
این مطلب نزدیک به دو ماه قبل تهیه شده و بنابراین آخرین ارجاعات خبرى آن مربوط به آوریل است . با این وجود ، اتفاقات در این فاصله – با وجود حجم زیادى از اخبار متمرکز بر مذاکرات واشنگتن / تهران – خدشه اى بر آن چیزى که باور نویسنده بوده است إیجاد نکرده و بنابراین محتواى آن براى مخاطب کنجکاو میتواند از تازگى برخوردار باشد .
میهن ما در شرایط تیره و تاری قرار گرفته است. دشواری زیست کارگران و زحمتکشان هم عمق و هم ابعاد وسیع تری پیدا کرده و میرود تا اقشار تا قبل از این، متوسط را هم در بر گیرد. این در حالی است که رژیم ولایی با فراهم سازی امکان انتخاب دولت پزشکیان در انتخاباتی کم رمق با وعده حل مشکلات اقتصادی و نیز حل و یا کاهش تحریم های ظالمانه از طریق مذاکره، در عمل همان سیاست های دولت رئیسی را ادامه داده است. ملاحظه اینکه اتفاقا أنواع بحران ها در زمینه نیازهاى براى زیست و توسعه مثل بحران در زمینه برق، گاز و سوخت نیروگاهى، صنعتى و خانگى، بحران آب و محیط زیست و جز آن که حکومت ناترازى نام نهاده، تیره روزى هایی بار آورده که قسمت مهمى از آن ناشی از سیاست های ماجراجویانه و مداخله گرانه پایدار و مستمر رژیم فقها و رهبر آن بوده است. هم زمان انتخاب دونالد ترامپ در ایالات متحده برای بار دوم و سیاست های تندروانه اش، رهبر جمهوری اسلامی را در شرایط انتخابی سخت قرار داده است. تمکین به خواسته های او – که دست کم تا اینجا بنظر در حد خلع سلاح رژیم است – و یا آماده شدن برای پیامدهایش. واکنش وزیر خارجه إسرائیل، گیدون سعار، در سوم آوریل ۲۰۲۵ به روند درخواست مذاکراتى ترامپ از جمهورى اسلامى ایران، که حاکى از خوشبینى و نتیجه بخش بودن داشت، حکایت از انتظار تسلیم کامل جمهورى اسلامى ایران در پى مذاکرات دارد.۱ چرا که تا پیش از این رژیم إسرائیل با تردید به رفع کامل نگرانى هایش در پى مذاکرات ترامپ مى نگریست و همواره از ضرورت جنگ به عنوان تنها امکان رفع نگرانى هاى امنیتى خود مى گفت. ولى احتمالا با اطلاع از محتواى نامه ترامپ به رهبر جمهورى اسلامى، نتایج بیشتر و پایدارتر مطلوب خویش در کنار مصونیت از خشم انتقام جویانه ایران را درمقابل خود مى بیند. در مجموع بنظر نمى رسد رژیم إسرائیل خارج از راهبرد ترامپ، دست کم تا اعلام شکست مذاکرات از سوى وى، دست به اقدام موثرى بزند و بیشتر نقش چماق تهدید ترامپ براى فشار بیشتر بر رژیم ایران را ایفا میکند.
نتیجه این وضعیت، به میزان اسف بارى براى رژیم فقها تحقیرآمیز است اگر به خواسته ترامپ تمکین شود و به میزان دردناکى ویران گر است در صورتى که رهبر جمهورى اسلامى گردن کشى کند. این در حالی است که رژیم در پی عملیات طوفان الأقصى حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ عملا امکان حساب روی نیروهای نیابتی اش (محور مقاومت) را از دست داده است. واکنش تند رژیم راست افراطی اسرائیل در پی کشته شدن و به گروگان گرفته شدن تعدادى نظامی و غیرنظامی اسرائیلی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ موازنه نیروها و وضعیت را به نفع اسرائیل تغییر داد. موفقیت نتانیاهو در ایجاد جبهه گسترده ای که تقریبا تمام غرب جمعی را شامل شد بگونه ای بود که نسل کشی او و رژیم اش در غزه و سپس تجاوز هوایی و زمینی به خاک لبنان و زمینگیر شدن حزب الله، جز گاهی نق های بی خاصیت از سوی هم پیمان های غربی و امپریالیستی اش واکنشی را بدنبال نداشت. (رژیم فاشیست إسرائیل با اطمینان از عدم واکنش عملى اثرگذار از سوى غرب جمعى بى مهابا تمام چارچوب هاى محدودکننده قوانین بین المللى و أصول بشرى را به هیچ گرفته است). سقوط رژیم اسد دست رهبر جمهوری اسلامی را خالی تر کرد. این در حالی است که وی همواره تجهیز این نیروها را عمق استراتژیک و خاکریزهای دفاعی در خارج از مرزهای ایران (به تعبیر خامنه اى: دست دراز جمهورى اسلامى) موجه سازی میکرد. فاصله آن لفاظى ها تا برائت و کتمان از داشتن و کنترل آن نیروها در زمانى نسبتا کوتاه صورت گرفت۲۳۵۷
خوب در این شرایط خامنه ای و رژیم وى عملا خلع سلاح شده، بویژه که مردم ایران در شرایطی از نارضایتى و خشم نسبت به رژیم و شخص خامنه ای هستند که جنگ احتمالی را اصلا جنگ خود نمیدانند.
به نظر میرسد ایالات متحده ضمن وقوف به این وضعیت که تقریبا اطمینان به تمکین رژیم جمهوری اسلامی دارد، اندک احتمال سرکشی را هم درحال مهار کردن است.
به این صورت که: تنها امکان رژیم عملی کردن به تهدید همیشگی اش در بستن خلیج فارس و تنگه هرمز در صورت وقوع جنگ است. از این موقعیت جغرافیایى حدود ۲۰ ٪ نفت تجارى جهانى (حدود ۲۰ میلیون بشکه) بصورت روزانه عبور میکند. توان مهار و جلوگیری از افزایش شدید قیمت نفت با این حجم کمبود حتی در کوتاه مدت ممکن نخواهد بود. ولی محاسبات یاری گران (به اصطلاح کارشناسان) سیاست های امپریالیستی مبین تحمل پذیری نصف آن است و گویا از منظر ایشان کاهش ۱۰٪ میزان نفت قابل مدیریت و در نتیجه قابل کنترل از حیث قیمت است. ملاحظات آنها بدین قرار است: مهمترین صادر کننده از این منطقه یعنی عربستان سعودی که حدود ۷ میلیون بشکه است درست است که عمده میدان هاى نفتى اش در شرق و بویژه در ساحل جنوبی خلیج فارس است و در شرایط عادى مسیر معمول هست ولى ۳ خط لوله درکنار هم (خط شرقى – غربى حامل نفت خام وخط ابغیق – ینبوع حامل گاز مایع و خط آى پى اس آ حامل گاز طبیعی) که به پایانه هاى ینبوع و ربیق در ساحل دریاى سرخ میرسد و نیز توان انتقال مقداری از نفت و گازکشورهای جنوبی خلیج فارس به این خط لوله ها هم هست. ضمن اینکه امکان اضافه شدن نفت تحریم شده روسیه در صورت توافق صلح در اوکراین هم وجود دارد.
مشکل اما تحرکات و ممانعت حوثی ها در منطقه دریای سرخ است که عملیات نامحدود ایالات متحده که هم اکنون در جریان است هم بنظر میرسد برای انفعال این تنها گروه باقیمانده رهبر جمهوری اسلامی به همین منظور باشد.
جریانات برانداز و بویژه تندروهاى سلطنت طلب و مجاهدین خلق تمام هم و غم خود را در آتش آفرینی قرار داده اند. آنها اگر چه هر دو سوی تصمیم رژیم در تمکین و یا قبول جنگ را تضعیف رژیم ارزیابی میکنند – که با فرصت سوزی ها، بی کفایتی ها و عملکرد مبتنی بر فساد و غارت منابع ملی رژیم ولایی واقعا هم در این موقعیت قرار گرفته – اما بدون تردید جنگ همه جانبه علیه ایران را پذیراتر هستند.
خیز شتابناک قسمت غالبی از این جریانات برای شناسایی به عنوان آلترناتیو از سوی امپریالیست ها و بویژه رژیم امریکا، از تمام مواضع آنها مشهود است.
آنها با ادعای تفاوت ایران با کشورهاى منطقه – که جنگ هاى امپریالیستى آنها را دهه ها از توسعه بدور کرد و در جاههایى زمین سوخته در کنار میلیون ها قربانى بجاى گذاشت با این توهم که گویا رهبران غرب جمعى، ایران و براندازان ایرانى را تافته جدابافته از عوامل آنها که موقعیت های اسف بار را در عراق، سوریه، لیبی، افغانستان و جز آن بوجود آوردند، مى دانند که عملا جنگ های بی فرجام در آنها بوجود آمد – با خاک پاشیدن در چشم مردم با شتاب به همان سو گام برمیدارند.
این جریانات که ناامید از انتخاب توسط مردم در یک فرایند دمکراتیک و در فضاى آرام هستند تنها امکان تسخیر قدرت را در جایگزینی چلبی وار، در پی یک جنگ خانمان سوز و پناه گرفتن در باد جنگ سامان یافته امریکا ، اسرائیل و غرب جمعی ارزیابی میکنند.
هم سنخی روشهای اقتدارگرایانه رژیم های کنونی ایالات متحده و اسرائیل با این جریانات تصادفی نیست.
از سوی دیگر رژیم ولایی که از هر گونه خواسته مسالمت جویانه و عدالت طلبانه و آزادی های مشروع مردم تن زده و میزند عملا به نفع دست بالا یافتن این جریانات کار کرده و عمل مینماید.
شوربختانه شاهدیم که مطالبات پاسخ نگرفته مردم آنچنان عمق و وسعت یافته که خشم مردم در کنار ناامیدی آنها از هر گونه تحولی، درهای بیشتری را به نفع این جریانات میگشاید. چه بسا مردم از فرط استیصال تنها چشم انتظار تغییر، و نه تحولپ، هستند اگر چه به سرعت روشن شود که خواست های ملی دمکراتیک و عدالت طلبانه آنها پاسخ در خوری نمی یابد.
شکی نیست که قیاس قدرت بین ایالات متحده و رژیم ولایی یک قیاس مع الفارق است.
این تفاوت تقریبا تمامی عرصه ها را از اقتصادی تا نظامی، از امکان جبهه سازی نظامی، سیاسی و دیپلماتیک کاملا نابرابر تا امکان معامله ایالات متحده روی ایران حتی با رقبای خود، از موقعیت برتر وقوف به اطلاعات و رصد مبتنی بر فن آوری در زمین و ورای جو تا امکان آشوب و انقلاب رنگی و… در بر مى گیرد.
اما واقعیت این است که موقعیت ایران بواسطه بیش از ۳ دهه اقتدارگرایی و دیکتاتوری فقاهتی در کنار اجرای رهنمودهای اقتصاد بر باد ده نولیبرالی همراه با ناکارآمدی، فساد و غارتگری ضعیف تر و فرتوت تر شده است.
در آن سو هم ایالات متحده درگیر بحران های عدیده ای است که با گذر از یک جانبه گرایى (جهان تک قطبى) به چند جانبه گرایى (جهان چند قطبى) به چالش هژمونی نیز فرا روییده است.
ایالات متحده آنچنان درگیر مشکلات گوناگونی است که به واقع تهیه بستر انتخاب و اقدامات ترامپ بویژه در دور دوم وی کارکردهای واکنشی از سوى طبقات و هیئت حاکمه ایالات متحده است و نه کنشی. این اقدامات برای حفظ جایگاه هژمونی پسا جنگ دوم است و نه مبتنی بر اقتدار اقتصادی، اجتماعی، فن آوری و امکان اجماع سازی.
ایالات متحده و سایر قدرت های امپریالیستی به دفعات نشان داده اند که معمولا منافع غارتگرانه خود را در بند و بست با رژیم ها از جمله رژیم ولایی پی میگیرند (امرى که دیدگاه مرکانتیلیستى ترامپ امکان آن را دوچندان کرده است) و البته از نارضایتی ها هم بعنوان یک مهره و فشار برای اخذ امتیازات بیشتر و نه جز این.
اعتمادسازی به طرح و برنامه های رژیم های امریکا و اسرائیل و القاء آن به مردم از سوی جریان های تمامیت خواه سلطنت طلب و شبکه های رسانه ای فارسی زبان آنها آن کاری است که در قبال دریافت عنوان آلترناتیوى جمهوری اسلامی از سوی غرب جمعی دریافت میکنند.
آنها جهت اعتمادسازی بناچار مجبور به قلب حقایق و خنثی سازی واقعیاتی هستند که بیانگر خوی فرصت طلبانه و جنگ و آتش آفرینى رژیم های امریکا و اسرائیل است. در کنار این موضوع آنها در سدد خنثى سازى و یا کم اهمیت نشان دادن این واقعیت که این رژیم ها و بویژه ایالات متحده خود در گردابی از بحران ها، تبعیض و فقر، اقتدارگرایی و سرکوب آزادی، عقب ماندگی راهبردی از رقبا و افول هژمونی و فرازیابی چندجانبه گرایی، شروع پروسه دلارزدایى و جز آن دچارند، هستند.
این جریان در سفیدشویی این واقعیات مهم در تلاش است.
این بحران ها و کژکارکردی ها خود بیانگر این است که ایالات متحده از فشارها از جمله به ایران برای کسب امتیاز بیشتر و یک معامله با رژیم فقها جهت بهبود وضعیت نامتوازن و بی ثبات خود استفاده میکند.
تجربه تاریخی هم نشان میدهد سیاست مستقلانه اعتراضی مردم ایران، امکان معامله این مهم را از سویی و به یغما بردن و استحاله آن از سوی دیگر را، منتفی میکند.
مسیر اعتبار بخشى به این پروژه را دانسته یا ندانسته اصلاح طلبان داخل ایران هم فراهم مى کنند. براى نمونه سعید حجاریان در مطلبى تحت عنوان “جنبش هاى ضد سیستمى” که در تارنماى عصرایران به نقل از تارنماى مشق نو به تاریخ ۲۰ اسفند ۱۴۰۳ درج شده و در باره کاهش توان چاره زنى ایران مى نویسد:
«در پی آنچه طی سالها در سیاست، روابط و حقوق بینالملل، و البته اقتصاد جهانی گذشت، اکنون قاطبه کشورها بر سر وجود یک «سیستم جهانی» اتفاقنظر پیدا کردهاند. این سیستم، که در نام و صفت، «سرمایهداری» است، مشخصات و پویایی خاص خود را دارد، اجزای آن متنافر نیستند و از انسجام درونی خاصی تبعیت میکند».۲
آیا اینگونه است؟
اینکه شرایط مشخص میهن ما از جمله کارکرد نامنطبق حاکمیت با منافع ملی و توده مردم در کنار فرصت سوزی ها که ضعف و اضطرار را در این لحظه تاریخی ایجاد کرده که ضرورت اجتناب از هر گونه رویارویی نظامی را بوجود آورده است به منزله موفقیت تاریخی و اجماع بین المللی در “سیستم جهانی” نیست. برعکس تمام نشانه ها حاکی از امتناع و عدم ورود و در بعضی “خروج قاطبه کشورها از سیستم جهانی” مورد نظر حجاریان است. قطب اصلی این پارادایم یعنی اروپا و ایالات متحده در شرایط افتراق و در خود اروپا ناهمگونی و چندپارچگی در مهمترین سیاست ها از جمله در جنگ اوکراین و تعرفه ها مشهود است. (تقلب انتخاباتى وممانعت از قدرت یابى و حتى حذف أحزابى در انتخابات هاى أخیر در چند کشور اروپایى و نیز انتخابات در حال وقوع که با جریان اصلى مورد نظر اتحادیه اروپا همراستا نیستند مبین همین وضعیت است).
همراستایی در موضوعاتی چون مقابله با ایران نه برخاسته از منطبق اجماع بخش “سیستم جهانی” بلکه ناشی از ضعف عمیق طرف مقابل آنان است.
نظر حجاریان در همان نوشته در خصوص تحلیل محتوایی اقتصاد سیاسی چین که گویا “پوسته کمونیستی چین باقی ماند، اما مغز سرمایهداری جایگزین شد” در واقع گرته برداری سطحی و بدون مبنای عوام گرایانه است.
گویا مغزهای تحلیلی این “سیستم جهانی” سرمایه داری که با اجماع کامل، چین را در مرکز هدف گذاری از رقابت تا دشمنی خود قرار داده اند در غفلت و اشتباه بوده و هستند.
موضوع “راه نجات بخش” غرب و سیستم اجتماعی و اقتصادی مرتبط تبلیغی صرفا از سوی پادشاهی خواهان، که به واقع مبلغ نوعی منجی گرایی مدرن هستند (همان که منجى و موعودگرایى مذهبى مؤمنین را به انتظار و اینکه أوضاع هر چه نابسامان تر شود منجى زودتر ظهور مى کند)، مطرح نمیشود بلکه اعتقاد جریان مهمی از اصلاح طلبان استمرار طلب و اعتمادساز نیز هست که قائل به “سیستم جهانی” که تعبیر دیگر تز “پایان تاریخ” است، هستند.
حجاریان سعی میکند با طرح صرفا ترامپ و نه یک جریان در بسیاری کشورها، موضوع عدم اجماع در “سیستم جهانی” را کم دامنه نشان دهد. ضمنا تفاوت و گاهی تضاد در راهبردهای اقتصادی که خود را در خروج از لیبرالیسم اقتصادی و بازار آزاد نشان میدهد را کم عمق بشمارد که احیانا مجبور به اذعان پایان “پایان تاریخ” نشود. امری که دست کم مروجان تیزهوش سرمایه داری جهانی، که هیچ نشانه ای از ماندگاری لیبرال دمکراسی در سیر سرمایه داری نمی بینند، به آرامی از کنار آن میگذرند.
همان گونه که اصلاح طلبان در هر دوره اى که در پى مبارزات مردم، شرایط براى رژیم ولایت فقیه سخت و دردناک شد از پروژه اعتمادسازى با حکومت براى آرام نمودن هیجانات انقلابى مردم و إیجاد فضاى تنفسى دوباره براى آن بهره برده، براندازان متکى به فشار امپریالیست ها و ایالات متحده از مردم مى خواهند به آنها اعتماد کنند. آنها دوگانه کاذبى را با عنوان، یا با رژیم و یا با آنها، با اتکاء به قدرت نظامى و غیرنظامى و مداخله امپریالیست ها، ترویج میکنند.
معلوم نیست مردم چرا باید به ایالات متحده و غرب جمعى که درحافظه تاریخى آنها نقض کننده همیشگى آرمان هاى آزادى خواهانه، عدالت جویانه و استقلال طلبانه بوده اند و هم اکنون نیز از أنواع بحران ها رنج میبرند و آماده هر بند و بستى به أنحاء گوناگون و از جمله با رژیم ولایى هستند، اعتماد کنند. خبر سربسته اما درز داده شده که گویا در نامه رژیم به ترامپ از امکان سرمایه گذارى ایالات متحده در ایران صحبت شده را باید در همین مقوله ارزیابى کرد. اشاره ترامپ به رفع و حل اختلافات و بى اعتمادى هاى دو جانبه که بارها در گفته هاى او تکرار مى شود از گام بلند ترامپ براى إتمام دوران نزدیک به نیم سده حکایت میکند. از نظر ترامپ که با نگاه مرکانتیلیستى او همخوان است ایران براى سال ها براى أمریکا هزینه و براى رقبا فرصت بده بستان بوده است و این باید تغییر کند. او به مثل عامیانه فارسى میگوید: ما را هم از این نمد کلاهى. فشار حداکثرى و بویژه تحریم هاى ثانویه همان ممانعت از بهره بردارى رقبا از این فضا در حالى که ایالات متحده نمیتواند در آن نقش داشته باشد، بوده است. ایالات متحده درست از زمانى که در پى افول هژمونى و قدرت سایر رژیم هاى امپریالیستى بعد از جنگ دوم جهانى، هژمونى امپریالیستى را در دست گرفت، از أنواع مداخلات که عموما در راستاى تحمیل سرکوب و استبداد، تحمیل مناسبات ناعادلانه و جلوگیرى از ژرفش انقلاب در مسیر ملى و دمکراتیک با بهره گیرى از دیپلماسى تا کودتا، جنگ و تحریم در ایران استفاده کرده است. در حال حاضر اگر رژیم ولایى از گروه هاى نیابتى تحت عنوان جریان مقاومت همواره بعنوان کارت چاره زنى استفاده کرده، جریان غرب جمعى و ایالات متحده نیز همواره از فشار مبارزاتى مردم ایران بواسطه همین جریان برانداز بعنوان برگ چانه زنى بهره برده و مى برد.
ایالات متحده زمانى که از وضعیت باثبات تر و بحران هاى کمتر برخوردار بود، سود و تنها سود را در مناسبات و سیاست هاى خود با ایران دنبال کرده است. حال که به مراتب بیشتر از تعادل خارج شده و براى حفظ موقعیت در معرض آسیبش، معامله و بده بستان رویکرد قطعى اش در ارتباط با رژیم ولایى خواهد بود.
موضوع مرگ لیبرال دمکراسى و بروز و ظهور أنواع نشانه هاى اقتدارگرایى و شمه هایى از فاشیسم در ایالات متحده هر چند دریکایک سیاست هاى (داخلى و بین المللى) حاکمیت سیاسى و بویژه کأخ سفید مشهود است ولى زمینه هاى بروز و ظهور، علل و چرایى آن، کم و کیف و عوامل شتاب دهنده و یا بازدارنده و نیز کشاکش هاى احتمالى نیروهاى سیاسى در آینده در ایالات متحده موضوعى بس مهم و حیاتى است. چرا که جریان برانداز و منادى جنگ سلطنت طلب همواره سعى داشته با إطلاق صفت دمکراتیک، آزاد، لیبرال و جز آن به ایالات متحده ضمن ادعاى هم سرشتى با آن تمام اتحاد در هدف و روش خود را تذهیب نماید و اکنون نیز با سانسور و یا موجه سازى بى مایه سیاست هاى فاشیست مأبانه این رژیم سعى در توجیه خود در همخوابگى با امپریالیسم ایالات متحده و غرب جمعى داشته است. با این توضیح که یک دوجین بحران مهم در ساختار حاکمیتى (از جمله موضوع مهم اقتصاد سیاسى حال حاضر) ایالات متحده که حتى جدى تر است و خود موجد استحاله لیبرال دمکراسى امریکایى به موقعیت اقتدارگرایى و شبه فاشیستى گردیده و مى شود است که باید در موقعیتى دیگر به آن پرداخت.
سپهر جمشیدى ۱۹ خرداد ۱۴۰۴
یک پاسخ
جناب جمشیدی آیا شما بر اساس این ارزیابی, توصیه ای برای مردم و یا نیرو های سیاسی دارید؟ ما اکنون بیش از هر زمان نیازمند پاسخ به چه باید کردیم تا گزارش خبری. رژیم ج.ا. پس از حمله نابخردانه حماس یک به یک تمامی کارت هایش را از دست داده است. امپراتور ژاپن پس از دو بمب اتمی و نابودی دو شهرش با تسلیم شدن، از نابودی بیشتر ژاپن جلوگیری کرد و امروز اولین وام دهنده به دولت آمریکا و یکی از غول های صنعتی شده. جمهوری اسلامی میخواهد نه چون ژاپن که مانند حماس ایران را غزه دیگری کند. تنها راه توقف این فاجعه قیامیست جهت سرنگونی بدون بحث و جدل درباره نوع حکومت آینده چرا که باید سرزمینی و مردمی نسوخته بماند تا در آن حکومتی شکل گیرد.