دوشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۴

دوشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۴

رویارویی جمهوری اسلامی با آمریکا و اسرائیل و رسالت اپوزیسیون چپ و ملی‌گرا در ایران – کامران امین آوه

حمله اسرائیل در ۱۳ ژوئن و پیوستن آمریکا به این روند در ۲۲ ژوئن ۲۰۲۵، سناریوی جنگ اسرائیل – آمریکا با ایران را تقریباً کامل کرده است. آغاز این جنگ با ابراز نگرانی بسیاری از ایرانیان خارج از کشور، به‌ ویژه آن‌هایی که خود قربانی سیاست‌های ضد دموکراتیک حکومت توتالیتر مذهبی پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بوده‌اند، همراه بوده است. موضع‌گیری‌های طیف‌های مختلف سیاسی، از نواندیشان اسلامی تا گرایش‌های گوناگون چپ، راست و میانه، عموماً در محکومیت این حملات و گاه همراه با ایستادن شرمگینانه در کنار حکومت جمهوری اسلامی ایران بوده است.

در حالی که رهبر جمهوری اسلامی ایران از “مقاومت و جنگ ملت ایران با اسرائیل”سخن می‌گوید و می‌کوشد جنگ حکومت جمهوری اسلامی را به نام مردم ایران گره بزند، عده‌ای نیز سخن از آشتی ملی، دفاع ملی، و حتی جنگ میهنی به میان آورده‌اند.

اما واقعیت این است که این جنگ، جنگ مردم اسرائیل و ایران نیست؛ بلکه رویارویی دو حکومت ایدئولوژیک و اقتدارگراست. تفاوت در آن است که مردم اسرائیل، به‌دلیل حضور و نفوذ منطقه‌ای ایران، همواره دولت ایران را تهدیدی برای امنیت خود تلقی کرده‌اند؛ حال‌ آنکه مردم ایران هیچ‌گاه مستقیماً از سوی اسرائیل مورد تهدید قرار نگرفتند.

در این نوشتار، نقد سیاست‌های اسرائیل در قبال مردم فلسطین مورد نظر نیست، چراکه می‌توان هم‌زمان با نیروهای فلسطینی مانند حماس مخالف بود یا با مردم فلسطین همدردی کرد، بدون آن‌که سرنوشت ملل ایران را به سرنوشت مردم فلسطین گره زد. نباید اجازه داد جنگ اسرائیل با جمهوری اسلامی، به جنگ مردم ایران با اسرائیل تبدیل شود.

جنگی که اکنون میان اسرائیل -آمریکا و جمهوری اسلامی درگرفته، نتیجه سیاست‌های توسعه‌طلبانه جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه است. در چهار دهه گذشته، در هر نقطه‌ای از منطقه که جنگ و تنش وجود داشته، رد پای جمهوری اسلامی نیز دیده شده است: در عراق، سوریه، یمن، و حتی در جنگ روسیه و اوکراین.

در این وضعیت، آنچه اهمیت دارد صرفاً موضع‌گیری‌های ضداسرائیلی یا دفاع از تمامیت ارضی ایران نیست، بلکه ضرورت برنامه‌ریزی و سیاست‌ورزی برای دموکراتیزه‌کردن ایران و بهره‌برداری مناسب از فرصت‌های دوران پساجنگ است.

در خارج از کشور، احزاب و گروه‌های اپوزیسیون متعددی با دیدگاه‌های گوناگون فعالیت می‌کنند: برخی سازمان‌های سراسری و بسیاری احزاب ملی از کرد، آذری، بلوچ و عرب. آنچه اکنون اهمیت دارد، همگرایی طیفی گسترده از این نیروها بر محور چند خواسته اساسی است تا بتوانند در دوران گذار و خلأ قدرت پس از جمهوری اسلامی، نقش‌آفرینی مؤثری داشته باشند.

نگارنده بر این باور نیست که بتوان تمامی گرایش‌های سیاسی را در یک جبهه واحد گرد آورد، اما باور دارد خواسته‌های مشترک بسیاری وجود دارد که می‌تواند به نزدیکی نیروهای چپ، دموکرات و ملی بینجامد. برای نمونه، باور به اصول حقوق بشر، به‌ ویژه احترام به حقوق فردی، جنسی و ملل ساکن ایران، مبارزه برای استقرار یک نظام دموکراتیک، غیرمتمرکز و عدالت‌محور می‌تواند مبنای ایجاد یک جبهه متحد و پیشرو باشد.

چنین اتحادی می‌تواند ظرفیت بالقوه این نیروها را به نیروی بالفعل در جامعه تبدیل کرده و در برابر گروه‌های سیاسی دیگر که داعیه جانشینی جمهوری اسلامی را دارند، به بدیلی نیرومند و ترقی‌خواه بدل سازد.

نباید فراموش کرد که مردم ایران و نهادهای مدنی و سیاسی داخل کشور، با عبور از اصلاح‌طلبان حکومتی و با فداکاری‌های فراوان – به‌ویژه در جنبش “زن، زندگی، آزادی” – به تمامی نیروهای تمامیت‌خواه، چه حکومتی و چه غیرحکومتی، “نه” گفته‌اند. اکنون، در شرایطی که این جنگ ناخواسته می‌تواند پیامدهایی سرنوشت‌ساز برای کشور ایران و  باشندگان آن به همراه داشته باشد، باید با دوراندیشی و درایت به استقبال واقعیت‌ها رفت و در مسیری گام نهاد که جامعه را به‌سوی دموکراتیزه‌شدن سوق دهد، نه در چرخه‌ای شیطانی که کشور را دوباره به دست تمامیت‌خواهان نوینی بسپارد.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

7 پاسخ

  1. البته برای تانگو دو نفر لازم است. ما دیگر نمی‌توانیم چشم خود را بر واقعیتی که دهه‌هاست جمهوری اسلامی ایران را به بازیگری تأثیرگذار در سطح منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بدل کرده، ببندیم – یا می‌توانیم؟ ارجاع کلی به امپریالیسم دیگر نمی‌تواند توجیه‌گر یک دکترین ایدئولوژیک باشد که از جمله خواستار محو اسرائیل است.
    به همان اندازه، حمله نظامی به ایران – که نقضی آشکار و فاحشِ حقوق بین‌الملل به‌شمار می‌آید – هیچ‌گونه مشروعیتی ندارد. برعکس، چنین اقدامی باید با قاطعیت تمام محکوم شود.
    گرایش ایدئولوژیک جمهوری اسلامی به محو اسرائیل که بیش از ۴۶ سال است به‌عنوان بخش ثابتی از دکترین رسمی نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. این مسئله، در ترکیب با غنی‌سازی گسترده‌ی اورانیوم تا سطح ۶۰ درصد و اظهارات مکرر و تحریک‌آمیز درباره‌ی توانایی فنی ایران برای ساخت بمب اتم، به اسرائیل بهانه‌ای – هرچند نقض‌آمیز از منظر حقوق بین‌الملل – برای حمله‌ی سنگین نظامی اخیر علیه ایران داد

  2. اسف انگیز آنجاست که رژیمی که بر اساس پایگاه عقیدتی خود ایران و منابع طبیعی و انسانی آن را وسیله ای برای پیروزی اسلام در جهان تلقی میکند هر زمان که نیازمند حمایت مردم میشود حتا برای شرکت در انتخابات, ناگهان از کشور ایران و ایران باستان و ایرانی بودن سخن میگوید و توده مردم که هیچ حتا دوستان چپ نیز ساده لوحانه بدامشان میافتند. جناب اوه با شما کاملا موافقم که این جنگ بین مردم اسرائیل و کشور ایران نیست. بجای شعار های بی پشتوانه در همدستی با رژیم در محکوم کردن حمله به سرزمین ایران و ادعای وطن پرستی, میباید این حمله را به فرصتی برای سرنگونی رژیم, این مقصر اصلی جنگ تبدیل کرد.

  3. “جنگی که اکنون میان اسرائیل -آمریکا و جمهوری اسلامی درگرفته، نتیجه سیاست‌های توسعه‌طلبانه جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه است.” این جوهر کلام مقاله بالاست که ریشه های فاجعه کنونی را به درستی و بیطرفی کامل نشان میدهد. عدم قبول پیشنهادات در مذاکره از طرف رژیم محرک اصلی پیوستن ترامپ بیمار به جنگ بود.

  4. با نثری چپ اندر قیچی که خود نشانی از امواج فضل است فرموده اند :
    “حال‌ آنکه مردم ایران هیچ‌گاه مستقیماً از سوی اسرائیل مورد تهدید قرار نگرفتند.
    در این نوشتار، نقد سیاست‌های اسرائیل در قبال مردم فلسطین مورد نظر نیست،
    …. بدون آن‌که سرنوشت ملل ایران را به سرنوشت مردم فلسطین گره زد”
    …دیگر جای تردیدی نمی ماند که از حمام ارتجاع فقط آخوند و کپیه به سر در نمی آید به قول مولوی :
    گفت خود پیداست از زانوی تو

  5. این جماعتی که مقالات با موضعگیری های دوپهلو می‌نویسند و ضمن محکوم کردن جمهوری اسلامی گاهی هم شرمگینانه اسمی از اسراییل و بعضا از آمریکا برده و محکوم میکنند. این جماعت با موضع گیری های دوپهلو ( همسان مواضع امثال رضا پهلوی و مصی علینژاد و غیره) که لبه تیز حمله بیشتر بسوی جمهوری اسلامی و لبه نرم بسوی دشمن، در مقابل ملت ایران مسئول بوده و پاسخگو باید باشند. در این مقاله این آقای آوه, علی الرغم پرچمداری زن، زندگی، ازادی توسط ناتانیاهو ی جنایتکار نسل کش، باز هم بدون خط کشی با چنین جنایتکاری آن را تکرار میکنند.

  6. این آقا نه معنی ملت را می داند، نه معنی امپریالیزم را می داند، نه معنی جنگ را می داند، در خوابی کهن فرو رفته است که صد بمب هم بیدارش نمی کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *