یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴

یکشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۴

توهم شکست‌ناپذیری ارتش اسرائیل – روُزنبِرگ، ترجمه‌ی: الف. کیوان

با بالا گرفتن ترس و سردرگمی، اسرائیل بیش از پیش برای مداخله مستقیم ایالات متحده دست به دامان واشنگتن می‌شود و امیدوار است که ارتش آمریکا بتواند آن‌چه ارتش اسرائیل قادر به انجام آن نیست، به‌جای او به انجام برساند. اما چنین مداخله‌ای، سابقه طولانی و خونین شکست‌های پیاپی ارتش آمریکا در خاورمیانه را نادیده می‌گیرد. بار دیگر، توهم قدرت نظامی خطر آن را در بر دارد که کل منطقه را به هرج‌ومرجی عمیق‌تر بکشاند

دهه‌هاست که اسرائیل اسطوره‌ای از شکست‌ناپذیری نظامی برای خود ساخته است ــ اسطوره‌ای که با اشتیاق در رسانه‌های غربی تکرار شده، در سخنرانی‌های کنگره ایالات متحده بازتاب یافته و در محافل سیاست خارجی آمریکا به‌عنوان حقیقتی غیرقابل تردید پذیرفته شده است. اما اگر لایه‌های این پروپاگاندا کنار زده شود، واقعیت کاملاً متفاوت خواهد بود.

اعتبار نظامی اسرائیل نه بر اساس توانایی‌های مداوم در میدان نبرد، بلکه بر پایه حملات غافلگیرانه به دشمنان ضعیف‌تر، حمایت‌های گسترده آمریکا و سرکوب‌های استعمارگرانه‌ای که با نام “دفاع” عرضه شده‌اند، بنا شده است. کارنامه نظامی اسرائیل نه نشانه‌ای از قدرت پایدار، بلکه الگویی از زیاده‌روی و شکست‌های مکرر است.

همین چرخه تاریخی بار دیگر در جنگ جدیدی که نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو علیه ایران آغاز کرده، تکرار می‌شود. با توجه به تلاش‌های دولت ترامپ برای بسیج نیروها در حمایت از اسرائیل، مرور سابقه جنگ‌های گذشته اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

سراب ۱۹۶۷
توهم برتری نظامی اسرائیل با جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ آغاز شد. اسرائیل در تاریخ ۵ ژوئن آن سال، حمله‌ای پیش‌دستانه و غافلگیرانه علیه نیروهای هوایی مصر، سوریه و اردن انجام داد و بخش اعظم تجهیزات آن‌ها را پیش از آن‌که حتی یک هواپیما به پرواز درآید، نابود کرد.

این جنگ کوتاه، خونین و سرنوشت‌ساز بود. اسرائیل بخش‌های وسیعی از سرزمین‌ها از جمله شبه‌جزیره سینا، بلندی‌های جولان، کرانه باختری و نوار غزه را اشغال کرد. ناظران غربی مجذوب این آن‌چه به‌عنوان پیروزی “داوود علیه جالوت” توصیف می‌کردند، شدند؛ در حالی که واقعیت این بود که داوود حمله را آغاز کرده بود و جالوت پیشاپیش زخمی و ناتوان بود.

ارتش‌های عربی در آن زمان به‌شدت فاقد هماهنگی، ناآماده و از نظر سیاسی دچار تفرقه بودند. ارتش مصر ــ قوی‌ترین ارتش در میان این سه کشور ــ همچنان از مداخله فاجعه‌بار پیشین خود در یمن ضربه خورده بود. سوریه با بی‌ثباتی داخلی دست‌وپنجه نرم می‌کرد و اردن هم بر اثر مجموعه‌ای از گزارش‌های گمراه‌کننده و فشارهای ژئوپولیتیکی به داخل جنگ کشیده شد.

در نتیجه، پیروزی اسرائیل نه نشان‌دهنده قدرت نظامی بی‌نظیر، بلکه نتیجه یک کمین دقیق و برنامه‌ریزی‌شده علیه دشمنانی آشفته و پراکنده بود.

شکستی تحقیرآمیز در سال ۱۹۷۳
اما این توهم شکست‌ناپذیری دوام چندانی نداشت. در سال ۱۹۷۳، در روز یوم کیپور ــ مقدس‌ترین روز در تقویم یهودی ــ مصر و سوریه حمله‌ای هماهنگ برای بازپس‌گیری سرزمین‌های از دست‌رفته در سال ۱۹۶۷ آغاز کردند. نیروهای اسرائیلی کاملاً غافلگیر شدند.

در سینا، نیروهای مصری با عبور از کانال سوئز زیر آتش سنگین، خطوط دفاعی اسرائیل را با کارآمدی غیرمنتظره‌ای در هم شکستند. در شمال، نیروهای سوری تا عمق بلندی‌های جولان پیشروی کردند.

هفته‌ها طول کشید، به‌همراه پل هوایی عظیم تسلیحات و تجهیزات از سوی ایالات متحده و حتی نزدیک شدن بحران به سطح هشدار هسته‌ای، تا مواضع اسرائیل تثبیت شود.

اگرچه اسرائیل در نهایت موفق شد ارتش‌های عربی را عقب براند، اما این جنگ به اسطوره برتری نظامی اسرائیل ضربه جدی وارد کرد. اسرائیل ناچار شد بپذیرد که نمی‌تواند تا ابد سرزمین‌های عربی را اشغال کند و در وضعیتی از جنگ دائم باقی بماند.

این جنگ زمینه‌ساز پیمان صلح اسرائیل و مصر در سال ۱۹۷۹ شد؛ پیمانی که اسرائیل را مجبور کرد بزرگ‌ترین قلمروی اشغال‌شده در سال ۱۹۶۷ یعنی صحرای سینا را به مصر بازگرداند. صلح حاصل قدرت اسرائیل نبود، بلکه نتیجه پذیرش اجباری محدودیت‌های اسرائیل بود.

باتلاق لبنان
هر درسی که اسرائیل ممکن بود از جنگ‌های پیشین گرفته باشد، تنها چند سال بعد به‌کلی فراموش شد؛ زمانی که رهبران این کشور در سال ۱۹۸۲ بار دیگر یک حمله نظامی دیگر را این بار در لبنان آغاز کردند.

اسرائیل با این بهانه که سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) از خاک لبنان برای سازماندهی نیروهای خود علیه اشغال اسرائیلی استفاده می‌کند، به جنوب لبنان حمله کرد. در آن زمان، لبنان درگیر یک جنگ داخلی چندجانبه و پیچیده بود. آن‌چه در پی آمد، درگیری خونین، باتلاق نظامی، جنایات جنگی و در نهایت شکست اسرائیل بود.

نیروهای اسرائیلی شهر بیروت را به محاصره درآوردند و همراه با شبه‌نظامیان راست‌افراطی لبنان (مانند قتل‌عام‌های صبرا و شتیلا) مرتکب جنایات وحشیانه شدند. آن‌ها نزدیک به دو دهه جنوب لبنان را اشغال کردند.

اما این اشغال نه تنها امنیت شمال اسرائیل را تأمین نکرد، بلکه سبب شد نسلی تازه از نیروهای مقاومت، به‌ویژه حزب‌الله، شکل گیرد و اسرائیل با دشمنی به‌مراتب نیرومندتر روبه‌رو شود.

وقتی اسرائیل سرانجام در سال ۲۰۰۰ از لبنان عقب‌نشینی کرد، این کار را در تاریکی شب انجام داد و پاسگاه‌ها، سلاح‌ها و اعتبار خود را پشت سر گذاشت. همان حزب‌اللهی که اسرائیل امیدوار بود آن را نابود کند، جای خالی را پر کرد و تجهیزات و پایگاه‌های اسرائیلی را در اختیار گرفت.

۲۰۰۶: حزب‌الله مقاومت می‌کند
در سال ۲۰۰۶، اسرائیل بار دیگر با شعار نجات سربازان ربوده‌شده به لبنان بازگشت. اما آن‌چه به‌عنوان حمله‌ای تنبیهی آغاز شد، به‌سرعت به یک شکست تحقیرآمیز دیگر تبدیل شد.

حزب‌الله که حالا باتجربه‌تر و مجهزتر شده بود، تلفات سنگینی به نیروهای اسرائیلی وارد کرد، موشک‌هایی به عمق سرزمین‌های اسرائیلی شلیک کرد و علی‌رغم برتری گسترده نظامی اسرائیل ــ که با حمایت و تسلیحات ایالات متحده تأمین شده بود ــ موفق شد مواضع خود را حفظ کند.

این جنگ کمی بیش از یک ماه طول کشید، اما اسرائیل به هیچ‌یک از اهداف اعلام‌شده خود نرسید. نه توانست سربازان ربوده‌شده را بازگرداند (آن‌ها بعدتر در یک تبادل اسرا بازپس گرفته شدند)، نه توانست حزب‌الله را نابود کند و نه بازدارندگی خود را دوباره برقرار سازد. حتی کمیسیون تحقیق داخلی در خود اسرائیل نتیجه گرفت که این جنگ یک شکست راهبردی بوده است.

ارتشی که “شکست‌ناپذیر” خوانده می‌شد، بار دیگر رسوا شده بود.

نسل‌کشی در غزه
اکنون، پس از بیش از دو سال جنگ تمام‌عیار در غزه ــ سرزمینی کوچک که اسرائیل آن را دهه‌ها در محاصره و قحطی نگه داشته ــ اسرائیل بار دیگر در باتلاق نظامی خودساخته گرفتار شده است.

آن‌چه اسرائیل به‌عنوان عملیات قاطع برای “نابودی حماس” معرفی کرد، به جنگی خونین تبدیل شده که با مقاومت مداوم و محکومیت‌های فزاینده جهانی روبه‌رو است.

غزه به ویرانه‌ای کامل تبدیل شده، ده‌ها هزار فلسطینی کشته شده‌اند، اما حماس همچنان قدرتمندترین سازمان فلسطینی در این منطقه باقی مانده است. اسرائیل نه تنها در نابودی حماس ناکام مانده، بلکه این گروه همچنان به فعالیت‌های نظامی و سیاسی خود ادامه می‌دهد و در عین تحمل بمباران‌های پی‌درپی، در حال جذب متحدان و هم‌پیمانان جدید در سراسر جهان است.

در این میان، هزینه‌های این جنگ برای اسرائیل به سرعت افزایش می‌یابد. از نظر اقتصادی، این جنگ اقتصاد اسرائیل را تحت فشار قرار داده، سرمایه‌گذاری‌های خارجی را کاهش داده و رتبه اعتباری این کشور را در سطح جهانی پایین آورده است. از نظر سیاسی، جایگاه اخلاقی اسرائیل در غرب به‌شدت سقوط کرده است. از نظر نظامی نیز، تصویر قدرت برتر اسرائیل بیش از پیش فروپاشیده است.

جنگ با ایران
اکنون، اسرائیل آخرین ماجراجویی نظامی خود را آغاز کرده است. رهبران این کشور که همچنان به تبلیغات خود درباره قدرت ارتش‌شان باور دارند، بار دیگر دست به یک حمله غافلگیرانه زده‌اند ــ اما این بار نه علیه یک میلیشای پراکنده یا یک کشور کوچک همسایه، بلکه علیه حریفی به‌مراتب قدرتمندتر: ایران.

در حالی که اسرائیل توانست در آغاز حملاتی انجام دهد که از نظر نظامی چشمگیر به‌نظر می‌رسیدند ــ حملاتی که با فریب و عنصر غافلگیری ممکن شدند ــ اکنون خود را در برابر بارانی بی‌امان از موشک‌های بالستیک قدرتمند می‌بیند که حتی قادر به عبور از سیستم‌های دفاع هوایی اسرائیل هستند؛ سیستم‌هایی که با سرمایه‌گذاری گسترده آمریکا تأمین شده‌اند.

هزینه این ماجراجویی بی‌محابا به‌سرعت در حال افزایش است. هر حمله به خاک ایران مقادیر عظیمی از سوخت جت را مصرف می‌کند و هم‌زمان، ذخایر موشک‌های رهگیر اسرائیل به‌سرعت رو به اتمام است.

در این میان، زیرساخت‌های غیرنظامی نابود می‌شوند، تلفات غیرنظامی افزایش می‌یابد و جهان به‌تدریج با واقعیت روبه‌رو می‌شود: اسرائیل نه توان نظامی کافی دارد و نه استراتژی مؤثری برای دستیابی به اهداف اعلام‌شده خود، یعنی نابودی برنامه هسته‌ای ایران یا سرنگونی دولت این کشور.

با بالا گرفتن ترس و سردرگمی، اسرائیل بیش از پیش برای مداخله مستقیم ایالات متحده دست به دامان واشنگتن می‌شود و امیدوار است که ارتش آمریکا بتواند آن‌چه ارتش اسرائیل قادر به انجام آن نیست، به‌جای او به انجام برساند. اما چنین مداخله‌ای، سابقه طولانی و خونین شکست‌های پیاپی ارتش آمریکا در خاورمیانه را نادیده می‌گیرد. بار دیگر، توهم قدرت نظامی خطر آن را در بر دارد که کل منطقه را به هرج‌ومرجی عمیق‌تر بکشاند.

قدرتِ ساخته‌شده، ضعفِ واقعی
در تمام مراحل تاریخی، قدرت به‌ظاهر شکست‌ناپذیر اسرائیل بر پایه حملات غافلگیرانه، انتخاب دشمنان ضعیف‌تر و حمایت کامل ایالات متحده بنا شده است ــ نه بر اساس نبوغ راهبردی و نه بر پایه مشروعیت اخلاقی. هرگاه اسرائیل با جنگ‌های فرسایشی و مقاومت سازمان‌یافته مواجه شده، بارها و بارها شکست خورده است.

اسطوره شکست‌ناپذیری اسرائیل مدت‌هاست که به‌عنوان ابزاری برای توجیه کمک‌های نظامی بی‌پایان آمریکا، اشغالگری، آپارتاید و گسترش استعماری به‌کار گرفته شده است. اما اسطوره‌ها جنگ را نمی‌برند. آن‌ها نمی‌توانند مردمی را که با اراده‌ای قوی برای آزادی و بقا می‌جنگند، شکست دهند. و قطعاً نمی‌توانند این حقیقت را پنهان کنند که ماشین جنگی اسرائیل نه نماد قدرت، بلکه نقابی بر ضعف‌های عمیق سیاسی، استراتژیک و اخلاقی این رژیم است.

تاریخ روشن است: هر زمان که موازنه جنگ تغییر کرده، اسرائیل یا عقب‌نشینی کرده یا در باتلاق درگیری‌ها گرفتار شده و آسیب دیده است. اکنون، در مواجهه با دشمنی به‌مراتب قدرتمندتر مانند ایران، اسرائیل درگیر جنگی شده که نمی‌تواند در آن پیروز شود. و در این میان، مردم غیرنظامی در هر دو طرف بهای این توهم را می‌پردازند ــ چرا که رهبران اسرائیل همچنان اسیر دروغ‌هایی هستند که خود ساخته‌اند.

******

منبع: https://www.peoplesworld.org/article/the-illusion-of-israeli-military-invincibility/

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *