سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

سوگواری مردم برای خیانت: شبکه ضدایرانی اینترناشنال و شاهزادگانش – کوروش طاهرنسب

یک اشاره!

خاک، یک سرزمین مادری چیزی بیش از خاک زیر پای ماست – گهواره رویاهای ما، نگهبان زمزمه‌های اجداد ما و بوم نقاشی امیدهای جمعی ماست. میهن‌پرست بودن یعنی حمل این خاک در قلب خود، احساس نبض آن در هر قدم. میهن‌پرستی احساسی زودگذر نیست؛ آتشی است که تا ابد می‌سوزد، عهدی برای محافظت از سرزمین و مردم آن، صرف نظر از هزینه آن. با این حال، در سایه این فداکاری مقدس، زخمی چنان عمیق نهفته است که روح یک ملت را تهدید به شکافتن می‌کند: خیانت کسانی که به خود پشت می‌کنند، کسانی که افتخار را با طمع معامله می‌کنند و کسانی که به دشمن در هتک حرمت خانه‌ای که سوگند خورده‌اند گرامی بدارند، کمک می‌کنند.

سربازی را تصور کنید، جوان و مصمم، که در میدان نبردی یخ‌زده ایستاده است، نفس‌اش در نور کم‌رنگ سپیده‌دم قابل مشاهده است. دستان‌اش نه از سرما، بلکه از سنگینی وظیفه‌اش می‌لرزد. به لالایی‌های مادرش، خنده خواهر و برادرهایش، و مزارعی که در کودکی در آن‌ها بازی می‌کرد، فکر می‌کند. او ،نه برای افتخار، بلکه برای آن‌ها می‌جنگد – برای وعده‌ای که آن‌ها بتوانند در صلح زندگی کنند. هر قدمی که برمی‌دارد گواهی بر عشق است، عشقی چنان عمیق که از خود فراتر می‌رود. این میهن‌پرستی است: تمایل به دادن همه چیز برای کسانی که ریشه، زبان و رویاهای مشترکی با ما دارند. این کشاورزی است که زیر آفتاب زحمت می‌کشد، معلمی است که ذهن‌های جوان را شکل می‌دهد، پرستاری است که تمام شب را برای نجات غریبه‌ای تلاش می‌کند. این پیوند ناگفته‌ای است که یک ملت را متحد می‌کند، قدرت آرامی است که می‌گوید: “ما یکی هستیم و تحمل خواهیم کرد.”

اما ، وقتی این پیوند شکسته می‌شود، قلب چقدر می‌شکند. کسانی هستند که در لباس خویشاوندی، تصمیم می‌گیرند به همان ملتی که آن‌ها را پرورش داده است، آسیب بزنند. آن‌ها کسانی هستند که اسرار را برای دشمن زمزمه می‌کنند، وفاداری خود را به سکه یا قدرت می‌فروشند، کسانی که در حالی که میهن‌شان خونریزی می‌کند، بی‌تفاوت می‌ایستند. خیانت آن‌ها یک عمل واحد نیست، بلکه هزاران زخم است که هر کدام تار و پود اعتمادی را که یک ملت را در کنار هم نگه می‌دارد، پاره می‌کند. آن‌ها در میان ما راه می‌روند، لبخندهای‌شان فریب را می‌پوشاند، سخنان‌شان با وفاداری دروغین چکه می‌کند. آنها سوداگران تفرقه، معماران ناامیدی هستند و اعمال‌شان در میان نسل‌ها موج می‌زند و زخم‌هایی را به جا می‌گذارد که زمان برای التیام آن‌ها تلاش می‌کند.

درد چنین خیانتی انتزاعی نیست؛ بلکه شخصی، درونی و همچون خنجری در سینه هر میهن‌پرستی است. این مادر است که می‌فهمد فرزندش به دلیل زمزمه‌های یک خائن در کمین بوده است. این جانباز است که شاهد فروپاشی کشورش است، زیرا می‌داند کسانی که می‌توانستند محکم بایستند، ولی به جای آن، زانو زدن در برابر دشمن را انتخاب کردند. این کودک است که در سرزمینی زخم‌خورده از تفرقه بزرگ می‌شود و از خود می‌پرسد که چرا برخی خود را به فداکاری ترجیح دادند. میهن‌پرست این درد را به شدت احساس می‌کند، زیرا عشق آن‌ها کور نیست، بلکه همه چیز را می‌بیند و از هر ترک در پایه خانه خود آگاه است. با این حال، آن‌ها متزلزل نمی‌شوند. آن‌ها ترک‌ها را با عزم خود ترمیم می‌کنند، با دستان خود بازسازی می‌کنند و با قلبی که از شکستن امتناع می‌کند، ادامه می‌دهند. میهن‌پرستی دعوتی به نفرت یا طرد نیست؛ بلکه دعوتی به وحدت است، شانه به شانه ایستادن در کنار کسانی که خاک و رویاهای شما را به اشتراک می‌گذارند. این شجاعتی است برای مقابله با کسانی که به این وحدت خیانت می‌کنند، و پاسخگو کردن آن‌ها نه با انتقام، بلکه با حقیقت تلخ اعمال‌شان. در برابر هر خائنی که به دشمن کمک می‌کند، صدها میهن‌پرست وجود دارند که برای بازسازی برمی‌خیزند. آن‌ها کسانی هستند که بذرهای جدیدی در خاکستر می‌کارند، به فرزندان خود سرودهای اجدادشان را می‌آموزند، و نمی‌گذارند شعله ملت‌شان خاموش شود. عشق آن‌ها شورشی آرام علیه ناامیدی است، گواهی بر قدرت پایدار مردمی متحد.

بیایید به این امید پای بند باشیم، حتی در حالی که برای خیانت‌هایی که ما را زخمی می‌کنند سوگواری می‌کنیم. بیایید به میهن‌پرستانی که استوار ایستاده‌اند، احترام بگذاریم، عشق آن‌ها چراغی در تاریک‌ترین شب‌ها. و هرگز فراموش نکنیم که یک ملت نه مرزها و نه ثروت‌اش، بلکه مردم‌اش هستند – مردمی با نقص، انعطاف‌پذیر و مقید به عشقی پایدار. برای آن‌ها می‌جنگیم. برای آن‌ها می‌گرییم. و برای آن‌ها دوباره برمی‌خیزیم و شعله میهن‌پرستی را از میان هر طوفانی عبور می‌دهیم، تا اینکه سپیده دم دوباره طلوع کند. آزادی‌مان ، نه توسط حکومت مستبد ولایت فقیه و نه توسط حاکمان جنایتکار اسرائیل و خائنین ایرانی‌اش بدست نخواهد آمد. هر‌گز! هرگز!

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

12 پاسخ

  1. یک اپوزیسیون جدی و مردمی قبل از اینکه به فکر سرنگونی رژیم به هر قیمتی باشد، ابتدا باید در پی ساختن بدیلی باشد با ماهیت مترقی و انقلابی که شرایط زندگی مردم را پس از سرنگونی بهتر کند و نه بدتر . سرنگونی وسیله است و نه هدف . هدف از مبارزات مردم ایران برای سرنگونی تحقق حقوق دمکراتیک مردم در تمام زمینه‌ها و در این برهه از زمان خواهان ایرانی باشد که در آن جائی برای فساد، دزدی، خویشاوندسالاری، ارتجاع مذهبی، دین‌سالاری، فقدان تساوی اجتماعی حقوق زن و مرد، نقض حقوق کارگران و زحمتکشان، آموزگاران و… نباشد. آزادی و عدالت اجتماعی و حفظ استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران مهم‌ترین دغدغه برای برانداختن حکومت ارتجاعی کنونی است. بدین منظور باید شدیدا مخالف هرگونه تحریم اقتصادی و مداخله نظامی در ایران و به شدت علیه نیروهایی که از تجاوزات نظامی به عراق و لیبی و افغانستان و سوریه …الهام و الگوبرداری می‌کنند ، مبارزه نماید .

    1. زیاد تند نرانید. هنوز دفاعیات جانانه شما از قاسم سلیمانی و حسن نصراله و محکوم کردن خیزش زن-زندگی- آزادی تحت عنوان “غایله” و “اغتشاش” از خاطره ما کاربران سایت فراموش نشده است. اگر “مجریان” و “کارشناسان” رسانه معلوم الحال اینترنشنال عربده “بمب بمب تا پیروزی” سر می‌دهند.
      شما نیز همانند آنها برای موشک باران و اجرای وعده صادق ۳،۴،۵….روز شماری میکنید. هر کدام در یکی از قطبهای فاشیسم، ترور و ارتجاع جا خوش کردهاید.
      با این تفاوت که شما و امثال شما طبق روال “چپ” محور مقاومت با مارکس و لنین و فویرباخ شروع میکنید ولی در انتها از بیت رهبری و جلوی دانشگاه تهران و در کنار بسیجی ها سر در می آورید و با تشکر از نیروی انتظامی برای مردم مظلوم و به خاک و خون کشیده فلسطین توسط همتایان فاشیست و جنایت پیشه حکومت اسلامی مانند نتانیاهو-ترامپ گالانت “اشک” میریزید.

  2. بادرود و سپاس از اخبار روز و شما نویسنده کوروش. حوصله داری، برا کی داری از مهر مردم و میهن می گی. اینا اگر مغز و اندیشه داشتن که کارشان به دربدری نمی افتاد. پدرم می گفت: چند تا داشتند یکی را می زدند، هربار که مشتی بهش می خورد فریاد می زد: آیی پشتم. ازش پرسیدن که ما به سر و گوش تو می زنیم و تو می گویی پشتم، چرا؟ مرد پاسخ داد: اگر من پشت می داشتم شما سگ کی بودید مرا بزنید. کسانی که در داستان هایشان از خیانت فلان کس در حمله اسکندر به ایران می گویند و امروز خودشان راه به دشمن نشان می دهند که بزن…بدرد پاک کردن پیشابگاه هم نمی خورن. از هر گروه و دیدگاهی باشد. آدم دس مادر و خواهرش را دس بیگانه می دهد؟ ای تف به شما.

    1. آقای رضا آذر قزوینی گرامی، ممنون از نظر آبدارتان! من از شما گله ای دارم که چرا همراه تف مبارکتان یک دستمال کاغذی نگذاشتید تا صورتمان را با آن پاک کنیم! من پوزش می خواهم که منظور دقیق شما را متوجه نشدم. شاید از رطوبت تف شما باشد. اما، اینجا دو جمله از ارنست چه گوارا اسطوره جهان چپ و تاریخ مبارزات آمریکای جنوبی تقدیم می کنم(نمیدانم مشمول تف خواهد شد یا نه) . بخوانیم:
      میدانستم در لحظه ای که روح بزرگ حاکم . ضربه ای می زند تا تمام بشریت را به دو دسته مخالف تقسیم کند . من در کنار مردم عادی خواهم بود.
      من آزادی بخش نیستم. آزادی بخش وجود ندارد . مردم هستند که خود را آزاد می کنند.
      شاد باشی

      1. با سپاس و امید بهروزی و پیروزی مردم. آقا کوروش من نوشته شما را پسندیدم و آن را بسیار ارزشمند یافتم و ژرف. شما درست می فرمایید. نگرانی نمی بایستی من را از راه به در می کرد. امیدوارم همه می بخشند. من نیز همانند شما در میان مردم ایستاده ام. منظور نوشته نخست من به اون دسته از وابستگان شاهنشاهی و دیگر گرایش های سیاسی است که برای رسیدن به خواسته هاشان به گفته ایی خودفروشی می کنند. مردم و میهن را به بیگانه می سپارند. و شادان از هجوم نتایاهو به او می گویند که بزن و این تف برای اونا بود…هر چند که نمی بایستی می نوشتم…پوزش از همه. اینها که تا به این اندازه از ارزش ها بدور هستند…گوش به نوشته ی زیبا و با ارزش شما ندارند. گل به راهتان. رضا

  3. به خاطر احساس خوبی که با خواندن نوشته ی شما پیدا کردم ازتان تشکر می کنم. یک ساعتی ست که اعلام کرده اند جنگ تمام شد یا خواهد شد. در این دو هفته ی خونین و ماه های خونین تر جنایت های اسرائیل در غزه با تلویزیون الجزیه و اخبار روز آرامش پیدا می کردم. به همین خاطر از اخبار روز هم سپاسگزارم.

  4. “وطن ما آن جاست که نُه فراریش را دوست می داریم و به چریک هایش عشق می ورزیم.وقهرمانانش همگی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا و خاورانها خفته اند.وطن ما جلو دانشگاه ست با کتاب های پشت سفیدش و بحث های بی پایانش در شب های کوه دانشگاه و جمعه های صبح در کوه های درکه ست .وطن ما آنجاست که دانشجویش حمید اشرف است و معلمش مرضیه احمدی اسکویی وکارگرش اسکندر صادقی نژاد است.وطن ما آنجاست که خانش حیدر خان عمواوغلی بود که با هر خانی مخالف بود و سردارش ستارخان بود و اندیشمندش تقی ارانی بود.وطن ما آنجاست که داستان نویسش علی اشرف درویشیان است و شاعرش احمد شاملو.   وطن ما دادگاه خسرو گلسرخی  وکرامت دانشیان است واین که آنها  بر سر جانشان چانه نمی زدند .وطن ما تئاتر سعید سلطانپور است وطن ما آن جاست که کاپیتان تیم ملی فوتبالش قلیچ خانی ست،وطن جایی بود که دوستان خوش صدای اسیرم در بند،“کاروان“ بنان و “پری کجایی“ قوامی و “شمع شبانه” داریوش رفیعی،….و ترانه های دلکش ومرضیه را میخواندند.”

      1. بیانیه مشترک تشکل های مستقل:
        سندیکای کارگران نیشکر هفت
        کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
        کارگران بازنشسته خوزستان
        گروه اتحاد بازنشستگان
        “کارگران و زحمتکشان هیچ منافع مشترکی با سلطه گران آمریکا و رژیم جنایت پیشه و کودک کش اسرائیل ندارند، همچنانکه تحت حاکمیت نظام حاکم بر ایران سرنوشت مردم بهبود نخواهد یافت. از اینرو رهایی از این شرایط فلاکت‌بار هرگز وابسته به شکست یا پیروزی یکی از طرف های جنگ نیست. پاسخ کارگران به جنگ افروزان این است که: سایه شوم شما بر زندگی ما خطر کشتار، خرابی و آوارگی و فقر را تشدید خواهد کرد. مردم زحمتکش و آزادیخواه ایران از جنگ طلبی و همه طرف های آتش افروز تنفر دارند و با اتحاد و همبستگی ملی و بین المللی سرنوشت مطلوب خود را با تللاش پیگیر و با مبارزات مستقل رقم خواهند زد.”

    1. وطن آنجا هست… وطن آنجا نیست ؟! بلاخره وطنی برای شما هست یا نیست ؟! برای کسی که دفاع از وطن را ارتجاعی بداند ، وطنی ندارد ، برای کسی ، سازمانها و احزابی و آن تئوریکه داشتن و یا دفاع از وطن را “ناسیونالیستی و ارتجاعی” بداند و تمام جنبش‌های رهایی بخشی را که برای استقلال کشور شان مبارزه کرده و می‌کنند و خواهند کرد ، تروریست بداند ، خود وطنی ندارد و شایستگی داشتن آنرا هم ندارد
      کاربری در مقاله  آقای شهاب برهان نوشته است :
      “هرکس که به بهانه جمهوری اسلامی از حمله و جنایت آمریکا و اسرائیل چشم پوشی کند مطمئنا خائن به وطن است .” چه گویا و چه زیبا نوشته است !

    2. آری کهنسال عزیز وطن آنجاست که می گوئی و من سال هاست که دلتنگ آن وطنم. افسوس که:
      ” غم این خفته چند, خواب در چشم ترم میشکند ,دست ها میسایم تا دری بگشایم
      بر عبث می پایم که به در کس آید , در و دیوار بهم ریخته شان بر سرم میشکند”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *