سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

سه شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴

شش نکته‌ی اضطراری درباره‌ی جنگ علیه ایران – ایمان گنجی

یک. این جنگ است و نه یک حمله!

آنچه اسرائیل در ایران آغاز کرده‌است، جنگ بلوک متحد امپریالیسم غرب علیه یک کشور دیگر است؛ و هدف مشخص آن، رژیم‌چینج (تغییر نظام). 

بنابراین، باید بدون لکنت زبان، آغازگرِ تجاوز را به‌رسمیت شناخت: اسرائیل (و امپریالیسم غرب). آنهایی که بی‌شرمانه حماس را مقصرِ نسل‌کشی در غزه دانستند، اکنون مدعی‌اند که مسئولیت حمله‌های وحشیانه به ایران نیز بر عهده‌ی دولت مستقر در این کشور است.

دو. این جنگ، رهایی‌بخش نیست!

اگر هدف جنگ بر اساس «یک» جنگ داخلی دائمی، و تقسیم ایران به «منطقه‌های تحت نفوذ» باشد ــ اتفاقی که در سوریه، سودان، لیبی،‌ … شاهد آن بودیم ــ، آن‌گاه باور به امکان‌های رهایی‌بخشی چنین جنگی و ارجاع به چیزی مثل «تزهای آوریل لنین» و فراخوان به کشاندن جنگ به داخل و علیه دولت برای قبض قدرت، در بهترین حالت ساده‌لوحانه است. دولت امروز ایران ربطی به دولت تزاری روسیه در ابتدای قرن ۲۰ ندارد که ابرقدرتی استعماری و در حال تقسیم خاورمیانه و دیگر نقطه‌های جهان با فرانسه و بریتانیا بود. قلمروی امروز ایران نیز جایی نیست که در آن گروه‌ها و سازمان‌های چپ همچون روسیه ابتدای قرن ۲۰ از سازماندهی و نفوذ واقعی برخوردار باشند. به عبارت دیگر،‌ کسانی بر این کارزار تسلط خواهند یافت که با قدرت‌های منطقه‌ای و امپریالیستی هم‌راستا باشند ــ آن‌هم در منطقه‌ای که تحت هژمونی اسرائیل قرار خواهد داشت. نخستین قربانیان چنین وضعیتی، جنبش‌های رهایی‌بخش در ایران و منطقه هستند. 

مدل چنین رژیم‌چینجی به لیبی نزدیک است. به‌عبارت دیگر،‌ آن‌قدرها مهم نیست که دولت ایران به‌طور کلی سرنگون شود و دولتی دیگر را به جای آن بنشانند. هدفِ استراتژیکِ اسرائیل و متحدان غربی‌اش به‌راه‌انداختن یک جنگ داخلی دائمی و مهندسی‌شده است تا برای آینده‌ی قابل پیش‌بینی، هیچ حاکمیتی بر جغرافیایی که ایران نام دارد،‌ قادر به بازسازی خود نباشد. یک کشور بزرگ با انبوهی از منابع، فارغ از اینکه چه سلاح‌های متعارف و نامتعارفی داشته باشد، خطری برای برقراری هژمونی مطلق اسرائیل و به تبع آن امپریالیسم غرب، بر منطقه است. و هر قدرتی که در بخشی از این جغرافیا شکل بگیرد و ثبات یابد و مستقل از امپریالیسم باشد، همین خطر را برای هژمونی آنان دربرخواهد داشت. 

در آینده‌ی قابل پیش‌بینی،‌ حق تعیین سرنوشت برای هیچ یک از مردمان ایران در هیچ کجای جغرافیای آن تحقق نخواهد یافت.

سه. این جنگ، خاورمیانه را از امکان‌های رهایی‌بخشی تهی می‌کند.

اگر سناریوی جنگ داخلی دائمی تحقق یابد، به معنای پایان تمام جنبش‌های رهایی‌بخش در منطقه برای آینده‌ی قابل پیش‌بینی خواهد بود. به علاوه، اسرائیل خواهد توانست بدون هیچ دغدغه‌ای کرانه‌ی باختری را به شکل حقوقی به خود ملحق کند و غزه را هم پس از پایان نسل‌کشی و پاکسازی اتنیکی در اختیار خود درآورد. کرانه‌ی باختری هم‌اکنون و از روز آغاز جنگ اسرائیل علیه ایران، تحت محاصره قرار دارد. این اتفاق در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ هم افتاده است. اسرائیل آن زمان و به بهانه‌ی درگیری‌هایش با دولت‌های عربی، کرانه‌ی باختری را محاصره می‌کرد و آماده‌ی الحاق آن بود اما در نهایت، به اشغال آن دست زد و کرانه‌ی باختری را به گفته‌ی خودشان، به «قلمروی محلق‌نشده‌ی الحاقی» بدل کرد. دلیل آن فشار خارجی بود؛ چیزی که امروز وجود ندارد.

چهار. محکومیت اسرائیل باید بی‌قیدوشرط باشد.

هنگامی که بلوک امپریالیستی غرب به عراق حمله کرد، محکومیت از سوی تمام جناح‌های واقعی چپ جهانی و بی‌قیدوشرط بود. اعتراضات علیه اشغال عراق در ۲۰۰۳، به‌عنوان بزرگ‌ترین رویداد هماهنگ‌شده‌ی اعتراضی در تاریخ بشر توصیف شده‌اند. در آن لحظه‌ی تاریخی، کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها از تمام سنت‌ها در محکومیت بی‌ابهام و بی‌قیدوشرطِ تهاجم امپریالیستی غرب متحد شدند. هیچ گروهی محکومیت خود را مشروط به بیانیه‌هایی علیه دیکتاتوری عراق نکرد، همزمان‌که هیچ‌کس علاقه‌ای به رژیم صدام حسین نداشت. اما آن زمان اندیشه‌ی مارکسیستی هنوز «تفکر استراتژیک» را به‌عنوان یکی از عناصر بنیادین در خود حفظ کرده بود. گی دبور، که «بازی جنگ» را برای آزمون‌گری در تفکر استراتژیک طراحی کرد، بر اهمیت پیوند مهارت‌های یک استراتژیست با یک نظریه‌پرداز سیاسی تأکید داشت ــ نه اینکه تفکر استراتژیک را به اخلاقیات رقیق‌شده‌ی بورژوازی مدرن، به‌اصطلاح «ارزش‌های غربی»، واگذار کند.

گفتار بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل که می‌کوشد نسل‌کشی در غزه و تجاوز به دیگر کشورها ــ از جمله اکنون ایران – را با تکیه بر واژگانی چون آزادی، انسانیت، حقوق، ثبات و امنیت توجیه کند، آکنده از ارجاع به ارزش‌های مدرن غربی و انسان‌گرایی مدرن است. همین گفتار از دهه‌ی ۱۹۹۰ تاکنون مبنای مشروعیت‌بخشی به آن‌چیزی بوده که «مداخلات بشردوستانه‌ی نظامی» خوانده می‌شوند و همگی کشورهایی خارج از حوزه‌ی سلطه‌ی کامل امپریالیسم غربی را هدف قرار داده‌اند. با این‌حال، پیوندی انکارناپذیر و درونی میان مدرنیته، استعمار و نژادپرستی وجود دارد که در نهایت بنیان پروژه‌ی ادعایی مدرنیته‌ی غربی را سست می‌کند. به گفته‌ی فابیان هنائو کاسترو، مرگ‌سیاست قرارگرفته در بنیان حاکمیت جهانی مدرنیته‌ی سرمایه‌دارانه، «سوژه‌ای جدید و سیاست‌زدوده» تولید می‌کند؛ جمعیتی که زاید و بی‌ارزش ارزیابی، و از طریق نابودی نظام‌مند شرایط زیست‌اش، به دست مرگ رها می‌شود.

رفقای ما که در برابر جمهوری اسلامی مقاومت کرده‌اند و یا سال‌ها یا حتی دهه‌ها در تبعید زیسته‌اند، نیازی به اثبات موضع سیاسی‌شان در قبال وضعیت داخلی ایران به هیچ‌کس ندارند. آنان نباید در برابر مک‌کارتیسمِ جدیدِ پرواسرائیلی و اسلام‌هراس، و یا در برابر آزار و اذیت در شبکه‌های اجتماعی که بی‌اساس آنان را به حمایت از جمهوری اسلامی متهم می‌کنند، تسلیم شوند. اندیشه و گفتار آنان نباید تابع فشارهای اخلاقی‌ای شود که از آن‌ها می‌خواهد هم‌زمان با محکوم کردن تجاوز و جنگ‌افروزیِ یک دولت اشغالگر و نسل‌کش، حتماً جمهوری اسلامی را نیز محکوم کنند. این لحظه‌ی تاریخی نیازمند شجاعت گفتاری و وضوح استراتژیک است. گفتن حقیقت به قدرت (Parrhesia) هم به معنای آمادگی برای پذیرش عواقب و «پرداخت هزینه»‌ی حقیقت‌گویی است و هم دو جهت توامان دارد: یکی رو به بیرون، برای رویارویی با قدرت‌های مسلط؛ و دیگری رو به درون، برای نقد خود. در فرایند خودانتقادی، نکته‌ی مهم این است: کینه‌توزی (ressentiment) نمی‌تواند پایه‌ی اندیشه‌ی رهایی‌بخش و انتقادی باشد. نفرت از جمهوری اسلامی شاید طبیعی به‌نظر برسد، اما اگر سیاست‌ورزی بر این نفرت استوار شود، به خطایی مرگ‌بار می‌انجامد. اکنون زمان ابتلا به «سندروم دست‌های پاک»، یا کسب بازشناسی اخلاقی از سوی نظام ارزشی غالبی نیست که واعظان‌اش در رسانه‌های شرکتی و دولتی امپریالیسم آن را تبلیغ می‌کنند. اندیشه‌ی استراتژیک، که بخشی جدایی‌ناپذیر از تحلیل و کنش مارکسیستی در تاریخ بوده است، نباید قربانی اخلاق‌گرایی مبهم و میان‌مایه‌ی خرده‌بورژوایی شود.

پنج. تنها موضع اصولی، مخالفت با جنگ امپریالیستی غرب علیه ایران است؛ موضعی که خواهان توقف فوری این جنگ از سوی آغازگرش اسرائیل، پایان نسل‌کشی در غزه، و رفع محاصره‌ی کرانه‌ی باختری باشد، و بر لزوم پاسخ‌گویی کامل دولت اسرائیل و هم‌پیمانان‌اش تأکید کند.

شش. دولت ایران 

دولت حاکم بر ایران در تأمین پناهگاه‌های ایمن برای شهروندان زیر بمباران، راه‌اندازی یک سیستم مرکزی هشداردهنده برای غیرنظامیان، و ایجاد یک مدیریت بحران کارآمد ناتوان بوده است. این دولت باید فوراً اقداماتی را در اولویت قرار دهد که از آسیب به مردم‌های ایران بکاهد و سیاست‌هایی را که به شکاف بیشتر در میان جوامع مختلف دامن می‌زنند، متوقف کند؛ از جمله با پایان‌دادن به اعدام‌ها، آزادی زندانیان سیاسی، و توقف بازداشت منتقدان. اما سقوط این دولت به‌واسطه‌ی جنگ، راهی به رهایی نیست؛ راهی به اشغال از سوی نیروهای امپریالیسم است. آنانی که شرایط فعلی را «فرصت تاریخی» جا می‌زنند، بوی کباب شنیده اند؛ اما نمی‌دانند دست آخر داغ‌شان خواهند زد. 

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

8 پاسخ

  1. این سبک نوشته‌های احساسی و تک بعدی نه تغییری در محتوا و موضوعیت مشکل ایجاد می‌کند و نه دردی را دوا می‌کند فقط برای سبکی خاطر عده ای خیال اندیش کهنه فکر که جهان امروز را با برداشت های نحله‌های خاص پنجاه سال پیش به قضاوت می نشیند ادا میشود!! وگرنه آن کلمات کلیشه ای و سطحی دوهزار سال قبل خیلی لطیف تر توسط مزدک ایرانی گفته شده بود که ابنای بشر در خلقت یکسانند و در زندگی اقتصادی و اجتماعی یابد یکسان زندگی کنند دشمنان بشر جلوی سعادت همنوعان را می‌گیرند و جامعه را به طبقات و با تبعیض اداره می‌کنند.. به عمل کار بر آید به سخنرانی نیست ، کسی که نداند چهل سال تابلو روزشمار حذف یک جماعت بشری را با حذف آنها پیامد خواهد داشت به کوری و تعصب و دگم دچار است ..

  2. روز گذشته هر سه نوشته ارسالی ام چاپ نشدند . اخبار روز بیشتر به سازمانها ، احزاب ، نویسندگان و کاربرانی اجازه نشر و چاپ می‌دهد که دفاع از وطن را نه فقط از ایران بلکه برای تمامی جنبش‌های رهایی‌بخش ، ارتجاعی ، تروریستی و یا فاشیستی می‌دانند .
    ولی در عوض”بیانیه چهار زندانی سیاسی زن از اوین” با وجودیکه در زندان اوین هستند از ایران دفاع نموده اند …. آیا آنها هم ارتجاعی یا طرفدار رژیم اند ؟

  3. با مراجعه به پیامهای زنان انقلابی عاطفه رنگریز و گلرخ ایرایی زندانیان سیاسی در زندانهای شاهرود و اوین می توان دریافت انسانهای پیشرویی در داخل کشور را که چگونه جنگ ۲ رژیم جنایت و تباهی، بر علیه مردم منطقه بدست رهبران ۲ نظام فاشیستی را افشا و صدای سوم را فریاد می کنند.
    کاش میشد این جنایتکاران را در بیابانی رها کردتا بجان همدیگر افتاده و جهانی را به ویرانی نمی کشاندند.زن و کودک و مردم بیگناه گروگانهایی هستند که باید تاوان اینهمه جنایات را بپردازند.
    “چپ”محور مقاومت که خیزش زن-زندگی-آزادی را همانند کیهان حسین بازجو “غائله” و ” اغتشاش”…می داند و فاشیستهای طالبان سلطنت طرفدار جنایتکارانی بی همتا مانند ترامپ-نتانیاهو ۲ روی یک سکه و هر کدام به یک قطب ارتجاعی دخیل بسته اند. زیر پرچم دروغین “دفاع” از “وطن”، “میهن”، “مرز و بوم” ،”ایران” و…..

  4. در اینکه طرح نوین خاورمیانه توسط آمریکا و اسرائیل، طرحی کثیف، جنگ‌افروزانه و امپریالیستی‌ست، هیچ تردیدی نیست. اما آقای گنجی، مگر می‌توان نقش جمهوری اسلامی را در شکل‌گیری و گسترش این وضعیت بحرانی نادیده گرفت؟ اتفاقاً یکی از نقاط ضعف تحلیل شما آنجاست که از سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی، به‌ویژه در لبنان، سوریه، عراق و یمن، به‌کلی چشم می‌پوشید؛ سیاست‌هایی که نه‌تنها مبتنی بر حمایت از جنبش‌های مردمی نبوده‌اند، بلکه در بسیاری موارد به تقویت فرقه‌گرایی، خشونت ساختاری و رقابت‌های نیابتی در منطقه دامن زده‌اند. حذف این بخش از واقعیت، تحلیل شما را از توازن و پیچیدگی تهی می‌کند و خواسته یا ناخواسته، جمهوری اسلامی را در موقعیت صرفاً قربانی قرار می‌دهد؛ حال‌آن‌که این رژیم نیز خود بخشی از چرخه‌ی خشونت، بی‌ثبات‌سازی منطقه، و سرکوب نیروهای دموکراتیک و مستقل بوده است.

  5. ” اما اگر سیاست‌ ورزی بر این نفرت (از جمهوری اسلامی) استوار شود، به خطایی مرگ‌بار می‌انجامد.” بر گرفته از مقاله بالا. پس چرا چپ‌های سنتی همراه با جمهوری اسلامی ۴ دهه نفرت از به اصطلاح امپریالیسم و صهیونیسم را آنچنان رواج دادند که امروز ایران هزینه‌اش را بپردازند؟ هر شش مفاد بالا از جمله شماره ۴ تا به امروز بدون قید و شرط شکست خورده‌اند. نویسنده محترم مقاله ظاهراً هنوز در ۴ دهه پیش زندگی می‌کند. ایران فقط یک هفته مهلت دارد قبل از اینکه ترامپ دیوانه هم وارد جنگ شود. جنگ افروزی را متوقف کنید.

  6. بیچاره دولت ایران که طبق تفسیر شما هیچ مسئولیتی در این فاجعه ندارد و فقط قربانی امپریالیسم است! وقتی این مقاله را بخوانیم، بی اختیار باید فریاد بکشیم “در‌د بر محور مقاومت”. یاد “خط ضدامپریالیستی امام” افتادم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *