شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

غروب یک مرتد؛ مرگ نوشتی برای بیژن اشتری – مزدک دانشور

بیژن اشتری

پدرم برای فرار از فضای به شدت قطبی شده محله پیروزی به هر دری زد تا خانه مان را جابه جا کنیم. وام چهارصدهزارتومانی مسکنی که بنی صدر مجوزش را داد  به کمک پدرم آمد تا به محله کریمخان بیاییم و از دست همسایه هایی که پس از انقلاب نسبت به رفتارهای غیردینی و سخنان ضددینی واکنشهای هراس انگیزی نشان می دادند، بگریزیم. مجتمع فریهان با فضای مشاع و زمین های بازی اش یک هدیه آسمانی برای بچه های دهه شصت بود. همسایه های سکولار و اغلب غربگرا که در خانه هایشان ویدئو داشتند و از میهمانی های مختلط استقبال می کردند، یک جزیره امن برای ما بچه ها ایجاد کرده بودند که می توانستیم در آن خوش باشیم و بی هراس با هم بازی کنیم و به میهمانی های تولد برویم.

در این مجتمع چند نویسنده و مترجم و هنرمند نیز زندگی می کردند. من خوش شانس بودم که همسن و دوست فرزند جعفرمدرس صادقی و برادرزاده بیژن اشتری بودم و به خانه های آنها راه داشتم. آنها نیز همچون خانه ما کتابخانه های بزرگی داشتند، اما کتابهای کتابخانه آنها متفاوت بود. مثلا در خانه ما از نویسندگان آمریکای شمالی و بریتانیا و البته از نوع “مرتد”شان، چون کوستلر، فاکنر، اورول و…خبری نبود. اما در خانه های آنها کتابها و مجلات، به خصوص مجلات خارجی پیدا می شد که برای من جالب و نو بودند. در یکی از میهمانی ها تولد، یادم هست که بیژن اشتری و چند نفر دوست خانوادگی شان بر سر یک موضوع بحث می کردند و بیژن برای اثبات نظرش یک مجله خارجی را باز کرده بود و از روی آن می خواند و همان طور فی البداهه ترجمه می کرد. 

این تصویر برای من ماند ماندگار شد و به روشنی به یاد می آورم که به پدرم گفتم دوست دارم روزی مثل بیژن اشتری مجله های خارجی را راحت بخوانم. شاید اولین جرقه هایی که در ذهن من زده شد که روزی دست به ترجمه بزنم از همانجا جوانه زد. یادم هست که از برادرزاده بیژن به اصرار می خواستم که آن مجله خارجی- که تازه فهمیده بودم اسمش TIME است- برایم بیاورد و او همیشه با تعجب می گفت «این مجله که عکسهایش را با ماژیک سیاه کرده اند! برای چه می خواهی اش؟» او نمی دانست که من تمرکزم روی عکس نیست، بلکه متن برایم مهمتر است! جمله ها را به زور دیکشنری حییم می خواندم و تلاش می کردم بفهمم که موضوع چیست و چقدر آرزوی روزی را داشتم که بتوانم متن های انگلیسی را بخوانم و مثل بیژن اشتری به راحتی ترجمه کنم.  

در ایام دانشجویی بیشتر با هم آَشنا شدیم. این بار دیگر من یک فعال دانشجویی بودم و او فردی بود که تجربه های فعالیت سیاسی داشت. او با محافظه کاری بسیار روزی اعتراف کرد که عضو سازمان دانش آموزی حزب توده ایران بوده و شخصیت مورد علاقه اش نورالدین کیانوری و نویسنده محبوبش احسان طبری. تا آنجا که آن موقع می دانستم و بعدها فهمیدم، خانواده اش از اهالی فراهان اراک بودند. نویسنده و روزنامه نگار در خانواده اش کم نبودند و خوب سوادداری در دهه ۱۳۲۰ معنایش مشخص بود و گرایش سیاسی اش معلوم.

تا میانه دهه ۱۳۷۰ گرایش های چپش را داشت. اگرچه منتقد حزب بود. یادم هست که خاطرات کیانوری را او به پدرم داد که بخواند و با تاسف سرش را تکان می داد که «ما به چه دلبسته بودیم». بعد از فارغ التحصیلی در دهه ۱۳۸۰ زیاد نمی دیدمش. سر من شلوغ بود و از خانه پدری و مجتمع فریهان دور و دورتر شدم. تا آنکه پس از بازگشت از اروپا، روزی دیدمش و گفتم که کتابی به نام انقلاب در قرن بیست و یکم ترجمه کرده ام که دید انتقادی به تجربه بلوک شرق دارد و راهی نو پیشنهاد می دهد. احتمالا این قسمتش که کتاب به اتحاد شوروی نظر منفی دارد را خیلی پسندید و سریع گفت ببرش نشر ثالث. من هم سفارشش را می کنم. آن موقع تازه شروع کرده بود به ترجمه کتابهایی در مورد تجربه منفی بلوک شرق. من این را می گذاشتم به حساب تجربه منفی اش از حزب و اتحاد شوروی. اما بعدتر مشخص شد که یک پروژه کامل برای ترجمه ادبیات ضدکمونیستی دارد.

چندسال بعد در یکی از دیدارهای نادر در نشر ثالث از او به گلایه پرسیدم که این کتابها چیست که ترجمه می کنی؟ گفت من اینها را به در می گویم که دیوار بشنود. تمرکز من روی دیکتاتورها برای این است که خصوصیات دیکتاتورها را به مردم نشان بدهم و آنها بفهمند که اوضاع از چه قرار است. گفتم مگر دنیا فقط دیکتاتور چپ داشته؟ ایدی امین و پینوشه و سوهارتو و …اینهمه فاشیست و فالانژ و نوکر امپریالیسم در آمریکای لاتین و خاورمیانه مگر نداشته ایم. که گفت دیکتاتورهای بلوک شرق شباهت زیادی به «خودمانی ها» دارند. اما من صدام و قذافی و موسیلینی هم ترجمه کرده ام و دشمنی با چپ دمکرات ندارم. بعد هم به من توصیه کرد که «امید علیه امید» را بخوانم و گفت آدمهایی مثل تو در دوران استالین سلاخی می شدند.

این نگرش را می شد صادقانه دانست. به هر حال اندیشه های انسانی تغییر می کنند. چه بهتر که این تغییر اندیشه را با نوشته و ترجمه همراه کنی و بنویسی و در رابطه با آن سخن بگویی. اما از چندسال پیش به سیر ترجمه هایش وظیفه دیگری نیز اضافه شد. او در شبکه های اجتماعی شروع کرد به نوشتن بر ضد اندیشه های چپ. هر چیز بد و زشتی را به چپ و کمونیسم نسبت دادن و به مخاطبان انذار دادن که مبادا روزی گول چپ ها را بخورید و … . این سالهای آخر زندگی اش، بیژن اشتری شده بود یک روزنامه نگار در حد قوچانی و خجسته رحیمی و یزدانی خرم. از آن دست روزنامه نگارهایی که رطب و یابس به هم می بافند تا نشان دهند که چپها جنون خونریزی و غارت دارند و هرکدامشان در حالیکه یک پلپوت در ذهنشان پنهان کرده اند، ژستهای سوئدی و فنلاندی و مترقی و پیشرو می گیرند.

روزگاری احسان طبری نویسنده مورد علاقه روزگار جوانی بیژن اشتری در مذمت کوروش لاشایی و پرویز نیکخواه نوشته بود: «سست عنصرانی را که از راه انسانی انقلابی که زمانی به آن تظاهر می کردند و یا بدان باور داشتند، روی می پیچیدند و به واعظان و مبلغان نظریات ضدانقلابی بدل می شدند، مرتد می نامیدند». من دیگر این خط کشی های سفت و سخت حزبی را نمی پسندم. آدمها حق دارند تغییر مسیر بدهند. اما چیزی را که درک نمی کنم چپ ستیزی در زمانه ای است که راست وحشی تقریبا در تمام دنیا مهار رسانه و قدرت و سرمایه را در دست دارد و جریان غالب است. شجاعت و شرافت در این زمانه نقد قدرت و ثروت مستقر است و نه چپهای شکست خورده و به تاریخ پیوسته. در کل به نظرم این روشنفکران و روزنامه نگاران دوسره بازی می کنند و می خواهند هم از توجه رسانه های دست راستی برخوردار باشند و هم «سیس» ضدتوتالیتر و ضددیکتاتور به خود بگیرند…

آخرین باری که بیژن را دیدم، تند و صریح رفتار و نوشتارش را در شبکه های اجتماعی تقبیح کردم و به او گفتم که از تو بعید است. تو که شرافت و ثابت قدمی چپ ایران را دیده ای، نباید اینگونه به کلیت چپ بتازی و این دیگر ترجمه و روشنگری نیست. چپ ستیزی محض است. و او هم گلایه کرد از واکنش رفقای چپ من و طعنه ها و بایکوتها و …که برایش گفتم که در خاورمیانه بی رحم نمی توان از پشت ببر سیاست به آرامی پایین آمد و در گور یک قهرمان خوابید…

امروز بیژن اشتری را به گور می سپارند که بی شک گور یک قهرمان نیست. اما دلم می خواهد او را فقط با قهرمانی ها و ضدقهرمانی هایش به یاد نیاورم. او را به هیات یک مترجم خودآموخته به یاد می آورم که با تلفظ فارسی کلمات انگلیسی را تند و تند می خواند و به راحتی آب خوردن ترجمه می کرد. به هیات الگوهای دوران کودکی و نوجوانی ام، با آن کتابخانه های بزرگ و مجلات خارجی…فضا و تاریخ اینگونه در خاطره به هم می آمیزد و شاید روزی یک مورخ اجتماعی که به خیابان کریمخان نگاه می کند، مجتمع فریهان و نویسندگان و هنرمندانی که در آن سکنا داشتند را به دیده بگیرد و از نسلی بگوید که جامش را تلخی شکست و آب دریاها پر می کرد…

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

8 پاسخ

  1. دو قسمت از این مقاله قابل تقدیر است :

    ۱-” اما چیزی را که درک نمی کنم چپ ستیزی در زمانه ای است که راست وحشی تقریبا در تمام دنیا مهار رسانه و قدرت و سرمایه را در دست دارد و جریان غالب است”.
    ۲-“این روشنفکران و روزنامه نگاران دوسره بازی می کنند و می خواهند هم از توجه رسانه های دست راستی برخوردار باشند و هم «سیس» ضدتوتالیتر و ضددیکتاتور به خود بگیرند “…

    واقعا تعجب آور است آن عده از سازمانها یا احزابی که همانند کشیشان مروج “خشونت پرهیزی” می‌باشند ، چرا تهاجمات نظامی بیگانگان را تایید کرده و خواهانند ؟!

  2. دستمریزاد دکتر دانشور عزیز . مدتها بود برایم بیژن اشتری پرسش برانگیز شده بود و نمیدانستم کیست و تبارش چیست . متاسفانه مرگش و این یادداشت شما موجب شد بدانم و تاسف بخورم به حال انسانی که می توانست یاور کارگران و زحمتکشان باشد ولی قلم در راه منافع سرمایه داری فرسود و خو نیز همچنین . بهرحال از دست رفته بود و اکنون از جهان رفته . باری در عبور ازاین کژراهه نه به تمامی تقصیر اوبلکه قصور دیگرانی بود که پیش از این بریدن ها کمکی به نیافتادن به کژراهه به آدمهایی از این دست یاری نکردند و البته هجوم گسترده‌ی راست آیین هایی که در خلاء پس از شکست و بحران چپ در سطح ملی و جهانی نقشی مکمل را خواسته و آگاهانه ایفا کردند، باشد که این تجارب تلخ درسی شود برای آنهایی که پیرامون خود جوانانی تشنه‌ی درک حقایق و نیاز مندبه درک تحارب و تاریخ گذشتگان را دارند .

  3. از عنوان مقاله چندش و نفرت می بارد. انگار یک مسلمان کسی را به اتهام خداناباوری تکفیر کرده باشد. خود مقاله تکفیر گونه نیست ولی عنوان و پاراگراف پایانی آن چنین جلوه ای دارد.
    بگذارید هر کس هر گونه که می خواهد بنویسد. خواننده خود آنچه را که می خواهد در آنها پیدا می کند. برای کسی خط و نشان نکشید.
    راست و چپ در دنیا بیش از آن دست به جنایت زده اند که بتوان داوری عادلانه ای درباره ی آنها داشت. اگر کسی در داوری (و واکنش عملی) از جاده انصاف خارج شد بر او سخت نگریم. همچون او نشویم. هنوز در گیتی جایی برای مهربانی هست. اگر هیچ جا مهربانی دیگر در کار نیست، بگویید تا شوکران بنوشیم و خود را به بی حسی ابدی از سلطه ی بیرحمی ها نجات دهیم.

  4. هرکس پیشینه ای دارد جناب مزدک. همه که آدمخوار به دنیا نیامده اند. این که ایشان آشنای شما بوده و مسیری تدریجی به سمت هیستری ضدچپ پیموده فضیلتی به اشتری اضافه نمی کند. در حکومت چپ کُش که همه درها و روزن ها را برای چپ بسته اند و شاکی ها یک طرفه به قاضی می روند و اتفاقا از این به اصطلاح تغییر نظر شهرت و ثروت به هم می زنند این تفسیر شما که لجن پاشی امثال اشتری را در حد سیاه و سفید ندیدن مسائل تقلیل می دهید بسیار شبهه برانگیز است. شما چطور جناب دانشور؟ شما هم که سیاه و سفید نمی بینید و خیلی چیزها را دیگر “نمی پسندید” انگار ظرفیت بازار فعلی را خوب دریافته اید و حواستان هست که احیانا سیخ و کباب نسوزند و یکی به نعل و یکی به میخ را مناسب تر تشخیص داده اید.
    این مطلب واقعا نومید کننده بود. متاسفم

  5. متن بسیاری خوبی بود. ممنون از نویسنده که تجربه شخصی خود با اشتری را نوشت. واقعیت این است که او در زدن نیروی چپ ابایی از همسویی، همراهی و تکرار حرفهای راست افراطی نداشت. به نظر من هیاهوی فعلی دور او برای آن است که «راست وطنی» یک مبلغ صدیق خود را از دست داد و بعید است به راحتی برای او جانشینی پیدا کنند.

  6. با سلام. این مطلب نقد درستی بر کارها و اندیشه های مرحوم اشتری است ، من هم نوشته ها ی ایشان را خوانده ام، متاسفانه بیژن اشتری درک فرمالیستی ازاندبشیدن داشت، زمانی چپ بود و برگشت و به قولی از آن ور بام افتاده بود ، به جای نقد چگونه اندیشیدن و پرداختن به ریشه های درست فلسفه سیاسی در تاریخ معاصر ایران وتبار شناسی آن تبدیل به یک باگ رسانه ای شده بود…ای داد از این همه کج فهمی و نااندیشیدن…. از این تیپ افراد کم نداریم در جامعه ایران در هر سو بنگری، متاسفانه! پایدار باشید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *