در زمانی که مناسبات جهانی بیش از پیش به میدان رقابت نیروهای بزرگ برای حفظ یا گسترش سلطه بدل شده، خاورمیانه بار دیگر به آوردگاه مستقیم سیاستهای تجاوزکارانهی ایالات متحده آمریکا و متحدان منطقهای آن، بهویژه اسرائیل، تبدیل شده است. ایران، صرفنظر از ماهیت نظام سیاسی حاکم بر آن، اکنون در مرکز این آرایش نظامی، امنیتی و اقتصادی قرار دارد. تحلیل این وضعیت از منظر چپ، نه از موضع دفاع از حاکمیت جمهوری اسلامی، بلکه از موضع اصولی ضد امپریالیستی، ضرورت فوری دارد.
طی سالهای گذشته، ایالات متحده از تمامی ابزارهای فشار برای بیثباتسازی ایران بهره برده است: از تحریمهای گسترده اقتصادی که زندگی میلیونها ایرانی را بهطور مستقیم هدف قرار داده، تا عملیات روانی، خرابکاری، حملات سایبری، و حتی ترور مستقیم مقامات رسمی یک کشور مستقل در خاک کشور ثالث (ترور قاسم سلیمانی در عراق). این اقدامات همگی ناقض اصول شناختهشدهی حقوق بینالمللاند. بر اساس منشور ملل متحد، بهویژه ماده ۲ و ۵۱، توسل به زور یا تهدید به زور تنها در دفاع در برابر «حمله مسلحانه بالفعل» مجاز است؛ مفهومی که در تفسیر حقوقی خود، بهصراحت پیشدستانگی را مردود میداند.
در این چارچوب، نقش اسرائیل نیز پررنگتر شده است. در سالهای اخیر، این کشور بارها خاک ایران را هدف قرار داده، گاه به شکل حملات سایبری و خرابکاری در تاسیسات صنعتی، گاه از طریق ترور دانشمندان هستهای، و گاه با حملات هوایی مستقیم به اهدافی در خاک ایران. تمام این اقدامات در سکوت یا با حمایت ضمنی قدرتهای غربی، بهویژه آمریکا، انجام گرفتهاند. اسرائیل بهعنوان دولتی با سلاح هستهای، خارج از چارچوب NPT و مصون از هر گونه بازخواست بینالمللی، اکنون با ادعای دفاع از موجودیت خود، به مجری «سیاست حذف فیزیکی» بدل شده است.
اما دفاع از تمامیت سرزمینی ایران و محکومیت این تجاوزات، نباید به معنای نادیدهگرفتن واقعیتهای سرکوبگرانه و ضددموکراتیک در درون این کشور باشد. رژیمی که خود از حقوق اساسی مردم، از آزادیهای سیاسی و مدنی، و از حق سازمانیابی مستقل و دگراندیشی سلب مشروعیت کرده، قادر نیست بهدرستی از حقوق ملت در برابر تجاوز خارجی دفاع کند. تضاد میان مردم ایران و جمهوری اسلامی تضادی واقعی و حیاتی است، اما این تضاد، از نظر چپ مستقل، نهتنها کوچکترین مشروعیتی برای مداخله خارجی نمیآفریند، بلکه با حضور قدرتهای امپریالیستی تشدید میشود و امکان کنش مستقل را از مردم سلب میکند.
از این منظر، چپ مستقل نه در جبهه جمهوری اسلامی قرار دارد و نه در جبهه اردوگاه امپریالیستی. ما خواهان آزادی و دموکراسیایم، اما نه به قیمت جنگ، اشغال، یا تحریم. ما مخالف جمهوری اسلامیایم، اما از مسیر تغییر از درون جامعه، نه از بیرون با دخالت خارجی. در این چهارچوب، باید با صراحت از هر نوع تجاوز، تحریم و بیثباتسازی به دست قدرتهای خارجی اعلام انزجار کرد.
در همین راستا، انتشار نامهای از سوی رفیق فرخ نگهدار، از چهرههای جنبش چپ ایران، خطاب به دونالد ترامپ ، موجب واکنشهای گستردهای شد. این نامه، که در نیت اولیه خود ظاهراً با هدف پیشگیری از جنگ و دعوت به بازگشت به دیپلماسی نگاشته شده بود، در محتوا دچار نوعی لغزش خطرناک شده بود. لحن نامه، بهجای اتکا به نیروی مردم، امید خود را به درک احتمالی یک رئیسجمهور راستگرای افراطی آمریکایی بسته بود. از نظر سیاسی، اینگونه نامهنگاریها اگر در مسیر هموار کردن دخالت امپریالیسم قرار گیرند، حتی اگر با نیت خیر نوشته شده باشند، از منظر چپ مستقل نمیتوانند قابل دفاع باشند.
با اینهمه، در آن نامه نیز میتوان نکاتی را یافت که اگر در بستر متفاوتی مطرح میشدند، میتوانستند مفید باشند. تأکید بر ضرورت صلح، جلوگیری از جنگ و فاجعه انسانی، و هشدار نسبت به اثرات ویرانگر تحریمها بر مردم عادی، از جمله نکات قابل تاملاند. نقد ما به چنین متونی، نقد به نیت نیست؛ نقد به جایگاه مخاطب، راهبرد، و نادیدهگرفتن تناسب نیروهاست.
چپ مستقل در چنین لحظاتی باید زبان و جایگاه خود را بازیابد. زبان ما نه زبان دولتها و بلوکها، بلکه زبان مردم، زبان حقوق انسانی، و زبان مبارزه با هرگونه سلطه و تبعیض است. ما از منشور ملل متحد، از اعلامیه جهانی حقوق بشر، و از پیمانهای بینالمللی چون میثاق حقوق مدنی و سیاسی، ابزاری برای دفاع از مردم ایران در برابر تجاوز و تحریم داریم. این منابع، وقتی در دست جنبشهای مستقل و نیروهای دموکراتیک قرار گیرند، میتوانند به سلاحی مؤثر علیه تجاوزگری بدل شوند — نه زمانی که به پوشش دیپلماتیک برای جنگطلبان تبدیل شوند.
دفاع از صلح، دفاع از حق حاکمیت، دفاع از مردم — اینها اصولیاند که چپ مستقل باید بیوقفه بر آنها تأکید کند. در زمانهای که صدای جنگ دوباره بلند شده، و همزمان، مردم در خیابانهای ایران فریاد آزادی سر دادهاند، کار ما از همیشه دشوارتر اما ضروریتر است: نه عقبنشینی در برابر ظلم داخلی ، نه سکوت در برابر امپریالیسم جهانی.
مهرزاد وطن آبادی