
هر چقدر که هم که پروپاگاندای اسرائیل-سلطنت طلب مستقر در دو تلویزیون خارج از کشور، اصرار کند برای کسانی که در زیر انفجار بمب و موشک و پهپاد شب را به صبح می رسانند، واضح است که اسرائیل به “نجد ایران” تجاوز کرده است. بسیاری از شهروندان را کشته و زیرساختهای کشورمان را منهدم کرده و در تلاش برای تخریب سایتهای هسته ای، میلیونها نفر را در معرض خطر جدی مرگ، سرطان و نابودی سرزمینی قرار داده است. این یک “تهدید وجودی” برای کشور و مردم ایران است که رخ داده و هیچ شکی در آن نیست.
دولت جنایتکار فعلی اسرائیل نشان داده که چک سفیدامضای ترامپ را در جیب دارد و میتواند مصون از هرگونه پیگرد جهانی-منطقه ای هزاران زن و کودک را به بهانه دنبال کردن تروریستها بکشد، بی آنکه خم به ابروی صدراعظم آلمان بیاید. رتوریکهای پارلمانی و نقدهای آبکی در جهان غرب هیچ دردی را دوا نخواهد کرد و کسی نمی تواند جلوی اسراییل را بگیرد. دولت فعلی اسراییل قصد دارد با تخریب زیرساختها ایران را به یک کشور کلنگی همچون سوریه بدل کند و دولتی تحتالحمایه بر سر کار بیاورد. تمامی شواهد به این امر اذعان دارند.
حاکمیت فعلی ایران نیز در به خطر انداختن کیان کشور و جان و مال مردم بیشک مقصر است. رتوریک محو اسرائیل، تاکید بر غنیسازی بدون راستیآزماییهای موجه و همچنین تلاش برای ضربهزدن به منافع آمریکا در منطقه از حاکمیت فعلی ایران یک دولت بیمنطق، یا با منطق صلب و ایدئولوژیک ساخته است. حاکمیتی که مخالفان خود را سرکوب میکند، اعتراضات خیابانی را به خاک و خون میکشد و از اعدام مخالفان خود ابایی ندارد، نمیتواند نماینده اکثریت فعلی جامعه باشد. بهخصوص که فساد تا بالاترین ردههای آن نفوذ کرده و مردم کمترین همدردی را با صاحبان مکنت و ثروت فعلی حس میکنند. واکنشها به خانه اشرافی شمخانی بیشتر از واکنشها به کشته شدن او بود، که این خود نشاندهنده نبود یک روایت انسجامبخش در حاکمیت فعلی ایران است.
جنبه نظامی-امنیتی حاکمیت فعلی نیز بهشدت زیرسوال است. خفتی که اسرائیل با کشتن تقریبا تمامی فرماندهان ارشد نظامی سپاه و ستاد مشترک به ما داده است را در کتابهای تاریخ نظامی خواهند نوشت. این نتیجه طبیعی تغییر معنای دستگاههای امنیتی است. وقتی دستگاه اطلاعات سپاه به جای دشمنان واقعی به دنبال فعالان سیاسی و مدنی است، نتیجه همین میشود. وقتی وزارت اطلاعات و حراستها و گزینشها به صورت نظاممند، مغزهای این کشور را از دایره تصمیمسازی و تصمیمگیری میرانند، آنها را تحقیر میکنند و یا به خارج از کشور فراریشان میدهند، مراکز تصمیمگیری کشور فقیر میشود و نتایج آن همین تحقیر ملی و خفتی است که میکشیم.
اما آنچه مرا واداشت تا این سطور با بنویسم، نه اعلام موضع بلکه در پیش گذاشتن یک راه حل بود.
اوضاع فعلی نشان از توفق نسبی اسرائیل بر جنگ علیه ایران دارد. دفاع اگر چه ادامه دارد و باید ارج گذاشته شود، اما ما به چیزی بزگتر احتیاج داریم. ما به یک دولت ملی احتیاج داریم که نماینده اکثریت مردم باشد و بتواند از تمام نیروهای میهن ما بهره ببرد. با حاکمیت فعلی، بخشهای زیادی از مردم اگرچه همدل با حمله اسرائیل نیستند اما در یک فلج احساسی ماندهاند. ترجمان ضربالمثل معروف که کاش اسکندری بیاید…
اما کسانی مثل ما- که با پول این مردم کتابی خواندهاند و سخنی نوشتهاند- در این زمانه باید به میدان بیایند و واقعیتها را با مردم مطرح کنند. این واقعیت که بمبهای خارجی برای هیچ کشوری دمکراسی و رفاه نیاورده است. اینکه هیچ خارجیای- به خصوص متهمان به جنایت جنگی- دلسوز مردم ما نیست و اینکه تلویزیونهای دوقلوی فعلی دستگاههای پروگاندای اسرائیل هستند و نباید به وعدههای فریبنده آنها گوش فرا داد. همانطور که چلبیها و کرزایها در عراق و افغانستان کاری از پیش نبردهاند، سلطنتطلبها هم نمیتوانند با بمبافکنهای اسرائیلی به وطن برگردند و برای ایران رفاه و دمکراسی به ارمغان بیاورند. مضاف بر اینکه پادشاهانی که در ایران با کودتا و ارتش خارجی به قدرت رسیدهاند، حتی در این مملکت هم نمردهاند. سرنوشت محمدعلیشاه قاجار و رضاشاه و محمدرضاشاه پیش چشم ماست.
در مقابل یک دولت ملی است که میتواند یک دفاع میهنی را سازمان بدهد، اعتماد را بازسازی کند و با پایان جنگ بازسازی زیرساختی-اجتماعی را بیاغازد. ما اکنون در شرایط جنگ فالکلند (مالویناس) میان آرژانتین و بریتانیا و جنگ قبرس میان یونان و ترکیه هستیم. دولتهای نظامی و سرکوبگر این دو کشور در جنگ متحمل شکستهای سختی شده بودند، اما پیش از آنکه شیرازه کار از هم بگسلد و جامعه وارد هرج و مرج کامل بشود، دست به یک معامله تاریخی زدند. از قدرت کنار رفتند و دولت را با شروطی قابل توجه به غیرنظامیان و دمکراتها واگذاشتند.
الان آیا کسی در حاکمیت ایران هست که ضرورت این امر را به حاکمان فعلی گوشزد کند؟ یا افرادی در جامعه مدنی وجود دارند که این خواسته را به یک خواسته ملی بدل کنند؟ اگر میرحسین موسوی و دیگر زندانیان سیاسی آزاد شوند و با کنارهگیری مسولان ارشد، دولت ملی به یک جمع همچون نرگس محمدی، سعید مدنی و میرحسین موسوی واگذار بشود، فراخوان دولت جدید برای مقابله و دفاع معنای دیگری مییابد. بسیاری از افرادی که در داخل کشور در میانه دولبه تیز استبداد و حمله خارجی دچار فلج احساسی شدهاند، امیدوار میشوند و میتوانند فعالانه به دفاع بپیوندند و این جنگ را به یک دفاع ملی بدل کنند، متجاوز را مجازات کنند و صلحی عادلانه برای ایران و منطقه به ارمغان بیاورند.
سپس این دولت آشتی ملی میتواند با بازکردن فضای سیاسی به تدریج مراحل تبدیل ایران به یک کشور دمکراتیک را فراهم کنند. این دولت جدید به خاطر احترامی که پیدا میکند، میتواند تبعیدیان و سایر اصحاب معرفت و کرامت را به سمت سرمایهگذاری در میهن خستهجانمان جلب کند و بر خرابیهای به بارآمده مرهمی بگذارد.
وطن عزیزمان در خطر است. نجد ایران و کیان کشورمان در خطر است و فقط یک دولت ملی میتواند حس تعلق را به مردم کشورمان باز بگرداند.
2 پاسخ
جویبارهای خشم و عصیان فراگیر تظاهرات شهروندان، اعتصاب های کارگری، اعتراضات کشاورزان، فریاد آموزگاران و دانشجویان و دیگر اقشار جامعه به شکل روزمره در گوشه و کنار کشور برپاست و متاسفانه تشکلی که بتواند در وضعیت موجود این جویبارهای پراکنده را به سمت و سوی یک رود خروشان رهنمون شود موجود نیست و درست در چنین موقعیتی است که گرگ زخمی استعمار صحنه را برای مانورهای سیاسی مناسب دیده و با حمایت مالی و معنوی و رسانهای از گروههای معلومالحال به شکلی فعال وارد عمل شده اند پرداخته تا شاید آنها بتوانند در وضعیت موجود به استراتژی جدید امپریالیسم یعنی تقسیم بندی و تجزیه خاورمیانه (از جمله ایران) به کشورهای کوچک؛ ناتوان و تحت سلطه خود جامه عمل بپوشانند.که
میتواند ایران را به سراشیبی سقوط ؛ ناامنی بیشتر و حتی جنگهای خانمانسوز داخلی سوق دهد.
ایران بر اثر خیانت ها؛فساد؛ ارتشاء و بی برنامگی های چهل و چند ساله جمهوری سرمایهداری اسلامی به بن بست کامل رسیده است. هیچ چیز و هیچ کس برجای خود نیست و پریشانی و آشفتگی در تمام زمینه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنچنان عیان است که جای هیچگونه حاشایی باقی نمانده است، بطوریکه حتی برخی از نمایندگان و مهره های حاکمیت نیز بدان اذعان میکنند و عوامفریبانه و شاید هم برای نجات آینده خود چه بسا آهنگ “مردمخواهی و “مردمداری” را به صدا درآورده اند. وجدان آگاه جامعه نیز که متاسفانه بر اثر قلع و قمع جمهوری اسلامی به شکل پراکنده، سازمان نیافته و بیتاثیر در صحنه حضور دارد، با چشم خونبار براین روند بسیار خطرناک نظاره می کند و کاری از دستش در این وضعیت ساخته نیست. ادمه دارد