آن‌ها ساده بود. این آزمایش‌ها برای نجات بشریت ضروری‌اند، پس چه بهتر که عده‌ای را برای نجات بشریت از بیماری قربانی کنیم. سیاست‌هایی که علیه معلولان، بیماران روانی و حتی دگرباشان جنسی اعمال شد، بدون همراهی این پزشکان و عقلانیت ابزاری آن‌ها میسر نبود. از همین رو صرف پزشک بودن، باعث نمی‌شود که فرض کنیم فرد در سیاست و یا حتی پزشکی فرد دلسوزی است و می‌تواند مورد وثوق جامعه باشد. کما اینکه مردم ایران نیز این نگرش‌های ابزاری را در میان پزشکان – البته در عرصه‌هایی دیگر- رصد می‌کنند و محبوبیت پزشکان- به عنوان شخصیت‌های مرجع- در ایران دچار افت قابل توجهی شده است.

در گام بعدی بنایی در توجیه رویکرد خود از رابطه درمانی کمک می‌گیرد. او می‌گوید دارو تلخ است، جراحی درد و خونریزی دارد، اما نتیجه‌ای بهتر از آن گرفته خواهد شد! او می‌گوید -و بر طبق علم پزشکی به درستی هم می‌گوید- که یک استامینوفن ساده هم می‌تواند “عوارض جانبی” داشته باشد. این عبارت شباهت غریبی دارد به اصطلاح برساخته جنگ‌طلبان آمریکایی، وقتی که در افغانستان یک عروسی را به خون می‌کشیدند یا مدرسه‌ای دخترانه را بمباران می‌کردند و یا یک کاروان غذایی را مورد حمله موشکی قرار می‌دادند. آن‌ها از اصطلاح “خسارت جانبی” collateral damage بهره می‌بردند تا از قبح عمل خود بکاهند. بنایی نیز دقیقا حمله بی‌رحمانه اسرائیل به ایران را به مثابه عوارض جانبی یک دارو می‌نمایاند تا از قبح آن بکاهد. یعنی صدها غیرنظامی کشته بشوند تا شر این رژیم از سر ایران کم بشود. تازه اسمش را هم می‌گذاریم عوارض جانبی! درست مثل دارو و جراحی که عوارض جانبی دارد. 

در گام سوم بنایی همان رتوریک ولایت فقیه را در پس زمینه کارش تکرار می‌کند. او به وصیت آیت‌الله خمینی عمل می‌کند که روزگاری گفته بود: “تقلید مقلد از مقلد واجب است همان گونه که پیروی بیمار از پزشک واجب است”. خود نیز تا آخر عمر پزشکان را بر بدن و حتی اتاق خوابش محرم فرض کرده بود و به صلای آن‌ها فتوای مجاز بودن تغییر جنسیت را صادر. بنایی نیز همان رتوریک خدا-پزشکی را تکرار می‌کند. گویی اوست که وقتی به بیمار می‌گوید این دارو را بخور برایت خوب است و فقط کمی “عوارض جانبی” دارد، بر بیمار واجب می‌داند که سخن او را پذیرفته و به جراحی و درمان تن بدهد. این‌که بیمار تا چه حد رضایت دارد که با بدن خود چه بکند از نظر پزشک بی‌ربط است. او درس خوانده و دانشمند است، او تعمیرکار اعظم است و بر بیمار واجب است که دستورات او را چون وحی مسلم بداند. او صلاح دیده است که الان باید یک جراحی در بدن بیمار انجام شود و بیمار نیز باید “عوارض جانبی” اش- که او آن را اندک می‌داند- تحمل کند. 

  در آخر نیز بنایی انگاره‌های پزشکی خود را به جامعه و مسایل اجتماعی تعمیم می‌دهد. او در حقیقت در ذیل انگاره بیومدیکال (زیست-پزشکی) تنفس می‌کند. او فکر می‌کند که یک دولت ستمگر را می‌توان به یک غده سرطانی تشبیه کرد و بعد هم مثل یک پزشک آن را با چاقوی جراحی برداشت و خلاص! این انگاره برای توجیه عقلانی خود نیاز دارد که دولت فعلی ایران را یک دولت اشغالگر بنمایاند. دولتی که هیچ ریشه و رگی به آن وصل نیست و مثلا می‌توان آن را با سوزاندن و جراحی Enucleate کرد. آن را از بدن سالم جدا کرد و دور انداخت. حال آنکه دولت ایران هنوز در بخشی هرچند کوچک و کوچک‌شونده در ایران ریشه دارد. این تعمیم تفکر پزشکی به مسایل اجتماعی فقط ناشی از بی‌سوادی گوینده آن نیست. بلکه سوءاستفاده از گفتمان پزشکی برای ساده‌سازی‌های رسانه‌ای است تا مخاطبان همراه جنگ‌های استعماری بشوند و سخنان این بندگان درگاه را بپذیرند.

نویسنده این یادداشت خود از تبار پزشکی آمده و این نخوت و توهم برخی پزشکان را در توضیح امور اجتماعی می‌شناسد. راه‌حل‌های ساده‌انگارانه آن‌ها را مداوم می‌شنود و از بی‌رحمی و فقدان همدردی در آن‌ها در رنج است. اما وقتی این پزشکان به کار توجیه جنگ‌های استعماری می‌رسند، هیولاهایی زاده می‌شوند که نمونه آن را در آلمان نازی دیدیم. پزشک داستان ما هم انگار همان راه منگله را پیش گرفته است…دریغ و درد.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

8 پاسخ

  1. نقد درستی است از منظر مضرات بکارگیری اصطلاحات پزشکی در حیطه مسائل اجتماعی. اما هم انگاری منگله با ایشان نشان از انتقال نفرت از نازیان به شخصی دیگر دارد و درست به همان دلایلی که نویسنده می‌گوید میبایست از انجامش امتناع شود.

  2. موضوع را از نگاهی دیگر مورد توجه قرار می دهیم
    باید گفت
    در روند برخورد با موضوعات اجتماعی ، در دوره هایی ، بشر از نیروی استدلال عقلی برای شرح موضوعات کمک می گرفت
    اما در دوره هایی دیگر، به شناخت روند علمی پدیده های موجود در طبیعت روی آورد و از روند تحولات در پدیده ها ی طبیعی استفاده کرد تا بتواند روند پدیده های اجتماعی را شرح دهد و یا پیش بینی کند و…
    اما در این روش
    افرادی هم ظهور کردند و می کنند
    تا آرزومندانه و یا شیادانه به موضوعات مورد علاقه خودش بپردازند و…

  3. سرنگونی یک حکومت با ۶۰۰ هزار نیروی سرکوب از راه حمله هوائی ؟! با تمام خوشحالی از کشته شدن ملییاردر های سپاه. جنگ فقط برای دیکتاتور ها نعمت است. تا زمانی که بمب از بالا میبارد و مردم خواب ندارند مبارزه با دشمن اصلی عملن تعطیل است. بدبختی همین است که یک پزشک خودش را در همه مسائل متخصص بداند. خوش به حال حکومت اسلامی با این مخالفانش. نتانیاهو قصدش کوچک و ضعیف کردن ایران است. حتمن حمله به زندان اوین هم برای آزادی زندانیان سیاسی بوده ؟!! نوشته خوبی بود.

  4. برای امثال محسن بنایی هدف وسیله را توجیه می‌کند . ایشان و برخی دیگر در مصاحبه ها همواره از پیشرفت های دوران ساز پهلوی ها و بازگشت بی بدیل رضا پهلوی و سرزنش ۵۷ ها که قدر نشناس آن دوران شکوه مند بودند سخن میگویند.

  5. سپاس از نوشتار خوبتان!
    بله این جناب” منگله” ایرانی در مسائل مربوط به تاریخ ایران و اسلام هم نظرات مشعشعی دارد و اگر کسی مایل باشد کمی پوزخند بزند ، می‌تواند نظرات او را دنبال کند.

    1. اون نظرات خودش نیست، خلاصه ای از نظریات چند دهه اخیر اسلام شناسان غربی بویژه آلمانی است که او و چند ایرانی دیگر مقیم آلمان آنها را ترجمه و کمی تفسیر کرده اند، و در مجموع اصل آن نظریه ها که در تضاد کامل با اسلم شناسی سنتی است در بین دین شناسان تطبیقی، اعتبار قابل توجهی به هم زده اند. اما دیدگاه های سیاسی اش در رابطه با ایران کاملا فاشیستی است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *