
زمانی ناگزیر به نوشتن این یادداشت شدم که در اقدامی بیسابقه برای من در آلمان به عنوان یک شهروند این کشور، از سوی بخش فارسی رسانه دولتی دویچهوله، بدون اینکه توهین کرده یا از چارچوب زبان نقد خارج شده باشم، از ابراز نظر در زیر ویدیویی که موضوع این یادداشت است محروم شدم. منظور امکانی در اینستاگرام است که به ادمین صفحه اجازه میدهد کاربری را اصطلاحا «لیمیت» کند تا او به رغم بلاک نشدن، از امکان گذاشتن هرگونه کامنتی محروم شود.
بخش فارسی دویچهوله در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴ ویدیویی انگلیسی با زیرنویس فارسی با عنوان «ماجرای عشق ایرانی من» منتشر کرد. نوع روایت این ویدیو از آشنایی یک زن ایرانی (نگین) با یک مرد آلمانی (پاتریک)، از پس دههها مبارزه زنان و گذشت حدود سه سال از فوران «انقلاب ژینا»، اجازه هیچ تفسیری جز خوارسازی زن ایرانی را نمیدهد، صرفنظر از اینکه نیت سازندگان آن چه بوده باشد.
خلاصه داستان: به روایت نگین، تصور همگانی ایرانیان از آشنایی او با پاتریک این است که حتما پاتریک هنگام ورود به یک میخانه تا او را دیده، به شکلی رمانتیک به او دل باخته است. به روایت پاتریک نیز، تصور همه آلمانیها از آشنایی او با نگین این است که حتما او در بیابانی شنی از فرط تشنگی در شرف مرگ بوده که نگین (این بار در لباسی ظاهرا عربی) با یک بطری آب به دادش رسیده و از مرگ نجاتش داده است. اما به روایت هر دوی اینها، ماجرا کاملا متفاوت بوده است. سپس صحنه تغییر میکند و نگین در خیابانی دیده میشود با اداهایی بهشدت تصنعی، در تقلایی ناموفق برای باز کردن در یک بطری آب. در این لحظه یک مرد چشمآبی آلمانی که پاتریک باشد، تصادفا از آنجا رد میشود و نگین از او برای باز کردن در بطری کمک میخواهد. پاتریک پس از باز کردن برقآسای در بطری برای «زن درمانده»ای که نگین باشد، او را به نوشیدن یک قهوه دعوت میکند. نگین ابتدا قاطعانه «نه» میگوید، اما وقتی پاتریک با جدی گرفتن حرف او راه خود را میگیرد که برود، به او میگوید چرا به همین راحتی پا پس میکشد. پاتریک هم میگوید خودت گفتی «نه». سپس نگین، با مثلا «عشوه»ای که تفهیم آن به بسیاری از زنان جوان بدون کمک فیلمهای موسوم به فیلم فارسی ممکن نیست، به پاتریک میفهماند که «نه»ی او واقعی نیست و باید بیشتر اصرار کند.
بگذریم از اینکه، معلوم نیست کدام ایرانی عقلباختهای حتی، ممکن است چنین تصوری از نحوهی آشنایی زنی ایرانی با یک مرد آلمانی داشته باشد، یا کدام آلمانی از گورِ قرنِ نوزدهم برخاستهای حتی، چنین تصوری از نحوهی آشنایی یک مرد آلمانی با زنی ایرانی! شاید بگویید تخیل بنیان هنر است و الی آخر…، بله، اما هنر، نه وهن آن.
با نگاهی کمی دقیقتر از معمول به این ویدیو، قطعا از خود خواهید پرسید: در این رسانه چه خبر است؟! در پی اعتراض بسیاری از فمینیستها و کنشگران زن، که انتشار این ویدیو را «مشوق تجاوز» و ترویج آشکار کلیشههای مردسالار خواندند، دویچهوله فارسی به جای پاسخگویی و پذیرش مسئولیت، متنی نازل با امضای «تیم دویچه وله از مجموعه “عشق ایرانی من”» در شبکههای اجتماعی منتشر کرد که به شکلی ناشیانه، با زبانی بیمایه و استدلالهایی بیمایهتر، افشاگر تلاش این رسانه برای توجیه این اقدام توجیهناپذیر بود.
حساسیت در مورد تعهد دویچهوله به اصول حرفهای ژورنالیستی و ضرورت دیدهبانی آن، از آن جهت اهمیتی ویژه مییابد که بودجهی این رسانه را مالیاتدهندگان در آلمان تأمین میکنند و به این اعتبار، هر شهروند این کشور در سلامت آن ذینفع است. گذشته از این، رصد کردن و نقد این رسانه و دیگر رسانههای دولتی، پشتوانهای مدنی برای کارکنان شرافتمند آنها خواهد شد؛ همچون یکی از همکاران دویچه وله که محصول همکاران بخش فارسیاش را «زنندهترین» چیزی نامیده بود که در سال جاری در اینترنت دیده است.
درماندگی بخش فارسی دویچهوله را میتوان آشکارا در همان نخستین گامی که برداشته دید. موسسهای مجبور شود توضیحی مکتوب را برای فهماندن تولیدی تصویری ضمیمه آن کند. این واضحترین شکل از نمایش افلاس است. هر اثری باید، بدون هیچ توضیح اضافهای، گویای مضمون خود باشد. سطح نازل ویدیوی تولیدی چنان بوده که «تیم تولید» مجبور شده توضیحی را نیز همراهش کند. چنین اقدامی به این میماند که هنرمندی ناکام، با علم به شکست اثر هنریاش، دور دنیا بچرخد و «ژرفا»ی کارش را در گالریها برای تک تک مخاطبانش توضیح دهد. یا رماننویسی برای توجیه ناکامیاش در نوشتن، خوانندگان را به دیدن یک دیویدی ضمیمهشده به کتاب دعوت کند. خیر، رسوایی «ماجرای عشق ایرانی من» با هیچ توضیحی زدوده نمیشود. جالب اینکه سازندگان گمنام چنین ابتذالی حتی چنان گستاخاند که به بیشمار ایرانی نامدار، آموزش جامعهشناسی میدهند.
تلاش تولیدکنندگان این ابتذال خطرناک برای توجیه رسواییشان، بینتیجه است. انسان درستکار به جای توجیهاتی مثل «برجسته کردن ناهنجاریهای فرهنگی در جامعه ایران و دعوت به گفتوگو درباره این ناهنجاریها»، به سادگی به اشتباه یا غفلت خود اذعان میکند. وگرنه «بازی با کلیشهها» و نمایش «اغراقآمیز» آنها، به گذشته و اعتباری نیاز دارد که تولیدکنندگان نامبرده یا فاقد آناند و یا دستکم داشتن چنین اعتباری بر مخاطبان پوشیده است. میگویند میخواستهاند آنچه ساختهاند «در عین حال سرگرمکننده باشد»، غافل از آنکه میان ابتذال و سرگرمی مرزی بسظریف قرار گرفته که سازندگان این مثلا سریال، به گواه تولید و توضیح خودشان، از درک آن عاجزند.
اظهارنظر پرت یک سادهدل آموزشندیده درباره موضوعی پیچیده، معمولا با اغماض و شاید حتی با همدلی مخاطب روبهرو میشود، اما اظهار فضل نمایشی شیادان فرهنگی در مورد موضوعی فراتر از افق فکریشان، اغلب با واکنشی روادارانه همراه نیست.
اولا ملایانِ با یا بدون عمامه، ۴۶ سال است که انواع «ناهنجاریهای فرهنگی» را چنان بر سر مردم، بهخصوص زنان، آوار کردهاند که دیگر نیازی به «برجسته کردن» آن توسط کسی نیست. ثانیا شرمآور است، کسانی که به گواه همین آلودگی کوتاه تصویری، و به گواه تقلای بیهوده در توجیه آن از طریق صدور بیانیهای «آموزشی»، بیگانگی خود را با زمین-و زمانلرزهی «زن زندگی آزادی» اثبات کردهاند، میخواهند پس از نزدیک به پنج دهه آزمون بزرگ زنان، در برابر چنین جامعهای «آینهای» بگیرند و «مشکلات را نمایان» کنند و به آنها بگویند که «ببینید، این رفتار نادرست است.»
بوی ابتذال را حس میکنید؟ آنچه بخش فارسی دویچهوله ساخته، برخلاف ادعا «یک کمدی داستانی و طنزآمیز» نیست، رساندن ابتذال به اوج سخافت، یا بهتر، به قعر فرومایگی است.
دوران لودگیهایی که زمانی در شبکههای تلویزیونی فارسیزبان لسآنجلس به نام میانپردههای طنزآمیز منتشر میشد، بهرغم سادهاندیشیهای گاه قابل بخشش آنها، گذشته است. اینگونه چیزها را دیگر شاید حتی نتوان در پیشپردههای لالهزاری هم، در صورت احیای احتمالی آنها، تصور کرد. افاضات لودهنده در بیانیه آموزشی «تیم دویچه وله»، گندهتر از دهان کارمندانِ گمنام رسانهای است که، صرفنظر از جوهر غیرحرفهای خروجی آن، تولید سالانه تصویریاش، حتی به پای یک روز تولید رسانههای نیمهحرفهای مشابه هم نمیرسد.
پرسش بحق دیگر این است که بهرغم حجم بسیار اندک تولید محتواهای تصویری در دویچهوله فارسی، چرا بودجهی این رسانه، بخوان مالیات شاغلان آلمانی و غیرآلمانی، سه سال پس از «انقلاب ژینا»، در یکی از خطیرترین دورههای تاریخ ایران، همزمان با شیوع روزافزون فقر، اعتراضات گسترده، اعتصابهای سراسری و افتادن سایه جنگ بر سر کشور، باید صرف تولید چنین محتوای مبتذل و در عین حال خطرناکی، زیر پوشش طنز شود! برای لایک و جذب «مخاطب»؟! با توجه به آگاهی عمومی از پربازدیدترین «محتواها» در فضای مجازی، اگر پاسخ مثبت باشد، سرنوشتی رقتبار در انتظار این رسانه دولتی است.
آیا انتشار چنین محتواهایی جزو مأموریتهایی است که دویچهوله در آییننامهاش برای خود تعریف کرده است؟! در شرایطی که از بخش فارسی این رسانه بهندرت تولیدی اصیل و غیرتکراری در مورد موضوعات جدی دیده میشود، چه کسی با چه دانشی تصمیم ساخت و انتشار چنین محتوای سخیفی را گرفته و چه کسی نتیجهی آن را تأیید کرده است؟!
مقایسه سرسری مشخصات این کلیشهی تصویری با دیگر تولیدات ویدیویی بخش فارسی دویچهوله، در کنار تبلیغ ویژه برای آن، از یک سو نشانگر بالاتر بودن هزینهای است که صرف تولید آن در مقایسه با دیگر تولیدات شده، و از سوی دیگر برانگیزاننده پرسش از پی چرایی آن!
از بیمزه بودن «طنز» مورد نظر دویچهوله که بگذریم، پیشتر هم اتهاماتی در خصوص سوءاستفادههای احتمالی از قدرت، تصمیمات خودسرانه و استخدامها و انتصابهای مشکوک، در رسانههای آلمانی و بعضا غیرآلمانی، متوجه این رسانه دولتی شده بود. این رسانه برای عمل به وظیفه واقعی خود و رفع تردیدها، باید به جای توجیه اشتباهات، مسیر شفافیت در پیش بگیرد.
این چگونه رسانهای است که کارکنان بخش فارسیاش، جز یک سلطنتطلب شناختهشده و تعدادی انگشتشمار دیگر، یا هویتی پنهان دارند یا فاقد هرگونه سابقهی حرفهایاند. و چگونه است که در رسانهای بینالمللی، به گواه خروجی آن، دانش حرفهای که هیچ، دانش زبانی برخی از همین بیسابقهها، به زبان مادریشان، آنهم در حد خدادادی، محدود میشود! تازه از مدتی پیش، مزین شدن گزارشهای اغلب کممایهی سایت فارسی دویچهوله به نامهایی تازه، که جعلی بودن از سر و رویشان میبارد، بر تردیدها در مورد پشت پردهی این رسانه افزوده است. آیا مالیاتدهندگان حق ندارند بدانند چرا باید رسانهای را تأمین مالی کنند که در شایستگی کارکنانش تردید جدی وجود دارد و این تردید، با یک تست ساده حرفهای یا زبانی در عرض چند دقیقه، قابل اثبات است؟!
دویچهوله ناشیانه در متن توجیهی خود برای تنویر افکار منتقدانش نوشته است: «نگین پیشگام جنبش فمینیستی نیست، بلکه او زنی کاملاً معمولی از دل جامعه ایران است، جامعهای پر از تنشها و تناقضها.»
بخش نخست این توضیح روشنگرانه بیشک خیال فمینیستهای ایرانی را از دغدغه «پیشگامی نگین در جنبش فمینیستی» راحت خواهد کرد. اما قبح ناشیانه این توضیح مضحک به کنار، بخش دوم جمله افشاگر نگاه عوامانه دویچهوله است به زن به طور اعم و زن ایرانی به طور اخص.
کدام رسانهی جدی و مسئولی برای اذعان نکردن به اشتباه و گریز از پاسخگویی و پذیرش مسئولیت، دست به دامان چنین استدلال سخیفی میشود؟! دویچهوله باید توضیح دهد که «زن کاملاً معمولی از دل جامعه ایران» قرار است چگونه موجودی باشد که «یک الگوی شخصیتی کامل نیست»؟! چنین جملات درستنمایی، اتفاقا از ذهنیت عوامانه روشنفکرنمایان برمیخیزد.
«الگوی شخصیتی کامل» دیگر چه صیغهای است؟! مگر فمینیستها خود را «الگوی شخصیتی کامل» میدانند؟! تمام کسانی که در نقد محصول مبتذل «تیم دویچه وله» هوشمندانه و به صراحت نوشتهاند «نه یعنی نه»، زنانی «کاملاً معمولی از دل جامعه ایران»اند. بسیاری از فمینیستها و کنشگران زن، غافلگیرشده از طوفان «زن زندگی آزادی»، به این حقیقت اذعان کردهاند که پیشگامانشان زنان «کاملاً معمولی از دل جامعه ایران» بودهاند. مسئولان دویچهوله شهامت کنند و با اذعان به این خبطِ بگوییم ناخواسته، پیشگام شفافیت شوند؛ بیتردید بر اعتبارشان افزوده خواهد شد.
جمعه ۱۶ خرداد ۱۴۰۴
****
ایرانیها به یک دیت رویایی در یک بار با نور و فضای رمانتیک فکر میکنند؛ آلمانیها هم به نجات از گرمای کشنده بیابان. این در حالیست که همه چیز از یک دست و پا چلفتیبازی شروع شد؛ جایی که پاتریک با مفهومی به نام “ناز کشیدن” آشنا شد.
ایرانیها به یک دیت رویایی در یک بار با نور و فضای رمانتیک فکر میکنند؛ آلمانیها هم به نجات از گرمای کشنده بیابان. این در حالیست که همه چیز از یک دست و پا چلفتیبازی شروع شد؛ جایی که پاتریک با مفهومی به نام "ناز کشیدن" آشنا شد. pic.twitter.com/fa6vypfQ0C
— DW فارسی (@dw_persian) June 1, 2025
مخاطبان گرامی، مایلیم به انتقاداتی که در این صفحه درباره “ماجرای عشق ایرانی من” مطرح شده، پاسخ دهیم. این مجموعه یک کمدی داستانی و طنزآمیز است که هدف آن برجسته کردن ناهنجاریهای فرهنگی در جامعه ایران و دعوت به گفتوگو درباره این ناهنجاریهاست. سریال با کلیشهها بازی میکند و آنها را اغراقآمیز نشان میدهد تا مخاطب را به فکر وادارد و در عین حال سرگرم کننده باشد. اگر شخصیتی در سریال رفتاری نامناسب یا مسئلهدار از خود نشان میدهد، به هیچوجه به این معنا نیست که ما آن رفتار را تأیید یا حمایت میکنیم. برعکس، ما آینهای در برابر جامعه قرار میدهیم تا مشکلات را نمایان کنیم، با این شعار: “ببینید، این رفتار نادرست است. ” در قسمت اول، وقتی نگین، شخصیت زن داستان دعوت به نوشیدن قهوه را در ابتدا رد میکند، پاتریک با احترام صحنه را ترک میکند. این واکنشی است که در شرایط مشابه در ایران کمتر دیده میشود، متاسفانه بارها اتفاق افتاده که مردان إصرار و پافشاری میکنند و دست از پیگیری بر نمیدارند. با نشان دادن این تضاد، ما میخواهیم آگاهی درباره ارتباط محترمانه را بالا ببریم تا تلنگری برای بینندگان، بهویژه مخاطبان مرد باشد. اینکه نگین در ابتدا نمیتواند بطری آب را بهتنهایی باز کند، به این معنا نیست که ما میخواهیم همه زنان را ناتوان نشان دهیم. در واقعیت گاهی پیش میآید که زنان و همچنین مردان نتوانند در بطری را بازکنند. نگین پیشگام جنبش فمینیستی نیست، بلکه او زنی کاملاً معمولی از دل جامعه ایران است، جامعهای پر از تنشها و تناقضها. نگین این تناقضها را در درون خود حمل میکند. او یک الگوی شخصیتی کامل نیست و ما را دعوت به تأمل و گفتوگو میکند. با تاکید بر اینکه “نگین نماینده فمینیسم نیست”، باید متذکر شد که بسیاری از رفتارهای او حتی با ارزشهایی که ما مطلوب میدانیم، در تضاد است. این نکته در قسمتهای بعدی نیز بهوضوح نمایان میشود، جایی که او گاهی در جهت خلاف اصول فمینیستی عمل میکند. شخصیت نگین آگاهانه پر از تضادهای فرهنگی طراحی شده است، هدف ما ارائهی یک الگوی بینقص نبوده، بلکه آغاز یک بحث و گفتوگو است. خوشحالیم که این سریال با بازخوردهای مثبتی نیز روبهرو شده و امیدواریم با این توضیح، اطلاعات بیشتری درباره پشتصحنه شکلگیری آن ارائه کرده باشیم.
با احترام، تیم دویچه وله از مجموعه “عشق ایرانی من”
2 پاسخ
دویچه وله نماینده سیستم سرمایه داری کشوری بنام آلمان است که انتظار ی بیشتر از این از آن نمی رود. گرچه جنبش فمینیستی در آلمان تاریخ طولانی دارد ولی در فیلمهای تلویزیونی و سینمایی این کشور، زن همچنان به مثابه ی یک کالای تبلیغاتی برای عرضه به مشتری است.
Germany nächstop model
نمونه آیی از آنست که نوجوانان را مخصوصا دختران را به رقابت برای رژیم گرفتن و زیبای باربی ماندن و مدل تبلیغاتی کالاهای مصرفی شدن تشویق میکند. کانال RTL هم نمونه آیی دیگر…… حاکمان سرمایه نه فقط از راه اقتصادی و سیاسی بلکه از طریق فرهنگی و ایدیولوژی تلاش برای هژمونی خود دارند…….
واقعا مبتذل! کدام دختر ایرانی یا زن ایرانی در ایران به این فیلم نمره می دهد. لمپنیسم! مردم ایران به این فیلم تف هم نمی اندازند. حتی مرد آلمانی هم از نوع لمپن انتخاب شده که فقط به دنبال سکس است در هر لباس و ملیتی! یک صحنه این فیلم نشان دهنده عمق تحجر و ابتذال است، فیلم ساز برود. فیلمش را در فستیوال نشان دهد. زبانم قاصر است ، نویسنده مقاله کاملا حق دارد ، و گمنام های دویچه وله تهوع آور